آقای موسوی: اوائل سال ۱۳۵۷ حاج آقا با خانواده آمدند تهران و بهلحاظ این که آقایان را میشناختند، بعضی از جلسات آقایان در منزل ایشان برگزار میشد. مرحوم شهید دکتر بهشتی به ایشان فرمودند که ما در کار فیلم چیزی نداریم. اینکه شما فرمودید قبل از انقلاب در کار فیلم بودند، نه، اینها بعد از انقلاب است. به هر حال گفتند آقای محمدزاده در کار فیلم، انقلاب هنوز نتوانسته کاری صورت بدهد. آنجا ما خلاء داریم و شما بیایید همتتان بگذارید در کار فیلم.
– دقیق چه زمانی؟
خانم محمدزاده: از زمانی که انقلاب پیروز نشده بود و بعد که تازه پیروز شده بود این صحبت ها رد و بدل میشد. می گفتند اگر انقلاب پیروز شد بیایید در کار فیلم و فیلم بسازید.
آقای موسوی: بعد اوائل سال ۱۳۵۸ این ایده تبدیل به یک شرکت شد. شرکتی درست کردند به نام «بهدا»، مخفف «بنیاد هنر در اسلام» و با این هیأت مدیره ثبت شد: آقایان میرحسین موسوی، ابوالحسن بنی صدر، حداد عادل، عطاءالله زاهدی که یکی از کهنه کاران سینما بود، و فکر میکنم موسوی خوئینیها.
خانم محمدزاده: بله موسوی خوئینیها بود، ولی فقط یک جلسه آمد. مدیر عامل و رئیس هیات مدیره هم خود پدرم بودند و اینها همه عکسهایش همه پیش من هست. نام شرکت «بنیاد هنر در اسلام» بود.
آقای موسوی: بعد از اینکه جلسات اولیه تشکیل شد و اعلامیه روزنامهاش هم رفت و اعلام شد، این آقایان هر کدام رفتند مسئولیتی گرفتند. آقای حداد عادل رفت، آقای میرحسین موسوی رفت روزنامه، و آقای بنی صدر دنبال کار ریاست جمهوری بود. آقای محمدزاده دوباره تنها شد و تمام هستی خودش را روی این کار گذاشت.
خانم محمد زاده: قرار بود در امور مالی هم همه با هم کمک کنند، آقای میرحسین موسوی و بنی صدر ، چون آقای میرحسین موسوی در هنر خیلی نقش داشت و خیلی چیزها میدانست. خود آقای موسوی به مرحوم پدرم گفت هم در کارهای هنری کمک می کنم و هم در امور مالی. آقای بنی صدر هم گفتند. آقای حداد عادل هم گفتند. همه گفتند ولی بعد همه رفتند. حامی مالی هم فقط پدرم شد.ما هنوز تا آن موقع مال داشتیم.
آقای موسوی: در دو زمینه شروع به کار کردند. یکی این که فیلمهای خوب و انقلابی و اسلامی را انتخاب بکنند و بخرند و بیاورند، و دوم اینکه فیلم بسازند. در انتخاب فیلم، اولین فیلمی را که رفتند خریدند از آقای مصطفی عقاد به نام «محمد رسول الله» بود. حاج آقا محمدزاده یک میلیون و صد هزار دلار این فیلم را خرید، یعنی همه هستیاش را گذاشت.
خانم محمدزاده: یعنی تقریبا پدرم همه هستیاش را گذاشت چون گوش به حرف آقای دکتر بهشتی داد که گفت این فیلم را بیاور و بدنبال آن، فیلم «عمر مختار» را بیاور. این فیلم ها هنوز وارد ایران نشده بودند. گفت اول این فیلم ها را بیاورید و بعد شروع کنید به ساختن فیلم. خوب پدر من اولین فیلم را که آورد همه هستی اش را گذاشت و رفت خرید، حتی کپی رایتش را. حتی بهش گفتن حق پخش تلویزیونی را هم بگیر و بعدها که در سینماها پخش شد و تمام شد، در تلویزیون پخش کنید.
آقای موسوی: این فیلم دوبله شد و آماده اکران شد.
– معذرت میخواهم، نسخه عربیاش را گرفتند؟
خانم محمدزاده: هر دو را گرفتند و سندهای خریدش هم هست. آنتی کوئین اصلیش بود و عربیش را هم خرید و هر دو را دوبله کردند و هر دو را کپی رایتش را هم خریدند. دوبله در ایران با بهترین دوبلورها انجام شد، یعنی دومین دوبله این فیلم در کل دنیا شناخته شد. علی ایحال، در روز دوم نمایش فیلم، صدا و سیما این فیلم را پخش کرد. همان موقعی که اولین بار پخش شد و تاریخ دقیقش را یادم نیست. این را هم بگویم که در لحظه لحظه دوبله این فیلم خود آقا رضا، پسر بزرگ آقای محمدزاده، حضور داشتند، یعنی میرفتند و پیگیری میکردند و جزئیات دوبله را اگر خواسته باشید ایشان می دانند. بعد از اکران روز دوم، تلویزیون اعلام کرد فیلم محمد رسول الله را امشب نشان میدهد.
– فیلم را از کجا آورده بودند؟
آقای موسوی: این را از در همان سیستم دوبله برداشته بودند. حاج آقا به هر دری می زد. تمام هستیاش را گذاشته بود. فیلم اگر میرفت به تلویزیون، فروش افت میکرد و شکست واضح بود.
خانم محمدزاده: آن روزها پدر من بال و پر میزد که یک ماه به من مهلت بدهید.
آقای موسوی: آقا رضا پسر بزرگش را فرستاد و این ور و آن ور و یکی از جاهایی را که می دانست فرستاد دم منزل مرحوم شهید بهشتی.
خانم محمدزاده: البته اینها را دقیق می توانیم بگوییم چون در آن کتاب ثبت شده هست. همه جریانات همان موقع بود و چون پدر من التماس می کرد که همه هستی من هست. یکماه بمن فرصت بدهید. اصلا قسم خورده بود که هر چی از این فیلم در بیاورد دو باره توی کار خیر بیندازد. یک ماه فرصت بدهید. برادرم را فرستاد درب خانه آقای دکتر بهشتی. خیلی سر این جریانات و واقعا ما در خانه خیلی زجر می کشیدیم وقتی بال و پر زدن پدرمان را میدیدیم.
آقای موسوی: آقا رضا پسر بزرگ حاج آقا خودش تعریف میکرد که رفتم درب منزل آقای بهشتی. اول همسر آقای بهشتی آمدند. بعد گفتند که حاج آقا میآیند و بعد آقای بهشتی تشریف آوردند و گفتند من آماده میشوم تا با همدیگر برویم دادگستری. بعد رفتیم آنجا. آقای دکتر فرموده بودند شما بنویسید. آقا رضا گفته بود نه، امشب میخواهند اکران کنند. بعد آقای دکتر بهشتی اینطوری فرموده بودند که چون حمایت من از آقای حاج عبدالحسین محمدزاده را همه می دانند و همین الان که چیزی نیست میگویند این فیلم مال دکتر بهشتی است، اگر من زنگ بزنم خیلی بدتر میشود. آقا رضا هم دیده بودند که با نوشتن و شکایت کردن مشکل حل نمیشود، ناامید برگشته بود.
آقای معادیخواه: ولی خوب اگر نوشته بود بعدا قابل پیگیری بود.
آقای موسوی: حالا این را آقا رضا بعدا توضیح میدهد.
خانم محمدزاده: بعدا که برادر من این کارها را دنبال میکرد رفت به صدا و سیما و گفت حالا که پخش کردید پس حق پخش کردن را بما بدهید، ولی ندادند. حتی پیش حضرت امام رفتند و دستخطی گرفتند و آن دستخط کار را خراب کرد.
آقای موسوی: رفتند پیش حضرت امام و یک دستخطی از ایشان گرفته بودند که حقوق معنوی فیلم مثل کتاب هست و کار را خراب کرده بودند.
آقای معادیخواه: این جا از نمونهای از مغالطه ای است که بیشتر با فرصت طلبی ها از فتوا بهره کشی ابزاری و با آن قانون بی اثر می شود. در واقع یکی از بزنگاهایی است که می توان پیامد های یکه تازی وقتی فقه سنتی را – با همان ساز و کارهای فقه سنتی- در حوزه حکومت دید و برای مصیبتی که داشته ایم و داریم مرثیه سرایی کرد.
آقای معادیخواه: در این ماجرا مسئولیت را من روزی داشتم که در واقع با اکران فیلم «برزخیها» مخالفت میشد، در حالی که مراحلی که طی شده بود حق را به مرحوم محمدزاده میداد. یعنی آن موقعی که سینما بیصاحب بود. آقای دکتر عارف همه این قسمت وزارتخانه و در واقع همه فرهنگ و هنر را در یک معاونت محدود کرده بود و در راس آن هم یک معاون گذاشته بود و تالار رودکی را به این معاونت داده بود. بنابراین همه فرهنگ و هنر آمده بود در تالار رودکی. آن موقع ایشان موافقت دکتر عارف را گرفته بود، یعنی در واقع این که چنین فیلمی به مناسبت ساخت بشود با موافقت آن موقع دکتر عارف بود. حالا با اکرانش مخالفت می کردند.
– کدام دکتر عارف؟
آقای معادیخواه: دکتر عارف که پزشک امام بودند. وقتی مطرح شد من گفتم این باید اکران بشود. گفتند حرف و نقل درست می شود و من گفتم هر چه میخواهد بشود، بشود و حق با ایشان هست. یک معاونی که معاون سینمایی بود آمد اتاق من و گفت تا کجا شما پای این ایستادهای؟ گفتم تا آن جایی که در وزارتخانه باشم. حق با ایشان هست چون به اعتماد یک وزیری که من الان جای او آمدهام سرمایهگذاری کرده است. نمیشه گفت امضایی که او کرده برای من محترم نیست، مثل امضای من میماند. بنابراین، چون امضا کرده و او به احترام امضای ایشان و به اعتماد امضای ایشان رفته و سرمایهگذاری کرده، اگر بخواهد مخالفت بشود باید ضرر و زیانش جبران بشود و رضایتش جلب بشود و الا بدون جلب رضایتش نمیشود. یک اردوکشی مطبوعاتی شروع شد که روزنامه جمهوری اسلامی و کیهان در آرشیوشان هست. مجلس هم ما را دعوت کردند، همین مجموعهای که باصطلاح اسم خودشان را حزب الله گذاشته بودند و البته ما خودمان پایهگذارش بودیم. هر چی میخواستم برایشان توضیح بدهم نمیگذاشتند و شلوغ میکردند. من هم آدم عصبانی هستم و رهایشان کردم و گفتم اگر میخواهید بفهمید قضیه چیه که این جوری نمیشه و آمدم بیرون. آقای بادامچیان آمد و گفت اینجوری نمیشه، شما باید بگذاری حرف بزنند.
– اداره جلسه با چه کسی بود؟
آقای معادیخواه: دست احمد توکلی. کمیسیون نبود، در واقع جلسه فراکسیون حزب الله مجلس بود. من بهاصطلاح ایستادم و اکران شد.
– فراکسیون حزب الله چه افرادی بودند و یک چند نفرشان را بفرمایید؟
آقای معادیخواه: آن فراکسیون یک شرحی دارد که اگر بعدش لازم شد شرح میدهم. فیلم اکران شد و سینماها گذاشتند. بهمجردی که من استعفا کردم، آقای موسوی فیلم را پایین آوردند، بدون این که توضیح من را شنیده باشند. البته آقای زنگنه هم شریک جرم است. آقای زنگنه می دانست ماجرا چیست، منتها بهخاطر این که آقای موسوی را حساس کند، همین رخصفت و مخملباف و رضا تهرانی و اینها دور آقای موسوی بودند. روز به آقای خاتمی گفتم: آخه شما وقت بگذار و ریشه یابی کنید که حرف حساب دوستان چیست؟ در مصاحبه ای از تعبیر تندی استفاده کردم و با اشاره به هیایوی آن روز گفتم: این رجاله بازی در شان جمهوری اسلامی نیست. این که فیلم «برزخیها» چه بود؟ بحث دیگریست، اینکه قدیمیها باید بازی بکنند یا نکنند؟ بحث دیگریست. صورت مسئله این است که یک سرمایهگذاری، به اعتماد جمهوری اسلامی و امضای وزیر جمهوری اسلامی، سرمایهگذاری کرده و وزیری که بعدا آمده میگوید: این امضا باید محترم باشد. کجای این حرف اشکال دارد؟ آن بحثهای هنری را میتوانیم در جای خود حل کرد. اما آیا دوستان می گویند هر وزیری کنار رفت، حرمت امضاء او شکسته شود؟ یک نفر حاضر نشد این را گوش بکند، حتی آقای موسوی و آقای خاتمی.
خانم محمدزاده: حتی خود آقای خاتمی.
آقای معادیخواه: ما با هم در راهروهای مجلس به مرز کلنجار رسیدیم اگر بخواهیم ازتجربه های فیلم برزخی ها استفاده کنیم، به گفت و گوی حضوری نیاز است که امروز معمای امنیتی است!
– ماجرای امام چه بود؟
خانم محمدزاده: آن مال فیلم محمد رسول الله بود. میگفتند همانطوری که کتاب را میتوانید چاپ کنید و نیازی به اجازه نیست.
آقای معادیخواه: امام یک فتوایی در زمینه حقوق معنوی در باب هنر و اصحاب قلم داشت. از این فتوا برای نابودی مرحوم محمدزاده بهرهکشی ابزاری شد!
امام – در موضع فقهی – کپی رایت را قبول نداشت، به امام اما اگر می گفتند این فتوا نظام قانونی جمهوری اسلامی ایران را به هرج و مرج می کشاند چنین مجوزی نمی داد.
آقای موسوی: این فیلم محمد رسول الله را قبل از این که اکران عمومی بشود، برای خود حضرت امام اکران خصوصی کردند. در فیلم یک صحنه رقصی هست که بهخاطر این که مهارت «وحشی» را در پرتاب نیزه نشان بدهند، خانم رقاصه بالای سر خودش یک حلقه ای دارد که ضمن این که میچرخد، «وحشی» نیزه را نیز پرتاب میکند. حضرت امام گفتند پخش کنید.
خانم محمدزاده: پدر من خودش رفت و فیلم را خودش برد و بعد هم این فیلم قبل از این که پخش بشود خود آقای خامنهای، در دفتر پدر من همراه با خانوادهشان در همین خیابان مطهری آمدند، چون پدر من به همه نشان میداد. همراه با خانوادهشان نگاه کردند و ما هم همگی نشسته بودیم چون آقای خامنه ای را از قبل هم باهاشون در ارتباط بودیم و ایشان هم دید و تأیید کردند.
آقای موسوی: اینها بعد از خرید بود، چون فیلم دوبله شده بود.
خانم محمدزاده: دیدند و همه میدانستند پدرمن چه سرمایهای گذاشته بود. این پول را با زحمت بدست آورده بود و در این نظام هم که بدست نیاورده بود. زحمتها پایش کشید. پدر من از ۱۷ سالگی که ازدواج کرد، کار میکرد.