1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
بخشی از سخنرانی شهید آیت ‌الله دکتر بهشتی درباره شناخت و دوست داشتن پیغمبر در اسلام

پيغمبر و قرآن نمي ‏خواست ما اين طور باشيم

پيغمبردوستى و امام ‏دوستى دو حالت دارد: يك پيغمبردوستى و امام ‏دوستى كه تو را به خدا نزديكتر مي‌‏كند، و يك پيغمبردوستى و امام ‏دوستى كه حجاب پيوست تو با خدا مي‌‏شود و تو را از خدا دور مي‌‏كند. اما مگر چنين چيزى ممكن است؟ بله. اگر پيغمبر را به عنوان پيغمبر خدا و آورنده دين خدا و كتاب خدا و اجرا كننده حكم خدا دوست داشته باشى، اين دوستى تو را به خدا نزديك مي‌‏كند. اما اگر عاشقِ شكل و شمايل و هيكل و نام و افتخارات پيغمبر باشيم چطور؟ اين هم ما را به خدا نزديك مي‌‏كند؟

 

روش اسلام شناسی و پیامبر شناسی شهید دکتر بهشتی بر این اصل استوار بود که انسان مسلمان تمام هم و غم و پرستش و نیایش خود را در راه خدا ميگذارد و با وجودی که به پیامبر یا امام خود علاقه و محبت دارد و بدانها احترام ميگذارد و از راهبریشان تبعیت ميکند اما دل و یادش همزمان متوجه خداست و اطاعت بی چون و چرا را از آن خدا ميداند نه پیامبر خدا. او مطیع ‌‌الله است و به این دلیل مسلمان نامیده میشود اما آنکه دل در گرو اشخاص دارد، ولو به پیامبر عشق ورزد و ادعای محبت امامان شیعه را در دل داشته باشد، تا در راه خدا نباشد، محبت پیامبر برای او حجاب و مانعی در راه خداپرستی اش خواهد بود. در روش اسلام شناسی بهشتی، راه اسلام اصل است نه راهبر و حرکت در راه اختیاری و آزادانه است.

نقد عنوان «محمديها» براى مسلمانان

مدتى ما با اين نويسندگان غربى كلنجار مي‌‏رفتيم كه شما به غلط ما مسلمانها را Mohammedan ، يعنى محمديها و پيروان محمد، مي‌‏خوانيد. ما به محمد پيامبر احترام مي‌‏گذاريم و او را دوست داريم؛ اما لقب تاريخى ما، برحسب آنچه قرآن مي‌‏خواهد، «مسلم» است. شما اشتباه مي‌‏كنيد كه ما را به جاى مسلمان، »محمدى« مي‌‏ناميد. خيلى فرق دارد! شما چون خودتان را مسيحى ناميده‌ايد [ما را هم به آن قياس كرده‌ايد]. يعنى قطبتان و محورتان مسيح است – تا آنجا كه مسيح مي‌‌ايد مقدم بر خداى آفريدگار مسيح مي‌‏شود: اول مي‌‏شود پسر خدا، كم كم مي‌‏شود شريك خدا، كم كم مي‌‏شود همتاى خدا، بعد هم مي‌‏شود ادغام در خدا؛ آن هم ادغام اين طرفى، يعنى آن قدر كه نام مسيح در شما هست، اما نام خدا در شما نيست. اين انحراف شماست. بيخود كرديد! پيغمبر ما و قرآن ما نمي‌‏خواست ما اين طور باشيم. او نمي‌‏خواست ما محمدى باشيم. او مي‌‏خواست ما خدايى باشيم؛ مسلم باشيم؛ تسليم در برابر خدا. محمد براى ما چيست؟ رسول ‌الله است. خيلى جالب است كه قرآن تكيه دارد بر اينكه مسلمانها از دوره‏‌اي به بعد در تاريخ اسلام، ديگر «يا محمد» نگويند؛ بلكه بگويند «يا رسول ‌الله». اين نصّ قرآن است. بعضيها فكر مي‌‏كنند قرآن خواسته با اين ترتيب براى پيغمبر يك تشريفات درست كند. يعنى چون صدا كردن محمدبن عبد‌الله معمولى بود و هر كس ديگرى را با نام صدا مي‌‏كرد، قرآن خواسته براى محمد تشريفات قائل بشود. فكر نمي‌‏كنم اين توجيه چندان توجيه مطلوب و مرغوب و مناسبى با روح اسلام باشد. آيا فكر نمي‌‏كنيد كه قرآن مي‌‏خواسته توجه به شخص ارزنده پيغمبر(ص)هم در پرتو توجه به خدا باشد؟ وقتى او را «رسول ‌الله» صدا مي‌‏كنى، «پيامبر خدا» صدا مي‌‏كنى، همان وقت به چه كسى توجه دارى؟ به ‌الله؛ به خدا. آيا لااقل نمي‌‏شود فكر كرد كه اين مسأله يك عامل مهم در تشويق مسلمانها به اين امر است؟ بنابراين، به آنها گفتيم شما هم اشتباه تاريخى مرتكب مي‌‏شويد و هم با اين تعبيرتان نسبت به مسلمانان، ما را از خودتان متنفر مي‌‏كنيد. مدتهاست كه متفكران و نويسندگان اسلامي‌ با اين نويسندگان غربى شرق‏‌ناشناس و شرق‏‌شناسها درگيرى دارند كه آقا، بيخود ما را Mohammedan نگوييد؛ به ما بگوييد مسلم؛ مسلمان. اين اواخر ديده مي‌‏شود كه اين نفس گرم در آهن سرد آنها اثر كرده و خوشبختانه در بسيارى از مقالات و كتابها مي‌‏بينيم كه عده‏‌اي از آنها ما را همان مسلم و مسلمان و امثال اينها مي‌‏نامند.

دو نوع پيغمبر/امام دوستى

ما بايد همواره با پيوند خدا، كه اسلام و تسليم بودن در برابر اوست، زندگى كنيم؛ چون اين، عامل وحدت ماست. پيامبر اكرم به عنوان رسول‏‌الله و على(ع)به عنوان اميرالمؤمنين و ولى‏‌الله با اين عناوين در ميان ما شناخته مي‌‏شوند كه عشق و گرايش ما به پيغمبر و امام حجاب پيوند ما با خدا نشود؛ بلكه كمكى به تقويت پيوند ما با خدا بشود. بحث همين جاست رفقا: پيغمبردوستى و امام‏دوستى تو چگونه است؟ پيغمبردوستى و امام‏دوستى حجاب و مانع، يا پيغمبردوستى و امام‏دوستى راهنما و كمك؟ بحث اينجاست. من گمان نمي‌‏كنم هيچ مسلمانى پيدا بشود كه بخواهد رابطه‏اش را با آورنده قرآن و حامل وحى خدا )پيغمبر بزرگوار) ضعيف بد‌اند. مگر چنين چيزى ممكن است؟! هر كس مسلمان است خودبخود بايد رابطه‏اش با قرآن و آورنده قرآن نيرومند باشد. چنين كسى اگر معرفتش بالاتر رفته باشد و مفسران و دانايان قرآن را، آنها را كه بعد از پيغمبر با روح قرآن آشنا هستند (يعنى امامان را) بشناسد، بايد پيوندش با آنها هم قوى باشد. جاى بحث نيست. پس بحث كجاست؟ بحث اين است كه پيغمبردوستى و امام‏دوستى دو حالت دارد: يك پيغمبردوستى و امام‏دوستى كه تو را به خدا نزديكتر مي‌‏كند، و يك پيغمبردوستى و امام‏دوستى كه حجاب پيوست تو با خدا مي‌‏شود و تو را از خدا دور مي‌‏كند. اما مگر چنين چيزى ممكن است؟ بله. اگر پيغمبر را به عنوان پيغمبر خدا و آورنده دين خدا و كتاب خدا و اجرا كننده حكم خدا دوست داشته باشى، اين دوستى تو را به خدا نزديك مي‌‏كند. اما اگر عاشقِ شكل و شمايل و هيكل و نام و افتخارات پيغمبر باشيم چطور؟ اين هم ما را به خدا نزديك مي‌‏كند؟ تلاش پيغمبر و تلاش ائمه همين بود. چرا ائمه ما اين‏قدر در دوران زندگى خود از دست كسانى كه آنها را وارونه مي‌‏شناختند ناراحت بودند؟ اما چه نوع وارونگى؟ آنها نمي‌‏فهميدند رابطه با امام بايد چگونه باشد؛ لذا ائمه رنج بردند و اظهار ناراحتى كردند. براى اينكه اين كار ضد مقام امامت، ضد مقام رسالت، ضد مقام نبوت، ضد مقام ولايت و پرچم‏دارى امت از آب درنيايد. پس اين آيات مي‌‏خواهد همين را بگويد: لا تَموتُنَّ الا و اَنتم مُسلمون؛ سعى كنيد تا آخرين لحظه مسلم و تسليم در برابر حق و خدا باشيد. «و اعتصموا بحبل ‌الله جميعاً و لا تَفَرّقوا»؛ همه بياييد بر محور خدا جمع بشويد؛ بر او تكيه كنيد؛ او را پناه قرار بدهيد و دچار تفرّق و جدايى نشويد. «واذكروا نعمة ‌الله عليكم، اذ كنتم اعداءً فالّف بينَ قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً و كنتم على شَفا حُفرةٍ من النّار فَاَنقذكُم منها؛ كذلك يُبَيّن ‌الله لكم آياته لعلكم تهتدون». شما در آتش جنگهاى داخلى و دشمن شاد كن مي‌‏سوختيد و خدا شما را در پرتو ايمان به خدا نجات داد. چرا يادتان رفته؟ چرا باز به تفرق و جدايى مي‌‏گراييد؟ قرآن اينها را مي‌‏گويد و بعد – عنايت بفرماييد؛ اين بخش آغاز بحث زنده امر به معروف و نهى از منكر است – جلوگيرى مي‌‏كند. پس رها كنيد اين جداييها، اين احساسات قومي‌ و قبيلگى را؛ آن به‏‌هم‌‏پيوستگي‌هاى كاذب را فراموش كنيد. چه بشويد؟ »ولتكن منكم امةٌ يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون.» از شما انسانهاى پراكنده و قبيله‌‏‌هاى پراكنده بايد امتى به وجود آيد داراى هدف و رهبرى، با اين مختصات: يدعون الى الخير. وقتى در دنيا دعوت مي‌‏كند، دعوتش به سوى نيكى باشد. وقتى قدرت پيدا مي‌‏كنند و مي‌‏توانند فرمان بدهند: يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. به كارهاى شايسته فرمان مي‌‏دهند. كارهاى ناشايسته و نادرست را غدغن مي‌‏كنند. چنين جماعتى است كه رستگار و سعادتمند است: و اولئك هم المفلحون.

به شما دوستان عرض كردم كه هر گاه قرآن را بدون توضيح ترجمه كنيد خيلى معنى زنده و زنده‏كننده‏‌اي دارد. يك بار ديگر به اين آيات توجه كنيد. با گوش دل هم گوش بدهيد. خودخواهيها، قوم و خويش بازيها، قبيله‌‌‏پرستيها، قوميتها، همه را كنار بگذاريد! از شما (منكم)، از همين شما انسانهاى دچار پراكندگى، با يك انقلاب و دگرگونى و تحولى ريشه‏‌دار و زير و رو كننده، بايد امتى و جماعتى به وجود آيد. جماعتى با خصلت امت؛ يعنى هدف و رهبرى داشتن. مختصات اين امت چنين است: «يدعون الى الخير»؛ دعوتش به نيكى است. و اگر اين دعوت پيش رفت و آن را به قدرت رساند، فرمانروايى‏اش: «يأمرون بالمعروف»؛ فرمانروايى و فرمان دادنش به آنچه شايسته است. «و ينهون عن المنكر»؛ و وادار كردنش، مأموريتها ايجاد كردنش، غدغن كردن منكر و زشت و ناپسند است.


دیدگاه‌ها