1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
فرازهای منتشر نشده از گفتارهای تفسیری شهید بهشتی/ درمکتب قرآن - 3

عوامل انحطاط فضیلت

 ما الان شاهد این هستیم که در میان افراد پایبند به دین، اهمیت کافی به قبح دروغ و دروغ‌گویی و نقش عجیب آن در فساد داده نمی‌شود. نه فقط خودش دروغ می‌گوید، بلکه به دروغگو هم میدان می‌دهد. چطور می‌توانیم در یک گروهی امید نجات و به مقصود رسیدن داشته باشیم که در آن گروه، دروغگو و دروغ‌پرداز جایگاه دارد؟ چرا با وجود اینکه دروغ گفتن از نشانه‌های بارز فساد و افساد است، به آن بها می‌دهیم؟

شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در کنار سایر فضایل و شرافت‌ها، چهره‌ای نامدار در عرصه نواندیشی دینی، بلکه بخشی از هویت و هستی آن محسوب می شود و غور در این حوزه بدون کندوکاو در آثار ایشان کامل نخواهد بود.بخشی از افکار و اندیشه‌های  آیت‌الله بهشتی ضمن تفسیر آیات الهی بیان شده که باوجود اهمیت کم نظیر آن این مجموعه تا کنون منتشر نشده است. مجموعه تفسیری آیت‌الله بهشتی با عنوان «در مکتب قرآن» از جنبه‌های مختلف اهمیتی ویژه دارد و بخوبی از عهده طرح مسائل و موضوعات اجتماعی با درایت یک کارشناس مسائل دینی برآمده و روایتی ناب و ثقه از موضع اسلام نسبت به موضوعات روز بشمار می‌آید. آیت‌الله بهشتی در این مجموعه همچون دیگر آثارخود ضمن بیان بی‌تکلف و بی‌پرده حقایق مکتب، همسنگ یک مصلح اجتماعی چهره نموده و با تبیین نظرگاه‌های اسلام پیرامون پدیده‌های اجتماعی و گزارش حقایق دین، مخاطب را به تأمل وامی دارد. بخش هایی  از این مجموعه را در پی می خوانیم.

یقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللهُ بِهِ أَن یوصَلَ

و از همان که خدا دستور داده بدان بپیوندند، می‌بُرند. (بقره/27)

هرجا خدا گفته برو، آنجا نمی‌رود. خدا می‌فرماید: به مردم ستمدیده بپیوند و از ستمگران بِبُر، او برعکس عمل می‌کند: به ستمگر می‌پیوندد و از ستمدیده می‌بُرد! خدا می‌فرماید به مردم پاک بپیوند و از مردم ناپاک دور باش، مگر در خودت آن صلاحیت را ببینی که مربّی آنها باشی و آنها را به راه راست جذب کنی. او برعکس رفتار می‌کند، با ناپاکان سر الفت دارد و با پاکان سر بی‌مهری و کم مهری!
دوستان عزیز! یکی از بدترین و مؤثرترین عوامل انحطاط فضیلت در جامعه ما این است که آن‌هایی که کم و بیش در دل‌شان دوستدار فضیلت‌اند و گرایشی به فضل و فضیلت و پاکی و تقوا هم دارند، عملاً در زندگی، در لشکر ناپاکان بیشتر پیدایشان می‌شود تا در لشکر پاکان!
چطور می‌شود انتظار داشت در جامعه‌ای فضل و کمال و تقوا بالا رود و صاحبان فضیلت تعدادشان بیشتر شود، در حالی که همان‌هایی که می‌گویند چه خوب می‌شد جامعه ما رو به فضیلت می‌رفت، خودشان در صف ناپاکان باشند؟!
بنشینند و حساب سالانه زندگی‌شان را تنظیم کنند و ببینند در طول سال چند برخورد تقویت کننده روح و دل و جان با پاکان و صاحبان فضیلت داشتند و در زندگی‌شان چند تجلّی تقویت کننده جناح ناپاکان داشتند؟ با حرف نمی‌شود، باید عمل کرد. انسان موجودی است که از محیط خودش تأثیر می‌پذیرد. این چه انتظاری است که ما داریم؟ از انسانی که خدا خواسته با محیط زندگی کند، انتظار داریم خودش را از محیط جدا و تفکیک کند و بگوید محیط هر چه هست، من همانم!
درست است که انسان پاک می‌کوشد به این چیزها اهمیت ندهد، اما از تأثیر ناخودآگاه این عوامل در محاسبات اجتماعی نمی‌شود غفلت کرد. وقتی در جامعه‌ای هر کس هر قدر ریاکارتر، متظاهرتر، پرده‌پوش‌تر و از گفتن حق خوددارتر است حتی در میان مردم پاک و فضیلت دوست موقعیت و جایگاهش بهتر باشد، چگونه می‌توان انتظار داشت در چنین جامعه‌ای فضیلت رشد کند؟!

قبح دروغ
معنای امر به معروف و نهی از منکر این است: کوششی همگانی برای ساختن محیطی سالم، چون در محیط سالم، امکان رشد انسان‌های سالم خیلی بیش‌تر است. در لجنزار هم ممکن است گل بروید، اما چه مقدار؟ البته گل‌هایی هستند که در لجنزار برویند و اگر نبودند گل‌هایی که در لجنزار برویند، هرگز در جامعه ما حرکتی به وجود نمی‌آمد. درست است که شرایط اجتماعی باید آبستن تحول باشد، اما نقش انسان‌های روشن‌بین رهبر را نمی‌توان نادیده گرفت: همان گل‌های پرعطر و خوشبوی روییده در لجنزار هستند که در موقع خود تجلی می‌کنند، آن لجنزار را به یک گلستان تبدیل می‌کنند. اما تا لجنزار هست، چند گل در آن خواهد رویید؟ خیلی کم. اگر می‌خواهید براستی در جامعه بیش‌تر گل بروید، باید تمام نیرو و تمام آنچه در اختیار دارید را با توجه و هشیاری در راه مساعدتر کردنِ دست‌کم نسبی برای پیدایش و رشد گل‌ها به کار بگیرید، وگرنه نشستن و دست روی دست گذاشتن و به تقدیر حواله کردن، ما را به جایی نمی‌رساند.
قومی به جدّ و جهد گرفتند دست دوست                      قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
ما الان شاهد این هستیم که در میان افراد پایبند به دین، اهمیت کافی به قبح دروغ و دروغ‌گویی و نقش عجیب آن در فساد داده نمی‌شود. نه فقط خودش دروغ می‌گوید، بلکه به دروغگو هم میدان می‌دهد. چطور می‌توانیم در یک گروهی امید نجات و به مقصود رسیدن داشته باشیم که در آن گروه، دروغگو و دروغ‌پرداز جایگاه دارد؟ چرا با وجود اینکه دروغ گفتن از نشانه‌های بارز فساد و افساد است، به آن بها می‌دهیم؟
امید خیر به مردمی می‌رود که لااقل از دروغ پرهیز داشته باشند. این داستان را حتماً شنیده‌اید که مردی خدمت پیغمبر اکرم(ص) رسید و عرض کرد: یا رسول‌الله! من مردی هستم که خطاهای زیادی دارم. چه کار کنم که به راه راست بیایم؟ فرمود: دروغ نگو. گفت فقط دروغ نگویم؟ اما من خیلی کارهای نادرست دیگر هم انجام می‌دهم. فرمود: فعلاً دروغ نگو. ملتزم باش که دروغ نگویی، آن کارهای دیگر هم کم‌کم درست می‌شود. آن فرد با خود فکر کرد که می‌تواند برای دروغ نگفتن با پیامبر عهد و پیمان ببندد. پس پیمان بست که دروغ نگوید.


دیدگاه‌ها