1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

کارنامه مرکز اسلامی هامبورگ

سخنرانی شهید بهشتی در تاریخ 4 خرداد 1349

یكى از اين دانشجويان پرسيد كه قرآن درباره تثليث مطلبى مى‏گويد كه با تاريخ وفق نمى‏دهد. مسأله علمى بود. در آن جلسه من براى آن دانشجو توضيح دادم كه اين اشتباه از شماست، والاّ آنچه قرآن مى‏گويد با واقعيتهاى علمى تاريخى منافاتى ندارد. ترجمه آلمانى قرآن را آورديم، آيات را پيدا كرديم و ديدند صحيح است و منافاتى نيست.

شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در سخنرانی که روز 14 خردادماه 1349 ( به فاصله چند روز از بازگشت‌شان از آلمان) ایراد کردند، کارنامه فعالیت‌های خود را در مرکز اسلامی هامبورگ  به طور دقیق و شفاف شرح دادند. این سخنرانی در کتاب «بازشناسی یک اندیشه» (بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی 1380) منتشر شده است. اکنون پس از 41 سال از آن روز، این سخنرانی و پرسش و پاسخ‌های انجام یافته پس از آن در این سایت تقدیم به علاقه‌مندان آن بزرگوار تقدیم می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، والصلوة والسلام على جميع انبيائه و رسله، و هداة خلقه الى سبيله، سيّما عبده و رسوله الى خلقه، سيدنا و نبينا محمد، خاتم النبيين و على الخيرة من آله و صُحُبه، و السلام علينا و على عبادالله الصالحين.

برادران و خواهران عزيز! بسيار خوشبختم كه پس از چند سال دور بودن از محافل گرم شما، اينك بار ديگر خود را در ميان كسانى مى‏بينم كه بزرگترين رابطه معنوى و انسانى، مرا به آنها پيوسته است. اين جلسه، در حقيقت جلسه ديدار برادرانه ميان من و شماست. بر طبق معمول كه هر وقت مسافرى از جايى مى‏رسد سخن مجلس اين است كه آنجا چه خبر، چكار مى‏كردى و چه برنامه‏هايى داشتى؟ مناسبترين بحث بر حسب ديد دوستان اين تشخيص داده شد كه شما را خيلى كوتاه و فشرده، در جريان كار مركز اسلامى هامبورگ بگذارم تا بدين وسيله برادران و خواهران عزيز علاقه‏مند به اسلام و تلاشهاى اسلامى در جهان، با اين واحد اسلامى كم و بيش نو بنياد در يك كشور و قاره غير اسلامى آشناتر شوند.

در اواخر سال 1343 بود كه از طرف آقايان مراجع و جمعى از دوستان علاقه‏مند، به من پيشنهاد شد از اينجا به هامبورگ بروم. با توجه به كارهاى سودمند علمى و تحقيقى آموزشى و اجتماعى كه در آن سال بدانها مشغول بودم، براى من اين مطلب روشن بود كه از محيط كار و كوشش اسلامى آماده و پر ثمر دور مى‏شوم؛ اينكه در محيط تازه‏اى كه بدان قدم مى‏گذارم، تا چه اندازه توفيق كار ثمربخش خواهم داشت، طبيعى است كه برايم مهم بود. بر حسب آنچه اسلام عزيز به ما آموخته، بر حسب تربيت اسلامى و بر حسب تجربه‏هاى مكررى كه در دوران تلاشهاى گوناگون خودم داشتم، يك مطلب برايم روشن بود و آن اينكه بر چه اساسى از تهران به هامبورگ مى‏روم و انگيزه اصلى كسانى كه از من دعوت مى‏كنند چيست؟ آيا آنها جوياى نام هستند؟ آيا دوست دارند كارى آبرومند در آنجا به نام آنها انجام بگيرد؟ يا آنكه از آن بدتر، آيا قرار است تلاشهاى اسلامى هامبورگ در استخدام اين و آن در آيد؟ يا خلوصى در كار هست؟ خوشبختانه آشنايى من با دعوت كنندگان اصلى، كه سابقه‏اى بس ممتد داشت، فكر مرا از اين نظر راحت مى‏كرد. من از آن آقايان در طول سالها كار با معاونت و معاضدت و تأييد و پشتيبانى آنها، هرگز چنين سابقه‏اى به خاطر نداشتم و امروز كه نزديك به پنج سال و دو ماه از آن تاريخ مى‏گذرد، بار ديگر با اين تجربه طولانى دريافتم كه در تمام اين مدت، از طرف آقايانى كه اين دعوت را از من كرده بودند، هرگز چنين تمايلى احساس نكردم. من معمولاً در بحثها و به‏خصوص در سخنرانى‏هاى عمومى از هيچ كس نام نمى‏برم، ولى لازم مى‏دانم در اين نخستين برخورد عمومى در بازگشتم به ايران، از كمال، ارزش اسلامى و انسانى اين آقايان با آهنگ سپاس و تشكر و تقدير نام ببرم. چرا؟ چون، دوستان عزيز! مسلم بدانيد كه درست است كه موفقيتهاى اساسى، به‏خصوص در اين راه‏ها، در گرو كاردانى، لياقت، سرمايه‏هاى علمى و انسانى است، ولى قبل از هر چيز در گرو اخلاص است. به‏خصوص تلاشهاى دينى، اگر از مجراى اخلاص و هدفگيرى صحيح منحرف بشود ممكن است چند صباحى زرق و برقى داشته باشد، اما انجام ندارد. به هر حال، اين نكته برايم روشن بود كه اين آقايان عزيز به راستى مى‏خواهند در هامبورگ تلاش اسلامى ارزنده‏اى به وجود آيد؛ در خدمت اسلام و نه در خدمت هيچ فرد يا گروه يا مقام يا هدف ديگر. ولى مطلب به اينجا تمام نمى‏شد، سؤال ديگرى برايم پيش مى‏آمد و آن اينكه، خود من با چه انگيزه‏اى تهران را به سوى هامبورگ ترك مى‏كنم؟ من از اين مسافرت چه مى‏خواهم؟ آيا فرصتى را غنيمت مى شمارم تا اروپا را خوب ببينم؟ آيا اين خواست در من وجود دارد كه سالهايى را در اروپا با استفاده از مزاياى سهولت زندگى در آنجا، بگذرانم؟ آيا از ميدان كار و كوشش به ميدان تن آسانى و تن آسايى پناه مى‏برم؛ يا به راستى در خود من هم انگيزه خدمت وجود دارد و قبل از هر چيز تحت تأثير اين انگيزه، اين پيشنهاد را مى‏پذيرم؟ شما خودتان مى‏دانيد كه آنجا كه پاى سؤال از خويشتن مى‏رسد پاسخ دادن كار مشكلى است. در اين موارد انسان آن قدر دچار خود فريبى مى‏شود، آن قدر انسان كار زشت و ناشايست خودش را در پيش چشم وجدانش زيبا و آراسته جلوه مى‏دهد كه چه بسا انسان به گناهى دست مى‏آلايد و خيال مى‏كند ثواب مى‏كند:

»قل هل نُنبئكُم بالاَخْسَرينَ اعمالاً. الَّذين ضل سَعْيُهُم فى الحَيوةِ الدُّنيا و هم يَحْسَبون اَنّهم يُحسَنون صُنعا.«(5)

بگو به شما خبر دهيم، چه كسانى در ميدان زندگى و در تلاش زندگى از همه بى بهره‏تر و زيانبرترند؟ آنها كه در زندگى اين دنيا تلاشها و كوششهاشان از جهت هدفهاى صحيح و عالى انسانى، منحرف است و بيراهه مى‏روند، اما خودشان خيال مى‏كنند چه آدمهاى خوبى هستند و چه كارهاى خوبى انجام مى‏دهند.

باور كنيد دوستان، باور كنيد آقايان و خانمها، پاسخ به اين سؤال براى من بسيار مشكل بود. مدتها سعى كردم خودم را باز پرسى كنم، خودم را آن طور كه هستم دريابم، ببينم راستى تحت تأثير چه عاملى حركت مى‏كنم. بايد با كمال صراحت بگويم تا آن آخرين لحظه، به آن جواب روشنى كه انتظارش را داشتم نرسيدم. فقط توانستم به طور نسبى خودم را قانع كنم كه اگر قصه اروپا رفتن است، امكانات ديگرى براى گردش راحت‏تر ممكن است در اختيارت قرار بگيرد و اگر داستان زندگى در اروپا و استفاده از سهولتهاى زندگى در آنجاست، تو اول ببين اين سهولتها و اين زندگى به ذائقه تو و خانواده تو هم مثل ديگران مى‏تواند شيرين بيايد يا نه؟ با زحمت توانستم از وجدان درونى پاسخ نيمه روشنى بگيرم كه انگيزه اصلى در اين حركت، خدمت به هدفى است كه به خاطر آن هدف، اين آقايان عزيز از تو چنين دعوتى كرده‏اند. حقيقت اين است من نگران آن بودم كه در اين معامله به آنها كه از من دعوت كرده بودند خيانت كنم و بالاتر از آن، خيانت به دين و مذهب؛ كه گناهى از سوء استفاده از مذهب بالاتر نيست. ابهامهايى كه در سر راه من قرار داشت، تنها با يك فرمول مى‏توانست قبل از حركت براى من تا حدودى روشن بشود و آن آيه كريمه قرآن:

»والَّذين جاهدوُا فينا لَنَهدينَّهُم سُبلنا و انّ الله لَمع الْمُحسنين«(6)

آنها كه در راه ما تلاش كنند راههاى خويش را بدانها مى‏نماييم و خدا همواره همراه و با مردم نيكوكار است.

با همان نسبت كه من مى‏توانستم خودم را مصداق اين آيه كريمه قرآن بيابم مى‏توانستم به موفقيتهاى اين سفر اميدوار باشم. به هر حال، از آنجا كه بيم و هراس و ترديد در برابر مشكلات احتمالى را بر خلاف سنت مردان كار و عمل و سنت كسانى مى‏ديدم كه از كار و عمل وحشت دارند، تصميم گرفتم و با الهام از اين آيه قرآن »فاذا عَزمْتَ فَتَوَكّلْ عَلَى اللَّهِ«(7) در اوايل فروردين سال 1344 از راه عراق و اردن و سوريه و لبنان به هامبورگ رفتم. با اين قصد كه قبل از هر چيز درباره هامبورگ و رسالتى كه من ممكن است در زمينه اسلام در اروپا بر عهده بگيرم، از نزديك مطالعه كنم و اول ببينم كار اسلامى در اروپا تا چه اندازه ميسّر است؟ در شرايط امروز ما چه لوازمى دارد؟ چه نيروهايى مى‏خواهد؟ آيا مجموع اين محاسبات اين نتيجه را مى‏دهد كه من مى‏توانم در آنجا منشأ خدمت باشم يا نه؟ به همين دليل، دوستان عزيز، من تا دو سال و نيم در هامبورگ به صورت موقت زندگى كردم؛ يعنى حتى خانه و كاشانه‏اى مناسب در چند سال اقامت براى خودم تهيه نكردم. اين را هم عرض كنم كه من مخالف اين طرز فكر هستم كه اگر بنده آنجا مى‏رفتم و مى‏ديدم از من كارى ساخته نيست، آن وقت برگردم بگويم آقا اصلاً تبليغ اسلام در اروپا عملى نيست. ما متأسفانه در زندگى اجتماعى‏مان با اين صحنه‏ها بسيار رو به رو مى‏شويم كه كارى از بنده ساخته نيست، من لياقت كافى براى آن كار ندارم، برمى‏گردم مى‏گويم آقا اين كار اصلاً محال است، سراغش نرويم؛ يا اينكه نه، در شرايط خاص امسال و سال ديگر اين كار عملى نيست. چه بسا ده سال ديگر اين كار با شرايط بهتر عملى باشد. هرگز مايل نبودم اين داورى‏هاى مطلق و اين مطلق گراييها كه از بيماريهاى خاص جامعه‏هاى ماست، در داورى، ديد و تشخيص من دخالت بكند. اميدوارم دوستان از اينكه در سخن من امشب »من« زياد به كار مى‏رود مرا معذور بدارند. هرگز در مجموع سخنرانى‏هاى گذشته‏ام اين قدر »من« به كار نبرده‏ام ولى چه كنم، شما مى‏گوييد تو آنجا چه كار كردى؟ خوب من بايد بگويم »من«، غير از اين چاره‏اى نيست.

در آغاز ورود به هامبورگ مسأله درجه اول اين بود كه ساختمان مسجد هامبورگ خراب مانده، ساختمانش ناتمام بود و سر و صداى مردم و شهردارى هامبورگ در آمده بود. مسجد در يك نقطه حساس و زيباى مركزى شهر هامبورگ است، جايى است كه توريستها و مسافرانى كه براى ديدن هامبورگ مى‏آيند از آنجا عبور مى‏كنند. با ماشين مى‏آمدند جلوى آنان مى‏ايستادند و مى‏گفتند: اين مسجد مسلمانهاست، سالهاست ساخت آن را همين طور نيمه كاره رها كرده‏اند و اين مطلب علاوه بر آنكه مايه سرشكستگى اسلام بود، براى مسلمانان آنجا قابل تحمل نبود. مى‏گفتند: ما چقدر در محيط خارج سركوفت بش


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها