به طلاب و فضلاى حوزه هم يك پيشنهاد دارم و آن پيشنهاد اين است: به مردم ايران فرصت بدهيد تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبناى معيارهاى اسلامى بسازند و اين خودسازى را بر مردم ما تحميل نكنيد. به مردم ما یاری كنيد و آگاهى بدهيد، براى رشد اسلامى آنها زمينهسازى كنيد، ولى هيچ چيز را تحميل نكنيد. انسان بالفطره خواهان آزادى است. مىخواهد خودسازى داشته باشد، اما خودش خودش را بسازد.
مبادا بر خلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زيستن را بخواهيد بر مردم تحميل كنيد كه اگر تحميل كرديد، آنها عليه اين تحميلتان طغيان خواهند كرد. انسان عاشق آزادى است. يكى از بزرگترين امتيازات انسان اين است كه مىتواند معصيت كند. فرمانبردارى اجبارى بیفایده است. اگر كسى را مجبور كنند از يك راهى برود، چندان ارزشى ندارد. آن چيزى كه ارزش دارد، فرمانبرى انتخابى است. بهترين تعريف براى انسان اين است كه انسان جاندارى است آگاه و انتخابگر. بدين جهت است كه اسلام هيچ چيز را بر كسى تحميل نمىكند، حتى دين را
یکی از دغدغه های همیشگی معمار بزرگ انقلاب اسلامی ایران، شهید آیت الله دکتر بهشتی ایجاد شرایط زیست آزادانه و انتخابگری آگاهانه برای ایرانیان مسلمان در جمهوری اسلامی بود. شهید بهشتی نگران این بود که آرمان های عالی و انسان ساز اسلام در پرتو روش های غلط تربیتی و سیاسی، اجبار و تحمیل را جانشین اختیار و آزادی انسان ها کند و بستر عالی انسان سازی آزادانه در اسلام را به انحراف کشاند. به عقیده او آنچه انقلاب اسلامی را از رسیدن به اهداف عالی خود دور می کرد، همانا تحمیل سبک زندگی و از میان بردن تنوع عقیده و سلیقه در میان مردم و یکسان سازی عقاید و راه زندگی در جامعه بود که می توانست در لوای نام اسلام، اسلام و زیست مسلمانی را به یغما برد. این سخنرانی که از مجموعه آثار منتشرنشده ایشان ذیل موضوع «انسان» انتخاب شده در زمستان سال 1358 و به مناسبت سالروز تظاهرات مردم قم در مدرسه فیضیه ایراد شده است.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمْ. «هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا. إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا. إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا».[1]
اين روزهاى فرخنده را به حوزة علمية قم، به مردم قهرمان و انقلابى قم، و به ملت مسلمان انقلابى و پرخروش و پرتلاش ايران صميمانه تبريك مىگویم. خوشوقتم فرصتى دارم كه در اين مكان مقدس با فضلاى عزيز حوزه، با جوانان پرتلاش و روشنبين و سلحشور اين شهر، با پيشهوران و اصناف و بازاريان و كارگران و كشاورزان، با فرهنگيان پيشگام و مبارز، و با دانشآموزان عزيز و مردم قم كه در بسيارى از مراحل جنبش، كودكان هفت ـ هشت سالهشان در شكل قهرمانهاى انقلاب تجلى مىكردند، سخن گويم. از آنجا كه يكى از شعارهاى پرارزش انقلاب آزادى است و در راهپيماييهاى پرشكوه انقلاب فرياد مىكشيديد «استقلال، آزادى، حكومت اسلامى»، و بعد كه معلوم شد در مرحلة نخستين بايد بگويیم جمهورى اسلامى، فرياد كشيديم «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى»، به نظرم آمد در اين جلسه رابطة اصيل و بنيادى آزادى را با آيين مقدس اسلام كم و بيش مطرح كنم. بنيان مكتبها و جهانبينىهاى مختلف، اصول فراگيرى است كه هر مكتب و هر جهانبينى را با آن اصول مىشناسند. يكى از بنيادىترينِ اين اصول نگرش هر مكتب نسبت به انسان است. انسان چگونه موجودى است؟ چه بافتهاى جسمى و روحى و عاطفى و انديشهاى دارد؟ رابطهاش با محيط طبيعى و اجتماعىاش چگونه است و تابع چه قوانينى است؟ رابطهاش با آينده چيست؟ آيندة انسان را چه عواملى مىسازند و نقش خود انسان در اين ميانه كدام است؟ مكتبهاى مختلف در اين زمينه ديدهاى گوناگون دارند و اسلام، اين مكتب الهى، بىشك براى خود ديدى خاص دارد. چه جالب است اگر فرصتى به دست بيايد و در بحثهاى تطبيقى و مقايسهاى، ديد اسلام در کنار ديد مكتبهاى ديگر مطرح بشود. ولى در اين سخن كوتاه امروز، فقط فرصت دارم كه به خواست خدا دربارة ديد اسلام اشارهاى بکنم.
آيات اول سورة دهر يا سورة انسان از جمله آياتى است در قرآن كريم كه در اين زمينه بيانى لطيف و در عين حال صريح دارد. «هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا». «آيا بر انسان برههاى از زمان گذشته است كه در آن چيزى كه ياد كردنى باشد، نبود؟» «إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاج». «ما انسان را از نطفهاى آميخته آفريديم». «نَبْتَلِيهِ». «تا او را در بوتة آزمايش قرار دهيم». «فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا». «بدين منظور او را شنوا و بينا كرديم». «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيل». «ما به او راه نشان داديم». «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا». «يا سپاسگزار اين همه مواهب است يا كفرانپيشه در برابر اين همه نعمت».
خوب انسان چگونه موجودى است؟ هستى خود را با چيزى آغاز مىكند كه يادكردنى و نامبردنى نيست. تقريباً هيچ. مايههاى اصلى و بافتهاى اصلياش چيست؟ رنگارنگ و گوناگون و متنوع. «إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاج». انسان را از چكيدهاى به هم فشرده، اما آميخته و مخلوط و آميزهاى از عناصر گوناگون آفريديم. اين نخستين نقطهنظر اسلام و قرآن است دربارة انسان. انسان موجودى يكبُعدى يا دوبُعدى نيست. موجودى است چندبعدى با ابعاد گوناگون، مايههاى رنگارنگ، و استعدادهاى متنوع و فراوان. نهتنها بافتهاى جسمىاش نسبت به بافتهاى جسمى جانداران ديگر امتيازاتی خاص دارد، بلكه بيشتر بافتهاى روحى و استعدادهاى قابل شكفتناش وجه امتیاز اوست. اين بخش از آيه بيانگر يكى از عالىترين اصول تعليم و تربيت دربارة انسان است و چه خوش آنكه باز در فرصتى فقط از اين يك جمله در رابطه با اصول تعليم و تربيت مطالبى بیان شود. اما عرض من آهنگی دگر دارد. چرا انسان را با اين همه رنگارنگى و استعداد و مايههاى گوناگون آفريديم؟ خواستيم از آن موزهای رنگارنگ و متنوع درست كنيم؟ نه. خواستيم او را در بوتة آزمايش قرار دهيم و بگدازيم. چه نوع آزمايشى؟ از نوع آزمايش مواد شيميايى؟ نه. آزمايش انسان از نوع آزمايشهاى مواد عالى يا معدنى نيست. نوع آزمايش انسان هم تازه است. به منظور اين آزمايش «فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا». او را شنوا و بينا كرديم و به او قدرت آگاهى داديم. معلوم مىشود انسان در اين آزمايش با يك عامل عمده شركت مىكند: عامل آگاهى. به او ابزارهاى كسب آگاهى داديم تا در اين آزمايش آگاهانه شركت كند و به آگاهيهاى اكتسابى اكتفا نكرديم. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيل». ما براى انسان كمكآگاهى فرستاديم: وحى. او را از آگاهيهاى الهى ـ آسمانى برخوردار كرديم تا با كمال آگاهى در اين آزمايش شركت كند. حالا با تمام اين مقدمات، انسان در اين آزمايش فقط با عامل آگاهى شركت مىكند؟ نه. با يك عامل بسيار مهم ديگر شركت مىكند و آن چيست؟ آزادى، حق انتخاب. «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا». به دنبال همة اين مقدمات باز او را آزاد گذاشتيم. يا شكر اين همه موهبت را مىگذارد و به راه خدا و حق و خير و عدل درمىآيد، يا اين همه نعمت را كفران مىكند و به حق و خير و عدل پشت پا مىزند و در اين مسير آزاد است. يكى از بزرگترين امتيازات انسان اين است كه مىتواند معصيت كند. «وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى».[2] آدم توانست نافرمانى كند خداوندگارش را. بله، اين بزرگترين امتياز انسان است كه مىتواند نافرمان باشد تا فرمانبرداريش ارزشى ديگر پيدا كند. فرمانبردارى اجبارى بیفایده است. اگر كسى را مجبور كنند از يك راهى برود، چندان ارزشى ندارد. آن چيزى كه ارزش دارد، فرمانبرى انتخابى است. بهترين تعريف براى انسان اين است كه انسان جاندارى است آگاه و انتخابگر. با اين انتخابش چه كار مىكند؟ آينده و سرنوشت خود را مىسازد. سرنوشت انسان به دست انتخاب آگاهانة او ساخته مىشود. بدين جهت است كه اسلام هيچ چيز را بر كسى تحميل نمىكند، حتى دين را. مىگويد «لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ».[3] «حق از جانب خدايتان آمد. هر كس مىخواهد ايمان به حق بياورد و هر كس هم مىخواهد كافر بشود به حق». انسان اسلام انسانى است آزاد و اين آزادى را رايگان به او ندادهاند. اين آزادى را به او دادند و به او گفتند اى انسان آينده و سرنوشتت را خودت بساز. هر نوع سعادت و خوشبختى به دست انسان بيايد، محصول كار آگاهانۀ خود اوست. هر نوع رنج و تيرهبختى هم سراغ انسانها بيايد، محصول كار آگاهانه و انتخاب غلط خود آنهاست. «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم».[4] انقلاب ايران يك نمونۀ زندۀ بارز پيش چشم شماست از اين بيان عالى و اصيل قرآن كريم. ملتى را سالها با افسونها به خواب برده و به ذلت كشانده بودند. به آنها به غلط چنين فهمانده بودند كه اين است سرنوشت شما. شما ملتى عقبمانده هستيد. به آنها گفته بودند نگاه كنيد به مسلمانان دنيا. اگر در عالم اسلام يك كشور پيشرفتة آزاد مستقل توانستيد پيدا كنيد. معلوم مىشود اينها از آثار شوم اسلام است. به آنها مىگفتند اين عمامهبهسرها را مىبينيد؟ اينها مناديان ارتجاع و عقبماندگى و ابتذال هستند. اينها داعيان ضد ترقى و ضد تكاملاند و به آنها مىگفتند اگر ترقى و تعالى و تكامل مىخواهيد، به دنبال ما بياييد؛ به دنبال ما، فرهنگ ما، شيوة لباس پوشيدن ما، طرز زندگى ما، حتى خط ما. اگر مىخواهيد مترقى باشيد بايد خطتان را تبديل كنيد به خط لاتين. شما نه فرهنگ داريد، نه سابقة تاريخى درخشان داريد، نه اصالتى داريد، نه فكر رهايىبخش داريد، نه مذهب زندة سازنده داريد، نه رهبر داريد؛ حتى رهبرانتان حتماً بايد از فرنگ برگشتهها باشند. مناديان استعمار و عاملان استبداد ملتى را به تيرهبختى كشانده بودند. ملت ما براى برخاستن و به سعادت رسيدن چه چيز كم داشت؟ آگاهى، خودآگاهى؛ اين ملت كه از خود بيخود شده بود و با خود بيگانه، اولين چيزى كه لازم داشت اين بود كه به خود آيد. بداند يك چيزى هست، اصالتى دارد، مكتبى دارد، مذهبى دارد، بنيادهاى اجتماعى دارد كه اگر از اين بنيادهاى مذهبى ـ اجتماعى درست بهرهبردارى كند، زنده مىشود. و رهبرى اسلامى آگاه در طول سىسال اخير توانست قبل از هر چيز اين خودآگاهى را به ملت ما ببخشد. بيدار شد و فهميد آنچه از بيگانه مىخواست بيجا بود. همهچيز را در درون خود دارد. و بعد رهبرى اين جامعه را بر سر دوراهى انتخاب قرار داد. گفت اى جامعة به خود آمده اكنون انتخاب كن. نسل جوان ما در طول ده سال اخير يكى از بهترين انتخابهاى تاريخى را انجام داد.
برادران و خواهران! در همين شهر در سال 1326، سى و يك سال قبل، از همين خيابان ارم عبور مىكردم. تازه يك سالى بود براى تحصيل به قم آمده بودم. با كمال تأسف و تعجب مىديدم وقتى دبيرستان حكيم نظامى كه آن موقع تنها دبيرستان قم بود عصرها تعطيل مىشود، دانشآموز و معلم از يك پيادهرو مىروند، طلبه و مدرس از پيادهروى ديگر. در همين شهر. فرهنگى و نسل نوجوان و جوان مدرسهرفته و دانشگاهرفته آنقدر خودش را از طلبه و عالم و مدرسة فيضيه و كتاب و كتابخانههاى اسلامى بيگانه مىدانست كه بايستی يك خيابان ميان آنها حتماً فاصله میبود. جوانِ امروز قم چه؟ دانشآموز هفتسالة اين شهر در هشت ماه قبل كه هنوز در بسيارى از شهرهاى ايران «مرگ بر شاه» گفتن دل شير مىخواست، از درِ دبستان كه بيرون مىآمد، با گروههاى شش ـ هفت نفرى فرياد مىزد «مرگ بر شاه»، «درود بر خمينى». به اين مىگویند يك انقلاب، اما چه نوع انقلابى؟ انقلابى كه بر ملت ما تحميل شده؟ بزرگترين امتياز انقلاب ايران اين است كه يك امتياز وارداتى نيست. هيچ گروه و جريانى اين انقلاب را بر ملت ما تحميل نكرده است. انقلابى است كه به دست خود اين مردم و در پرتو آگاهى و انتخاب آنها به وجود آمده و رشد كرده و به اين مرحله از پيروزى رسيده است. بهخصوص نسل جوان ما جهت اين انقلاب را آگاهانه و مخلصانه انتخاب كرد. دختران و پسران دبيرستانی و دانشجو و زنان و مردان فارغالتحصيل با آگاهى و انتخاب خويشتن به اين انقلاب پيوستند. به راستى اين سورة قرآن كريم در اين ماهها در برابرمان تجلى مىكرد: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح. وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا».[5] فوجفوج، گروهگروه اين انسانهايى كه غربزدگى آنها را به تباهى كشونده بود، از غرب، اين كعبة آمال دروغين رو برتافتند و به سوى خود آمدند. به خود آمدند و به سوى آيين خود و رهبرى انتخاب شدة خود. آن روزى كه جوانها در راهپيمايى از اعماق قلب اين ندا را سر مىدادند كه «اللهاكبر، خمينى رهبر»، به دشمنان انقلاب از چپ و راست با صراحت گفتيم ببينيد ملتْ رهبر خود را آگاهانه و آزادانه انتخاب مىكند. اين رهبرى را هيچكس بر ملت ما تحميل نكرده است. جالب اين بود كه در راهپيمايى تاسوعا و عاشوراى تهران، دوستان گفتند امروز يك گروه از ارامنه را ديديم كه با شور و شعف همين شعار را در راهپيمايى مىگفتند. به آنها نزديك شديم و گفتيم مسلمانها باید بگویند رهبر ما اين چهرة برجستة عالى است. شما چرا؟ با كمال صفا گفتند ما دينمان اسلام نيست، اما رهبرمان همين رهبر است. ما او را به رهبرى خود برگزيدیم؛ رهبرىِ انتخاب شده. به همين جهت انقلاب كنونى ملت ايران انقلابى است اصيل، انقلابى است كه براى جامعة ما خودسازيهایى زيبا به همراه آورده است. آن جوانی كه قبل از عرايض من مطلبى را القا مىكرد، چه با سربلندى مىگفت انقلاب دختران و پسران و نسل جوان ما را كه فقط به بزك كردن و خودآرايى دلخوش كرده بود، از اين زندگى پوچ نجات داد. خاطرهای برایتان نقل میکنم. در همسايگى ما خانوادهاى زندگى مىكند. اين خانواده چند پسربچه دارد. اين چند پسر كه عرصة كوچك خانه برایشان تنگ است، بيرون مىآیند و در كوچه بازى مىكنند. متأسفانه اين بچهها و همچنين يكى از بزرگترهاى خانه يعنى مادر كه عملاً او سرپرست بچهها بود ــ چون پدر كمتر آنجا هست ــ عادت داشتند دائماً حرفهاى زشت و ركيك به هم بزنند. كمتر وقتى بود كه از اين كوچه صداى فحشهاى زشت يا از مادر يا از بچهها شنيده نشود. دو ـ سه ماه قبل ناگهان من متوجه شدم انگار ديگر از كوچه صدايى از اين حرفهاى هرزه به گوش نمىرسد. از پسرم پرسيدم اين بچهها كجا هستند؟ گفت بچهها رفتهاند در گروه نفترسانى كار مىكنند. بازى و ولگردى و كار بيهوده در كوچه را رها كردهاند. روز بعد ديدم بله، از صبح تا شب و گاهى سحر، نزديك پايان ساعت منع عبور و مرور که نفت مىآوردند، اين بچهها با كمال صميميت در آن سرما مىرفتند نفت مىگرفتند و به درِ خانهها مىبردند. باور كنيد تا امروز ديگر نه از بچهها و نه از مادرشان يك بار هم حرف زشت زننده به گوش من نخورده است. انقلاب يعنى زير و رو شدن. حركت و جنبش اسلامى ما جامعة ما را زير و رو كرده است. اگر نابسامانيهايى مىبينيد، اگر میشنوید گاهی در گوشه و کنار مملکت امنیت ضعیف است و مشکلاتی هست، اگر مىشنويد در انتصابات اين دولت نارواييها و خطاها و اشتباهاتى هست، اگر مىشنويد در فعاليتهاى گروهها نقطههاى نامطلوبى هست، اينها همه از لوازم يك انقلاب است. ناراحت نباشيد، انقلاب را با تمام زشت و زيبايش قبول كنيد و قدر اين انقلاب را بدانيد و بدانيم. من امروز دوست دارم در اين كوتاه سخنم براى شما مردم قم يك پيشنهاد داشته باشم. پيشنهادم اين است كه همانطور كه مردم قم در دوران اين انقلاب در يكسال اخير، و بخصوص در پانزده ماه اخير، پيشگامى داشتهاند و پيشتاز و صبور و شكيبا و پرگذشت بودهاند، همانطور كه دوران اعتصاب قم از همة شهرهاى ديگر طولانىتر بود، همانطور كه طلاب و جوانان قم دست در دست هم اولين درگيرى شديد را با قواى طاغوتى آغاز كردند، در اين دورة اخير از نهضت مىخواهم پيشنهاد كنم بياييد از قم يك شهر تازة نمونة اسلامى بسازيم. بياييد با همت خودتان و با خوديارى و هدايت و رهبرى كه از درون شما برخيزد شهر قم را به صورت يك شهر نمونه و نخستين ميوة رسيدة درخت انقلاب اسلامى ايران درآوريم. همه به يارى شما خواهيم آمد.
اين فعلاً يك پيشنهاد است. فعلاً فقط در حد طرح يك پيشنهاد مىخواهیم از قم شهری نمونه بسازيم. نمونة چه؟ نمونة نظم، امنيت، نظافت و پاكيزگى، عمران و آبادى، هماهنگى شهرسازى قم با نيازهاى روز. مدارسش نمونهاى از تعليم و تربيت صحيح، خريد و فروش و كسب و كارش نمونهاى از معاملات منصفانه و عادلانه، کارگاههايش توليدكنندة قابل اعتمادترين محصولات صنعتى، انسانهايش تلاشگر در راه كسب مهارتهاى عالى فنى و كشاورزى و اجتماعى، و از همه بالاتر مردان و زنانش نمونة برجستة اخلاق و پاكى و فضيلت. و بالاترين اينكه انسانهايى كه از گفتار و رفتارشان نور و فروغ الهى بتابد. بله، انسان اسلام انسانى است با استعدادهايى در خور شكفتن. دارای آگاهى بس وسيع و پُربُرد و انتخابگر. و بالاتر از اين، انسان اسلام انسانى است برخوردار از روح و فروغ الهى. انسان بايد موجودى نورانى باشد و جامعۀ انسانى اسلام جامعهاى نورانى است كه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ».[6] من نمىدانم اين پيشنهاد تا چه حد در اين شهر عملى است. اين شما هستيد كه اثبات خواهيد كرد كه عملى است. به دنبال اين بحث به طلاب و فضلاى حوزه هم يك پيشنهاد دارم و آن پيشنهاد اين است: به مردم ايران فرصت بدهيد تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبناى معيارهاى اسلامى بسازند و اين خودسازى را بر مردم ما تحميل نكنيد. به مردم ما یاری كنيد و آگاهى بدهيد، براى رشد اسلامى آنها زمينهسازى كنيد، ولى هيچ چيز را تحميل نكنيد. انسان بالفطره خواهان آزادى است. مىخواهد خودسازى داشته باشد، اما خودش خودش را بسازد. مبادا بر خلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زيستن را بخواهيد بر مردم تحميل كنيد كه اگر تحميل كرديد، آنها عليه اين تحميلتان طغيان خواهند كرد. انسان عاشق آزادى است. مىخواهد خودش به دست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد: «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا». آنقدر تحميل اين راه و عقيده بر انسانها نامطلوب است كه خدا به پيغمبر اكرمش خطاب مىكند. پيغمبر اصرار داشت و پافشارى مىكرد و زحمت مىكشيد و خودش را به رنج و تعب مىانداخت تا مردم را به راه خدا بياورد. اما قرآن به پيغمبر گفت اى پيغمبر! كار تو هم حدی دارد. «أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِين».[7] تو مىخواهى مردم را وادار و مجبور كنى به اينكه مؤمن باشند. اين كه راه پيغمبر نيست. توصية من به طلاب عزيز و فضلاى ارجمند اين است كه منادى حق باشید، دعوتكننده به حق باشيد، آمر به معروف و ناهى از منكر با رعايت تمام معيارهاى عالى اسلامياش باشيد، اما مجبوركنندة مردم به راه اسلام نباشيد. چون آن مسلمانىای ارزش دارد كه از درون انسانها و عشق انسانها بجوشد و بشكفد. نديديد مردم ما در اين دوران پرارزش انقلاب چه خودجوشى و چه خودشكوفايىای از خودشان نشان دادند؟ بزرگترين اصل بعد از پيروزى يك انقلاب چيست؟ تداوم همان انقلاب. همانطور كه مردم ما با آزادى به راه اسلام آمدند و رهبرى اسلام را پذيرفتند، همانطور كه حتى يك مسيحى ارمنى رهبرى عالى اسلامى ما را آزادانه پذيرفت، بگذاريد در تداوم انقلاب هم مردم آزادانه راه خدا و اسلام و حق و عدل و خير و صفا و صدق را انتخاب كنند و ادامه دهند. اين است سفارشم به طلاب و فضلاى عزيز.
با سلام متشکرم از اين مطلب زيبا و قشنگتون واقعا استفاده کردم؛ خدا رحمت کنه شهيد مظلوم و بزرگوار بهشتي رو که واقعا جاي خالي اين بزرگمرد امروز خيلي حس ميشه!!
ضمناً ميخواستم بپرسم اين مطلب منبعي غيراز اين سايت هم داره يعني اين سخنراني جاي ديگه اي هم درج شده؟
متشکرم
درود بر شما دوست عزیز.
خیر،این سخنرانی تنها در همین سایت منتشر شده است.
شما نیز در انتشار آن ما را همراهی کنید. سپاس
سلام
تا حالا نمیدونستم شهید بهشتی هم سایت داره!
کار خوبیه که کتاب هاشون رو هم گذاشتید برا دانلود.
شریعتی در مسیر شدن رو خوندم.واقعا جالب و خوندنی بود.
یکم لوث شده که مینویسن سخنان یا فیلم یا… منتشر نشده!
خوب منتشر میکردید کسی جلوتون رو گرفته بود.
موفق باشید.
با سلام. نکته اول اینکه توضیح منتشر شده یا نشده بودن یک مطلب 2 دلیل روشن دارد. یک: اطلاع رسانی حرفه ای به مخاطب که برای نخستین بار است با مطلبی مواجه می شود. دو: احترام به مخاطب که در جای دیگر و منابع دیگر به دنبال مطلب نگردد و نیز بداند که این مطلب، فعلا منبعی جز سایت بنیاد ندارد تا از نشر شایعات هم جلوگیری به عمل آمده باشد.
نکته دوم؛ باور مسئله ای به نام : “جلوگیری از انتشار آثار شهید بهشتی در نظام جمهوری اسلامی” شاید برای افراد بسیار بدبین به نظام هم سخت باشد اما واقعیت اینکه چنین است. بنیاد نشر آثار شهید بهشتی بیش از 3 سال است که مجوز نشر آثار ایشان را، یعنی کتاب های شهید بهشتی را ندارد و بیش از 3 سال است که از حضور در نمایشگاه کتاب نیز ممنوع و محروم است و سایت نشر آثار ایشان نیز حدود یک سال است که بی توضیح و بدون دلیل فیلتر شده است. نشر آثار شهید بهشتی مشخصا با محدودیتهای مختلفی مواجه است و اینهمه بدون در نظر گرفتن مخالفت های فکری با بنیان فکر مذهبی او در سیستم سیاسی و آموزشی است.
با سلام و خسته نباشید
اگه میشه منابع معتبر و قابل استناد این سخن شهید عزیز رو ذکر کنید
تا بتونم وقتی جایی دربارش صحبت کردم بهش استناد کنم خیلی ممنونم
با تشکر