چرا بهشتي انتخاب شد؟
حمید قزوینی
از آنجا كه در ماههاي نخست پيروزي انقلاب، جامعه فاقد نظم سياسي و اجتماعي قابل قبول بود و دولت موقت در كنترل امور ناتوان به نظر مي رسيد و به شدت مورد انتقاد بسياري از نيروهاي انقلابي و گروههاي سياسي بود، دولتهاي خارجي و به ويژه دولت آمريكا درصدد برقراري ارتباط با عناصر شاخص و تأثيرگذار بيرون دولت و نزديك به رهبري انقلاب برآمدند.
اسناد به دست آمده از سفارت آمريكا و ساير يافته هاي مطالعاتي نشان مي دهد كه دولت آمريكا نسبت به دولت موقت و به ويژه مسئولان عالي رتبه آن شناخت كافي داشته و از ميزان نفوذ آنها در سطح افكار عمومي و نزديكي به رهبري انقلاب مطلع بوده است.
همچنين در روابط بين الملل مذاكرات و رايزني هاي حساس مقطع انقلاب و دوراني كه وضعيت تثبيت شده اي به طور كامل حاكم نشده از اهميت فراواني برخوردار است. در چنين شرايطي سفارتخانه هاي خارجي از طرف دولتهاي متبوع خود مأموريت دارند تا بر اساس اهميت موضوع و ميزان نفوذ در آن كشور نيروهاي تازه نفس و يا كساني كه توان ايفاي نقش در آن شرايط و يا پس از آن را دارند شناسايي و به گفتگو با آنها بپردازند.
روشن است كه آمريكا به دليل سقوط دولت پهلوي و كاهش نفوذ در ايران به دنبال احياي موقعيت پيشين باشد. در همين راستا سفارت آمريكا به دنبال مذاكره با عناصر سرشناس سياسي بود. البته دولت آمريكا با اين پيش فرض كه نظام جديد ايران دير يا زود به يكي از دو قطب آمريكا و شوروي نزديك خواهد شد تلاش مي كرد تا پيش از نزديك شدن به قطب شوروي، موقعيت از دست رفته را احيا كند.
در اين ميان مخالفت اسلامگرايان با كمونيسم تا اندازهاي خطر نزديك شدن به شوروي را كاهش ميداد و آمريكا اميدوار بود همانگونه كه در پارهاي از كشورها از حربه مخالفت با كمونيسم به عنوان راهي براي نزديك شدن به گروههاي اسلامي14 و مقابله با شوروي استفاده كرده در ايران نيز از اين شيوه استفاده كند.
در عين حال برخي تحليل هاي شفاهي اذعان مي كند كه در دستگاه ديپلماسي دولت آمريكا ميان وزارت امور خارجه (كيسينجر) و مشاور امنيت ملي (برژينسكي) اختلافاتي در نحوه برقراري ارتباط با مقامات ايراني وجود داشته و خط مذاكره با آيت الله بهشتي از طريق وزارت امورخارجه و نماينده آن در تهران (سوليوان) تعقيب مي شده است.
در سند شماره 36 مورخ 12 اكتبر 1979 (21 آذر 58) هنري پرشت از ديپلماتهاي وزارت امور خارجه آمريكا هنگام عزيمت به تهران چند پيشنهاد را مطرح مي كند كه درخواست ملاقات با آيت الله بهشتي يكي از آنهاست.15
در همين حال بروس لينگن آخرين كاردار سفارت آمريكا در تهران كه يكي از ملاقات كنندگان با آيت الله بهشتي است در توضيح تلاشهاي خود مي گويد: «فكر نمي كنم هيچ مسئول ديگري به اندازه من در جهت حل و فصل مسائل و تنگناهاي موجود در زمينه روابط دو كشور تلاش كرده باشد. تلاش براي پايه ريزي روابط جديد با ايران، حكمي بود كه من براي اجراي آن به ايران فرستاده شده بودم… تا قبل از چهارم نوامبر 1979 (13/8/58) از سوي دولت ايالات متحده موظف بودم با هر تعداد از چهره هاي قدرتمند حكومت كه مي توانستم، صحبت كنم و همواره در مذاكراتم بر اين نكته پافشاري كنم كه آمريكا انقلاب ايران را پذيرفته است و هيچ قصدي براي بازگشت به گذشته ندارد.»16
وي با اشاره به مذاكره با دكتر بهشتي مي افزايد: «من و آقاي پرشت به عنوان نمايندگان دولت ايالات متحده به دنبال ايجاد دركي متقابل بوديم تا بر پايه آن روابط جديد بنيان گذاشته شوند.»17
لينگن درباره شخصيت بهشتي مي گويد: «من بسيار تحت تأثير شخصيت آقاي بهشتي قرار گرفتم. او مي توانست انگليسي را با لهجه عالي صحبت كند و اين باعث مي شد بتوانيم منظور يكديگر را بفهميم…»18
همچنين اسناد مختلف نشان مي دهد كه ديپلماتهاي آمريكايي و نخبگان سياسي اين كشور از مدتها قبل تحقيقات گسترده اي را درباره رهبري انقلاب، اطرافيان او، نهادهاي انقلابي، ارتش، مراجع، شوراي انقلاب، جانشينان احتمالي امام و… آغاز كرده بودند.19 در اين تحقيقات بهشتي جايگاه ويژه اي داشت.
جيمز بيل استاد دانشگاه تگزاس در 23 مهر 1358 (15 اكتبر 1979) طي سخناني در سي و سومين كنفرانس سالانه انستيتو خاورميانه پيرامون توان و نفوذ سياسي اجتماعي روحانيون در سطح جامعه ايران سخن گفته و از بهشتي به عنوان يكي از رهبران مذهبي پيشرو اطراف آيت الله خميني ياد مي كند.20
پروفسور ريچارد كاتم هم پس از ديدار با امام در 7 دي ماه 1357 در شهر پاريس و همچنين پس از يك روز حضور در جمع اطرافيان و ياران امام و سفر چند روزه به تهران در گزارشي تفصيلي به سفارت آمريكا سيدمحمد بهشتي را مدير واقعي سازمان اجرايي امام و انقلاب درداخل كشور معرفي مي كند. وي مسئوليت هدايت جنبش در ايران و رابط اصلي با پاريس را بهشتي دانسته و مينويسد: «آيت الله طالقاني، آيت الله رفسنجاني و آيت الله منتظري رهبران اصلي افتخاري هستند. ولي قطعاً شكي وجود ندارد كه بهشتي و گروه او متشكل از روحانيون جوانتر و همكاران غيرروحاني… كار اصلي را انجام مي دهند.»
وي مي افزايد: «بازرگان رهبر افتخاري مهمي است اما يك سازمانده واقعي نيست.»21
مهندس علي اكبر معين فر عضو شوراي انقلاب درباره علت ملاقات با شهيد بهشتي مي گويد: «ايشان در آن زمان علاوه بر اينكه دبير شوراي انقلاب بوده اند، نايب رئيسي مجلس بررسي پيش نويس قانون اساسي و دبيركلي حزب جمهوري اسلامي را نيز عهده دار بوده اند، بنابراين به نظر مي رسد كه از ديدگاه آمريكايي ها آقاي بهشتي به عنوان يك آلترناتيو قدرت مطرح بوده و به همين دليل با او ديدار شده است.»22
در يكي ديگر از اسناد ضمن اشاره به احزاب و گروههاي فعال در صحنه انقلاب به اهميت جايگاه حزب جمهوري اسلامي اشاره شده و آمده است: «حزب جمهوري اسلامي به وسيله شخص مورد اعتماد خميني، عضو سرشناس شوراي انقلاب، دكتر محمد بهشتي اداره مي شود و در حال حاضر از بيشترين ميزان حمايت مردمي در ميان ديگر احزاب سياسي ايران برخوردار است.»23
مطالعه ساير اسناد نيز حاكي از اين است كه در آستانه انقلاب و يا پس از آن ديپلماتهاي آمريكايي با افراد و گروههايي كه احساس مي شد داراي توان و نفوذ سياسي اجتماعي هستند ملاقات هايي داشته اند.24
نكته جالب توجه اين است كه در گزارش هايي كه توسط اعضاي سفارت تهيه شده در برخي اسناد مقابل نام آيت الله بهشتي اين عبارت آمده است: «شناخته شده براي سفارت، يكي از رهبران اصلي جناح خميني».25
همچنين صريحاً اذعان ميشود كه در ميان نزديكان رهبر انقلاب، دكتر بهشتي از معدود چهره هايي است كه با گروه ها و طيف هاي مختلف صنفي و سياسي ديدار و گفتگو دارد و بعضاً پيامهاي آنها از طريق بهشتي به امام منتقل مي شود.26
البته ديپلماتهاي ساير كشورها نيز به بهشتي نگاهي توأم با احترام داشتهاند. هنري پرشت از ديپلماتهاي وزارت خارجه آمريكا كه خود يكي از ديداركنندگان با بهشتي بوده در گزارشي ضمن اشاره به ملاقات با سفير شوروي مينويسد: «به نظر وينوگرادوف بهشتي زيركترين و سياستمدارترين فرد از ميان رهبران ديني بود.»27
مجموع اسناد و مدارك اين بخش نشان مي دهد كه سفارت آمريكا با ارزيابي و شناخت دقيق از شخصيت و نفوذ سياسي اجتماعي شهيد بهشتي به دنبال مذاكره با كسي بودند كه از هر نظر مناسب و برخوردار از توان سياسي و تشكيلاتي بالا در ساختار رهبري انقلاب باشد تا از طريق او بتوان به تعامل با رهبران انقلاب از يك سو و اصلاح نگاه منفي آنان به آمريكا و توجيه پذيرش شاه در آمريكا از سوي ديگر پرداخت.28
چرا اسناد منتشر نشد؟
يكي از سئوالات و ابهامات مطرح شده پيرامون اسناد مذاكرات آيت الله بهشتي اين است كه چرا اسناد مذكور به محض كشف منتشر نشده است.
برخي مدعي اند اين سند از ديدگان مخفي و از انتشار بازماند تا چهره انقلابي آن روحاني بانفوذ، غير راديكال جلوه نكند و حساب او از حساب بازرگان و يزدي و اميرانتظام و امثال آنها جدا بماند.29
اين در حالي است كه بهشتي خود بارها خواستار انتشار اسناد شده بود و از شيوه كار دانشجويان نيز انتقاد داشت. بهشتي در اظهارنظري گفته بود: نظر ما اين است كه مدارك سياسي در يك كشور به اطلاع ملت برسد، منتها آن شيوهاي كه تا حالا عمل شده بود، سه تا عيب داشت: «يك عيبش اين بود كه همه اوراق و اسناد مربوط يك فرد يا يك مؤسسه بايد ارائه بشود، تا مردم بتوانند جمع بندي كامل كنند. در برخي موارد، گفته مي شود كه همه اوراق يك جا ارائه نمي شود. خب اگر قرار است مردم درباره يك فرد يا مؤسسه چيزي بدانند بايد همه اوراق آنجا را بخوانند تا بتوانند جمع بندي كنند. نقص دوم اين بود كه بايد همان شب كه اين اوراق از راديو تلويزيون و روزنامه ها پخش مي شود آن فرد يا گروه هم بتوانند بيايند توضيح بدهند. تنها به قاضي رفتن درست نيست و ملت قاضي است، فرمولي را هم كه براي اين كار در نظر گرفته و پيشنهاد كرده و انشاءالله اميدواريم كه به زودي مطرح بشود و رويش بحث بشود، اين است دانشجويان كليه اسناد مربوط به فرد يا گروه را فتوكپي اش را در اختيار او بگذارند (اگر هم مي ترسند كه فرار كند، قبلاً بگويند تا يك ترتيبي داده شود كه فرار نكند.) تا او مطالعه كند و توضيحات خود را بدهد و از توضيحاتش نوار صدا و تصوير برداشته شود و از افشاي دانشجويان هم نوار، اسلايد و صدا و فيلم گرفته شود و بعد هر شبي كه اينها مي خواهند نشان بدهند، قبلاً اعلام كنند كه افشاگري مي شود، با طرف مقابل كه مردم وقتي افشاگري تمام مي شود، تلويزيون خود را خاموش نكنند و بدانند كه طرف مقابل هم بعد صحبت خواهد كرد، تا همه را يك جا گوش كنند، ببينند و قضاوت كنند و از نظر ما اين با عدل اسلامي سازگار است. عيب سومي كه در كار دانشجويان وجود دارد، اين است كه تا حالا جز در يك مورد كه در رابطه با روزنامه جمهوري اسلامي بوده در بقيه موارد، همه اسناد مأيوس كننده و منفي پخش شده است. اگر راجع به افراد، گروهها و مؤسسات ديگر، اسناد مثبت وجود دارد، اينها را هم نشان دهند كه مردم به سمت بدبيني و يأس كشانده نشوند. سوق دادن به بدبيني خطر بزرگي است براي جامعه با وجودي كه برادران دانشجو معايبي هم در كارشان بوده ولي اگر اين 3 اصل را رعايت كنند و كليه اسناد را هم يك جا جمع كنند و در عرض يكي دو هفته افشا كنند چون مردم را در انتظار گذاشتن تزلزلي در روحيه شان به وجود مي آورد و اين به نفع انقلاب نيست.»30
ابراهيم اصغرزاده از عناصر مركزي دانشجويان پيرو خط امام درباره علت عدم انتشار اسناد مرتبط با شهيد بهشتي مي گويد: «اگر آن مذاكرات منتشر نشده شايد به همين دليل بوده كه براي ما قابل قبول بوده است. آن سند همان زمان ترجمه شد و يك نسخه آن به خارج از لانه درز پيدا كرد و منتشر شد. در آن ملاقات كه درخواست آن هم از طرف لينگن بوده آقاي بهشتي مواضع نيروهاي انقلابي را تشريح مي كند و مي گويد كه نظر امام اين است كه ما منزوي نباشيم و با آمريكا و غرب رابطه قابل قبولي داشته باشيم.[…] در همين سند هم وقتي آمريكايي ها درباره شخصيت آقاي بهشتي نظر ميدهند يك استواري و اعتقاد محكم به انقلاب را در ايشان مي بينند.»31
وي درباره تفاوت ملاقاتها و اسناد آنها مي گويد: «حساب چهره هايي كه عامل جاسوسي بودند مشخص و جدا بود. اما درباره چهره هاي سياسي مسئله متفاوت بود. برخي از آنها از موضع وادادگي مذاكره مي كردند و برخي افراد ما از موضع اصولي و ملي. مثلاً سندهايي كه به آقاي اميرانتظام مربوط بود حكايت از يك ملاقات رسمي و ديپلماتيك نداشت[…] اما برخي ملاقاتها مثل همين ملاقات آقاي بهشتي و اعضاي سفارت بوده است. آقاي بروس لينگن كه كاردار سفارت بود تقاضاي ملاقات با آقاي بهشتي مي دهند و اين ملاقات صورت مي گيرد. صحبتها در اين ملاقات در حد مذاكره ديپلماتيك است و طرفين شأن ملي براي خودشان قائل هستند. صحبتهاي آنها اگر چه ظاهراً محبت آميز است اما كاملاً ديپلماتيك است.»32
نكته حائز اهميت در روند انتشار اسناد اين است كه برخي شيوه و روش دانشجويان در انتشار اسناد را به تصميم نظام نسبت داده اند. در حالي كه نظام مديريتي كشور در آن مقطع زماني از انسجام كافي برخوردار نبود و برخي دستگاهها هنوز به لحاظ رسمي شكل نگرفته بودند.
اگر ادعا شود كه به واسطه رفت و آمد برخي دانشجويان و ارتباط آقاي سيدمحمد موسوي خوئينيها با دفتر امام، اسناد مطابق نظر امام منتشر ميشده در آن صورت بايد گفت، امام اساساً فرصت و انگيزهاي براي مطالعه تك تك اسناد نداشته و چنانچه نظري هم داده كلي و به صورت توصيه و راهبردي بوده است.
يك عضو مركزي دانشجويان پيرو خط امام در اين باره مي گويد: «اسناد را پيش امام بردند و امام اين حركت را تأييد كردند و يك توصيه كردند به اين معني كه شما از هر كس سند به دست آورديد، افشا كنيد حتي از خود من. ولي كسي را كه قصد خيانت نداشته اند لجن مال نكنيد.»33
بر اين اساس امام نه درباره فرد خاصي كه درباره همه افراد يك توصيه كلي داشته و نمي توان آنچه كه درباره سند آيت الله بهشتي انجام شده است را به ايشان نسبت داد. ضمن آنكه امام معمولاً نظرات خود را صريح بيان ميكرد و اين مطلب موضوعي نبود كه بتوان آن را به راحتي مخفي نگه داشت.
همچنين دانشجويان به دليل حق ويژه اي كه براي خود قائل بودند در انتشار و يا عدم انتشار اسناد چندان به دنبال كسب نظر مقامات سياسي نبودند و تصميم پيرامون آنها در حلقه مركزي دانشجويان پيرو خط امام اتخاذ مي شد.
از سوي ديگر دانشجويان اسناد مرتبط با چهره هاي ديگري را نيز منتشر نكردند كه مهمترين آنها ابوالحسن بني صدر بود. اسناد بني صدر به ارتباط وي با يك شركت آمريكايي كه عناصر اصلي آن وابسته به سازمان سيا بودند، مرتبط مي شد.34
از نظر دانشجويان به دليل عدم اطمينان از سوءنيت بني صدر و به دليل عدم اطلاع او از اهداف و عملكرد شركت مذكور از انتشار اسناد پرهيز شد. اگر چه به دليل نزديك بودن زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري انتشار اسناد احتمالاً در سرنوشت انتخابات تأثيرگذار بود.
جالب اين است كه سازمان مجاهدين خلق تنها به سند بهشتي حساسيت داشت و درباره ساير اسناد چندان علاقه اي نشان نمي داد. در حالي كه سند مذاكره آيت الله بهشتي از نظر محتوايي ابهام و اشكال خاصي نداشت و در تخريب چهره بهشتي چندان مؤثر واقع نمي شد اما برخي ديگر از اسناد به واسطه محتواي آنها ممكن بود آثار تخريبي فراواني به دنبال آورد.
البته به رغم اصرار بهشتي مبني بر انتشار كامل سند دانشجويان از چاپ آن خودداري كردند كه هنوز علت دقيق آن روشن نيست. در اين زمينه دو گمان را مي توان مطرح كرد. اول اينكه عناصر نفوذي سازمان به رغم انتشار ناقص سند در نشريه مجاهد از چاپ رسمي و كامل آن ممانعت به عمل آوردند تا فضاي ملتهب و مشوّه عليه بهشتي را تداوم دهند. دوم اينكه دانشجويان علاقه مند به شهيد بهشتي و حزب جمهوري اسلامي بر اساس يك محاسبه شتابزده به منظور مقابله با آثار و بازتابهاي منفي سند از چاپ كامل آن ممانعت به عمل آوردند.
نكته مهم ديگري كه در انتشار اسناد قابل طرح است اينكه در ابتدا ترجمه اسناد به دليل عجله و عدم اشراف كافي به تعابير و واژه هاي تخصصي بعضاً از دقت كافي برخوردار نبود. چنانچه بعدها تفاوتهاي اساسي ميان ترجمه اسناد مشاهده شد. ضمن آنكه ممكن بود مترجم بر اساس سليقه هاي شخصي تصرفاتي را در متن اعمال كند همانگونه كه در متن منتشر شده توسط نشريه مجاهد اين موضوع به خوبي قابل مشاهده است.
البته از اين امر نيز نبايد غافل بود كه سند مرتبط با آيت الله بهشتي برداشتي است كه طرف آمريكايي از اين ملاقات داشته و ممكن بود در صورت ثبت مذاكرات توسط طرف ايراني برداشتهاي متفاوتي ارائه ميشد كه در ارزيابي ها مؤثر بود؛ هرچند كه همين متن نيز فاقد نقص و ضعف مشخص است.
سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و آيت الله بهشتي
براي رسيدن به پاسخ اين سئوال كه هدف سازمان از تخريب بهشتي و فضاسازي هاي كاذب پيرامون مذاكرات او با ديپلماتهاي آمريكايي چه بوده است بايد نگاهي هرچند گذرا به سير روابط بهشتي با اين سازمان و همچنين وضعيت گروه رجوي در مقطع تصرف سفارت آمريكا انداخت.
آيت الله بهشتي يكي از روحانيون برجسته و شناخته شده معاصر است كه از يك سو به دليل تحصيلات بالاي حوزوي و دانشگاهي و از سوي ديگر به دليل زندگي در آلمان و ارتباط با محافل علمي و روشنفكري اروپا از نزديك با مباحث روز و بويژه معضلات فكري جوانان كه بعضاً از آن سوي مرزها به داخل كشور وارد مي شد آشنا بود. بهشتي همچنين به دليل قابليتهاي بالاي شخصيتي همواره مورد توجه نخبگان حوزوي، دانشگاهي و سياسي و اجتماعي بود. محمد حنيف نژاد از مؤسسين و عناصر مسلمان سازمان مجاهدين با آيت الله بهشتي ارتباطي نزديك داشت و از راهنمايي ها و توصيه هاي او بهره مي برد. اين ارتباط با شهادت حنيف نژاد قطع شد و رفته رفته اعضاي مركزي سازمان در زمره مخالفان بهشتي قرار گرفتند.35 بعدها مخالفت با بهشتي به دشمني و كينه اي عميق مبدل گشت و تا طراحي ترور او نيز پيش رفت. وحيد افراخته و تقي شهرام كه هر دو از همفكران مسعود رجوي بودند در اعترافات مرتبط با شهادت مجيد شريف واقفي تصريح مي كنند كه قصد داشته اند به گونه اي كه كسي متوجه عاملان نشود بهشتي را نيز ترور كرده و از سر راه بردارند.36
تحليل اينكه چرا سران سازمان پس از كودتاي ماركسيستي تصميم به ترور و حذف افرادي مانند بهشتي گرفته اند چندان سخت نيست. بهشتي به دليل دانش ديني، فن سخنوري، قلم روان و ارتباطات گسترده از توان بالايي در جذب جوانان و پاسخگويي به سئوالات و رفع شبهات آنها برخوردار بود. ضمن آنكه او از معتقدين و مدافعان حركت ديني بود و اين ويژگي براي سران ماركسيست سازمان مطلوب نبود.
وضعيت سازمان پس از انقلاب
با پيروزي انقلاب اسلامي، بسياري ازگروه هاي سياسي با استفاده از فضاي آزاد كشور اقدام به جذب نيرو و كار تبليغاتي گسترده كردند. در چنين شرايطي سازمان نيز با سوءاستفاده از برخي آشفتگي هاي اجتماعي و بي ثباتي هاي مديريتي از طريق مجامع عمومي، مساجد، راديو و تلويزيون، مطبوعات، كانونهاي فرهنگي و… ضمن گسترش دامنه فعاليتهاي خود به يارگيري، افزايش نفوذ در دستگاههاي حكومتي و كسب قدرت بيشتر مبادرت ورزيد.
سازمان از بدو پيروزي انقلاب با بحران سازي هاي كاذب و الگوبرداري از شورشگري اجتماعي به دنبال تحت تأثير قرار دادن فضا و جذب نيرو بود. راهپيمايي، تحصن، درگيري خياباني و تجمع سياسي از جمله شيوه هاي سازمان بود. 37
از آنجا كه شورشگر اجتماعي هميشه به يك هدف ثابت و گاه موهوم احتياج دارد تا همه كينه ها و نابساماني ها را متوجه او سازد ترويج شايعات نسبت به رهبران انقلاب بيشترين سهم را در فعاليتهاي تبليغاتي آنان داشت.
متهم كردن نظام و رهبران آن به سازش با آمريكا از اتهامات رايج آن دوران بود چرا كه سازمان خود را پيش قراول مبارزه با امپرياليسم معرفي مي كرد.38
بر اساس تحليل ادعايي سازمان« «طرحها و توطئه هاي قدرتهاي خارجي (امپرياليسم) عامل تغييرات در ايران هستند.»39
اين گروه مدعي بود: «پس از كنفرانس گوادلوپ امپرياليستها متفق القول، شاه اين نوكر چندين ساله را به اميد يافتن روزنه اي براي حفظ منافع خود فدا كردند و چشم به ليبرالها و واپسگرايان دوختند.»40
منظور سازمان از واپسگرايان روحانيون و رهبران انقلاب بود.
گروه رجوي براي آنكه خود را انقلابي نشان داده و همه مبارزه را به نفع خود مصادره كنند ادعا مي نمودند: «در رژيم گذشته سالهاي سال رهبران ضعف و سازش نشان داده و سياست صبر و سكوت پيشه كردند و خشم فروخورده توده هاي ستمديده تنها از لوله تفنگ پيشتازان خلق زبانه مي كشيده و آتش به جان ديكتاتوري و اربابش ميزد.»41
در چنين شرايطي تجمعات مختلف هواداران و اخبار خبرگزاري هاي داخلي و خارجي پيرامون سازمان، مسعود رجوي و اطرافيانش را دچار توهم كرد و آنها را وادار نمود كه در دشمني علني و ستيزه جويي با جمهوري اسلامي بيش از اندازه به نفوذ اجتماعي و قدرت نظامي خود باور داشته باشند. البته يكي از مهمترين حوادثي كه سازمان آن را ضربه اي بزرگ براي خود مي دانست و ابتدا درصدد توجيه و پس از مدتي درصدد انتقام گيري از آن برآمد ماجراي دستگيري سعادتي عضو مركزي آن در ارتباط با يك پرونده جاسوسي بود.42 سازمان كه تلاش داشت چهره اي ضدامپرياليستي، ميهني و انقلابي از خود نشان دهد، يكباره با بحران دستگيري يكي از اعضاي مركزي خود به جرم جاسوسي عليه كشور و به نفع بيگانگان مواجه شد. مسعود رجوي و نزديكانش به تصور اينكه چون ماجراي سعادتي آسيبي جدي به حيثيت سياسي آنها وارد ساخته به جاي بازسازي چهره خود و جبران مافات مترصد فرصتي بودند تا بتوانند ضربه اي از همان دست را به نيروهاي انقلاب و رهبران آن وارد سازند و از رهگذر اين شيوه متاعي براي خود دست و پا كنند.
در همين ايام سازمان با شنيدن خبر تسخير سفارت آمريكا توسط دانشجويان بلافاصله نيروهاي خود را به مقابل سفارت كشاند و در خيابانهاي اطراف به راهپيمايي و تجمع مبادرت ورزيد. رجوي و همراهانش با انجام تظاهرات عليه آمريكا و حمايت از دانشجويان و راه اندازي بحث هاي خياباني كه عمدتاً به مشاجره ختم مي شد تلاش داشتند تا انفعال و عقب ماندگي استراتژيك خود را در ادعاي پيشتازي عليه امپرياليسم جبران كنند و حتي الامكان از نظر تبليغاتي موضوع را به نفع خود مصادره نمايند.43
البته گروه رجوي علاوه بر اينها تلاش داشت به درون سفارت و صفوف دانشجويان خط امام هم نفوذ كند تا از يك سو با فضاسازي و اعمال فشار تبليغاتي در بيرون سفارت به نام مردم و افكار عمومي و از سوي ديگر با نفوذ در ميان دانشجويان تسخيركننده سفارت آمريكا بر روند فعاليتهاي آنها تأثير گذاشته و به مرور هدايت آن را در دست گيرد.44 همچنين با نفوذ در سفارت به اسناد و مدارك موجود در آن دست يافته و نه تنها از آنها در پيشبرد برنامه هاي خود سود مي بردند كه چه بسا از اسناد مذكور براي تعامل با سرويس هاي امنيتي خارجي نيز استفاده مي شد؛ همانگونه كه در ماجراي سعادتي به چنين اقداماتي دست زدند. ضمن آنكه دستيابي به اسناد اساساً ميتوانست موقعيت برتري به لحاظ اطلاعاتي در رقابت با ساير گروهها براي آنها ايجاد كند.
نشريه مجاهد در شماره 102 مطلبي را تحت عنوان ماجراهاي پشت پرده گروگانگيري منتشر نمود كه حاكي از تلاش سازمان جهت نفوذ در صفوف دانشجويان و دستيابي به اسناد است. در بخشي از اين مقاله تلاش ميشود تا حمايت گروه رجوي جديترين حمايت از تسخير سفارت آمريكا قلمداد گردد.
در بخشي از اين مقاله كه ادعا ميشود به قلم يكي از دانشجويان پيرو خط امام نوشته شده آمده است: «در ميان نيروهايي كه به حمايت از ما برخاستند عملكرد مجاهدين براي من بسيار جالب توجه بود. حتي نقطه عطفي در تفكرات و مواضع آينده من شد. آنها به طور منظم و با فداكاري بسيار لحظهاي جلوي سفارت را ترك نميكردند. در آن شبهاي سرد تا سحرگاه، با دويدن و رژه رفتن خود را گرم ميكردند و از سفارت حفاظت ميكردند.»45
تخريب بهشتي، چرا؟
آيت الله دكتر سيدمحمد بهشتي يكي از روحانيون سرشناس و نزديك به رهبري نظام بود كه قابليتهاي بالاي سياسي و اجتماعي خود را در پيگيري امور مرتبط با نهضت و همچنين هدايت انقلابيون به ويژه در نهادهايي مانند جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي نشان داده بود.
از سوي ديگر بهشتي با اداره جلسات مجلس خبرگان قانون اساسي و تصدي قوه قضائيه عملاً در سازماندهي و اداره جمهوري اسلامي از جايگاهي ويژه برخوردار بود. در حقيقت بهشتي پس از امام خميني نماد روحانيت حاضر در ساختار قدرت بود كه در صورت تخريب و تضعيف او عملاً حكومت ديني و رهبران روحاني آن مورد حمله قرار ميگرفتند. ضمن آنكه نفوذ معنوي امام در شرايطي بود كه امكان تضعيف و تخريب آن محال بود و منجر به بدنامي تخريب كنندگان ميشد.
گروه هاي مخالف جمهوري اسلامي البته نيم نگاهي هم به آينده نظام داشتند و تصور مي كردند بهشتي ميتواند نجات بخش آن باشد. برخي گروههاي چپ در اظهارنظرهاي مختلفي در اين باره گفته بودند: «بي شك كسي كه اين مملكت را نجات ميدهد همين آقاي بهشتي است.»46
اعضاي گروه رجوي هم با توجه به نقش بهشتي در معماري نظام و نزديكي اش با امام، تضعيف و تخريب او را موجب تضعيف و تخريب رهبري نظام و انقلاب مي دانستند. يك عضو جدا شده از اين گروهك در اين زمينه مي گويد: «من به خوبي شايعات و مطالبي كه با هدف تضعيف و تخريب آقاي بهشتي مطرح مي شد به خاطر دارم. از نظر مسعود رجوي اگر همه مسئولان نظام يك بودند، بهشتي يك و نيم بود و از اين نظر جايگاه مهمي داشت و با سايرين متفاوت بود. لذا به هر شكلي بايد تضعيف و تخريب مي شد. به همين دليل بچه هايي كه در كارهاي تبليغاتي و از جمله نشريه كار مي كردند در اين زمينه تلاش زيادي به خرج دادند. در حقيقت اين شيوه برخورد پيروي از جمله معروف گوبلز وزير تبليغات دولت نازي هاي آلمان است كه گفته بود زماني كه قدرت تخريبي توپ و تانك كارگر نيست شايعه بهترين سلاح تخريبي است.»47
مشكل ديگر مسعود رجوي، حزب جمهوري اسلامي و گسترش تشكيلاتي آن در سراسر كشور بود. سازمان مجاهدين هيچگاه تصور نمي نمود تعدادي از روحانيون نزديك به رهبري انقلاب در كنار جمعي از نيروهاي مسلمان و مبارز به سرعت بتوانند تشكيلاتي را به اين وسعت در كشور راه اندازي و اداره كنند. سازمان كه مايل بود در قامت يك تشكل سياسي بدون رقيب در فضاي سياسي كشور به فعاليت بپردازد حزب جمهوري اسلامي را رقيبي جدي براي خود مي دانست كه دكتر بهشتي به عنوان دبيركل آن بيش از سايرين مورد حقد و كينه سازمان قرار مي گرفت.48 البته اعضاي سازمان به دليل مخالفت با اصول قانون اساسي كه بهشتي را دست اندركار اصلي تدوين آن مي دانستند نيز با او مشكلي عميق داشتند.49 اگر چه برخي برخوردها با اعضاي سازمان به دليل اقدامات خشن و خارج از ضوابط عرفي و قانوني آنها نيز موجب شده بود تا مسئوليت اين برخوردها را نيز متوجه بهشتي بدانند.50
ادامه دارد…
پانوشت ها:
14- مانند افغانستان.
15- اسناد لانه جاسوسي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، بهار 1387، ج 4، ص 335 و ج 3، ص 467.
16- مجله شهروند امروز، شم 51، مورخ 2/4/87، صص 77-76.
17- همان.
18- همان.
19- اسناد لانه جاسوسي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، بهار 1387، ج 4، صص 53-52.
20- همان، ج 2، ص 335.
21- همان، ج 3، ص 129.
22- مجله شهروند امروز، شم 45، مورخ 15/2/87، ص 50.
23- اسناد لانه جاسوسي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، بهار 1387، ج 3، ص 176.
24- ر.ك: اسناد مختلف در همان.
25- همان، ج 3، ص 334.
26- همان، ج 3، صص 319 و 389 و 390.
27- بايگاني مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، پرونده اسناد لانه جاسوسي، سند 361، مورخ 24 اكتبر 1979.
28- مجله تايم چاپ آمريكا در ژوئن 1981 پس از شهادت آيتالله بهشتي نوشت كه «او اميد اصلي تداوم انقلاب اسلامي بود.» (جمعي از پژوهشگران، سازمان مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام،تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، س 84، ج 2، ص 599). واشنگتن استار هم فقدان وي را به منزله از دست رفتن تواناترين استراتژيست و سازمانده روحانيت ايران توصيف كرد. (همان) روزنامه دي ولت چاپ آلمان (غربي) نيز فقدان بهشتي را ضربهاي سخت به روحانيت ايران ناميد. (همان) كريستين ساينس مانيتور هم فقدان بهشتي را موجب نااميدي بنيادگرايان براي تشكيل دولت مذهبي پس از بنيصدر دانست. (همان)
29- مجله شهروند امروز، شم 45، مورخ 15/2/87، ص 46.
30- روزنامه اطلاعات، مورخ 12/12/58.
31- مجله شهروند امروز، شم 45، مورخ 15/2/87، ص 49.
32- همان، ص 48.
33- جزوه افشاگري و پاسخ به سئوالات از انتشارات انجمن اسلامي دانشجويان مجتمع عالي تكنولوژي انقلاب، ص 22.
34- مجله شهروند امروز، شم 45، مورخ 15/2/87، ص 49.
35- جمعي از پژوهشگران سازمان مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، س 84، ج 1، صص 327 – 282- 281.
36- همان، ج 2، ص 27.
37- همان، ج 2، ص 388.
38- گروهك رجوي بعدها به صورت علني و رسمي به خدمت كشورهاي امپرياليستي بويژه آمريكا درآمد.
39- زيباكلام، صادق، مقدمهاي بر انقلاب اسلامي، تهران، روزنه، 1378، ص 85.
40- نشريه مجاهد، س اول، شم 12، مورخ 16/11/58، ص 8. محمد حسنين هيكل روزنامهنگار برجسته عرب كه تحقيقاتي پيرامون انقلاب اسلامي داشته و با نيروهاي انقلابي ايران نيز مرتبط بوده مينويسد: «رجوي ميپنداشت كه كارتر (دولت آمريكا) در مقطعي خاص دست از حمايت شاه كشيده است.» (حسنين هيكل، ايران روايتي كه ناگفته ماند – مترجم حميد احمدي، نشر الهام، تهران، 1362، ص 19) جالب اين است كه اين تحليل رجوي از جهاتي با تحليل سلطنتطلبهاي هوادار رژيم نيز شباهت دارد.
41- نشريه مجاهد، س اول، فوقالعاده شم 5، مورخ 21/11/58، ص 1.
42- سعادتي در تاريخ 5/2/58 دستگير شد.
43- ر.ك: جمعي از پژوهشگران سازمان مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، س 84، ج 2، ص 465. از سوي ديگر چريكهاي فدايي خلق هم براي عقب نماندن از قافله در اطلاعيهاي بهشتي را از عناصر دلبسته به امپرياليسم معرفي نمودند (جزوه بحثي در رابطه با اشغال سفارت، ص 5)
44- البته اعضاي سازمان مجاهدين خلق براي نفوذ در مراكز حساس و از جمله دادگاهها تلاش زيادي كردند كه تا حدودي هم موفق بودند. براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، ج 2، ص 395.
45- براي مطالعه كامل اين گزارش ميتوان به نشريه مجاهد، شم 102، نگاه كرد.
46- مجله 15 خرداد، شم 15 و 16، س 1373، ص 83.
47- وي نخواست كه نامش فاش شود.
48- جمعي از پژوهشگران سازمان مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، س 84، ج 2، ص 474.
49- همان.
50- براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، ج 2، صص 597، 523، 522.
مقالات مرتبط: