1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
سخنرانی منتشرنشدۀ شهید دکتر بهشتی

اگر می‏‌خواهی بمانی بمان ولی نه برای حسين‌، بمان برای هدف حسين و خدای حسين + صوت

بعد از دو سه جلسه بازی سياسی بالاخره معاويه رای مغيره ‏بن شعبه را تصويب كرد و گفت حالا كه ملت مسلمان علاقمند است يزيد فرزند من به عنوان خليفه و فرمانروای مسلمين بعد از من باشد -البته بايد باشد- من بايد مطيع ملت مسلمان باشم. البته من يزيد را برای بعد از خودم خليفه می‏كنم

بخشی از سخنرانی را بشنوید


اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم بسم‏ الله الرحمن الرحيم الحمدالله رب العالمين الصلوه و السلام علی جميع الانبياء والمرسلين وصی ما عبده و رسوله خاتم‏ النبين نبينا اباالقاسم محمد (صلوات حضار) و علی‏ آله و اصحابه و الائمه ‏الهداه من اهل بيته والسلام علی عبادالله الصالحين.

عظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين و اهل بيته و اصحابه عليه السلام

قبلا از اينكه در اين شب تاريخی مقدس اين توفيق را پيدا كرده‌ایم كه با شما برادران و خواهران عزيز مسلمان علاقمند به خاندان پيغمبر اكرم در خانه خدا گرد هم باشيم و به احترام يكی از مقدس‌ترين قيامها و وقايع تاريخی اسلام اينجا بنشينيم و به آستان ابا عبدالله الحسين سلام‏ الله عليه و ياران و اصحاب و افراد و اهل بيتش اظهار اخلاص و ارادت كنيم خدا را شكر كنم. قرار ما اين بود كه در حدود نيم ساعت اول برنامه بتوانيم از مرثيه به زبان فارسی كه سفارش كرده بودم نوار مناسبی تهيه كنند و امشب بفرستند و فردا شب استفاده كنيم ولی متاسفانه هنوز نوار نرسيده و نتوانستيم اين قسمت از برنامه را اجرا بكنيم، چون من در انتخاب مرثيه هميشه چه مدح و چه مرثيه هميشه دقت می‏ كردم مدح‌ها و مرثيه‏ ها غلو نداشته باشد، آموزنده هم باشد و متاسفانه اين گونه مدحها و مرثيه‌ها خيلی كم به‌دست می‏ آيد. چند نمونه سراغ داشتم كه نوشته بودند تهيه كنند، بفرستند و هنوز نرسيده است. جا دارد از اين جهت از آقايان و بانوان عذرخواهی كنم.

امروز روز تاسوعا و فردا روز عاشوراست. تاسوعا و عاشورا دو كلمه عربی است. همه ما بدون اينكه احتياج به تذكر داشته باشيم به حكم محيط رشد و نمو دوران كودكی نام اين دو روز در خاطرمان ثبت شده است. با دو كلمه تاسوعا و عاشورا آشنايی ذهنی قديم داريم. شايد برای نوباوگان مسلمان و بچه‏ های عزيز خانواده‏ های اسلامی و شيعی، كه درخارج از كشورهای اسلامی يا شيعی به سر می‏ برند، اين موقعيت پيش نمی‏ آمد كه تشكيل جلسات و ديدن مجالس و محافل ماه محرم دو كلمه تاسوعا و عاشورا را از كودكی در سرلوحه ذهن آنها نقش ببندد و اين برای ما جای شكر الهی است كه سالهاست در اين شهر اين موفقيت نصيب شده و همچنين در شهرهای ديگر به همت جوانان مسلمان علاقمند اين توفيق به‌دست آمده كه در بسياری از نقاط خارج از كشورهای اسلامی هم به مناسبت تاسوعا و عاشورا مراسمی برگزار شود و كودكان ما از كودكی با اين دو نام آشنا شوند. هر چند شايد آنطور كه ما می‏ خواهيم به دليل زبان نتوانند از اين محافل استفاده كنند اما در آينده انگيزه ‏‌ای شود كه خودشان بيشتر در باره حادثه مربوط به تاسوعا وعاشورا بپرسند و بشنوند و مطالعه كنند و حقايقی از تاريخ اسلام را در اين زمينه به‌دست آورند. به‌هرحال امشب شب عاشورا است. در 1325 سال پيش در چنين شبی درگوشه‌ای از سرزمين اسلام واقعه ‏‌ای رخ داد يا در شرف رخ دادن بود. هيچ كس جز خود ابا عبدالله الحسين در درجه اول وچند تن از بستگان نزديكش در درجه دوم نمی ‏توانستند فكر كنند كه شعاع اين تأثیر تا كجا خواهد رفت. باور بفرمائيد برای كسانی كه حتی به رموز و اسرار تاريخ و وقايع آشنايی دارند پيش‌بينی اين همه تأثیر برای واقعه كربلا ميسر نيست. از شهادت مولای متقيان حضرت اميرالمومنين سلام‏ الله عليه تا حدود 300 سال بعد واقعه‏ های شبيه واقعه كربلا كم وبيش در كشور بزرگ اسلام اتفاق افتاده بود. در بسياری از اين وقايع عده زيادی از مردان و گاهی خانواده‌های آنها كشته شدند. در بيشتر اين وقايع يا لااقل در بسياری از اين وقايع پای علويان و فرزندان علی‌ بن ابیطالب در ميان بود.

غير از اباعبدالله الحسين و برادران و برادرزادگانش عده زيادی از فرزندان خاندان پيغمبر و مخصوصا فرزندان خاندان علی (ع) در جنگهای محلی با خلفا و حكام ستمگر زمان خودشان كشته شدند. علويان قيامها و نهضتها و جنبش‏های متعددی داشتند در نقاط مختلف مخصوصا در شمال ايران در ناحيه طبرستان و مازندران كنونی. علويان يك جنبش و انقلاب نسبتا دامنه‌دار كردند كه به وسيله حكام وقت در هم شكسته شد و خاموش شد و از بين رفت و عده زيادی آنجا كشته شدند و قبور آنها الان مزارهايی است در طبرستان و مازندران. اما شايد خيلی از آقايان و خانمها حتی نام اين قيام‌كنندگان و اصل قيام آنها را هم نشنيده باشند و شايد جز كسانی كه اهل مطالعه تاريخ هستند از اينكه چنين وقايعی پيش آمده اطلاع نداشته باشند. حادثه‌‏‌ای كه در قسمت مهم و برجسته آن رخ داد ولی ريشه‏‌های آن از چند سال پيش شروع شده بود و شاخه‏ های آن تا چند سال بعد يك يك رشد مي كرد و به ثمر مي رسيد. اين حادثه چه اختصاصات و چه خصوصياتی داشت كه اين همه برد داشت؟ تأثیر عجيب آن، تنها جاويدان ماندن نام و تاريخ حادثه كربلا، خود يك مسئله قابل توجه است. حالا آثار و عكس‌العمل‏هايش كه بايد محاسبه‌كنندگان و محققان تاريخ بررسی كنند. آن حساب ديگر است. همين نام واقعه كربلا و قيام‌كنندگان و پيشوای اين قيام جزء جاويدترين نام های تاريخ اسلام است. نه‌تنها در ميان ما شيعه اين نكته قابل توجه است كه بسياری از برادران سنی ما كه نسبت به اهل بيت علاقه دارند حتی در شبهای عاشورا و ايام عاشورا مجالس دارند. بنده خودم از دوستانم شنيدم كه در كشورهای اسلامی غير شيعی در ايام عاشورا كم و بيش محافلی تشكيل می‏شود. به مناسبت واقعه كربلا و يادبود واقعه كربلا و اظهار ارادت به امام حسين و ياران و اصحابش. امشب در سرزمين كربلا، بد نيست من مخصوصاً برای اينكه كسانی كه كمتر آشنايی دارند به‌خصوص نونهالانمان كه تازگی شايد آشنايی دارند با اين مسائل، قبلاً خلاصه‏‌ای از آنچه تاريخ كربلا ناميده می‏شود عرض كنم تا بعد به بررسی مطلب برسم.

بحث اصلی امشب در سرزمين كربلا سرزمينی است در آن تاريخ دور افتاده و كنار افتاده از شهر بدون آبادی به صورت تل و بيابان در يك گوشه‌‌ای از بيابانهای عراق دو دسته در مقابل هم قرار گرفته‌اند. عده يك دسته آنها از كوچك و بزرگ و زن و مرد و خدم و حشم و همه به دويست نفر نمی‌رسد. دسته ديگر فقط عده جنگنده‏‌هايش از ده هزار تا سی هزار نفر در تاريخ نقل شده است. اين دسته كوچك اين طرفی كه همه عده آنها به دويست نفر نمی‌رسد و عده مردان جنگ آورد و جوانان و حتی بچه‌های جنگنده‌اش به 70 نفر نمی‌رسد، چون مجموع شهدای كربلا را تا 72 نفر و گاهی تا حدود 90 نفر ذكر كرده‌اند و اگر 72 نفر معروف را حساب كنيم دوتای آنها بچه كوچك شيرخواره يا شكل شيرخواره بودند و جنگنده نبودند. اين دسته از مدينه و بعد مكه به سمت كوفه حركت كردند. كوفه در نزديكی كربلا قرار دارد و در حدود 70 كيلومتر با كربلا فاصله دارد. اين دسته از مدينه و بعد از مكه حركت كرده است كه بيايد به كوفه. آن دستۀ مقابلِ ده هزار نفری يا سی هزار نفری بيشترشان از خود كوفه و اطراف كوفه حركت كردند يعنی نزديك شهر و ديارشان بودند و آمدند به جنگ اين دستۀ كوچك. بيشتر اينهايی كه آمدند به جنگ اين دسته كوچك، به طور مستقيم يا به طور غير مستقيم آنها را از مدينه يا از مكه به اينجا دعوت كرده بودند و اين دعوت‌كننده‌ها و ميزبانان حالا آمده بودند با مهمانان خودشان بجنگند. فردا ميان اين ميزبانان ناسپاس ستمگر نادان بی‌وفای نامهربان و اين مهمانانی كه به وسيله اين ميزبانها دعوت شده‌اند جنگی رخ می‏دهد و همه مهمانها تقريبا از دم تيغ مي‌گذرند و كشته می‏شوند.

شايد اگر روح حادثه كربلا نبود، تاريخ، حادثه كربلا را يك همچنين چيزی ضبط می‏كرد اما اين من بودم و شايد عده كمی مثل من كه برای اينكه يكی از جلوه‌های حادثه كربلا را در تاريخ گفته باشيم آن را اين جور نقل كرديم والّا تاريخ، افكار و احساسات حادثه كربلا را به صورت‌های بسيار عالی‏تر از اين ثبت و نقل كرده و حق هم همين دسته كوچك است و آن دسته‏‌ای كه در مقابل اينها هستند مشخصاتی دارند و سرنوشتی دارند. امشب مشخصات و سرنوشت و هدف اين دسته كوچك را بررسی می‏كنيم و فردا شب به خواست خدا مشخصات و هدف و سرنوشت آن دسته بزرگ را كه در مقابل اينها قرار گرفتند. بعد از شهادت علی بن ابیطالب(ع) معاويه تقريباً فرمانروای خودسر مطلق سرزمين پهناور اسلام است. چون به فاصله كمتر از شش ماه توانست هواداران علی(ع) را كه دوروبر امام مجتبی جمع شدند متفرق كند و قرارداد صلحی با امام مجتبی(ع) منعقد كند و خيال خودش را از جهت امام مجتبی و هواداران خاندان علی راحت كند.

جزو يكی از مواد مهم قرارداد صلح با امام مجتبی اين بود كه معاويه نبايد هواداران و دوستان اهل بيت و علی(ع) را تحت فشار و شكنجه قرار دهد. يكی ديگر از مواد مهم هم اين بود كه معاويه نبايد برای بعد از خودش كسی را به عنوان خليفه و فرمانروای اسلام و مسلمين معرفی و منصوب كند. مواد ديگر هم بود. معاويه نسبت به ماده اول كه خيلی فرصت نداد؛ به فاصله كوتاهی شروع كرد هواداران علی(ع) را، به‌خصوص در نقاطی كه دورتر از مدينه بود و به‌خصوص در بصره و كوفه، سخت تحت فشار قرار داد و اين فشار بعد از شهادت امام مجتبی خيلی شديدتر شد. وقايع عجيبی در اين مدت اتفاق افتاده است. درهمين كوفه عده‌‌ای از دوستان علی به فجيع‌ترين و شكنجه دارترين وجه به دست عمال و فرمانداران معاويه كشته شدند.

معاويه، تا موقعی كه امام مجتبی زنده بود، ماده دوم را هم مراعات كرد ولی چون می‌ديد مرگش نزديك شده می‏خواست حكومت را درخاندان بنی‌امیه ثابت و استوار و دائمی بكند. تصميم گرفت اول امام مجتبی را از ميان بردارد و به وسيله سم امام مجتبی را شهيد كرد و بلافاصله شروع كرد مقدمات بيعت‌گرفتن برای يزيد را فراهم كردن. معاويه در اين راه كارهای عجيبی كرد. اول مغيره بن شعبه فرماندار كوفه كه پيرمردی بود نسبتاً محترم و مطيع دسيسه‏‌‌ای فراهم كرد. مورخين می‏نويسند كه اين كار را مغيره برای خوش‌آمد معاويه كرد. ولی به عقیده بعضی از مورخين، از آنجا كه معاويه در ذاتش بسيار نيرنگ باز بوده احتمال قوی می‌رود كه تحريك خود معاويه بوده است. معاويه مغيره را تحريك كرد كه پيرمرد محترمِ فرماندار استان بزرگ كوفه بيايد شام پيش معاويه در يك مجلسی بگويد كه خوب يا اميرالمومنين شما آيا نمی‏خواهيد فكری برای امت اسلام بعد از خودتان بكنيد؟ ما می‏ترسيم؛ ما نگرانيم كه بعد از شما امت دچار اختلاف و تشتت بشود. من به نمايندگی اهالی كوفه به اينجا آمده‏ام و خواهش می‌كنم شما برای بعد از خودتان تكليفی معين كنيد كه مسلمانها حيران و سرگردان نباشند. معاويه هم يك قدری دست روی دست خودش ماليد و گفت كه آخر من چكار بكنم؟ اين كار كه هم چنين درست نيست و من آخر كی را معين كنم؟ چه كار بكنم؟ كی را مثلا می‌گوييد معين بكنم؟ كی خوب است معين بكنم؟ يزيد؟ كی بهتر از يزيد فرزند برومند اميرالمومنين؟ معاويه اول شانه خالی می‏كرد به آنكه حالا تا ببينيم چطور می‏شود. صلاح امت هست؟ صلاح امت نيست؟ ولی بعد از دو سه جلسه بازی سياسی بالاخره معاويه رای مغيره ‏بن شعبه را تصويب كرد و گفت حالا كه ملت مسلمان علاقمند است يزيد فرزند من به عنوان خليفه و فرمانروای مسلمين بعد از من باشد -البته بايد باشد- من بايد مطيع ملت مسلمان باشم. البته من يزيد را برای بعد از خودم خليفه می‏كنم. خوب مغيره شما برگرد كوفه اين مطلب را باز هم با مردم و بزرگان در ميان بگذار. اگر ديدی همين طور است كه می‏گويی و درست تشخيص دادی و مردم واقعاً داوطلب اين مطلب هستند به من اطلاع بده. من اين كار را خواهم كرد، عجله‏‌‌ای نيست. مغيره برگشت كوفه و شروع كرد گروه‌گروه مردم را از كوفه به شام فرستادن كه بفرماييد اينها وجوه و اعيان. طبقات مردم خودشان می‏آيند به شام و تقاضا دارند كه معاويه اميرالمومنين يزيد را به عنوان خليفه و جانشين خودش معين كند.

به اين ترتيب بازی شروع شد، هر روز عمال و فرمانداران معاويه از استانهای مختلف سرزمين پهناور اسلام گروههايی را می‏فرستادند به شام. اينها آنجا می‏آمدند درحضور مردم تقاضا مي‌كردند كه معاويه يزيد را خليفه و جانشين قرار دهد. كم‌كم معاويه ديد زمينه فراهم شده، اعلام كرد كه يزيد بعد از من فرمانروای مسلمين است. بخشنامه كرد به همۀ فرمانداران و واليان قسمت‌های مختلف كه بايد از مردم برای يزيد بيعت بگيريد. يكی از اين بخشنامه‌ها آمد به والی مدينه. والی مدينه نامه نوشت به معاويه كه زمينه اينجا فراهم نيست برای اينكه اينجا شهر پيغمبر است، مدينه‏النبی است. عده‏‌‌ای از بزرگان صحابه اينجا زندگی می‏كنند، عده‏‌‌ای از بزرگان خاندان پيغمبر اينجا زندگی می‏كنند و اين امر اينجا عملی به نظر نمی‌رسد. به‌خصوص چهار شخصيت اينجا هستند كه اينها زير بار اين مطلب نخواهند رفت و تا اين چهار شخصيت با يزيد بيعت نكنند مردم ديگر محال است ازشان بيعت بگيريم. در درجه اول ابوعبد الله حسين بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالرحمان ابن ابی بكر و عبدالله بن زبير. بسيار بعيد است از اين چهار نفر برای يزيد بتوانيم بيعت بگيريم و حاضر شوند تن در بدهند و تا اينها بیعت نكنند از بيشتر مردم بيعت گرفتن برای يزيد محال است. معاويه درجواب نوشت كه آنها را خصوصی بخواه و تهدید كن، شايد بشود. به فاصله كوتاه والی مدينه برای معاويه نوشت من آنچه از دستم بر می‏آمد كردم. نشد و نمی‏شود. معاويه گفت خيلی خوب با مدينه كاری نداريم، فعلا مدينه مستثنی است. چند ماهی گذشت. معاويه با تأکید به قسمت‌های ديگر دستور داد كه بايد بدون استثنا همه با شما برای يزيد بيعت كنند. وقتی همه جا مسلم شد با يك گروه هزار نفری از سواران سپاه سواره نظام زبده شام حركت كرد و به عنوان حج به سمت مدينه و مكه آمد.

ابن اثير در كامل می‏نويسد در اولين برخورد با حسين بن علی (ع) خيلی خونسرد و خيلی بی‌اعتنا برخورد كرد و در جواب سلام گفت لامرحباً بك ولا اهلا. يعنی من به سلام شما پاسخ نمی‏دهم؛ پاسخ تلخ می‏دهم. بعد عبد الرحمن بن ابی بكر، بعد عبدالله بن عمر و بعد عبدالله بن زبير. با هر چهار نفر برخورد بسيار تلخی كرد. ايام حج نزديك بود. اين چهار نفر هم مثل خيلی‏ها به سمت حج رفتند. معاويه در مدينه مدتی ماند و شروع كرد برای عده‌‌ای پول فرستادن، عده‏‌‌ای را تهديد‌كردن، عده‏‌‌ای را تطميع‌كردن. تا آنجاكه می‏توانست در مدينه خودش شخصا فعاليت كرد تا زمينۀ افكار مردم مدينه را برای بيعت با يزيد فراهم كند. در آنجا نقل می‌كنند كه عايشه با معاويه برخورد تلخی كرد و گفتگويی ميان عايشه و معاويه رخ داد كه چون بحثمان طول می‌كشد از آن صرف‌نظر می‌كنم. دو سه نفر از عقلای مدينه با معاويه ملاقات كردند و گفتند اين راهی كه تو می‏روی راه درستی نيست. تو نمی‏توانی با تهديد و زور با اين چهار نفر مقابله كنی. هر چند اين چهار نفر الان نه حكومت در دستشان است نه سپاه دارند نه لشگر دارند، هيچی ندارند اما استخوان و شخصيت آنها تو را خرد می‌كند. صلاح در اين است كه بيش از اين سر به سر اينها نگذاری. برو حج و برگرد. ولی معاويه از آنهايی بود كه وقتی دنبال هدفی را می‏گرفت از هيچ كاری فروگذار نمی‌كرد تا به آن برسد. در مكه كه يك مجمع بزرگ اسلامی بود معاويه باز با اين چهار نفر برخورد كرد. در آنجا خيلی به آنها خوشامد گفت و خيلی محبت كرد، خيلی احترام كرد، خودش اسب و نوكر فرستاد از آنها خواهش كرد به مجلس معاويه بيایند. اين چهار نفر ديدند سياست عوض شده؛ در مدينه با آن خشونت و تلخی و گستاخی، در مكه با اين رويۀ نرم و آرام، چه خبر شده؟ چهار نفری با هم جلسه گذاشتند. گفتند كاسه‏‌‌ای زير اين نيم كاسه است بايد ما قبلا خودمان را برای مواجهه با معاويه آماده كنيم. معاويه اتفاقاً به فاصله كمی از اين چهار نفر دعوت كرد كه در يك جلسۀ خصوصی ملاقات كند. به محض اين دعوت، چهار نفر دور هم نشستند و مشورت كردند كه كدام يك از آنها در آن جلسه صحبت كند. بالاخره عبدالله بن زبير انتخاب شد كه در آن جلسه پاسخگوی معاويه باشد. معاويه اين چهار نفر را دعوت كرد و با آنها خلوت كرد و شروع كرد مقداری در باره يك‌يك اينها مدح و ثنا خواندن. شما آقا حسين بن علی شما سيد جوانان مسلمين هستيد، آقای جوانان مسلمانها هستید، فرزندزادۀ رسول خدا هستید، فرزند علی مرتضی هستيد، مقامتان چنين است، شأنتان چنان است. شما عبدالله بن عمر فرزند عمر هستيد كه نسبت به اسلام چه كرده و چه كرده. شما عبدالرحمن بن ابی بكر پيرمردی هستی محترم و فرزند خليفه اول هستي. چه هستی و چه هستی… اما شما عبدالله بن زبير مردی هستی شجاع در تاريخ اسلام. شجاعتها داشتی. خودت و پدرت چنين وچنان. . . مقداری از آنها تمجيد كرد [و ادامه داد] ولی من از شما يك خواهشی دارم. چه شده است كه شما از بيعت با فرزند من يزيد امتناع كرديد؟ فكر نكنيد كار به دست يزيد می‏آيد، كار به‌دست خود شماست. من قول می‌دهم تمام رتق و فتق امور به دست شما باشد. فقط اسم خلافت روی يزيد باشد كه بعدها اختلاف پيش نيايد. همه ساكت شدند. رو كرد بالاخره به عبدالله بن زبير گفت تو يك حرفی بزن. گفت ما شما را معين می‌كنيم ميان يكی از سه كار: يا اصلا خليفه‏‌ای معين نكنيد، بگذاريد بعد از شما مردم خودشان خليفه‏‌ای انتخاب كنند يا مثل ابوبكر كه عمر را [برگزید و] اصلا با او قوم وخويشی نداشت. با اين كه ابوبكر پسر داشت، محمدبن ابی بكر یا عبدالرحمن بن ابی بكر، بچه‌هايی داشت، با اينكه پسر داشت، قوم وخويش داشت، هيچ كدام از اينها را خليفه نكرد. عمر را خواست كه اصلا فاصله‌اش خيلی دور با قريش بود. او را به عنوان خليفه معين كرد. شما هم يك فرد شايسته‏‌ای را از غير خاندان خودتان به عنوان زمامدار مسلمين معرفی كنيد يا مثل عمر كار را به شوراهای محدود شش نفری یا ده نفری واگذار كنيد. اما اين كار كه شما می‏خواهيد برای اولين بار در تاريخ اسلام بعد از خودتان زمينه حكومت فرد دلخواه خودرا برای بعد فراهم كنيد برای ما قابل قبول نيست.

معاويه ديد چه بگويد، گفت من كه نمی‏توانم در پاسخ شما حرفی بزنم اينجا و عاجزم به اينكه در برابر منطق شما دليل و برهانی بياورم. من حالا حرفی ندارم، عرضی ندارم، بسيارخوب فردا در يك جلسه عمومی من بلكه بتوانم نظر خودم را بگويم اما چون آدم ضعيف‌المنطقی هستم و شما خيلی منطقتان نيرومند است، يك شرط دارم و آن اين است كه شما كه در جلسه می‌نشينيد من چه خوب بگويم چه بد بگويم چه راست بگويم چه دروغ بگويم حق اينكه يك كلمه حرف بزنيد نداريد و الان اعلام می‌كنم كه فردا دو نفر از مأموران شام كه هيچ پيغمبر و خاندان پيغمبر ديگر سرشان نمی‏شود -با تبليغات بيست ساله معاويه- با شمشير برهنه بالای سر شما می‌گذارم كه اگركلمه اول را گفتيد به كلمه دوم نمی‌رسد، سرتان را از تنتان جدا می‌کنند. فردا من يا راست می‌گويم يا دروغ. اگر راست می‌گويم خوب، اگر دروغ می‌گويم بگذاريد اين دروغ پای خودم باشد.

فردا شد و معاويه آمد در يك جلسه‏‌ای بسيار عمومی و گفتند اميرالمومنين معاويه می‏خواهد صحبت و سخنرانی كند. آمد خطبه‏‌ای خواند. همه مردم هم نشسته بودند ساكت. در چهار گوشه مجلس هم چند مأمور شمشير به دست بالای سرچند نفر ايستاده‌اند. البته جلسه آنقدر شلوغ بود كه اين مطلب هم خيلی نمی‌توانست جلب توجه بكند. معاويه رفت بالای منبر و شروع كرد مقدار زيادی از مردم تعريف و تهذيب‌كردن و بعد مقدار زيادی در باره يزيد تعريف كردن و تمجيد كردن. يزيد پسر من چنين است و چنان است. نسبت به رعيت و مسلمانان اين قدر مهر دارد، علاقه دارد. شنيدم كه می‏گويند چهار نفر از بزرگان مسلمين با خلافت يزيد مخالفند. حسين بن علی، عبدالرحمن بن ابی بكر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير. عجب مردم دروغ می‏گويند من خودم با اينها ديشب صحبت كردم. ابداً مخالفتی ندارند و كاملاً تصديق می‏كنند اين مطلب را كه خلافت يزيد به صلاح امت اسلام است. به اين ترتيب مامورانش را هم گذاشته بود و مخصوصاً گذاشته بود كه عده‏‌ای از مردم شام اول بيايند و همانجا با معاويه به عنوان يزيد بيعت كنند.

اين داستان را برادران سنی‌مان در تاريخ‏های معتبر نوشته‌اند، از جمله كامل ابن اثير جزء مآخذ بسيار مهم تاريخی اسلام است است و شايد آقايان نمی‏دانم برای اولين بار هست كه در تاريخ حادثه كربلا چنين ريشه‌هايی را می‏شنويد، نمی‌دانم. شايد بگویید به اين ترتيب اين چهار نفر چه كنند. حرف بزنند كشته می‏شوند. اما بی‏فايده، حرفشان را نمی‏توانند به مردم برسانند، چون كلمه اول به كلمه دوم نمی‌رسد. نقشه‏‌ای است، معاويه بازی كرده و به ثمر رسيده. ابن اثير می‌گويد بعد از اينكه ازدحامی شد مردم با معاويه بيعت كردند. ريختند به جان اين چهار نفر كه عجب! شما گفتيد ما هرگز با يزيد بيعت نمی‏كنيم. پس چه شد؟ گفتند این دروغ می‏گويد. هر دو گفتند نه خير شما دروغ می‌گوييد پس چرا همانجا بلند نشديد تكذيب بكنيد؟ گفتند اين بلا را آورده بود بر سر ما، اين توطئه را چيده بود ولی كی بود كه به اين حرفها گوش كند؟ ديگر به اين ترتيب معاويه نقشه خودش را بازی كرد. برگشت به شام در سال 56 هجری.

چهار سال بعد در سال شصتم هجرت در اول ماه رجب یا پانزدهم -روزش را مختلف نوشته‌اند- معاويه مُرد و يزيد آمد سركار . بايد بعد از اينكه يزيد مجدداً می‏آيد سركار به عنوان خليفه برایش بيعت بگيرند. ملاحظه كنيد بيعت قبلی به عنوان ولايت عهد و ولیعهد بوده است. حالا بايد به عنوان اميرالمومنين و خليفه برای او بيعت بگيرند. دستور داد به همه فرمانداران كه از مردم بيعت بگيريد از جمله به نعمان بن بشير والی مدينه نوشت بيعت بگيريد و نوشت مخصوصا در مدينه سخت‏گيری كن. بدون استثنا بايد همه بيعت كنند و نسبت به اين چهار نفر هم تذكر داد به هر قيمتی هست از آنها بيعت بگير. نعمان فرستاد سراغ اين چهار نفر. آن سه نفر ديگر فعلاً جزو بحث ما نيست، فرستاد سراغ امام حسين. امام حسين با عده‏‌ای از بنی هاشم آمدند به سمت دارالاماره. امام وارد مجلس شد و نعمان و مروان حكم نشسته‌اند. نعمان قصه را گفت كه من دستور دارم از شما بيعت بگيرم به عنوان خلافت برای يزيد. حضرت فرمود نمی‏شود. من بيعت نمی‏كنم. نعمان تهديد كرد و مروان هم تحريك كرد.

فكر می‏كنيد كه از نظر روح مبارزه و دليری و شجاعت الهی امام حسين ‏خوب بود همين جا در برابر دو نفر بايستد و مقاومت كند و مطلب همين جا تمام بشود يا فكر می‏كنيد بهتر بود امام حسين هر تصميمی دارد موقعی اجرا كند كه در يك صحنه باز تاريخی به مرحله عمل در آيد؟ امام حسين از اول، از روزی كه معاويه می‏خواست از او برای يزيد بيعت بگيرد تصميم خودش را گرفته بود. بايد در برابر اين مطلب به قيمت جان قيام كند و بايستد اما جا و صحنه اين جانبازی كجا باشد؟ اين خيلی مسأله مهمی بود. صحنه اين جانبازی در مجلس مكه‏‌ای باشد كه معاويه دو نفر شمشير به دست بالای سر هر كدام از اينها گذاشته بود؛ امام حسين برخيزد صحبت كند و همان جا كشته شود؟ نه چه ثمر؟ صحنه اين مقاومت و دليری و شجاعت ايمانی و الهی در خانه نعمان ابن بشير باشد كه نعمان است و مروان است و چه ثمر؟ اين بود كه حضرت فرمود خوب نعمان تو اگر هم بخواهی از من بيعت بگيری اينجا فايده ندارد چون مردم قبول نمی‌كنند. تو می‏دانی كه بيعت گرفتن از من روی مردم اثر دارد. اگر بخواهی بيعت بگيری بهتر است فردا بيعت بگيری، در يك مجلس عمومی. من هم ضمناً فكرهايم را بكنم. نعمان پسنديد. مروان به نعمان گفت نگذار برود از چنگت می‏گريزد. نعمان يك قدری به او شايد دشنام هم داد -نقل می‌كنند دشنام هم به مروان داد- گفت تو توطئه‌گر هستی. تو با خاندان علی دشمنی داری. ول كن بگذار فردا اين مطلب حل می‌شود. امام از خانه نعمان بن بشير، مقر حكومت، آمد به منزل. سحرگاه با خاندان از بيراهه به سمت مكه حركت كرد.

مثل اينكه شيخ مفيد در ارشاد می‏نويسد كه تاريخ حركت امام از مدينه به مكه در حدود بيست و هفتم يا بيست و هشتم ماه رجب بود و بعد از پنج روز در روز سوم ماه شعبان حضرت به مكه وارد شد. از سوم شعبان اينجا وقايع خيلی زيادی هست ولی نمی‏شود يك شب همه را گفت. از سوم شعبان تا هشتم ماه ذی‌الحجه چهار ماه و پنج روز امام حسين در مكه هست. در اين مدت وقايع زيادی در مكه پيش آمده. وقايع زيادی هم درخارج از مكه پيش آمده، مخصوصاً در عراق كه انشاءالله من فردا شب كوفه و بصره را به‌خصوص از نقطه نظر اجتماعی تا حدی معرفی خواهم كرد. در عراق (كه مردم كوفه و بصره يك خصوصيت و به اصطلاح اروپايی يك كاراكتر خاص اجتماعی دارند) تشنجات و وقايعی رخ داده است و به هرحال وضع حكومت يزيد متزلزل است. حركت امام از مدينه به مكه هم مسأله را در مدينه دچار اشكال كرده. مكه هم كه پيداست حرم خداست. از كوفه عده زيادی از كسانی كه با حكومت و خلافت يزيد مخالف بودند نامه‌های متعدد نوشتند و امام حسين را دعوت كردند به كوفه كه به آنجا برود و با او به عنوان اميرمومنان بيعت كنند. ملاحظه می‏كنيد تا قبل از اين دعوت، قيام اباعبدالله در برابر يزيد هيچ ارتباطی با مردم كوفه ندارد. ارتباط قيام كربلا با مردم كوفه از اين دعوت شروع می‏شود. روز هشتم ذی الحجه امام با عده زيادی از همراهان و با تمام بستگان از مكه حركت می‏كند. ظاهر امر اين است كه امام می‏آيد به كوفه تا با كمك مردم كوفه خلافت اسلامی را به‌دست بياورد. اين ظاهر امر است ولی وصيتی که امام حسين در مكه نوشت و به دست برادرش محمد حنفيه داد هدف ديگری را نشان می‏دهد. من جمله‏‌ای از اين وصيت را می‏خوانم. در آن وصيت حضرت بعد از حمد و ثنای الهی و اظهار عقايد حقه چنين نوشت:

انی لم اخرج اشرا و لا بصرا و لامفسداً و لا ظالما و انّ ما خرجتوا لطلب الاصلاح فی امه جدی. اريد ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسير بسیره جدی و ابی. آگاه باشيد من از اينجا به دنبال رياست بيرون نمی‏روم، به طمع رياست یا از روی خودخواهی. آگاه باشيد من از اينجا بيرون نمی‏روم برای اينكه به مردم ستم كنم و پايه ظلمی بگذارم. آگاه باشيد من از اينجا بيرون نمی‏روم برای اينكه در ميان امت اسلام فسادی بپا كنم. انگيزه من برای اين قيام و حركت اين است كه امت اسلام را دچار فساد می‏بينم. قيام می‏كنم، می‏روم به‏خاطر اصلاح امت. قيام می‏كنم، به پا می خيزم، در راه ترويج نيكی‏ها و مبارزه با فساد و بديها. می‏خواهم درميان امت اسلام به همان روشی كه پيغمبر، جد من، اميرالمومنان علی، پدر من، رفتار می‌كرد رفتار كنم.

هدف خروج و قيام و نهضت حسينی و حادثه كربلا اينجا به صورت صريح و روشن در مكتوب امام(ع) در تاريخ ثبت شد. در ميان راه وقايع زيادی رخ داد. تا نيمه راه، بلكه تا دوسوم راه هنوز سيمای حركت اباعبدالله اين بود كه مردم كوفه از او دعوت كردند به كوفه تا آنجا فرمانروا بشوند. ولی در منزل ثعلبيه دو نفر آمدند خدمت امام عرض كردند ما خبری داريم، علنی بگوييم يا درجلسه سری؟ فرمود من چيزی از اصحاب و ياران خودم پنهان ندارم. علنی بگوييد. گفتند ما كمی پيش از اين كه به اينجا برسيم به يكی از مسافران كه از كوفه می‏آمد برخورد كرديم. مرد بسيار مورد اعتمادی است. گفت من از كوفه بيرون آمدم در حالی كه مسلم بن عقيل نماينده حسين و هاني بن عروه و عبدالله بن يقطر بزرگترين حاميان و سرشناس‌ترين حاميان حسين در كوفه كشته شدند. حضرت فرمود انا لله و انا عليه راجعون. در منزل بعد در اذيب به حضرت خبر دادند فرستاده شما قيس از وسط راه به‌دست عمال ابن زياد گرفتار شد. امام قيس بن مسحر فيدابی را فرستاده بود به كوفه كه حركت امام را اطلاع دهد. داستان بسيار آموزنده‏‌ای دارد. امام همه كسانی را كه با او بودند در منزل جمع كرد و برای آنها صحبت كرد. خطابه‏‌ای خواند و بعد از حمد و ثنای الهی چنين فرمود:

اما بعد انه قد نزل من الامر ماقد تراو و ان‏الدنيا تبيرة و تنكرة. حوادث اين طور است كه می‏بينيد. اين حوادث اين جور رخ داده، وضع عوض شده، به طور كلی وضع محيط عوض شده. ادبر معروفها و ثمره شزاعا. خوبيها پشت كرده به مردم، تلخی‏ها مستدام و پيگير شده. فلم يدها منها اّلا ثبابة كتبابته الا نا، يك ته‌مانده‏‌ای از اين كاسه زندگی مانده. و خطيس عيش كلمرع البديع. زندگانی پست بی‌ارزشی مثل چراگاه آفت‌دار بيشتر از آن باقی نمانده، بعد می‏خواهد اعلام كند چرا از نظر امام حسين زندگی و دنيا و محيط اين قدر فاسد شده؟ چون نان امام حسين توی روغن نيست؟ چون زندگی امام حسين تأمين نيست؟ نه زندگی امام حسين تا آخرين لحظات زندگی با بهترين وجه تأمين می‏شد. چرا پس زندگی بر امام حسين تلخ است، به كام امام تلخ است؟ الاترون اّن الحق لايعمل به و اّن الباطل لاينتاها عنه. نمی‏بينيد كسی به حق عمل نمی‏كند و كسی از باطل خودداری نمی‏كند و از گناه خودداری نمی‏كند؟ بعد فرمود اعلام می‏كنم از همين جا وضع عوض شد. ليرقب المومن فی لقاءالله. هر مرد با ايمانی بايد از حالا خودش را برای مرگ آماده كند و مشتاق لقاء خدا باشد. فانی لاارلموت الا سعادة وللحياة مع الظالمين الا برما، اما من كه پيشوا و امام شما هستم مرگ را برای خودم خوشبختی جاودان می‏بينم و زندگی و همزيستی با ستمگران را مايه تيرگی دل و جان.

از اينجا پايه و اساس عوض شد. مورخين نقل می‏كنند از همين جا امام فرمود هركس می‏خواهد برود برود. هر كس به طمع زندگی با من آمده برود. بسياری از اطرافيان امام حسين رفتند. امام با زبده ياران و خاندان خودش از اينجا حركت كرد. حركت كرد و آمد و روز دوم محرم به كربلا رسيد و آنجا خيمه زد و بعد هم لشگر ابن زياد به سركردگی عمربن سعد آمدند در كربلا و پيامها رد و بدل شد تا امشب. (اينجا همه را بايد كوتاه كنم.) امروز از حوالی غروب عده‏‌ای از سپاه عمربن سعد آمدند، به‌صورت تقريبا حمله، به سمت خيمه‌های اباعبدالله. حضرت به برادرش عباس و عده‏‌ای از جوانان فرمود برويد ببينيد چه خبر است، اين سر و صدا از چيست، عباس برادرش با بيست نفر آمدند جلوی مهاجمين که چه خبر است. گفتند ما دستور داريم يا از حسين برای يزيد بيعت بگيريم يا الان حمله كنيم. يك قدری آنها را نصيحت و ملامت كردند. بعد عباس فرمود پس بگذاريد من برگردم پيش اباعبدالله به او اطلاع دهم ببينم چه تصميم می‏گيرد. گفتند خيلی خوب برويد زود برگرديد. حوالی غروب است. حضرت عباس آمد خدمت برادرش عرض كرد آقا جان عده‏‌ای حمله كردند حرفشان هم اين است. چه كنيم؟ فرمود برادرجان برو به آنها بگو من امشب را فرصت می‏خواهم. فردا كار خودمان را با آنها يكسره خواهيم كرد. من عشق و علاقه‏‌ای مفرط به نماز و قرائت قرآن و مناجات با پروردگار دارم. دوست دارم شب قبل از شهادت را با نماز و راز و نياز با پروردگار بگذرانم. حضرت عباس برگشت پيام آخر را فرمود. قبول كردند و رفتند. گفتند بسيار خوب فردا حساب ما را پرداخت كنيد. بعد كمی هوا تاريك شده بود. حضرت قبل از هر كار يك اقدام ديگر كرد. فردا صحنه‏‌ای پيش می‏آيد كه بايد نه تنها حسين بن علی حسين بن علی باشد بلکه بايد تمام كسانی كه در اردوگاه حسين هستند حسين صفت باشند. مبادا باز در ميان اين عده كسی باشد كه فردا از فداكاری و جانبازی دريغ كند و لكه ننگی بر دامان مقدس اين نهضت الهی باشد. حضرت همه آنها را جمع كرد خطابه‏‌ای خواند و خدا را حمد و ثنا كرد. در اين جمله‌های حمد و ثنا نكته‌های بسيار آموزنده هست. خلاصه می‏كنم. بعد فرمود اما بعد فانی لااعلم اصحاب اوفا و لا خيرا من اصحابی. من يارانی بهتر و وفادارتر از ياران خودم نمی‏شناسم و لا اهل بيت عبر و لا اوصل من اهل بيتی. قوم و خويش‌هايی نيكوكارتر و صله رحم‌دارتر از قوم و خويش‌های خودم نمی‏شناسم. فجزاكم الله انی خيرا. خداوند از جانب من به همه شما پاداش خير بدهد. بعد فرمود الا و انی لا اذن يوم لنا منها اولی. من گمان نمی‏كنم ديگر روزی برای ما باقی مانده باشد از دست اين مردم. قد اذنت لكم. من از همه شما تشكر می‏كنم به همه شما اجازه می‏دهم برويد. فنتبقوا جميعا فی هل. همه‏تان برويد و از نظر من برای رفتن مجازيد. ليس عليكم حرج منی و لا زمام. از جانب من نه سخت‏گيری هست نه در مضيقه و رودربایستی باشيد، نه من عهد و پيمانی از شما انتظار دارم. برويد. و ليل قدغشيكم فتخذوا بجملا. شب و تاريكی شب رسيد ديگر. حالا شب است، تاريك است. چراغی هم كه نيست. بر پشت و برگرده راهوار شب سوار شويد و برويد، برويد جان خودتان را به سلامت ببريد. امام می‏خواست در اين لحظه اعلام كند كه از اين ساعت به بعد به خاطر حسين هم ديگر نبايد بجنگيد. ای برادر من، عباس! فردا ديگر برای برادرت حسين يا خواهرت زينب نجنگ. من به عنوان قوم و خويشی و برادری از تو كمال سپاسگذاری را دارم. اينها هم با من كار دارند. اگر می‏خواهی بروی برو، من از تو گله ندارم اگر می‏خواهی بمانی بمان ولی نه برای حسين‌، برای هدف حسين و خدای حسين.

اين است آن سطح عالی روح قيام كربلا. سال گذشته در چنین شبی من از نظر تقسيم‌بندی و ارزش‌يابی و مقايسه، سه نوع قيام را مطرح و بررسی كردم و چيزهايی عرض كردم. اگر فرصت می‏بود من حتی خلاصه آنها را عرض كنم، آن وقت خوب معلوم می‏شود كه تاكجا قيام ابا عبدالله اعتلا دارد. در اين قيام درخود ابا عبدالله كه مسئله از اول اين طور بود؛ در همه افراد ديگر از كوچك و بزرگ كه در اين قيام شركت دارند، بايد از اين لحظه كه لحظۀ جانبازی است فقط يك هدف در نظر باشد و بس. خدا و آيين خدا، اسلام و امت اسلام و مصالح امت اسلام. البته اين نهضت جاودانه زنده می‏ماند. حالا خوب است اينها در پاسخ امام چه گفته باشند. بنی‏هاشم كه هرچه بگويند حق دارند. امام است و آقای آنهاست كه بزرگتر خاندان است و قوم و خويش است و به همه آنها مهر و محبت كرده است. مسلم بن عوسجه پيرمرد كوفی از جا برخاست عرض كرد آقا كجا برويم، تو را كجا بگذاريم و برويم، چگونه برويم؟ من اگر كشته شوم، جسدم سوزانده شود، خاكسترم به باد داده شود، دوباره زنده شوم، دوباره كشته شوم، اگر تا هفتاد بار اين بلا به سرم بيايد، محال است از حمايت از تو و هدف تو دست بردارم. ظهير بن قين، كه در وسط راه به دعوت اباعبدالله به اين اردوگاه پيوسته بود، برخاست گفت ای حسين بن علی ما كه تا اينجا آمديم می‏دانيم برای چی آمديم. من اگر هزار بار كشته شوم و خاكم بر باد داده شود از شمشير زدن در راه تو و هدف تو دست نخواهم كشيد. با اين پاسخ‌ها معلوم شد در اردوگاه حسين نامحرمی نمانده. مورخين عموما در تاريخ‌هايشان نقل نكردند كه حتی يك نفر امشب بعد از اين خطابه از اردوگاه حسين رفته باشد. معلوم می‏شود در آن تسويه اساسی صورت گرفته بود. سلام الله عليكم. السلام عليك يا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائك و عليكم منی سلام الله ابدا مابقيت و بقی اليل و النهار. سلام بر تو باد ای اباعبدالله و سلام بر آن جان‌های پاك كه پيرامون تو حلقه زده‌اند. سلام خدا برشما باد. تا ما هستيم و تا شب و روز هست. الهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلك الهم العن الاثابته التی جاهده الحسين(ع) و شايعت و بايعت و تابعت علی ذلك. بار الها از تو توفيق می‏طلبيم همواره در راهی باشيم كه پيشوايان الهی كه برای ما معين فرمودی بوده‌اند. بار الها از تو مسئلت داريم ما نيز هميشه يارو ياور حق باشيم و دشمن آشتی‌ناپذير باطل. ما نيز هميشه آماده و يار و ياور عدل باشيم. دشمن آشتی‏ناپذير ظلم و ظالم. بار الها از تو می‏خواهيم امت اسلام را امتی سازی كه در راهی كه پيغمبر راهنمای بزرگت به آنها نشان داده می‏روند و در اين راه از هيچ گونه جانبازی و فداكاری دريغ ندارند و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته .


دیدگاه‌ها
  • مجتبی

    عالی بود، سخنرانی روز بعد رو هم اگه شد بزارین. خدا شهید بهشتی و یارانش رو با جدش حسین (ع) و یارانش هم نشین کنه!

  • من

    چرا هیچ کدام از مطالبتان تاریخ ندارد؟
    این سخنرانی مالِ کی است؟

  • تیم تحریریه

    با سلام و احترام.
    حق با شماست و در انتشار تاریخ مطلب بی دقتی شده است. تاریخ این مطلب متعلق به تاسوعا و عاشورای سال 1344 و 1345 شمسی در مرکز اسلامی هامبورگ است که شهید بهشتی برای مسلمانان مقیم اروپا ایراد کرده بود.