1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
درآمدی بر شناخت اندیشه‌های شهید‌بهشتی درباره نظام خانواده

اختیار، خانواده‌مداری و جامعه دینی

یکی از زیبایی‌های مورد توجه در اندیشه‌های شهید‌بهشتی نگاه مثبت و آرامش‌بخش ایشان به پدیده بلوغ در دوران نوجوانی است که فرآیند شک در این مقطع از زندگی را امری سازنده و متاثر از عشق و ایمان دانسته‌اند و با مضامینی نشاط‌بخش و روح‌افزا آن را مورد توجه قرار داده‌اند و تاکید کرده‌اند که رشد شخصیت در مقطع نوجوانی به گونه‌ای است که «شکی سازنده توام با نوعی عشق و ایمان به کاوشگری و تحقیق مخصوصا در برابر دنیای جدید را پیش روی جوانان می‌گشاید. آنچه منشاء این شک سازنده است ایمان الهی است.»

صدیقه قاسمی*

در آستانه سی و دومین سالگرد شهادت شهید آیت‌الله دکتر بهشتی نشستی با حضور جمعی از صاحب‌نظران علوم تربیتی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد برگزار شد. در این نشست سرکار خانم صدیقه قاسمی، پژوهشگر امور خانواده و زنان،‌در سخنانی تحت عنوان «اختیار، خانواده‌مداری و جامعه دینی؛ درآمدی بر شناخت اندیشه‌های شهید‌بهشتی درباره نظام خانواده» به بیان دیدگاه‌های شهید‌بهشتی پرداختند. متن کامل این سخنرانی در پی می‌آید.

الحمدلله رب‌العالمین. در ابتدا لازم است از مسئولان و دست‌اندرکاران این موسسه مخصوصا استاد ارجمند،جناب آقای دکتر مومنی، همچنین فرزند اندیشمند شهید بزرگوار آیت‌الله دکتر بهشتی به خاطر برگزاری چنین جلساتی تشکر کنم. درس پس دادن نزد استادانی که همواره موشکافانه و با دقت وافر اندیشه‌های شهید‌بهشتی را بررسی می‌کنند کاری بسیار دشوار است. امیدوارم در این جلسه امکان بیشتری فراهم شود تا از راهنمایی‌ها و ارشادات علمی آن‌ها برخوردار شوم. آنچه هم‌اکنون ارائه خواهد شد بخشی از یک مجموعه مطالعات پیرامون موضوع زن و خانواده از دیدگاه دکتر بهشتی است. امید است استادان محترم این حقیر را از نقایص و اشکالاتی که ملاحظه می‌فرمایند مطلع کنند و این شاگرد کوچک را از تجربیات و راهنمایی‌های خود محروم نکنند که یکی از دلایل جرات کردن بر گرفتن وقت ایشان و بیان این موضوع در جمع حاضر ایجاد آمادگی برای بهره‌مندی از نقطه نظرات آن‌هاست.

مقدمه و بیان مسئله

موضوع بحث بنده با عنوان اختیار، خانواده‌مداری و جامعه دینی در حقیقت مقدمه و گام اولیه‌ای است برای شناخت بخشی دیگر از اندیشه‌های شهید‌بهشتی که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. روشن است که شناخت همه زوایای اندیشه‌های ایشان درباره خانواده نیازمند پژوهشی گسترده و همه‌جانبه است و من در اینجا تنها بر یک بعد آن یعنی جایگاه اختیار در خانواده و تاثیر آن در نقش‌آفرینی بهینه یک خانواده در یک جامعه اسلامی می‌پردازم.

برای ورود به بحث بیان دو مقدمه لازم به نظر می‌رسد.

مقدمه اول: دو وجه درونی و بیرونی خانواده

از دو منظر متفاوت می‌توان به خانواده نگریست و شاید بتوان گفت خانواده دو نحو کارکرد دارد: وجه بیرونی و وجه درونی یا کارکرد بیرونی و درونی. در نگاه بیرونی به خانواده یا همان کارکرد بیرونی، خانواده به مثابه سلول پیکره اجتماع کوچک‌ترین هسته جامعه بشری است و در نگاه درونی خانواده یک کانون اجتماعی است که روابط خاصی بین اعضای آن وجود دارد. با توجه به مقدمه‌ای بودن این بحث بنا ندارم خود و شما را در آن متوقف کنم ولی جالب است که شهید‌بهشتی در این‌باره هم بیان روشنی دارند که کمک موثری به بحث ما می‌کند. ایشان در دو جا خانواده را تعریف کرده‌اند:

«ساده‌ترین، کوچک‌ترین و قدیمی‌ترین شکل جامعه انسانی خانواده است که از زن و شوهر و فرزندان به وجود می‌آید و کشش‌ها و پیوندهای متعددی اعضای آن را به هم مربوط می‌کند.» (شناخت اسلام، ص342)

بخش اول این تعریف یعنی «ساده‌ترین، کوچک‌ترین و قدیمی‌ترین شکل جامعه انسانی خانواده است.» نگاه بیرونی به خانواده دارد و بخش دوم آن که از زن و شوهر و فرزندان به وجود می‌آید و کشش‌ها و پیوندهای متعددی اعضای آن را به هم مربوط می‌کند،مربوط به نگاه درونی است. تعریف دوم ایشان هم نگاهی درونی به خانواده دارد و طبعا نمی‌خواهم بگویم این تعریف از دقت لازم برخوردار است چون ایشان به‌ویژه در تعریف دوم در مقام تعریف نبوده‌اند و خانواده را این‌گونه تعریف کرده‌اند:

«خانواده عبارت است از کانون محبت و صفا. اگر محبت و صفا را از خانواده گرفتیم به‌راستی دیگر خانواده نیست.» (نقش آزادی، ص 172)

تکیه ما در اینجا بر وجه درونی خانواده از دیدگاه شهید‌بهشتی با یک نگاه کلی و یک نتیجه‌گیری معطوف به وجه بیرونی است.

مقدمه دوم:

شهید‌بهشتی در آثار گوناگون خود به شکل‌های مختلف به تعریف انسان و ویژگی‌های او پرداخته و جایگاه بلندی برای اختیار و قدرت انتخاب انسان در نظر گرفته است. برای مثال در کتاب نقش آزادی در تربیت کودک، «بزرگ‌ترین ویژگی انسان از دیدگاه اسلام این است که جانداری است آگاه، اندیشمند، انتخابگر و مختار.» (ص19)

روشن است که این بحث ابعاد گوناگونی دارد که برای رعایت اختصار از ورود به آن صرف‌نظر می‌کنم. ولی توضیح بسیار مختصری را درباره اختیار و حق انتخاب لازم می‌دانم.

اگر آزادی به معنی حقیقی به عنوان یک حق و مطالبه انسانی در خانواده مورد توجه قرار نگیرد نقطه «قوت او در آفرینش» مورد بی‌توجهی قرار گرفته است. (جاودانه 4، ص158) به همین سبب است که با توجه به نظام تکوین و آفرینش انسان‌ها هرگز آورندگان شریعت‌های آسمانی را مانع برخورداری از این نقطه قوت هستی انسان یعنی آزادی او نمی‌دانند و در کتاب نقش آزادی در تربیت کودک می‌گویند: «عنصر آزادی آنچنان تعیین‌کننده است که نقش راهنمایان امت یعنی انبیا به عنوان زمامدار و مسئول امت و مدیر جامعه نباید به آزادی انسان لطمه‌ای وارد سازد.» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص 15) بعضی بر این باورند که انبیا آمده‌اند تا دست ما را بگیرند و به‌سوی بهشت بکشانند در حالی که انسان صاحب حقی در نظام تکوین است که براساس این حق یعنی برخورداری از آزادی و حق انتخاب در نظام تشریع رقم خورده و هرگونه تحمیل یا تهدید به عنوان هدایت در آن نفی شده است چنان‌که خداوند در آیه 99 سوره یس خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: «أفأنت تکرهون الناس حتی مومنین.» شهیدبهشتی با استناد به این آیه مبارکه تاکید دارند که آزادی حق مسلم انسان است و انبیای الهی آگاه‌کنندگان و هدایتگران بشریت هستند. طبیعتا آنچه ایشان به آن استناد می‌کنند متاثر از آموزه‌های وحیانی قرآن و سیره اهل بیت است که مجال طرح آنان در این زمان نیست.

حال سوال مهم این است که والدین چگونه می‌توانند بدون توجه به چنین حقی اقدام به تربیت فرزندان خویش کنند؟

خانواده‌ها در تنظیم رفتار خود با فرزندانشان دوگونه عمل می‌کنند؛ یا جانب افراط و رهاسازی آن‌ها یا محدود کردن و تحمیل آرای خود بر آن‌ها و همه این‌ها را به عنوان حقی که برای فرزندانشان وجود دارد اعمال می‌کنند و این خارج شدن از اعتدال ناشی از بی‌توجهی به معنای آزادی است. چنین به نظر می‌رسد که آرای شهید‌بهشتی در اینجا همانند اندیشه‌های اریک فروم در کتاب آزادی و هنر عشق ورزیدن باشد. متاسفانه بعضی از خانواده‌ها فرزندان را به اجبار از حقیقت و هویتشان دور می‌کنند تا بتوانند بر آن‌ها سلطه بیابند. دقیقا همان کاری که صدام و هیتلر انجام می‌دادند و همه حاکمان مستبد نیز این‌گونه عمل کرده‌اند.

اگر آزادی را از انسان بگیریم دیگر انسان نیست. اگر آزادی و حق انتخاب از انسان گرفته شود به موجودی تبدیل می‌‌شود که تغییر ماهیت داده است. این ویژگی‌ها از امور ذاتی انسان هستند و با کاسته شدن امور ذاتی موجود به موجودی دیگر تبدیل می‌شود. با توجه به این‌که حق انتخاب و آزادی فصل متمایز انسان از حیوان است به عبارتی می‌توان گرفتن حق انتخاب و آزادی را گامی برای به عقب راندن انسان از جایگاه حقیقی‌اش دانست. شهید‌بهشتی در کتاب نقش آزادی ص 158ذیل تبیین تعریف انسان و تفاوت آن با حیوانات چنین می‌گویند:

«دایره انتخاب در حیوانات بسیار محدود است. آب خوردن از یک چشمه تنها انتخابی است برای یک گاو. منشاء آن غرایز است، اجرای فرمان‌های راداری در دایره‌ای بسیار محدود که گاو موقع تشنگی انجام می‌دهد، اما نقش هدایت غریزی در انسان ضعیف نگه داشته شده است زیرا آنچه در انسان مشاهده می‌شود میل است که به عناوینی همچون میل جنسی از آن نام می‌برند. تفاوت این دو در این است که استعمال واژه غریزه معمولا هدایت غریزی را تداعی می‌کند اما طراح آفرینش در انسان امیالی را قرار داده و کشش‌هایی میان انسان و محیط ایجاد کرده که این کشش‌ها محدود نیستند یعنی با هدایت غریزی همراه نیستند و این خود انسان است که باید در میدان نبردِ این کشش‌ها حدی ایجاد کند و چون حد این کشش‌ها مشخص نشده دائما با هم در حال جنگ هستند. آنچه شایسته توجه است خود‌آگاهی، محیط‌آگاهی و بالاخره انتخاب احسن یا اسوء انسان است که با سامان دادن به این‌ها زندگی را برپایه این کشش‌ها از یک سو و برپایه انتخاب‌های آگاهانه از سوی دیگر سامان می‌بخشد.»

البته «هدایت غریزی در دوران کودکی و شیرخوارگی وجود دارد که تدریجا نقش این هدایت‌ها کم و حتی رو به نیستی می‌رود.» و باید این غریزه به میل ارادی تبدیل شود و عنصر آزادی و آگاهی و قدرت تصمیم‌گیری در آن لحاظ شود اما بعضی از والدین در برخورد با فرزندان همواره آنان را کودکی شیر‌خوار می‌دانند و اجازه انتخاب به آنان نمی‌دهند.

گله‌مندی‌های والدین از انتخابات ناشایست فرزندان در سنین جوانی حاصل محرومیت فرزندان از حق انسانی‌شان در طول تربیت خانوادگی است که افراط و تفریط والدین نتوانسته فرزندان را از کودکی و ویژگی‌های آن دور کند. والدین برای دور شدن از فضای بی‌انصافی در تربیت فرزندان و تحقق معنای انسانی در تربیت آنان به این سخن شهید‌بهشتی عنایت کنند که می‌گویند:

اجزای زندگی ما تحت‌تاثیر انتخاب آگاهانه و حسابگرانه است که با وجود آزادی و انتخاب آزادانه، زندگی معنای انسانی به خود می‌گیرد. (نقش آزادی در تربیت کودک)

نتیجه منطقی این سخن آن است که اگر آزادی را از انسان بگیرند، نمی‌تواند ادعا کند باز هم شخصیتی انسانی دارد زیرا انتخاب آزادانه شخصیت‌ساز است.

جایگاه حق انتخاب در نظام خانواده

خانواده از اعضای مختلفی مانند پدر، مادر، فرزند، خواهر و برادر تشکیل شده است. تکیه بنده در اینجا براساس جملاتی از شهید‌بهشتی بیشتر مربوط به رابطه والدین با فرزندان است و دیگر موارد مانند جایگاه انتخاب و اختیار در روابط زن و شوهر مورد نظر من نیست.

مسئله اختیار و انتخاب دو جنبه تربیتی و علمی دارد.

•جنبه تربیتی حق انتخاب در نظام خانواده

اگر می‌خواهیم بچه‌هایمان آدم باشند مختار بودن آنان را در تصمیمات نادیده نگیریم. (نقش آزادی در تربیت کودک، ص16)

بازگرفتن آزادی از انسان سیلابی گل‌آلود در وجودش روانه می کند که به تعبیر قرآن به حیوانی چهارپا و بلکه پایین‌تر از آن تبدیل می‌شود. ارتباط مستقیم اختیار و انتخاب و آزادی با آدم شدن بچه‌ها در درون خانواده ازجمله اهداف تربیتی است که برای خانواده درنظر گرفته شده است. جمله کوتاه و نغز ایشان در ابتدای این بحث گواه این مدعاست.

ایشان با توجه به اهمیت نقش آزادی در رشد انسانی «محروم ساختن بچه‌ها و مردم را از آزادی و آزادزیستن بزرگ‌ترین ظلم و ستم در حق آن‌ها دانسته‌اند.» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص19)

در یکی از مدارس شناخته‌شده و مطرح که ثبت‌نام در آنجا علاوه بر شرایط گزینشی هزینه‌های مالی بسیاری را هم متوجه خانواده‌ها می‌کند مشاور مدرسه به مادران توصیه می‌کرد بچه‌ها را به پارک نبرید چون صحنه‌های غیردینی در آنجا دیده و باعث گمراهی آنان می‌‌شود. چگونه می‌توان با محدود کردن و در جهل قرار دادن فرزندان مسیر انتخابگری را برایشان گسترانید و آنان را به‌سوی انتخاب‌های بزرگ در آینده‌شان هدایت کرد؟ شهید‌بهشتی قرار دادن بچه‌ها در جهل و بی‌خبری را بزرگ‌ترین ظلم به آنان دانسته‌اند. (نقش آزادی در تربیت کودک، ص19)

همچنین اولیا را موظف می‌کنند که «با دادن آگاهی، با دادن تمرین، با دادن تربیت» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص18) این امکان را فراهم سازند که فرزندان از حق انتخاب خود بهره‌مند شوند؛ از انتخاب در خرید یک مداد کوچک تا انتخاب رشته درسی و دیگر انتخاب‌ها. بنابراین دادن آگاهی و فراهم کردن زمینه‌های رشد و تکرار و تمرین مقام انتخابگری از وظایف اصلی والدین است. اگر این مهم در خانواده صورت نپذیرد و خانواده به دنبال اعمال روش‌های نامناسب هزینه‌های‌ میلیونی صرف کند تا در مدارس هم این حق نادیده و امکان تمرین و تربیت نادیده انگاشته شود، کدامین آینده را می‌توان برای جوانان این جامعه در نظر گرفت. بنابراین ایشان با تاکید بر دو عنصر تمرین و تربیت می‌گویند: «تربیت و تمرین یعنی قدرت اراده و قدرت انتخاب را در درون خویش بالا بردن.» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص18)

خانواده نباید فرزندانی تربیت کند که با یک تلنگر اجتماعی تهدید شوند و به تعبیر شهید‌بهشتی با یک «گم شو» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص19) تسلیم شوند.

محروم کردن بچه‌ها از آگاهی لازم در خانواده و فراهم نکردن بستر رشد و تحقیر آن‌ها به نحوی که به حقوق خود آگاه نباشند کار دشواری نیست اما تربیت و تمرین و آگاهی دادن به بچه‌ها برای انجام محاسبه نفس (نقش آزادی در تربیت کودک، ص 19) از آغازین دوران کودکی خیلی زمان می‌خواهد. ایشان تعبیر زیبایی به‌کار می‌برند و آن برخورداری از داشتن «مهارت» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص19) برای والدین است.

والدین وظایف پیچیده و گسترده‌ای دارند. به تعبیر بعضی روایات فرزندان میراث مومنان در زمین برای خداوند هستند بنابراین «آنان موظفند زمینه‌های بیشتر برای رشد سریع‌تر و سالم‌تر و سرراست‌تر برای فرزندان فراهم کنند.» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص 16) و نباید به بهانه‌های غیرمنطقی آنان را به حال خود رها کنند.

جنبه شناختی حق انتخاب در نظام خانواده

شهید‌بهشتی در کنار جنبه تربیتی حق انتخاب از یک زاویه دیگر هم به این موضوع نگریسته‌اند و آن جنبه شناختی و علمی فرزندان است.

یکی از زیبایی‌های مورد توجه در اندیشه‌های شهید‌بهشتی نگاه مثبت و آرامش‌بخش ایشان به پدیده بلوغ در دوران نوجوانی است که فرآیند شک در این مقطع از زندگی را امری سازنده و متاثر از عشق و ایمان دانسته‌اند و با مضامینی نشاط‌بخش و روح‌افزا آن را مورد توجه قرار داده‌اند و تاکید کرده‌اند که رشد شخصیت در مقطع نوجوانی به گونه‌ای است که «شکی سازنده توام با نوعی عشق و ایمان به کاوشگری و تحقیق مخصوصا در برابر دنیای جدید را پیش روی جوانان می‌گشاید. آنچه منشاء این شک سازنده است ایمان الهی است.» (شناخت اسلام، ص41) برخلاف آنچه بعضی می‌پندارند بلوغ نه تنها یک تهدید نیست بلکه بستری است مناسب برای شناخت هرچه بهتر مقام توحید و ربوبیت الهی که آغاز این مسیر با شک شکل می‌گیرد آن هم شکی سازنده نه بیمار‌گونه و توهم‌انگیز. متاسفانه بیشتر خانواده‌ها از طرح مباحث و اشکالات اعتقادی فرزندان خود به حدی نگران می‌شوند که فرزندان خود را بیمار یا بی‌دین می‌خوانند و زمینه‌های ناکارآمد اجتماعی در بیشتر مدارس هم به این احساس والدین قوت می‌بخشد. در یکی از مدارس شهر تهران (از جمله مدارس شناخته‌شده و مذهبی) یکی از دانش‌آموزان درباره مباحث توحید و عدالت اشکالاتی مطرح می‌کند که نتیجه آن تشکیل شورای مدرسه برای ماندن یا اخراج دانش‌آموز می‌شود و با احضار والدین این دانش‌آموز از ایشان خواسته می‌شود مراقب فرزندشان باشند و سال بعد امکان ثبت‌نام در این مدرسه برایشان وجود ندارد. چقدر این روش‌ها متناسب با آموزه‌های دینی و متاثر از کدامین نگاه متحجرانه و خشک‌مغزی است، نمی‌دانم اما این را می‌دانم که از مخالفان جدی چنین شگردهایی شهید‌بهشتی است که با جسارت و شجاعت فکری خویش می‌گویند:

«مسلمان اقلیمی، اسلامش اختیاری نیست و تحت‌تاثیر شرایط محیطی مسلمان است. بله شما می‌دانید به همین دلیل یکی از وظایف هر دختر و پسر مسلمان در سن بلوغ این است که اسلام اقلیمی و اسلام خانوادگی را به اسلام شناختی و انتخابی تبدیل کند. این یکی از همان مسائل به ظاهر جزیی است که وقتی در جامعه اسلام مورد بی‌مهری و کم‌توجهی قرار گرفت جامعه ما را به عقب برد… . این مسئله برای اسلام جدی بوده و جزو تعالیم است. شاید خیلی از آقایان قبلا هم با آن آشنا بوده باشند که هر دختر و پسر باید در سن بلوغ، اسلامش اجتهادی باشد نه تقلیدی، یعنی پذیرش اصول ایدئولوژیک باید از روی شناخت و انتخاب و اجتهاد و کوشش باشد و اگر این‌طور نباشد اسلامش ناقص است. اگر گذشتگان ما نکردند آیا ما حاضریم برای بچه‌های خودمان این کار را بکنیم؟» (سه گونه اسلام، صص40-39)

و براساس چنین نگاهی است که حتی شک در مسائل اعتقادی ارزش پیدا می‌کند و نقطه آغاز حرکت به سمت تعالی نوجوانان به حساب می‌آید:

دعوت به شناخت اجتهادی و عمیق از دین برای جوانان پاسخی متناسب با وضعیت روحی و نشاط ایمانی آن‌هاست. نباید شک‌های ملال‌آور با منشاء روانی را علت مراجعه به فهم عمیق آموزه‌های دینی دانست زیرا شک‌های غیرسازنده و وهم‌آلود در تعارض با اندیشیدن به وجود می‌آیند و نشانه ناتوانی در تحلیل قوه تفکر و ناهماهنگی با دنیای واقعی هستند.

از سوی دیگر نباید فرآیند بلوغ را با ضعف و جنون و انزوا و پرخاشگری مترادف دانست بلکه ضرورت دارد والدین به عنوان یکی از مسئول‌ترین افراد نسبت به جوانان امکان شناخت هرچه بیشتر و گسترده‌تر را برای فرزندان فراهم کنند البته مدارس و جامعه نیز باید در این راستا نقشی فعال داشته باشند لکن کانون خانواده محوری‌ترین نقش را برعهده دارد مشروط بر آن‌که در دو حوزه شناخت صحیح از فرآیند رشد شخصیت و چگونگی شناخت صحیح از دین بتوانند فرزندان را یاری کنند.

پیامدهای بی‌توجهی به اصل انتخاب در تربیت فرزندان

1- تربیت قالبی فرزندان

والدین باید با داشتن مهارت و کسب آگاهی لازم اقدام به تشکیل نطفه و تربیت کودک و پرورش فرزندان مخصوصا نقش جنسیتی آن‌ها کنند. پدران و مادران آینده اگر در فضایی جبری و تحمیلی زندگی کنند کارآیی لازم برای اداره خود و پذیرش دیگر مسئولیت‌ها را نخواهند داشت و به تعبیر شهید‌بهشتی به موجودات قالبی تبدیل خواهند شد و والدین آن‌ها به عنوان «استادکار قالبی‌ساز» شناخته می‌شوند به نحوی که «استعداد نرم و لطیف کودک را در یک قالب خشن می‌ریزند و از او یک موجود قالبی می‌سازند.» (نقش آزادی در تربیت کودک، صص 23 و 16)

ایشان وظیفه والدین را «فراهم آوردن زمینه‌های بیشتر سریع‌تر، سالم‌تر و سرراست‌تر می‌دانند نه «استاد قالب سازی.» (همان16) تربیت قالبی همواره با «فکرقالبی» همراه خواهد بود (نقش آزادی در تربیت

کودک ص86) و در چنین شرایطی سخن از آزادی و حق انتخاب عبث و بیهوده است. زیرا این‌گونه روش‌ها در شرایطی شکل می‌گیرد که یا استبداد حاکم است یا غفلت‌هایی ویرانگر و خانمان سوز.

والدین آگاه باید از دوران کودکی تلاش کنند تا با وسعت بخشیدن به فضای فکری فرزندان خود آن‌ها را تنها در فضای محدود خانواده و جامعه خود قرار ندهند و با فراهم کردن زمینه‌های آشنایی با دنیای جدید تصوراتی جدیدتر برایشان ایجاد شود و مانع شکل‌گیری افکار قالبی در آنها شوند. شهید‌بهشتی با توجه به اهمیت کتاب‌های کودکان در شکل‌گیری شخصیت آن‌ها می‌گوید: «خواندن کتاب داستان در دوران کودکی از قالبی شدن انسان‌ها جلوگیری می‌کند چون کتاب‌های داستانی محصور در واقعیات روز نیستند و به بچه‌ها امکان می‌دهند فراتر از واقعیات موجود بیندیشند» (نقش آزادی در تربیت کودک ص ؟؟؟)

2- کاهش قدرت و قلمرو یادگیری

بستر‌سازی برای تمرین و تربیت و انجام آزمون و خطا از وظایف والدین است نباید والدین با ترس از آسیب‌های جزیی، فرزندان را در دام آسیب‌های جبران‌ناپذیر قرار دهند. شهید‌بهشتی با تکیه بر حق انتخاب والدین را موظف می‌داند که مانع تجربه کردن فرزندان نشوند فرزند ایشان آقای دکتر علیرضا بهشتی در تبیین معیارهای قدرت تصمیم‌گیری و انجام تجربیات هرچند نادرست می‌گوید: انجام تجربیات جدید باید با امکان بازگشت‌پذیری صورت گیرد و نظارت والدین هم در کنار آن ضروری است. بنابراین نباید با دلایل غیرمنطقی قلمرو یادگیری فرزندان را محدود نگه داریم و حق یادگیری‌های لازم برای رشد شخصیت آن‌ها را با ترس و نگرانی یا خودخواهی، مورد بی‌توجهی قرار دهیم. گاهی والدین نه تنها بچه‌ها را محروم از تجربیات می‌‌کنند بلکه با درگیر کردن آنان با آموزه‌های دینی براین باورند که قلمرو یادگیری فرزندان خویش را فراهم کرده اند. مثالی عرض می‌کنم: در ماه گذشته توفیق حضور در طواف خانه خدا برایم حاصل شد مادری در تماشای قبله‌گاه مسلمانان کنار من نشسته بود با ناراحتی بسیار نقل می‌کرد که فرزندم با نوشتن نامه‌ای به من گفته علاقه‌مند به رفتن به جهنم هستم. وقتی از او علت را پرسیدم پاسخ داد شما به من گفتی اگر کلاس حفظ قرآن بروی با هم به بهشت خواهیم رفت من علاقه‌ای به این کار ندارم و می‌خواهم به جهنم بروم.

نتیجه این اقدام ناآگاهانه را با سخن زیبای شهید‌بهشتی مقایسه کنید که در کتاب نقش آزادی در تربیت کودک می‌گوید:

«تجربه‌های تلخی که این بچه‌ها خودشان با اعمال حق اختیار به دست می‌آورند از یک کتاب نصیحت سعدی، فردوسی و لقمان بالاتر است از یک مجموعه حدیث امامان و پیامبران بالاتر است و حتی می‌تواند از همه قرآن برای ما ارزنده‌تر باشد.»

3. از بین رفتن استعداد و پویایی انسان در نتیجه ترس یا تطمیع و کسب عادات اکتسابی پسندیده در صورت اختیار همراه با تربیت

برخی روانشناسان قائل هستند که قدرتمندان برای تحقق خواسته‌های خود با ایجاد اضطراب، آزادی افراد را از آن‌ها گرفته و آن‌ها را در موقعیتی قرار می‌دهند که بتوانند به جایشان تصمیم بگیرند. وقتی فردی نتواند برای خود تصمیم بگیرد حاصلش آن است که دیگران برای او تصمیم خواهند گرفت. برای مثال در یک خانواده وقتی فرزندان از این حق محروم شوند خانه به پادگان یا سلولی تبدیل می‌شود که والدین نگهبانان آن هستند در چنین خانواده‌ای مفهوم رشد و بروز استعدادها کاملا بی‌معناست زیرا فرزندان این خانه در حصر به‌سر می‌برند حتی تحرک جسمانی آن‌ها هم محدود می‌شود.

اگر آزادی را از بچه‌ها سلب کردیم بخش انسانی و پویایشان را از آنها گرفته‌ایم حرکت، رشد و از هرگونه انتخاب محروم شده‌اند و به جاندارانی تبدیل شده‌اند که هدایت غریزی دوران شیرخوارگی‌شان با تغییر شکل به آن‌ها بازگردانیده شده است. از این رو همچنان کودک می‌مانند.

این دسته از کودکان و نوجوانان مضطرب تاثیرپذیرترین و منفعل‌ترین افراد یک جامعه هستند زیرا با محروم ساختن آن‌ها از حق انتخاب، زمینه هر پذیرشی خواه مناسب و خواه نامناسب از آن‌ها گرفته شده گویی آلت دست دیگرانند ممکن است در جغرافیای خانه محصور نباشند اما در دنیای ناتوانی و ناامنی خود با زندانبانانی که خود را مالک آنان می‌نامند، محصور شوند.

در چنین خانواده‌ای زمانی فرزندان موفق هستند که مانند سرباز وظیفه‌های صفر دائم بله بگویند و این برایشان امتیازآور خواهد بود. از محیط خانواده تا مدرسه و دیگر اجتماعات بزرگ‌تر گرفته تا ورود به عرصه زندگی مشترک دائم در سیطره دیگرانند و نقش نهایی را برای ایشان همسرانشان ایفا می‌کنند و نزد آنان تبدیل به زندانی ابدی می‌شوند خود نمی‌دانند اما جرمشان آن است که انسان‌وار زندگی نکرده‌اند.

در تعبیر عرفی از ایشان به مردان یا زنان ترسویی نام برده می‌شود که تنها با یک اشاره طرف مقابل از جای برمی‌خیزند و تابع محض تصمیمات طرف مقابل می‌شوند و برهان به اصطلاح عقلی‌شان آن است که همسرم می‌گوید، او چنین می‌خواهد. ناتوانی در درک خود و توانایی‌های خود از زمانی شروع شده که با ترس و تهدید و حتی تشویق و تطمیع کودکان را به سمت آنچه والدین خواسته‌اند، به پیش برده‌ایم صرف‌نظر از این‌که به خواسته‌های آنان توجهی بشود.

ترسانیدن یکی از این حربه‌هاست، محرومیت از حق آزادی فرزندان با استفاده از ابزار قدرت، البته عامل قدرت در خانواده‌ها تعاریف خاصی دارد از جمله در خانواده‌های مذهبی که بررسی آن را به زمانی دیگر باید سپرد.

حربه دیگر تطمیع‌های ناصواب است، ابزار ثروت همان‌گونه که می‌تواند اثرات مطلوبی داشته باشد غالبا به معضلی بزرگ تبدیل می‌‌شود که خانواده‌های زیادی با استفاده از پول و امکانات افرادی ناتوان و در عین‌حال مدعی به برخورداری از توانایی به جامعه تحویل می‌دهند.

اگر ترس و تطمیع نباشد فرزندان در شرایطی که امکان تجربه و حفظ و تقویت قدرت انتخاب و اختیار خود را داشته باشند با هدایت والدین می‌توانند عادات اکتسابی خوبی پیدا کنند. شهید‌بهشتی در نقل سخن یکی از اندیشمندان غربی می‌گوید دوران کودکی تاثیر عمیقی در سرنوشت ما دارد شدت این تاثیر به حدی است که آن را وابسته به ارث و خواص ژنتیکی دانسته‌اند اما در حقیقت این‌ها همه مربوط به عادات اکتسابی هستند و در این راستا توجه به کسب خلقیاتی مانند گذشت، تواضع با طی مراحل تدریجی در فرآیند زمان را از وظایف خانواد‌ه‌ها برشمرده‌اند. (نقش آزادی در تربیت کودک، ص88) و تاکید کرده‌اند: «فراهم کردن زمینه برای پرورش عادت‌ها، خلقیات و خصلت‌های پسندیده در کودک» (نقش ازادی ص87) از وظایف اساسی خانواد‌ه‌هاست. راهکار مناسبی که ایشان ارائه می‌دهند استفاده از عنصر «عادت» است که باید به شکلی مستقل به آن پرداخته شود. آقای دکتر محمدرضا بهشتی در توضیح بیشتر این مطلب اظهار می‌‌کند در عادت باید هنر احساس عدم تحمیل مشاهده شود.

4. اضطراب و… (اضطراب، سلطه‌جویی، استثمار)

هریک از موارد فوق منجر به آشفتگی درونی در کودک می‌شود ،ترس ارمغانش اضطراب است و تطمیع حاصلش خودبینی خواهد بود و جالب آن‌که هر دو نتیجه‌ای یگانه دارند و آن سلطه‌جویی بر دیگران و استثمار آنان است.

شهید‌بهشتی با عنوان کردن «عاطفه مصنوعی» در کتاب (شناخت اسلام ص303) تنظیم روابط نامناسب و نامتعادل در نظام خانواده را براساس سوددهی و منفعت‌خواهی یک‌جانبه مورد نقد و انتقاد قرار داده‌اند و آن‌ را «حاصل خود‌خواهی و خود‌پرستی» دانسته‌اند.

تاریخ بشر گواه این مدعاست. اگر زندگینامه صدام حسین به عنوان دومین جنایتکار را پس از هیتلر مورد بررسی قرار دهیم و اگر دست‌نوشته‌های هیتلر را در کتاب معروف «نبرد من» بخوانیم، خواهیم دانست چرا انجام جنایت این‌قدر برایشان آسان است.

افراد سلطه‌جو و ناتوان از قدرت مهرورزی و دوست داشتن دیگران یا آن‌قدر تحسین شده‌اند یا آن‌قدر تحقیر که هرگز متوجه حقیقت انسانی خود نیستند. موجوداتی خودخواه که به تعبیر شهید‌بهشتی پدرو مادر را هم برای سود خود می‌خواهند. اینان به تعبیر اریک فروم: در «خود موردی برای محبت و تحسین نمی‌یابد (بند) دائما از خود در اضطراب است (هستند) ایمنی درونی که وجود آن منوط به محبت و اثبات حقیقی است، در درون او (آنها) خانه ندارد.» (گریز از آزادی ص131)

در ادامه می‌گوید این افراد نگران خویشتن هستند و چون از یک ایمنی و رضایت برخوردار نیستند، به افرادی حریص تبدیل می‌شوند.

از نکات قابل توجه استنادات شهید‌بهشتی به دیدگاه‌های این شخصیت غربی است و به دلیل علاقه‌ای که به آثار این دو اندیشمند دارم از آقای دکتر محمدرضا بهشتی سوال کردم که آیا رابطه فکری بین این دو شخصیت وجود دارد؟ اظهار کردند: خیر.

پیشنهاد می‌شود برای درک روانشناسانه بخشی از اندیشه‌های شهید‌بهشتی به دو کتاب مشهور اریک فروم یکی «هنر عشق ورزیدن» و دیگری «گریز از آزادی» مراجعه شود.

قابل توجه است که به گفته فرزند ایشان، مرحوم شهید‌بهشتی فقط این دو کتاب از اریک فروم را در کتابخانه خود داشته‌ است.

جمع‌بندی

اگر خانواده بخواهد نقش مطلوب خود را در یک جامعه دینی ایفا کند، باید بتواند فرزندانی مختار، انتخابگر و آزاد تربیت کند. تربیت‌یافتگان چنین خانواده‌ای «شهروند پویا، حق‌طلب و فضیلت‌خواه» جامعه اسلامی خواهند بود. شهید‌بهشتی نظام اجتماعی سیاسی و اقتصادی جامعه را مورد خطاب قرار می‌دهد که باید «انسان‌های پویا و آزادی بسازند که با انتخاب خویش به راه حق، به راه خدا، به راه پاکی و فضیلت و تقوا درآیند» (نقش آزادی در تربیت کودک، صص 17-16) بی‌تردید جامعه منهای نهاد خانواده ناتوان از تحقق چنین هدفی است.

در نگاه بلند ایشان حتی «جهت‌گیری حد و تعزیر انتقام نیست بلکه کمکی است به تقویت و آزادی انسان» (نقش آزادی در تربیت کودک، ص18) برخلاف کسانی که اجرای حدود و تعزیرات را خشونتی ضد انسانی می‌دانند. کسی که در خانه آزادی و انتخابگری را تجربه نکرده، کودکی که نه دیده شده و نه شنیده شده، چگونه می‌تواند در دنیای خالی از تجربه انتخابگری به پدری راهبر و مادری انسان‌پرور تبدیل شود؟

در شرایطی که محیط خانواده به گونه‌ای نیست که کودک به عنوان یک عضو سازنده، خلاق و موثر به حساب آید، چگونه می‌توان شاهد جامعه‌ای آزاد، با‌نشاط، پرطراوت و آکنده از عدالت بود؟

*پژوهشگر امور خانواده و زنان

منبع: روزنامه بهار، پنج‌شنبه، 6 تیر 1392


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها
  • اصفهان.

    با سلام
    مطالب ونکته های ارزشمندی بیان گردیده است .متشکرم