1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
انحصارطلبي، از دست دادن پايگاه مردمي، اتهام انتساب اعمال خلاف به امام، ابهام در قانون اساسي و غصب پايگاه‌ها از موضوعات اصلی مطرح در مناظره بود

مناظره منتشرنشده آیت‌الله دکتر بهشتی با اعضای انجمن دانشجويان مسلمان دانشگاه صنعتي شريف

یکی از مناظره‌کنندگان: الآن كه مي‌دانيد پايگاه‌ها و مناصبي را غصب كرديد كه بيشتر از كميته‌هاي طرفدار شما هست، اكنون باز فكر مي‌كنيد كه مردم شما را تأييد خواهند كرد؟ شما تصور نكنيد كه هر كس در جناح مخالف نيست حتماً با شماست. با توجه به اين مسئله است كه ما مي‌گویيم انحصارطلبي. شما كي رُك و پوست‌كنده با ملت درميان گذاشتيد كه چه وضعيتي داريد! اين مردم روزي نادانسته دنبال ما هستند، كم‌كم كه فهميدند خبري نيست انگيزه‌ها را از دست دادند، دنبالمان نمی‌آیند و فردا عليه‌ ما خواهند بود. تصور نكنيد اگر هر خلافي را كه كرديد ببندید به امام، پاك مي‌شويد. شما كه مي‌ديديد به طور روزافزون نیروها از دور شما پراكنده می‌شوند.

شما به‌عنوان يك فرد مسئول موظف بوديد كه امام را مطلق نكنيد. شمائي كه از پايگاهي در جامعه برخوردار نيستيد و مرتب دم از اكثريت مي‌زنيد. شما به‌عنوان يك فرد مسئول وقتي قادر نبوديد اين مشكلات اجتماعي ما را برطرف كنيد چرا كنار نرفتيد.
دکتر بهشتی: صبر كنيد جانم، صبر. اعضای شورای انقلاب مسئوليت‌ها را عهده‌دار شدند و اين صرفاً به اعتبار اين بود كه امام انتخاب مي‌كردند. انحصارطلبي از نظر ما در این شكل كه افرادي، اشخاصي، قشري یا گروهي بخواهد قدرت را به‌خود انحصار دهد و سمت‌ها و منصب‌ها را به خود انحصار دهد، مردود بوده و هست و خواهد بود. من همواره طرفدار اين بوده‌ام كه برخورد آراء و افكار بايد در جامعه وجود داشته باشد و همواره طرفدار اين بوده‌ام كه اين برخورد بايد سالم باشد و اين را هم گفته‌ام كه ايجاد محيط ناسالم هميشه تحت عوامل فشار صورت مي‌گيرد.

 

علیرضا بهشتی: آخرین ماه سال 1358 مصادف بود با پایان یافتن کار شورای انقلاب، شورایی که با مشورت یاران امام و فرمان او تشکیل شد و تا سقوط نظام شاهنشاهی، نام اعضای آن به دلایل امنیتی پنهان نگه داشته شده بود. یادم میآید که در آن روزها چهره پدر را در خانه در اوج شادمانی و نیرو می‌دیدیم. در یکی از آن شب‌ها از او پرسیدم برنامه‌تان برای آینده چیست؟ و او پاسخ داد که نمی‌خواهد مسئولیتی در حکومت بپذیرد. ما اعضای خانواده، همچنان که دوستان نزدیک او، می‌دانستیم که این نه به معنی عدم آگاهی او نسبت به توانایی‌های کم نظیرش در مدیریت اجرایی، نه انکار ضرورت وجودش برای حل مشکلات در کشوری که در هر گوشه و کنارش هر روز ده‌ها بحران بروز می‌کرد، و نه فرار او از مسئولیت بود، چرا که او از قدرت طلبی فراری بود اما از مسئولیت پذیری نه. تغییر برنامه کاری او برای آینده‌ای بود که با تکیه بر تجربه‌های تاریخی که در بعضی از آن‌ها خود شرکت داشت، به خوبی از آن آگاه بود. او می‌دانست که این انقلاب بدون آمادگی برای ساختن یک نظام سیاسی جدید به ثمر نشسته است. به تعبیر شهید بهشتی، این انقلاب سی سال زودتر از آنچه باید به پیروزی رسید. برای همین، قرار بود بر روی دو کار اساسی متمرکز شود: اول، ادامه کار تحقیقاتی دسته جمعی بر بازشناسی و تحول بنیادین در شناخت اسلام که محور اصلی آن خود او و یار دیرینه‌اش آیت‌الله موسوی اردبیلی بود و از سال 1349 در «مرکز تحقیقات اسلامی» که تأسیس کرده بودند آغاز شده بود. و دوم، ساماندهی حزب جمهوری اسلامی که با موج استقبال غیر منتظره‌ای رو به رو شده و به لحاظ تشکیلاتی نیازمند تمرکز و مدیریت جمعی قوی بود، تا نیروی انسانی مناسب برای تحقق آرمان های انقلاب به تدریج و در فضایی مدنی و غیردولتی، شناسایی، جذب و تربیت شود. پذیرش ریاست دیوانعالی کشور، انجام برنامه اول را با دشواری جدی مواجه کرد، اما ساماندهی حزب پس از فراغت از کار روزانه در دادگستری، از سوی شهید بهشتی پیگیری می‌شد.

مناظره زیر، چند روزی پس از این ماجرا در تاریخ 22 اسفند 1358 انجام شد. طرف مقابل، هوادران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند که در دانشگاه تحت عنوان «انجمن دانشجویان مسلمان» فعالیت می‌کردند تا از اعضای «انجمن اسلامی دانشجویان» که تشکیلاتی با چند دهه سابقه مبارزاتی بودند متمایز گردند. آنچه در این مناظره قابل توجه است، سعه صدر، منطقی بودن و پایبندی به اخلاق از سوی شهید بهشتی از یک سو، و غوغاسالاری و عدم پایبندی به اخلاق در طرف مقابل است. شهید بهشتی سعی می‌کند مسیر مناظره در جهت روشنگری و رفع ابهام‌ها و اعلام مواضع باشد، در حالی که طرف مقابل با زبانی ناپاکیزه به دنبال دست یافتن به پیروزی هیجانی و جنجالی بود. سال‌ها بعد شاهد بودیم که این دو نگاه در انجام مناظره‌ها همچنان پایدار ماند و چه خسارت‌هایی که به دنبال نداشت. بعدها سازمان مجاهدین خلق پای‌بندی‌اش را به اصل «هدف وسیله را توجیه می‌کند» بیشتر نشان داد و با توسل به خشونت گرایی، زمینه حاکمیت مدیریت معتدل و معقول در نظام را محدود ساخت.

دکتر بهشتی: با درود و سلام فراوان بر شما برادرها و خواهرها. تشكيل جلسات بحث و گفتگو براي خودسازي جامعة ما می‌تواند بسيار مفيد واقع شود. شرط اصلي‌اش هم این است كه به‌راستي آهنگ مباحثه داشته باشد. مباحثه، اين واژة عربي كه در زبان ما پارسيان سابقه طولاني دارد و همه با آن آشناییم، معني دقيقش اين است كه دو يا چند نفر با كمك يكديگر به بحث و كاوش بپردازند؛ كاوش مشترك. يا مناظره يعني نظرگاه‌ها را در برابر يكديگر قراردادن و ديگران را به انتخاب يك دیدگاه برانگيختن. به شرط اينكه آهنگ مجادله و جدال و ستيز و غلبه‌جوئي در بحث پيدا نكند. چون به همان اندازه كه مباحثه به رشد و تعالي انسانيت انسان كمك می‌کند، مجادله كمك مي‌كند به دوري انسان از مسير تكامل انساني و افتادنش به مسير انحرافي زورمداري و غلبه‌جوئي. بالفطره و از روي فطرت حق‌جو و حق‌طلب و حق‌پرست انسان، ميل به خدا وجود دارد.، خدا يعني حق متعال، يعني حق مطلق، يعني آن حق و حقيقتي كه همة حقايق ديگر پرتوي از او و جلوه‌اي از اوست. اينكه انسان حتي گاهي طرز تفكر مادي و ماترياليستي دارد، اما عملاً مي‌بينيم كه صرفاً‌ خودش هم تابع تمايلات مادي نيست. حتي خواهش‌‌هاي نفساني و مادي را زير پا مي‌گذارد براي دفاع از آنچه حق مي‌داند، اين نشانه‌اي از اين نيست كه گرايش به حق و حق‌پرستي امري فطري است براي انسان؟ مباحثه در جهت اين گرايش و در جهت اين حق‌پرستي است. چون مي‌خواهد واقعاً بيابد، مي‌گردد، مي‌جويد، مي‌كاود تا بيابد. اين پاسخ خوب و مثبتي است به آن نداي فطرت. ولي به محض اينكه به مجادله تبديل شد، معني مجادله اين است كه يك يا هر دو طرف بحث آن‌وقتي كه با هم حرف مي‌زنند در مسير كاوش مشترك نيستند. نمي‌خواهند به كمك هم به حق نزديكتر شوند. بلكه هر يك با يك رأي و نظرگاه قبلي در برابر هم قرار گرفته‌اند فقط به اين قصد كه او بگوید آنچه من قبلاً حق مي‌دانم حتماً همان درست است، از همان اول با جبهه‌گيري و ردكردن در مقابل ديگري ظاهر مي‌شود و آن يكي هم همينطور. اين هرگز نمي‌تواند انسان را به سير تكامل انساني و حق‌پرستانه‌اش برساند. اگر خوب دقت كنيم مي‌بينيم اين درست غرق شدن و فرو رفتن هر چه بيشتر در خودپرستي است و نه حق‌پرستي. بنابراين شرط اول بحث مشترك، مباحثه و مناظره بايد اين باشد كه به‌راستي با هم صحبت كنيم، نظرگاه‌هامان را با هم درميان بگذاريم تا به كمك يكديگر از روي حق و حقيقت و واقعيت بيشتر پرده برداريم. فرق نمي‌كند، چه در شناخت واقعيت و چه در شناخت حقيقت، بحث سازندة بي‌غرض و از روي احساس فطري حق‌پرستي مي‌تواند بسيار مفيد واقع شود. عرض كردم هم در شناخت واقعيت، هم در شناخت حقيقت، هم در شناخت آنچه هست، هم در شناخت آنچه بايد باشد. با هم كه بحث می‌کنیم، به‌منظور كمك كردن به يكديگر در راه شناخت بيشتر اين دو، مثل هر همكاري و تعاون ديگر مي‌تواند مفيد واقع شود. پس مباحثه ساختن است و مجادله تخريب. مباحثه جمع شدن است و مجادله پراكنده كردن. من كلمة مناظره را اينجا در اين تقارن و مقابله به‌كار نمي‌برم چون آن قدر گويا نيست كه مباحثه و مجادله گوياست. مي‌توانيم با هم كوشش كنيم تا ديدارها و بحث‌هامان به‌راستي آهنگ سازنده، مثبت، نزديك‌كننده و جمع‌كنندة مباحثه را داشته باشد و نه آهنگ تخريبي و ويرانگر، دوركننده، جداكننده و تفرقه‌آور مجادله را. اين آن چند جمله‌اي كه آغاز سخن عرض كردم. آنچه دوستان قبلاً اطلاع داده بودند اين بود كه متن برنامة امروز همين مناظره و گفتگو و مطرح كردن مسائل از جانب دوستان ديگر است. به همين دليل موضوع خاصي هم براي اينكه من در ابتدا بحثي خدمتتون ايراد كرده باشم، تعيين نشده بود. اين مقدار را هم به‌عنوان مقدمة مناسبي براي برنامه عرض كردم. آماده هستم كه اگر مطلبي از جانب دوستان مطرح مي‌شود با شكل مباحثه، آنچه به نظرم مي‌رسد درباره‌اش مطرح كنم.

یکی از مناظره‌کنندگان: به‌نام خدا و به‌نام ابوذر سمبل مبارزه عليه اشرافيت و نه اشرافيت پوست‌كنده و مستقيم بلكه اشرافيتي تحت لواي اسلام. البته جرياني كه اخيراً در جامعة ما به ‌نام مثلاً مناظره يا مباحثه به‌وجود آمده در حالتي كه يك سال از انقلاب مي‌گذرد و نيروهائي كه، حالا يا خوب يا بد، در هر حال در رژيم گذشته زحمتي كشيدند یا شكنجه‌اي ديدند، در رژيم جمهوري اسلامي هم چنانچه در جريان اين مسائل بوديد، اين يك سال زير فشارهائي كه بودند دست‌كمی از فشارهاي آريامهري نداشت و طبيعتاً خيلي خوب بود كه اين مناظره از ابتداي انقلاب شروع مي‌شد و اگر مسائلي مطرح بود به صورت صحبت حل مي‌شد. نه اكنون كه تعدادي از دانشجویان يا كارگران يا در هر حال از مردم همين مملكت تحت عناوين پوچ شهيد شدند. در هر حال اين مناظره را شايد براي فراموش‌كردن آن فشارها و يا براي سرپوش گذاشتن بر آن‌ها ترتیب داده باشيم. در هر حال ما از موضع انجمن دانشجويان مسلمان هيچگاه اين صحبت را قبول نداريم. ولي در هر حال بخاطر اينكه جمعيتي هست و ‌ممكن است از طريق صحبت، بعضي مسائل پوشيدة اين مملكت آ‌شكار شود استقبال كرديم. از آنجائي كه آقاي بهشتي اعلام آمادگي كردند كه صحبتي شود و ذكر كردند كه مطلبي در میان نبوده، پيشنهاد ما اين است كه در مورد اين لفظي كه زياد در مطبوعات يا راديو تلويزيون شنيديم؛ مسئله انحصارطلبي، چنانچه ميل داشته باشند نقطه‌نظرات خودشان را بگویند و باز به صورت زمان مساوي، به‌اصطلاح رودررو جوابي را از ما بگيرند. فعلاً.

دکتر بهشتي: بله، در اين يك سال گذشته شرایط براي برگزاري اين‌گونه بحث‌ها و گفتگوها فراهم بوده مثل همين حالا. چيزي كه در اين يك سال مثل حالا فراهم نبود اينكه عده‌اي از ما بتوانيم شركت كنيم والّا از اول پیروزی تا حالا تشكيل اينگونه اجتماعات و اينكه افرادي نظرگاهشان را بگویند محذوري نداشته است. اين هم كه ما كمتر توفيق پيدا مي‌كرديم شركت كنيم -كه اتفاقاً مربوط مي‌شود به موضوعي كه برادرمان تحت عنوان انحصارطلبي عنوان كردند- ناشي از سنگيني وظایفي بود كه بر عهده‌مان بود و با اينكه آرزو مي‌كرديم حالا كه آخرين مرحلة به‌وجود آمدن نهادهاي نظام جمهوري اسلامي از نظر شكلي دارد به مرحلة انجام نزديك مي‌شود، ما را فارغ بگذارند براي حضور بيشتر در اينگونه برنامه‌ها. متأسفانه باز هم آنطور كه خواسته‌ايم فارغ گذاشته نشديم و باز مسئوليتي را خواسته‌اند. قبول كرديم. منتهی حدود مسئوليت‌ها، حالا به نسبت شكل‌يافته‌تر و منظم‌تر است و اين اميد هست كه بتوانيم مقداري از وقت و نيرویمان را در اين مجرا سرمايه‌گذاري كنيم. انقلاب جامعة ما كه ريشه‌هايش خيلي عميق است در سال 57 توانست شكل عمومي‌تر و همگاني‌تری به‌خودش بگيرد و قيام ناس و قيام عامه و تودة مردم شود. در اين قيام، در اين به‌پاخاستن عمومي و همگاني مسئله مهم مسئله رهبري بود. رهبري، همانطور كه همه مي‌دانید، دست كسي نبود و آهنگ طبيعي جامعه منتهي شد به امام. اينكه امام در جاي يك رهبر مورد قبول اكثريت قاطع اين ملت قرار گرفتند يك واقعيت عيني اجتماعي است كه فكر مي‌كنم همه او را مي‌شناسيم. در همان مواقعي كه اين قيام و اين به‌پاخاستن شتاب مي‌گرفت و به مرحله‌اي رسيده بود كه يا پيروز مي‌شد، يا با يك سركوب بسيار شديد سركوب مي‌شد، اين رهبر در صدد برآمد كه براي مديريت و ادارة اين قيام، كساني را انتخاب و تعيين كند و از آن‌ها مسئوليت بخواهد. طبيعي است كه ایشان در درجة اول در انجام اين مهم و تأمين اين نياز سراغ كساني مي‌رفتند كه از آن‌ها شناخت بيشتر و كاملتري داشتند و مي‌توانستند به آن‌ها اعتماد كنند كه در همان مسير و در همان خط و با همان معيارها كار كنند. (اينجا يادداشت دادند كه رعايت تساوي وقت ايجاب مي‌كند كه من سخنم را اينجا تمام كنم. بنابراين فكر مي‌كنم بنده آماده‌ام كه بحث را اينجا تمام كنم، براي اعتقادم به نظم، اما شايد اين نظم مطلوبي نباشد. فكر مي‌كنم بايد حدود هفت-هشت تا ده دقيقه من بحثم را تمام كنم و بعد درست به همان اندازه وقت براي برادرها بگذاريد والّا ابتر مي‌ماند، مي‌شود يك تقسيم رياضي بي‌ثمر).

ایشان با افراد و اشخاص مختلفي كه آشنائي داشتند، همان وقت كه پاريس بودند ملاقات داشتند و در هر يك از اين ملاقات‌ها از آن‌ها مي‌خواستند كه هم خودشان، هم افراد ديگر را معرفي ‌كنند كه تا چه حد آماده هستند قبول مسئوليت كنند. پس از آنكه از افراد مختلف اطلاعات جديدي را كسب كردند به اضافة شناخت و اطلاعات قبلي كه خودشان داشتند، به‌دنبال اين جمع‌بندي بود كه از آنجا، يعني از پاريس به اينجا، به تهران اطلاع دادند كه اول بار يك گروه پنج نفري از شاگردان قبلي‌شان – از كساني كه از خيلي وقت پیش مي‌شناختند؛ از روحانيونی كه در مبارزه هم كم‌وبيش بودند ولي به‌هرحال ایشان بيش از هر چيز با خط تفكر اسلامي و اجتماعي‌شان آشنائي داشتند و با سوابقي كه اصلاً بعضي از این دوستان از سال 42 در اين مقطع مبارزه داشتند و مسئوليت‌هايي كه آن موقع به بعضي از این دوستان واگذار كرده بودند- انتخاب كردند كه این افراد نقطۀ شروع تركيب گروه‌هاي مسئوليت‌پذير در ادامة كار باشند. اين پنج نفر همانطور كه باز هم من در مجامع عرض كرده‌ام: مرحوم استاد مطهری بودند، آقاي هاشمي ‌رفسنجاني، آقاي دكتر باهنر، آقاي موسوي ‌اردبيلي و بنده و از همين جا بود كه به انتخاب امام بارهاي مسئوليت بر دوش اين چند نفر افتاد. به دليل سابقه آشنائي و شناخت و اعتماد ایشان. این دوستان بودند كه افراد و گروه‌هائي را – منظورم از گروه‌ها نه گروه‌هاي سياسي بزرگ – يعني دو نفر سه نفرهايي را به امام معرفي مي‌كردند و امام برحسب مطالعات و تحقيقاتي كه از راه‌هاي ديگر هم داشتند بقيه را با رأي نهایی خود تكميل مي‌كردند. اين ادامه يافت تا هستة مركزي ده-يازده نفري اول به‌وجود آمد و بعد دولت و شوراي انقلاب و تا حدود بيست-سي نفري كه مسئوليت‌هاي بيشتری بر دوششان افتاد. اين گروه پنج نفري و يا آن گروه بيست-سي نفري مسئوليت‌ها را عهده‌دار شدند و اين صرفاً به اعتبار اين بود كه امام انتخاب مي‌كردند و امام هم نه به عنوان كسي كه مي‌خواست عقيدة خودش را تحميل کند، بلكه كسي كه ملت و امت حق انتخاب و اختيار و رهبري را از آن او شناخته بود و او هم طبعاً مي‌توانست در حدودي كه اعتماد و اطمينان و شناخت دارد مسئولين را انتخاب کند و مسئوليت بدهد. مسئوليت‌هایي به اين شكل بر عهدة اين افراد آمد و اين فوراً در بيرون تفسير شد به انحصارطلبي. واقعيت براي شماها از زبان ماها و از زبان امام مي‌تواند روشن شود چون اين انتخاب‌شدن و انتخاب‌كردن ميان ایشان و ما بوده است. مي‌بينيد كه مسئله از جانب ما و دوستانمان اصلاً طلب نبوده، چه رسد به انحصارطلبي. فقط يك راه داشت و آن اينكه به امام بگوییم چون ممكن است متهم بشویم به قدرت‌دوستي و مقام‌پرستي و انحصارطلبي، معذور داريد ما را. ديگري را براي مسئوليت پيدا كنيد. فقط اين راه وجود داشت و البته در آن موقع هم فوراً گفته مي‌شد كه بله این افراد حاضر نيستند مسئوليت‌ها را به‌عهده بگيرند. يا توانائيش را ندارند يا حاضر نيستند. نه، برادران و خواهران واقعيت این است. بد نيست آخرين جرياني را كه به نشان‌دادن اين مطلب كمك مي‌كند برایتان نقل كنم: آخرين جريان مربوط است به اين دوره اخير. امروز چهارشنبه است. حدود يك‌شنبه، هجده روز قبل كه برحسب اطلاع امام، ما پنج نفر، منتها اين بار به جاي مرحوم آقاي مطهري با آقاي خامنه‌اي، دعوت شديم و رفتيم آنجا. ایشان فرمودند بر طبق قانون اساسي من بايد مسئوليتي را معين كنم و از شما می‌خواهم كه نظر مشورتي‌تان را در اين‌باره بدهيد. اعضاي شوراي نگهبان، دو نفر عضو مشاور در شوراي عالي دفاع، فرماندة يعني رئيس ستاد، رئيس ديوانعالي كشور، دادستان كل كشور و اضافه كردند كه از نظر فرماندهي كل قوا هم چون من نمي‌توانم الان حضور داشته باشم به نظرم رسيده است كه يك شوراي سه نفري تا پنج نفري پيشنهاد كنيد تا اين سمت را به آن‌ها واگذار كنيم. در مورد شوراي عالي دفاع به مناسبت سابقة كار اين دو برادر گفتم كه در اين مورد آقاي هاشمي و آقاي خامنه‌اي عضو باشند و بعد خودتان اگر افراد مناسب ديگري را مي‌شناسيد يك يا سه نفر پيشنهاد كنيد تا اقدام شود. در مورد قوة قضائيه فرمودند كه من از تو می‌خواهم با آقاي موسوي [اردبیلی] مسئوليت اين كار را قبول كنيد. پاسخي كه بنده راجع به قوة‌ قضائيه دادم اين بود كه گفتم از هفت-هشت ماه قبل به دليل احساس ضرورت ساخت فكري و اجتماعي و تشكيلاتي جامعه براساس خط اسلام و براساس آن بينشي كه ما داريم، فكر مي‌كردم چه بهترکه از اين به بعد همة نيرو و امكان من در اين ميدان باشد بدون اينكه سمتي را عهده‌دار باشم. اجازه بدهید كه بدون سمت به انقلاب و به جامعه خدمت كنيم. ایشان فرمودند نه، در اين مورد مسئوليت را بپذيريد. اگر قرار است من اطمينان خاطر پيدا كنم مسئوليت را بپذيريد. به ایشان عرض كردم كه اين اگر واجب عيني نباشد و بتوانيم ديگري را معرفي كنيم كه جنابعالي به ایشان اطمينان پيدا كنيد، جمع كرده‌ايم بين هر دو. ایشان فرمودند نه واجب عيني است. بنده هم قبول كردم. گفتيم در موارد ديگر باز شور مي‌كنيم. آمديم بیرون نشستيم مشورت كرديم. در مورد فرماندهي، فرماندهي كل قوا، همين جمع ما مشورت كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه در شرایط كنوني جامعه، مصلحت انقلاب و جامعه انقلابي ما در اين است كه جانشين فرمانده كل قوا و نمايندة فرمانده كل قوا و كسي كه به جانشيني رهبر اين مسئوليت را به‌عهده مي‌گيرد برادرمان آقاي بني‌صدر رئيس‌جمهور باشد. اين پيشنهاد را خدمت ایشان اطلاع داديم و مورد قبول هم قرار گرفت. شما از اين برخوردي كه در همين مقطع زماني روي داده، استنباط مي‌فرمائيد كه اين گروه انحصارطلب است؟! و مقام‌طلب است؟! و سمت‌طلب؟! يا اينكه چه در مقطع قبلي و چه در اين مقطع سعي كرده است تا آنجا كه مي‌شود، ديگران مسئوليت‌ها را به‌عهده بگيرند. واقعاً خواست اصلي ما در تمام اين مدت اين بوده است كه در مسير انقلاب مثل قديم خدمتگزار باشيم. بنابراين انحصارطلبي از نظر ما در این شكل كه افرادي، اشخاصي، قشري یا گروهي بخواهد قدرت را به‌خود انحصار دهد و سمت‌ها و منصب‌ها را به خود انحصار دهد، مردود بوده و هست و خواهد بود. ولي به اين عنوان كه گروهي، افرادي در راه پيشرفت جامعه در خطي كه براي انقلاب و پيشرفت مي‌شناسند همواره كوشا باشند و اگر مسئوليتي بر عهده آن‌ها گذاشته شد شانه از زير بار مسئوليت خالي نكنند، از اين نظر يك صفت مثبت و يك وظيفه‌شناسي و وظيفه‌گذاري است. اين توضيحي است كه فعلاً‌ در اين زمينه می‌توانم عرض كنم و بعد منتظر بيان دوستان، خواهران و برادران خواهيم بود كه ببينيم كه آن‌ها چه دارند در اين زمينه.

یکی از مناظره‌کنندگان: به‌نام خدا و به‌نام ابوذر. با توجه به دعوت‌نامه‌اي كه به ما داده بودند، در امضای زير دعوتنامه نوشته شده بود گروهي از استادان دانشگاه صنعتي شريف. ما تصور مي‌كرديم كه اساتيد دانشگاه هم در اين مناظره شركت مي‌كنند و به اين منظور، محور بحثي را كه برادرانمان براي اين مناظره در نظر گرفته بودند، محور راهگشائي و بن‌بست‌شكني اين انقلاب بود كه در مبارزة ضدامپرياليستي خلاصه مي‌شد. با توجه به اينكه در آخرين لحظات متوجه شديم كه آقاي بهشتي خودشان تنها هستند و با توجه به شناختي كه ما نسبت به ایشان داريم ديگر صحبت از مبارزة ضدامپرياليستي معنا پيدا نمي‌كند. وقتي صحبت از مناظره مي‌شود بايستي امتيازات يكساني به دو طرف داده شود. از بدو ورود ما به اين جلسه جو و ميكرفون در ابتداي امر در اختيار آقاي بهشتي قرار گرفت و هر چي كه دلشان مي‌خواست گفتند. [اعتراض حضار]

منشي: همانطوري كه گفتم ما از اول قصدمان اين بود كه تمام اشكالاتي كه داريم اينجا رفع شود بنابراين با سر و صدا هيچكس هيچ چيز نخواهد فهميد. لطفاً سكوت را رعايت بكنيد و بفرمائيد.

همان شخص: متشكرم. با توجه به اينكه ميكرفون در ابتدا در حدود هشت-دقيقه در اختيار آقاي بهشتي بود و ایشان نظر خودشان را نسبت به مجادله و مناظره و مباحثه فرمودند و ما هم به صراحت در ابتدا اعلام كرديم كه نظر ما نسبت به اين مناظره چیست، وقتي كه قرار شد مبارزة ضدامپرياليستي مطرح شود، قرار بود دو نفر ديگر از برادرانمان در اينجا شركت كنند كه با توجه به اين توضيحي كه دادم ديگر حضورشان اينجا ضروری نبود. وقتي كه ما محور انحصارطلبي را طرح كرديم، سئوالي كه هر كسي در ذهن خودش مطرح مي‌كند این است كه بحث‌ ما فقط بر سر اين بود كه اگر انحصارطلبي‌اي بوده ريشه‌يابي شود. آن نقاطي كه انحصارطلبي شروع مي‌شود بحث شود، ولي نمی‌دانیم چطور ایشان به‌خودشان گرفتند و تاريخچه‌اي از انحصارطلبي‌هائي را گفتند، با وقتي كه بيش از اندازه‌شان در انحصار خودشان گرفتند. قرار بود ما ده دقيقه صحبت كنيم؛ ایشان بيست و سه دقيقه صحبت كردند.

منشي: ببينيد دوست عزيز! شما اگر مشكلي، سئوالي داريد مطرح بكنيد. اين كه می‌گویید وقت، آقاي بهشتي توضيحي فرمودند كه ما نمي‌خواهيم اينجا به طور رياضي وقت تقسيم شود. اگر شما هم مطلبي داريد.

همان شخص: شما توافق ما را نخواستيد.

منشی: اجازه بفرمائيد. شما اگر مطلبي داريد و سئوالي داريد، اگر وقت زيادي هم به اندازة آقاي بهشتي مي‌گيرد بفرمائيد. فقط ما مي‌خواهيم اينجا مطلبي را بفهميم تا مشكل‌مان حل شود. اينكه شما حالا يك مقدار بحث روي اين بگذرانيد كه وقت چه‌جور…

همان شخص : من خواهش مي‌كنم شما اظهارنظر نكن، شما فقط نظارت بكن!

حضار: تكبير

یکی از مناظره‌کنندگان: كليه برادران و خواهران توجه كنند. من با معذرت از حضور همة برادران و خواهران يك توضيح كوچك بدهم. اين دعوتنامه از طرف استادان و دانشجويان بوده و استادان هم در همين جلسه حضور دارند. اين يك. دوم خدمتتون عرض شود كه … [نبود متن و صدا به دلیل قطع نوار ضبط‌شده]

یکی از مناظره‌کنندگان: آيا اطلاع داريد كه زمانيكه شما در شوراي انقلاب و رئيس شوراي انقلاب بوديد اين قراردادها تجديد شد؟ آيا در جريان بوديد كه چه به سر جوان‌هاي اين مملكت می‌آید؟ آن‌هائي كه مخالفند که اين اختلاف طبقاتي شديد در جامعة ما باشد. خوب اين راهپيمائي اخير پنج‌شنبه، جمعه براي شكرگزاري امام را هم ديديم كه در چند محل تشكيل نشد و آن مقداري هم كه تشكيل شد صد نفر، صد و پنجاه نفر بود. در هر حال اين مناظره از موضع ضعف برگزار مي‌شود. آن چيزي كه از نظر ما مطرح است براي دو تا مبارزي كه در ميدان هستند، مباحثه يا مناظره براي راهگشائي است. بله. ولي عملكرد یک سالۀ خودتان نشان داد كه مرتب نيروهايي را كه در ابتدا صادقانه پشت‌سر شما قرار گرفته بودند [کنار زدید] و حالا آن راهپيمايي روز جمعه نشان داد كه در چه وضعيتي هستيد. شمائي كه ساير نیروهای سياسي در جامعة ما بارها تقاضاي دادخواهي از شما كردند. فرياد ياللمسلمين زدند كه چرا طرفدارهاي ما را سر مي‌برند، كه چرا طرفداران ما را با چماق مي‌زنند. بنابراين ما با شما نشستيم که چه راهي را بگشائيم؟ در هر حال مسئله‌اي كه هست این است كه هيچ‌گاه امام این‌ها را تأييد نخواهد كرد و ما ابا داريم از اينكه اين مسائل را به امام ببنديم و واقعاً چهرة امام را پاك‌تر از اين نامردمي‌هائي كه در جريان اين يك سال به‌وجود آمد مي‌بينيم. تصور نكنيد اگر هر خلافي را كه كرديد ببندید به امام، پاك مي‌شويد، نه. محبوبيت امام را، سازش‌ناپذيري امام را در جامعه به ترديد مي‌اندازيد. شما كه مي‌ديديد به طور روزافزون نیروها از دور شما پراكنده می‌شوند. شما به‌عنوان يك فرد مسئول موظف بوديد كه امام را مطلق نكنيد. شمائي كه از پايگاهي در جامعه برخوردار نيستيد و مرتب دم از اكثريت مي‌زنيد، آن بود راهپيمائي شما و آن هم از ميتينگ‌هائي كه برگزار مي‌شود و خب سر از صد هزار و دويست هزار مي‌زند. شما به‌عنوان يك فرد مسئول وقتي قادر نبوديد اين مشكلات اجتماعي ما را برطرف كنيد چرا كنار نرفتيد. البته اين وضعيت بعد از انقلاب است. قبل از انقلاب هم كه ابهام سراسر وجود تعدادي از افرادي را كه بعد از انقلاب بعضي از ساخت و پاخت‌هاي خودشان با جنايات، با جنايتكارها و ژنرال‌هاي امريكائي را ذكر كردند، وقتي كه ابهام وجود آن‌ها را گرفته بود آن‌هائي كه مرتب دم از پیروز شدن مردم مي‌زدند ولي در عمل نتوانستند تحمل كنند و آخر به سازش رسيدند. در همان زمان افرادي بودند كه ضمن اينكه مي‌گفتند حق پیروز است، مردم پیروز خواهند شد، اين را با خون خودشان، با فدا كردن خودشان نشان مي‌دادند، پاي صحبت با هويزر نمي‌نشستند. آن چيزي كه الان مطرح است اینکه شما به يك سري از ملاقات‌هاي خودتان در گذشته اذعان كرديد. ذكر كرديد بخاطر حق داريد صحبت مي‌كنيد. از موضع حق‌خواهي آيا هنوز هم آن ملاقات‌ها را مجاز مي‌دانيد؟ آيا اين كارها با اجازة امام بود؟! آيا آن مسائلي كه در رابطه با بختيار و ، به قول دانشجويان خط امام در رابطه با يك جريان انحرافي، يك جريان خيانت و جاسوسي در انقلاب پيش آمده بود، شمائي كه از آن‌ها اطلاع داشتيد آيا به امام هم این موارد را مي‌گفتيد؟ مسئله‌اي كه براي ما مطرح است، قانون اساسي كه به‌عنوان مثال مبناي ضابطة رفتاري در جامعة ما هست، در بعضي قسمتهايش ابهام دارد. شما مي‌آييد به‌عنوان مثال همين طرح دو مرحله‌اي را در آنجا مي‌گنجانيد. بعد به‌نام اينكه امام قانون اساسي را تأييد كرد باز مي‌بنديد به امام. در حاليكه اين مسئله در قانون اساسي به هيچ‌وجه مطرح نشده. در هر حال سئوال‌هايي كه مورد نظر ما هست اين است كه الآن كه مي‌دانيد پايگاه‌ها و مناصبي را غصب كرديد كه بيشتر از كميته‌هاي طرفدار شما هست، اكنون باز فكر مي‌كنيد كه مردم شما را تأييد خواهند كرد، به‌نام اينكه امام با اسم از شما حرفي به ميان آورده؟ شما تصور نكنيد كه هر كس در جناح مخالف نيست حتماً با شماست. جناح متلاشي شدة به قول من ضد مجاهد، همه‌اش دنبال شما نيست. درست است كه عده‌اي در جناح مخالف شما، در جناح مخالف و مذهبي شما نيستند ولي هيچ موقع تصور نكنيد كه حتماً دنبال شما هستند. آن جناح ساير متلاشي شده‌ترين و پراكنده‌ترين نیروهاست. با توجه به اين مسئله است كه ما مي‌گویيم انحصارطلبي. شمائي كه در جامعه پايگاه مردمي نداريد. لطف بفرمائيد اين مسئله را جواب بدهید.

منشي: خوب شما حدود يك ربع مسئله‌تان را مطرح كرديد. يك مطلب خيلي كوتاه اينجا هست دربارۀ شركت استادان عزيز در اين جلسه كه از يكي از استادها مي‌خواهيم اينجا مطرح كنند.

یکی از استادان: بسم الله الرحمن الرحيم. با عرض معذرت، بيانيه‌اي را كه از طرف گروهي از استادان دانشگاه در اين‌باره نوشته شده بود، بنده قرائت مي‌كنم تا اگر هر گونه سوءتفاهمي پيش آمده برطرف شود.

فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه.

در شرایطي كه برخورد گروه‌هاي سياسي و مذهبي با يكديگر به‌گونه‌اي روزافزون شكل مي‌گيرد، بحث آزاد يكي از بهترين راه‌هاي رفع اختلافات موجود ميان گروه‌هاست و به زعم ما اختلاف در زمينه‌هاي اعتقادي و هم اختلاف در عملكردهاي سياسي را مي‌توان با تبادل رأي در افكار حل نمود. كه اين خود ضامن تداوم جو آزاد در جامعة امروز ماست. دعوت گروهي از برادران دانشجو را براي بحث آزاد فرصتي مي‌دانيم مغتنم براي كاستن از اختلافات موجود ميان گروه‌ها و بدين جهت از گروه‌هاي مختلف سياسي ايدئولوژيك انتظار مي‌رود بدين دعوت پاسخ مثبت داده و در جلسة روز چهارشنبه 22/12 در دانشگاه صنعتي حضور يابند. اين اعلاميه صرفاً يك پشتيباني بود از اقدامي كه دوستان دانشجو انجام داده بودند. والسلام.

منشي: پس بنابراين با صحبت ایشان اين مسئله كه اول شما فرموديد امضایش از طرف استادها بود، حل شد كه اين از طرف تعدادي از استادان و دانشجويان بوده و تنها از طرف استادان نبوده و حالا اگر شما صحبتي نداريد، آقاي دكتر بهشتي.

دکتر بهشتي: موضوع انحصارطلبي را مطرح كردند. نمي‌دانم مطالبي كه در اين زمينه گفتيد چند درصدش توضيح اين مطلب مي‌توانست باشد. شما اين مطالبي كه گفتيد من خلاصه‌اش را يادداشت كردم ببينم تا چه اندازه مي‌تواند مربوط باشد به موضوع بحث. مسئله كارنامة يك سال، مسئله تجديد قراردادهاي امپرياليستي، مسئله راهپيمائي چند صد نفره و از دست دادن موضع قدرت و پايگاه مردمي، مسئله اينكه مناظره از موضع ضعف برگزار مي‌شود، مسئله اينكه هيچگاه امام اين مسائل را تأييد نخواهد كرد و هر خلافي كه كرديد به امام نبنديد، مسئله اينكه امام را مطلق نكنيد، مسئله ابهامي كه وجود افراد يا ملاقات‌هایشان را قبل از انقلاب گرفته، مسئله اينكه گفته‌ايد برخي از اين ملاقات‌ها رخ داده و اذعان كرده‌ايد و امروز در اين‌باره چه می‌گویید، مسئله اينكه قانون اساسي ابهام دارد و شما حالا داريد مطلبي را به امام نسبت مي‌دهيد، مسئله اينكه پايگاه‌هائي را امروز غصب كرده‌ايد كه متناسب با پايگاه مردمي‌تان نيست. این‌ها رئوس مسائلي بود كه قسمت مهمي از اين وقتي را كه مطالبي فرموديد گرفت. نمي‌دانم این‌ها تا چه اندازه به موضوع بحث مربوط بود. خب حالا من چه كنم؟ طبعاً شما مسائلي را مطرح كرده‌ايد كه لااقل بايد درباره‌اش توضيحي بدهم. ولي از ديد من اين روش سالم بحث نيست. وقتي مي‌خواهيم واقعاً درباره مطلبي با هم صحبت كنيم تا هم براي خودمان روشن شود، هم براي دوستاني كه هستند، يكي از اصولش این است كه خط بحث را حفظ كنيم. وقتي چند موضوع با هم قاطي مي‌شود طبعاً به روشنگري كمك نمي‌كند.

اولين مطلب؛ گفتيد كه چرا انحصارطلبي را به‌خود گرفتيد. اين بخش مربوط بود و من آن را توضيح مي‌دهم. من به‌خود نگرفتم. شما مطلبي را مطرح كرديد، خيلي صادقانه، آنچه در همان متن جامعه هست [غور کردم] و آن اين است كه برخلاف حقيقت و برخلاف واقع يا به صورت دروغ‌زني آگاهانه، يا به صورت خلاف واقع‌گوئي ناآگاهانه، انحصارطلبي را در طول اين يك سال در گفته‌ها و نوشته‌ها براي كوباندن اين گروه به كار مي‌بردند. به همين دليل من بجاي اينكه مسئله را خيلي كلي كنم و با گفتن يك مقدار كليات وقتمان را بگذرانم، بحثم را آوردم درست روي همان مطلبي كه توي جامعه و به ناحق و ظالمانه و ستمگرانه مطرح كرده‌اند و طبيعي و صحيح است كه من براي بيان اين ستمي كه رفته است بر دوستانمان، آن كلي را در رابطة با همان عينيتي كه در خارج هست، مطرح كنم و بگويم كه براساس يك توهم براي آن‌هائي كه ناآگاه بودند، درست کردند. چه بسا آقايان هم ناآگاه بودند و براساس يك دروغ‌زني و شايعه‌پراکنی آگاهانه براي آن‌هائي كه آگاه بودند و فقط نمي‌توانستند اين اعتماد اجتماعي را در جامعه تحمل كنند، آمدند گروه دوستان ما را به انحصارطلبي متهم كردند. من اين را روشن كردم كه داستانش چه بوده. دیگر؛ تجديد قراردادهاي امپرياليستي، پرسيديد تا چه حد ما خبر داريم. مي‌توانيد يك نمونه‌ از آن قراردادهاي امپرياليستي را كه در اين مدت تجديد شده بيان بفرمائيد؟! يا از من سئوال كرديد؟! (تكبير)

یکی از حاضران: دوستان عزيز ببينيد واقعياتي هست كه با الله‌اكبر نمي‌شود پر شوند و اگر هم نيست بگذاريد ما رسوا بشویم.

منشي: لطفاً سكوت را رعايت كنيد.

یکی از حاضران: الله اكبر به چي؟! به اين قراردادها. اگر نيست خب بگذاريد ما رسوا بشویم.

منشي: اجازه بدهید صحبت ایشان تمام شود.

دکتر بهشتي: آنچه در اين يك ساله انجام گرفته، عموماً در جهت پايان دادن به اين قراردادها بوده و من توضيح دادم كه در مديريت جامعه در طول اين يك سال– آقا شما نمي‌خواهيد خودتان هم گوش كنيد كه روشن بشويد – در آن سخنراني مربوط به تركيب فكري شوراي انقلاب توضيح دادم كه در اين مدت برخي از دوستاني كه در شوراي انقلاب حضور داشتند سريع‌تر و قاطع‌تر اين پايان دادن را دنبال مي‌كردند. برخي‌ها آرام‌تر و گام‌به‌گام. بنابراين آنچه صورت گرفته اعم از اينكه سرعت و شتاب لازم را به‌دنبال نظرات و آراء آن گروه به‌خود گرفته يا آن‌هائي كه به‌دنبال آراء اين گروه سرعت خودش را نداشته اما بوده، به‌هرحال در جهت پايان دادن به اين قراردادها بوده. اگر قراردادهائي برخلاف اين هست عيناً سئوال بفرمائيد تا بتوانم توضيح بدم. و اما مسئله اين ملاقات‌ها كه ديگر از بس گفته شده و من پاسخ داده‌ام براي همه‌مان يك چيز تكراري است. من توضيح داده‌ام، اميدوارم اين توضيح‌ها را اقلاً اينجا كه دوستان مي‌شنوند دقت كنند ببينند چه مي‌گویم. چون گفتيد این ملاقات‌ها بيشتر ناظر به من و برخي از دوستان هست، توضيح دادم كه ما، قبل از عضويت در شوراي انقلاب هيچگونه ملاقات نداشته‌ايم. نه از طرف ما خواسته شده، و نه از طرف ديگران خواسته شده. تا آن موقع اصولاً‌ خط ما خطي بوده است كه ديگران خواستار چنين ملاقات‌هائي نبوده‌اند. پس از مسئوليت شوراي انقلاب ديگر مسئلة خط مطرح نبوده، مسئوليت مطرح بوده. چون ما مسئولان بوده‌ايم يا در آن موقع كه قبل از پيروزي بود و مسئولين به صورت علني و با نام اعلام نشده بود، به‌عنوان يك كساني كه نمايندگان امام در اينجا هستند و نزديك هستند شناخته شده بوديم از طرف ديگران مراجعه مي‌شد، مراجعاتي داشتند. اين مراجعات را ما بررسي مي‌كرديم اگر همين جا به نظرمان مي‌آمد كه صحيح‌تر است اين مراجعات را نپذيريم، نمي‌پذيرفتيم. مكرر هم نپذيرفتيم. اگر ردكردن اين مراجعات به نظرمان روشن نمي‌آمد، بحث مي‌كرديم و فكر مي‌كرديم كه حالا كه به مسئولان كشور مراجعه مي‌كنند بايد با آن‌ها رودررو، مطالب را بشنويم و پاسخ بديم و از موضع قدرت، موضع خودمان را بيان كنيم و نظر مثبت مي‌داديم. دو حالت داشت: يا مسئله برایمان كاملاً روشن بود، عمل مي‌كرديم و يا از نظر ما جا داشت كه مسئله با امام مطرح شود، با امام مطرح مي‌كرديم. بنابراين قبل از اينكه عضو شوراي انقلاب باشيم هيچگونه مذاكره، گفتگو، مراجعه‌اي نبوده چون خط ما مشخص بوده است. خط كساني است كه مي‌خواسته‌اند هر تلاشي دارند روي پاي خودشان و ملت به جلو ببرند. پس از قبول مسئوليت در شوراي انقلاب مراجعات را گاهي رد كرديم چون به نظر مي‌آمد كه اصلاً بي‌جاست و اگر كه در خور بررسي و تجزيه و تحليل بوده، تجزيه و تحليل كرديم. با اكثريت آراء شورا، مثبت يافتيم از موضع قدرت برخورد كرديم و اگر نيازمند به سئوال از امام بوده، از امام قبلاً سئوال كرده‌ايم. اگر رد كرده‌اند رد كرده‌‌ايم مثل اينكه در اين سه چهار ماه اخير ایشان گفتند از اين به بعد مطلقاً نبايد با امريكائي‌ها تماس باشد، به‌همان صورت عمل شده و اگر امام رد نمي‌كردند و باز موكول مي‌كردند به نظر شورا بر طبق نظر مصوب شورا عمل مي‌كرديم. به‌هرحال در تمام اين موارد برخوردها از موضع قدرت و از موضع نشان دادن اينكه ما بيش از هر چيز به استقلال كامل سياسي و اقتصادي و نظامي خودمان پايبند هستيم بوده است. اين از آن تكيه‌كلام‌هائي بوده كه هر كس مصاحبه‌هاي هفتگي من را در اين چند ماه كه مرتب بوده و مصاحبه‌هاي قبلي را كه نامرتب صورت گرفته، مطالعه كند به‌عنوان اسناد زنده – اسناد منتشر شده – مي‌بيند كه همواره روي تأكيد بر برخورد با ديگران از موضع استقلال كامل سخن گفته‌ايم و عمل كرده‌ايم. و اما دربارة قانون اساسي دو مرحله‌اي. بنده گمان مي‌كنم ديگر روز دوشنبه به اندازة كافي توضيح داديم و علي‌القاعده عموماً شنيده‌ايد، ديگر تكرار نكنيم. قانون اساسي يك اصل دارد مي‌گويد نمايندگان مجلس شورا با رأي مخفي و مستقيم مردم انتخاب مي‌شوند. كيفيت شرايط انتخاب‌شونده، انتخاب‌كننده و كيفيت انتخاب را قانون معين مي‌كند. قانون را هم شوراي انقلاب تصويب كرده است. چرا گفته است اكثريت مطلق، به اندازة كافي توضيح داده‌ايم. يكبار ديگر هم خلاصه توضيح مي‌دهيم. براي اينكه مجلس مي‌خواهد به نمايندگي از مردم تصميم بگيرد. هر قدر اين نمايندگان با رأي بيشتري از مردم به مجلس بروند نمايندگي‌شان در اين تصميم‌گيري از جانب كل ملت قدرت و پشتوانة بيشتري دارد. بعد شما كه مي‌گوئيد ما در اين مدت بايد دريافته باشيم كه اصلاً پايگاه مردمي نداريم، براي ما كه پايگاه مردمي نداريم چه اكثريت مطلق، چه اكثريت نسبي [فرقی نمی‌کند] چون به‌هرحال كه ما راه پيدا نمي‌كنيم. اما اگر مسئله را از ما بركنارش كنيد آقا و روي خود ماهيت و هويت مسئله صحبت بفرمائيد آن وقت مي‌بينيد كه توضيح همان است كه در مناظرة دوشنبه داديم. در مورد اينكه مي‌گوئيد پايگاههائي را غصب كرده‌ايد. اين هم از همان حرفهاست. چي را غصب كرديم؟! سراغ چه چیز رفتيم؟ باز هم تكرار مي‌كنم. چيزي را كه رهبر بايد بر طبق قانون اساسي معين كند و او از ما خواسته است كه مسئوليتي را قبول كنيم و با اين حال به دليل علاقه به نوع فعاليت ديگري كه در آن هيچ سمتی نباشد، گفتيم نه و ایشان گفته‌اند نه، وظيفه شماست بپذيريد. اسم اين غصب است؟ و آيا اين مي‌تواند جو سالم سازندة اجتماعي و جو تعاون و تفاهم به‌وجود بياورد؟ يك چيز مثل آفتاب روشن است، برادر ما باز هم مي‌گويد غصب كرده‌ايد! برادر عزيز بنده اميدوارم كه ما در كاربرد كلمات دقيقتر باشيم و كلمات را طوري به‌كار ببريم كه بي‌جهت جوّي را كه مي‌تواند به مباحثه كمك کند به مجادله نكشانيم.

یکی از مناظره‌کنندگان: يك تذكري كه اينجا باید داده شود به كلية حضار محترم، اینكه اگر ما در موضع موافق بوديم كه مثل شما شنونده بوديم. بنابراين اگر برخوردي مي‌شود شما بايد تحمل بكنيد و همانطور كه گفتم اگر ما در جناح موافق بوديم اينجا ديگر صحبتي نداشتيم. بنابراين مسائلي هست كه گفتم. از آنجائي كه براي ما جوهر مسئله فقط در اين خلاصه مي‌شود كه يك سري مسائل روشن شود در اينجا شركت كرديم. بايستي يك مقدار به عقب رفت و يك تحليل خيلي كوتاه از جريان انقلاب خودمان داشت. امپرياليسم به‌عنوان سه اصل تكامل، به دليل ماهيت استثماري خودش در دنيا و به دليل جهانخوار بودنش هيچ رابطه‌اي جز اسارت با ما يا نبرد ندارد. ملت ما مرحلة دوم يا طريقة دوم را براي خودش انتخاب كرد و در اثر فشارهاي اقتصادي جامعه و در اثر آن پتانسيل انقلابي تشيع در جامعه، نیروهای مردم، نیروهای خلق در يك فاصلة زماني كوتاه در بين خودشان سازماندهي ابتدائي كردند و نوك تيز حمله به طرف امپرياليسم بود. براي مبارزه با امپرياليسم شرایطي لازم است كه به تجربه اثبات شده. این‌ها كه مطرح مي‌شود انقلاب ما داراي مشخصات خاصي بود و يك خصلت‌ها و خصيصه‌هایی براي خودش داشت كه هيچ جا ديده نمي‌شدند. جوهر اصلي حركت، فشارهاي اقتصادي جامعه، خفقان، نداشتن آزادي و از يك طرف ديگر پتانسيل انقلابي تشيع كه برادران ديگرمان در تحليل‌هاي سال‌هاي چهل و دو به بعدشان به اين پتانسيل انقلابي در جامعه مي‌رسند. بنابراين براي رهبري مبارزة ضد امپرياليستي نياز به يك كادر رهبري و يك ارگان و يك زمينة ذهني هست. اگر مسير تشيع را نگاه كنيم مي‌بينيم كه هر موقع مبارزات تشيع، آن كادر انقلابي و كادر رهبري خودش را پيدا نكرده به تأخير افتاده و هر وقت اين كادر رهبري به‌وجود آمده، اين جريان انقلاب و تحرك از تمام نیروهای مردمي در جامعه ايجاد شده. وقتي كه مردم براي از بند رها شدن و آزاد شدن و از زير اين همه فشارهاي اقتصادي خارج شدن حركت مي‌كنند نياز به كادر رهبري هست كه شامل كليه نیروهای مردمي باشد. انحصارطلبي در نوك انقلاب از آنجائي به‌وجود مي‌آيد كه ديگران تحمل وجود اين نیروهای مردمي را ندارند چرا كه هنوز در آن مرحلة ابتدای انقلاب هيچكدام از اين تضادها چه ايدئولوژيك، چه استراتژيك هنوز رشد نکرده و به‌اصطلاح عمده نشده است. اگر اين ماهيت انحصارطلبانه، افزون‌طلبانه و تك‌محورانه نبود و انقلاب ما از يك كادر رهبري منسجم و مردمي برخوردار مي‌بود، عناصري پيدا نمي‌شدند كه حالا مورد مؤاخذه قرار بگيرند. توجيه اينكه ما را برگزيدند، ما را انتخاب كردند این‌ها تمام برمي‌گردد به اين مسئله كه در زمان انقلاب زمينة ذهني چطور به‌وجود آمد. ملاك‌هاي انتخابي‌اش چه بود. پيرامون تودة مردمي كه حركت مي‌كرد، راه افتاده بود. آن‌ها هم هر كدام براي خودشان سرپرستي در جامعه داشتند. وقتي كه شما اجازه نداديد اين سرپرست‌ها داخل سيستم رهبري‌كنندة جامعه باشند تكليف این‌ها در جامعه چه مي‌شود؟ و روزبه‌روز تضادهايي كه تشديد نشده، عمده نشده، تشديد و فعال مي‌شود. چيزي كه اگر درست باهاش برخورد مي‌شد در اين موضع قرار نمي‌گرفتند. به دليل ماهيت انحصارطلبانه و واپس‌گراي نیروهای حاكم در زمان انقلاب كه نخواستند صادقانه با مردم برخورد كنند، نخواستند مسائل را براي مردم حل كنند، ما بعد از يك سال مي‌بينيم كه جامعه به دليل داشتن رگه‌هاي شرك‌آلود، رگه‌هاي ضد توحيدي به چه محورهايي تقسيم مي‌شود. اين دليل هم به ذات همان جامعه برمی‌گردد. به دليل ماهيت انحصارطلبانة آن افرادي است كه درون آن كادر رهبري‌كننده بوده‌اند. اين براي ما كاملاً روشن است. اين اصلاً ديالكتيك جامعه ا‌ست. از آن ابتدا هم بوده. زمان علي، و حالا هم براي ما غريب نيست. بقيه اوقاتم را مي‌دهم به برادرم.

یکی از مناظره‌کنندگان: در ضمن صحبت‌ها اشاره كرديد به افرادي كه اعتماد اجتماعي داشتند و در شوراي انقلاب پذيرفته شدند و از آنجائيكه امام با این‌ها و سوابقشان قبلاً آشنا بود، در شوراي انقلاب گرد آمدند.

مسئله این است كه آن اعتماد اجتماعي را شما با چه چیز محك مي‌زنيد. مگر غير از این است كه با مردم. البته با كميت مردم در درازمدت، مي‌توانيد بفهميد كه اعتماد اجتماعي هست يا نيست. الان شما دم از اعتماد اجتماعي مي‌زنيد كه وجود خارجي ندارد. من همانطور كه گفتم تصور نكنيد هر كس در جناح مخالف شما نيست حتماً‌ داخل جناح شماست. و از همين مسئله سوءاستفاده بكنيد كه نمايندة مردم بايد از اكثريت بالايي برخوردار باشد. اكثريت بالا را كه با چسب و سريشم به هم نمي‌چسبانند. چطور بود كه آن روز مردم داخل خيابان مي‌شدند با هم مبارزه مي‌كردند، براي همديگر جان فدا مي‌كردند، كو آن‌ها؟ چه كسي حاضر است براي شما كه فكر مي‌كنيد از اعتماد اجتماعي برخورداريد اينكار را بكند. مسئلة بعد، مسئلة قراردادهاست. شما يا منكر قراردادهايي كه در زمان شاه بسته شده هستيد يا نه، مي‌پذيريد كه بوده. اگر مي‌پذيريد بوده و مخالفش هستيد به‌عنوان يك عضو شوراي انقلاب تا حالا در مورد آن چكار كرديد؟ در مورد قراردادهايي كه شما با هزار و يك مسائل امنيتي مخفي‌اش مي‌كنيد ادعا داريد كه من سندي به شما ارائه بدم؟ گرچه اين سندها بیرون آمده و در نشريه‌هاي گروه‌ها و احزاب و سازمان‌ها منتشر شده. نمونه، شما چند فقره بیرون داديد كه ما يك نمونه‌اش را به شما ارائه بدهيم؟ بله. چيزي كه مطرح است شما در مورد اين قراردادها تا حالا حرفي به ميان نياورديد. آن دكتر يزدي كه وضعيت جاسوسي‌اش مشخص شد. دكتر يزدي اظهار مي‌كرد كه بالغ بر هزار قرارداد، قراردادهاي اقتصادي، نظامي در ايران بسته شده. با اين واقعيت چه‌جور برخورد مي‌كنيد. منكرش كه نمي‌توانيد بشويد. شما چرا آن‌ها را با ملت در ميان نگذاشتيد؟ بله، دكتر يزدي مي‌گفتند كه ما بالغ بر هزار قرارداد با امريكا داريم. يعني در زمان رژيم شاه بسته شده كه الان در دست ماست. تأييد فرموديد؟

دکتر بهشتي: نخير خواستم بنويسم ببينم چیست.

همان شخص: بله. بسيار خوب. مسئله بعد این است كه در ابتداي صحبت هم ما مي‌خواستيم موضوع سر همين مسئله انحصارطلبي باشد. شروع‌كنندة موضوع درجريان‌هاي غير از اين، بعد از اين كه ما سئوال را مطرح كرديم، وارد شد. در هر حال شما بوديد كه تاريخچة درخشان بعضي مسائل را ذكر كرديد. از نظر ما نمي‌شود مسئله انحصارطلبي، رُك و پوست‌كنده به مردم گفته شود. مردم – ملت، ما فرضاً‌ كساني هستيم كه شركت داريم، سهامدار شركت‌ها هستيم، جز سرمايه‌دارهای جامعه هستيم، وضع مرفهي داريم، يك نیروهای استثمارگري هستيم. نه با ملت درميان گذاشته مي‌شد و نه با امام. پس چطور مي‌شود آن جاهاي خوب خوب را اشغال كرد. مگر غير از این است؟ با عوام‌فريبي؟! شما كي رُك و پوست‌كنده با ملت درميان گذاشتيد كه چه وضعيتي داريد! و بعد، مردمي را كه شايد هفتاد درصدشان از حداقل سواد برخوردار نيستند كه همانطور كه گفتم همان‌ها هم دنبال شما نيستند، ولي باز در ابتداي انقلاب فكر مي‌كرديد كه از يك پايگاه و اعتماد اجتماعي برخوردار هستيد و براي شما اين توهم به‌وجود آمده بود كه كدام انحصارطلبي؟ ولي توجه داشته باشيد كه ضابطة اعتماد اجتماعي داشتن همين مردم هستند. اين مردم روزي نادانسته دنبال ما هستند، كم‌كم كه فهميدند خبري نيست انگيزه‌ها را از دست دادند، دنبالمان نمی‌آیند و فردا عليه‌ ما خواهند بود. اين قانونمندي هستي است. امام با چه ايماني عليه شاه مبارزه مي‌كرد بخاطر اينكه مي‌دانست پیروز مي‌شود. در اينكارش موفق مي‌شود. اگر هم نشد راهش صحيح است. نیروهایي كه نداي مخالفت با اين دولت را از ابتدا سر دادند همانطور كه در گذشته بود بعد از انقلاب هم اميدوارند كه نیروهای مردمي وقتي آگاه شدند، وقتي از زير پوشش عوام‌فريبان بیرون آمدند دنبال آن‌ها خواهند بود. با اين ايمان و با اين شناخت هست كه شماها را ترك مي‌كنند. عوام‌فريبي حدي دارد. شما چه بخواهيد چه نخواهيد هر چقدر انحصارطلبي كنيد روزي زمان شما به‌سر خواهد آمد. در آن صورت نیروهایي را به‌دنبال نداريد كه هيچ، رودرروي خود خواهيد ديد. باز اگر فكر مي‌كنيد مي‌توانيد مطلب را در مسئله انحصارطلبي پيش ببريد و اگر فكر مي‌كنيد مسئله روشن نشده بفرمائيد تا جواب بدهيم. (صحبت يكي از حاضرين) (همهمه)

دکتر بهشتي: خوب. من اول از خود اين دوستان يك داوري می‌خواهم، و آن اينكه اين قسمت‌هاي اخير بحث را همينطور كه مي‌رويم جلو، با آن آهنگي كه شما برادرها براي بحث انتخاب كرديد، اينجا واقعاً رينگ بوكس مي‌شود يا محل مباحثه؟ ببينيد، نه … آخر ببينيد …

همان شخص: من چه لغتي براي عوام‌فريبي بگویم؟ شما بگویید من آن را بگویم.

دکتر بهشتي: صبر كنيد جانم، صبر. ببينيد اگر ما بگوییم به‌جاي بحث سالم، رينگ بوكس و چماق كشيدن را نخواستيم، خداحافظ. می‌گویید ميدان را براي چماق و چماق‌كشي خالي مي‌گذاريد. ببينيد دوستان من، بنده اين را مكرر گفته‌ام هر كسي از دوستان شما اگر مي‌خواهيد دربارة شخص هم صحبت بكنيد، يعني دربارة بنده به‌عنوان يك شخص، آيا حق نيست كه گفته‌‌هاي گذشتة من، برخوردهاي عملي گذشته من را زير نظر بگيريد، آن وقت بگویيد كه آيا بنده مخالف چماق‌كشي و مخالف ايجاد محيط‌هاي ناسالم بوده‌ام يا موافق. براي اينكه من از قبل از پيروزي و بعد از پيروزي تا امروز يك آدمي نبودم كه هيچ حرف نزده باشم و يك آدمي نبودم كه هيچ هم در مجامع ظاهر نشده باشم. فكر مي‌كنم هم عمل من و هم گفته‌هاي من اينقدر كافي باشد كه نقطه‌نظر من را در اين زمينه نشان بدهد. من همواره طرفدار اين بوده‌ام كه برخورد آراء و افكار بايد در جامعه وجود داشته باشد و همواره طرفدار اين بوده‌ام كه اين برخورد بايد سالم باشد و اين را هم گفته‌ام كه ايجاد محيط ناسالم هميشه تحت عوامل فشار صورت مي‌گيرد. عامل فشار يك وقت چماق است، يك وقتي سرنيزه. عامل فشار عبارت‌ است از فشارهاي سياسي، فشارهاي اجتماعي، فشارهاي روحي و احساسي. اولاً وقتي مي‌خواهيم با هم حرف بزنيم جوري حرف بزنيم كه بتوانيم به حرف هم خوب گوش بديم. من واقعاً ببينم نقطه‌نظر شما چیست. شما ببينيد نقطه‌نظر من چیست. و چه بسا اگر شما در يك زمينه برداشت اشتباهي داشتيد از اشتباه دربيايید. اگر من در زمينه‌اي برداشت اشتباهي داشتم از اشتباه در بيایم. فكر مي‌كنم اين نوع بحثي كه اين آهنگ را به خودش مي‌گيرد چندان نتواند در این زمينه مفيد واقع شود. بعد در رابطه با كساني كه اينجا حضور دارند ملاحظه مي‌كنيد كه چند بار در اثناء صحبت‌تان هيجان پيدا مي‌شود.

 


دیدگاه‌ها