1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
بازنشر گفت‏‌وگوی مهرنامه با دکتر محمدرضا بهشتی به مناسبت 29 بهمن، سالروز تشکیل حزب جمهوری اسلامی ایران

شهید بهشتی اعتقاد داشت مواجهه‏ «همه یا هیچ»، بسیار آسیب‏‌زننده است

محمد جواد روح

در زمانِ حضورِ شهید بهشتی، با توجّه به اعتقادِ عمیقِ ایشان به کارِ جمعی، این تصمیم‏ گیریِ دسته‏‌جمعی وجود داشت. حتّی اگر ایشان و دیگر مؤسسانِ حزب در اقلیّت قرار می‏‌گرفتند. یکی از دلایلِ کنار رفتنِ یکی از اعضای مؤسس از حزب، همین مورد بود. می‌‏گفتند چه معنا دارد رأیِ مؤسسان حزب و افرادِ دارای سابقه مبارزاتی با رأی جوانی که به شورای مرکزی راه یافته، یکی باشد؟ من نمی‏‌خواهم این حرف را رد یا تأیید کنم؛ امّا به هر حال، پذیرشِ رأیِ اکثریّت از لوازمِ کار دسته‏‌جمعی است

گره خورده با نامِ پدر؛ این سرنوشتِ تمامی آقازادگانِ نیک و بدِ روزگار است. بهشتی‏ها (محمدرضا و علیرضا) هم از این دایره بیرون نیستند. برادرانی که از فردای شهادت، به کارِ تنقیح و تدوین و تصنیفِ مرده‏ریگِ گرانسنگِ او شدند. اگر آنطور که هاشمی رفسنجانی در خاطراتش گفته، همسر بهشتی پس از شهادت او از دشواریِ زندگی نزدِ یارِ قدیم دردِ دل کرده و گفته جز خانه‏‌ای و حقوقِ بازنشستگی چیزی برای خانواده نگذاشته؛ امّا برای جامعه و اهلِ فرهنگ و سیاست، میراثی گرانقدر واگذاشته بود. اندیشه‏‌هایی مدوّن – و از آن مهمتر- حزبی متشکّل. محمّد رضا بهشتی، استادیار فلسفه دانشگاه تهران، خود از اعضایِ آن حزب بود. می‏‌گوید: در کنارِ فرشاد مؤمنی، از معدود کسانی است که از ابتدا تا انتهایِ کار در دفتر حزب حضور داشته‏‌اند و روندها و سیرِ تحوّلات را دیده‏‌اند. در این گفت‏‌وگو امّا، بهشتی تمایلِ چندانی برای ریز سخن گفتن و جزئیاتِ اختلافات شکافتن نداشت. گرچه آشکارا حزبِ پس از بهشتی را متفاوت با دورانِ او می‏داند و معتقد است اگر اعتقادی عمیق به کار تشکیلاتی بود، حزب فرو نمی‌‏پاشید.

– دلایل اقدامِ روحانیون نزدیک به امام و بویژه شهیدبهشتی در تأسیس حزب جمهوری اسلامی چه بود. جرّقه کار از کِی زده شد؟

– در مورد دلایل تأسیس حزب جمهوری اسلامی در فاصله تنها یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نکات قابل ملاحظه‏ای را درباره پیشینه موضوع باید بیان کرد. ذهنیّتِ اصلی که شهید آیت‏الله بهشتی را به سمتِ تشکیلِ یک تشکّلِ سیاسی سوق داد، به یک تجربه دیرینه برمی‏گردد. مرحوم بهشتی از دوران نوجوانی علاوه بر پرداحتن جدی و بنیادین به مسایلِ علمی و نظری، علاقه‏مند به مسایلِ اجتماعی و عملی هم هست و فردی است که این مسایل را هوشمندانه دنبال می‏کند. گذشته از این، در دهه‏های قبل از تشکیلِ حزب جمهوری اسلامی ایشان در فعالیّت‏های اجتماعی-سیاسی مشارکت می‏کند. شاید نخستین جایی که ایشان واردِ عرصه می‏شود؛ مربوط به سال‏های نهضت ملّی شدنِ صنعت نفت باشد. حتما در زندگینامه‏یِ ایشان شنیدید که سخنرانی‏ای در تلگرافخانه اصفهان و در جریانِ حوادثِ منتهی به 30 تیر 1331 داشته و اوّلین باری است که دستگاه روی ایشان تمرکزی پیدا می‏کند و به دنبالِ آن سخنرانی، احضار می‏شود. صحبتی که در آنجا ارائه می‏کند، درباره وضعیّتِ آن زمان جامعه ایران است و اینکه به جایِ رفتن سراغِ معلول‏ها باید کوشید و علّت‏ها را یافت؛ به تعبیرِ ایشان، به جای مبارزه با پشه‏یِ مالاریا اوّل باید فکری به حالِ مرداب‏ها کرد. این نحوه‏یِ مواجهه از سوی طلبه جوانی که پیش از این بیشتر در حوزه‏یِ علمی، فکری و فرهنگی – و بویژه در عرصه‏یِ علوم اسلامی- حضور داشته؛ باعث شد تا ایشان نه تنها در عرصه‏یِ سیاسی شناخته شود، بلکه از همان ایّام محل رجوع و تماسِ افراد با دیدگاه‏هایِ مختلف قرار گیرد. مهمتر از آن، تجربه‏یِ نیمه خرداد 42 است. مرحوم بهشتی بعنوانِ فردی بسیار نزدیک به این حرکت، با حضورِ گسترده‏تری در این جریان مشارکت می‏کند و با توجّه به آشنایی و نزدیکیِ روحانیون فعّال با همدیگر و با امام از طرفِ دیگر؛ طبعا حضورِ پررنگ‏تری دارد. علاوه بر این، ایشان فراتر از حوزه و طلابِ فاضلِ به دلیلِ تأسیسِ مدرسه «دین و دانش» با آموزش و پرورش، فرهنگیان و انجمن معلّمان پیوند می‏خورد و دایره‏یِ ارتباطاتِ گسترده‏تری می‏یابد. به علاوه، با حضور در تهران و تحصیل در دانشکده الهیّات تماس‏هایی با دانشگاهیان پیدا می‏شود و دایره‏یِ ارتباطاتِ وسیعی پیدا می‏کند. تجربه‏یِ سال 42 تقریبا برای ایشان مسجّل می‏کند که تحقّقِ اهدافِ نهضت به صرفِ برانگیختگیِ عمومیِ مردم ممکن است ثمراتِ کوتاه‏مدّتی به همراه داشته باشد؛ امّا اگر قرار باشد حرکتی باثبات و مُدام شکل گیرد، باید از حالتِ حرکتِ عمومی یا مشارکتِ افرادی با دایره‏یِ تماسِ محدود فراتر رود و به سمتِ تشکیلِ حزبی سیاسی-اجتماعی حرکت کند.

– در این جهت چه اقداماتی صورت داد؟

– به نظر می‏رسد مرحوم بهشتی با عنایت به اینکه چنین حرکتی مستلزمِ طیِ مقدّماتی است که در قالبِ آنها، افراد بتوانند در دایره‏هایی حرکتِ جمعی را تمرین کنند. در این جهت، جمع‏های مختلفی با تنوّعی گسترده را شکل می‏دهد. ظاهرا قصدِ ایشان آن بوده تا افراد که به دلایلِ تاریخی-فرهنگی در ایران معمولا حرکتِ فردی دارند، در حرکتی جمعی لوازمِ کارِ دسته‏جمعی را فرا بگیرند. ایشان به‏درستی دریافته بود بخشی از نقایصِ ما به آشناییِ بسیار محدودمان با حرکت‏هایِ فرافردی و عادت داشتن به تکتازی و درخشش‏هایِ فردی در عرصه‏ها برمی‏گردد. برداشتِ ما از مسایل، فردی و حداکثر در روابطِ استاد و شاگردی تعریف می‏شود. در حالیکه اینها کافی نیست و به حرکت‏هایِ اجتماعیِ فراگیرتر نیاز داریم. علاقه‏یِ مرحوم بهشتی به شکل دادنِ کانون‏های فراگیری و تمرینِ عملیِ کارهایِ دسته‏جمعی بسیار قابل ملاحظه است. طبقِ تحقیقِ یکی از دوستان بر زندگینامه شهیدبهشتی، ایشان در طولِ عمر 53 ساله‏یِ خود در بیش از 32 جمع یا در پایه‏گذاری آنها شرکت داشته و یا پس از تأسیس، با آنها همراهی و پشتیبانی داشته است. بنابراین، هم در نظر و هم در عمل به اهمیّتِ کارِ جمعی وقوف یافته بود و همه اینها، زمینه‏هایی برای تأسیسِ حزب است.

– البته اینها زمینه‏هایی است که نزدِ شخصِ ایشان شکل گرفته بود؛ چطور با سایرِ مؤسسان گره خورد؟

– درست است که در شکل‏گیریِ حزب جمهوری اسلامی مشارکتِ افراد را با هم داریم، ولی شهید بهشتی از کسانی است که اولا نسبت به موضوع، ذهنیّت دارد و ثانیا با تجربه نظری و عملی واردِ این حوزه می‏شود و ثالثا، این تشکّل برایش موضوعیّت دارد. مسأله ایشان فقط این نیست که تشکیلاتی سیاسی شکل بگیرد تا بتواند مواضعِ مدیریّتِ اجرایی را کسب کند و پس از آن، نقشِ حزب کمرنگ شود یا نقشِ فرعی و ثانوی باشد. بینِ این دو نگاه، فاصله‏یِ زیادی است. مرحوم بهشتی برای تحزّب نقشِ کلیدی قائل بود. از سوی دیگر، پس از تجربه 42 فضایِ فعالیّتِ سیاسی به‏شدّت محدود شد و همین باعث شد جمع‏های کوچکی به سمتِ فعالیّت‏های زیرزمینی و رادیکال‏تر بروند که مشاهده و ملاحظه این موضوع و تبعاتِ آن، در کنارِ تجربه‏یِ کار با جمع‏هایِ مختلف باعث شد ضرورتِ تشکیلِ یک تشکیلات علنی فراگیرتر را بیشتر احساس کند.

– در کنارِ این موارد، دکتر بهشتی تجربه سال‏ها حضور در اروپا را داشت. این امر، چه تأثیری بر نگاهِ ایشان به مسأله تحزّب داشت؟

– حضور چندساله شهید بهشتی در خارج از کشور، با توجه به نگاهِ عمیق و تیزبینانه‏ای که به مسایلِ بیرون از ایران داشت؛ یقینا مؤثر بود. در چند سالی که ایشان در آلمان اقامت داشت، بیش از 20 کشور را دید و این سفرها هم صرفا بعنوانِ یک سیّاح نیست. بلکه به نکاتِ اجتماعی توجه داشت و تجربیّاتِ جالبی را برمی‏گیرد. این نکات و ریزبینی‏ها، در گفتارهای بجا مانده از ایشان دیده می‏شود. از جمله این نکات، مشاهده کارآمدیِ عملیِ احزاب در نظام‏های سیاسی است و علاوه بر این، با مکانیزم‏های پایدار ماندنِ احزاب هم – که در کشور ما فقدانِ آن از آفت‏های اصلی است- از نزدیک آشنا می‏شود.

– مقداری این مکانیزم‏ها را بشکافید. چرا ما در ایران، دچار فقدان یا ضعفِ آن هستیم؟ آیا صرفا ساختاری است؟

– این، یک مسأله‏یِ بنیادیِ انسان‏شناختی است. مسأله‏ای سطحی و صرفا در لایه‏های بالایِ فرهنگی نیست؛ بلکه بسیار عمیق است و به نوعِ نگاه و نحوه‏یِ حضورِ جمع در ذهنیّتِ افراد برمی‏گردد. اینکه «دیگران» کجایِ ذهنیّتِ فرد قرار می‏گیرند. علاوه بر این، ایشان در خارج هم در شکل‏دهیِ جمع‏های مختلف مؤثر بود و یکی از دایره‏هایی که حضورِ ایشان مفید واقع شد، مسأله‏یِ شکل‏گیریِ انجمن اسلامی دانشجویان و پس از آن، اتحادیه‏یِ انجمن‏هایِ اسلامی دانشجویان است. ایشان علاوه بر نقشِ تغذیه‏یِ فکری، مشاورِ خوبی برای این جمع بود. اصرارِ ایشان بر اینکه تشکّل‏ها باید روی پایِ خود بایستند و حتّی با پس‏اندازِ هفته‏ای یک مارکِ دانشجویان عضو هزینه‏های خود را تأمین کنند – به جایِ دریافتِ کمک مالیِ دیگران و نهادها- از نکات مهم در نگاه شهیدبهشتی به تشکّل است که در آن دوره بُروز یافت؛ بطوری که وقتی در مواردِ نادری از طرف مرکز اسلامی هامبورگ به انجمن‏ها کمک شد، این روند را ادامه نداد و به دانشجویان گفت استقلالِ منابعِ مالیِ تشکیلات، شرطِ تداوم و استقلال آن است. نکته‏یِ دیگر، آن بود که از افرادی که گرایش‏های رادیکال‏تری داشتند، خواست این موارد را در بیرون از انجمن و در قالبِ سازمانی دیگر پیگیری کنند؛ چون باید هزینه‏یِ مشارکت در فعالیت‏هایِ جمعی برای دانشجویان عادّی که قصد بازگشت به کشور و یا حتّی استخدام در مراکز دولتی داخل کشور را داشتند، چندان بالا و غیرقابلِ پرداخت نباشد و دایره‏ِیِ انجمن گسترده و مأمنی برای همه دانشجویان باقی می‏ماند.

– نهایتا چه شد که این تجربه‏ها به نقطه‏یِ تأسیسِ حزب رسید؟

– در سال 56 و با استشمامی که از فضا می‏شد مبنی بر اینکه با توجه به شرایط داخلی و خارجی احتمالاً فضای سیاسی به سمتِ گشایش بیشتری خواهد رفت؛ اصلِ نطفه‏یِ تأسیس یک تشکّل شکل گرفت.

– در همین مرحله‏یِ شکل‏گیری، دیده می‏شود که چه حلقه اوّلِ مؤسسان و چه 5 نفری که بیانیّه‏یِ اعلام موجودیّتِ حزب را دادند، همه روحانی هستند. به نظرِ شما، این امر چه تأثیری بر آینده‏یِ حزب داشت؟ بویژه آنکه- همانطور که آیت‏الله خامنه‏ای در روایتی که در کنگره حزب ارائه کردند- مخالفان از حزب جمهوری اسلامی بعنوانِ «حزب آخوندها» یاد می‏کردند. ضمن آنکه افرادی چون آیت‏الله مهدوی کنی علیرغمِ دعوتی که شد، به حزب نیامدند. آیت‏الله منتظری صرفا در یک جلسه مؤسسان حضور یافتند و شهید مطهری هم، ظاهرا به انحصارِ روحانیّت در یک حزب نقد داشتند. کلا نوعِ واکنشِ روحانیت انقلابی به حزب چه بود؟

– وجهِ اینکه در معرفی اوّل افرادی که نقش داشتند، روحانی بودند؛ قابلِ تأمل است. اولا افرادِ مختلفی در ابتدا بعنوانِ مؤسس مطرح بودند و مرحوم بهشتی اصلِ ایده را با افرادِ زیادی مطرح کرد. بعضی افراد کلا آمادگیِ حرکت جمعی را نداشتند. برخی افراد برای روحانیّت جایگاهِ ویژه‏ای را قائل بودند که آن را با حضور در یک فعالیّتِ سازمان‏یافته سیاسی همخوان نمی‏دیدند و معتقد بودند حفظِ موقعیّتِ ویژه ی روحانیت اولویّت دارد. بعضی افراد با اصلِ ایده مخالفتی نداشتند، امّا مشارکت خودشان در کار برای شان جایِ سؤال داشت. مخصوصا که قرار بود اعلام موجودیّت، قبل از انقلاب صورت گیرد و به‏احتمالِ زیاد، با واکنشِ دستگاه مواجه می‏شد. حتّی تلقّی این بود که گروهِ اوّلی موجودیّت را اعلام کنند و چون ممکن است آنها بلافاصله بازداشت شوند، ضروری است گروهِ دیگری برای ادامه کار، پیش‏بینی شوند. در تمامِ سال‏های نزدیک به پیروزیِ انقلاب، مرحوم بهشتی مشغولِ شناساییِ افراد بود و این، صرفا منحصر به روحانیون نبود. نکته قابل تأمّل آن است که مرحوم بهشتی علیرغمِ ملاحظاتِ دیگر افراد، چون در نگاه به روحانیّت محدود به یک نگاهِ صنفی نبود و جایگاهِ ویژه‏یِ اجتماعی که برخی دوستان قائل بودند، برایِ روحانیّت به آن شکل قائل نبود(1)؛ باز هم بر پایه‏یِ یک نگاهِ نظری درباره‏یِ نحوه‏یِ حضورِ اندیشه دینی در عرصه‏یِ اجتماعی، حزب را تشکیل می‏دهد.

– در همین بحث‏هایی که شما اشاره کردید، می‏بینیم طیفِ گسترده‏ای از افراد شامل روحانیون، اعضای نهضت آزادی، روشنفکران دینی، طیفِ سنتی بازار، دانشگاهیان و… مخاطب و طرفِ مذاکره و رایزنیِ دکتر بهشتی و برخی مؤسسان قرار می‏گیرند. آیا تلقّی که نزدِ ایشان از حزب وجود داشت، تشکیلِ جبهه‏ای گسترده از نیروهای سیاسی بود که هدفِ مشترکی در جهتِ تغییرِ نظام و استقرارِ نظمی تازه داشتند و یا آنکه صرفا بعنوانِ مشورت و نظر خواستن، سراغِ آنها رفته بود؟

– بعنوان فردی که آن زمان دانشجویی 20 ساله بودم و از نوجوانی به دلیل شرایط خاصی که خود به خود در تماس با مرحوم شهید بهشتی برای افراد خانواده حاصل می‏شد، در جمع‏ها و گروه‏های مختلف حضور داشتم؛ به‏قطع می‏گویم که تا شش ماه قبل از انقلاب، هیچ فعال سیاسی در ایران تصوّر چنین تغییرِ شگرف، گسترده‏ و سریع و درهم‏پاشیِ رژیم را نداشت. با توجه به انسجام نسبیِ رژیم، قوّتِ نیروهای امنیّتی، نظامی و شهربانی و جایگاهِ منطقه‏ای و حمایت‏هایِ بیرونی که از رژیمِ شاه می‏شد؛ هیچکس تصوّرِ بُروزِ چنین حرکتی را نداشت که بتواند با این سرعت هم، به نتیجه برسد. امّا هر چه جلو رفتند، متوجه شدند قدرتِ رژیم، پوشالی و این مجموعه فاقد انسجام و اعتبار و اعتمادِ درونی است. در موردِ حزب هم فکر می‏شد در یک فرصتِ مناسبی بتواند قبل از پیروزیِ انقلاب، اعلام شود.

– اصلا این ایده وجود داشت که این تشکیلات، «حزبی برای انقلاب» خواهد بود و یا آنکه قرار بود حزبی مشابهِ نهضت آزادی باشد که در همان چارچوبِ رژیمِ شاه، اعلام موجودیّت و فعالیّت کرده بود؟

– چون روندِ تأسیسِ حزب و تحوّلاتِ منتج به انقلاب، توأم با هم پیش رفت؛ اینکه حزب بازویی برای حرکتِ انقلابی هم باشد، قرین و ملازم شد. وگرنه، قرار بر این بود که در اوّلین فرصت به تشکّلی سیاسی- اجتماعی تبدیل شود. امّا در موردِ پرسش شما و اینکه شهید بهشتی سراغِ طیف گسترده‏ای رفت؛ ایشان اعتقاد داشت نحوه‏یِ مواجهه‏یِ «همه یا هیچ»ی که ما داریم، بسیار آسیب‏زننده است. می‏شود بر مبنایِ مشترکات با افراد کار کرد؛ نه آن چیزی که معمولا در میانِ ما رواج دارد و تا کسی صد در صد از نظرِ افکار، گرایش و خلق‏وخو مانندِ خودمان نباشد، با او کار نمی‏کنیم!

– با وجودِ این نگاه و آمادگی که دکتر بهشتی برای همکاری با دیگران در نقاطِ مشترک داشتند، در شرایطی که حزبی ملّی-اسلامی چون نهضت آزادی بود که ایشان سال‏ها با سرانِ آن دوستی داشت، چه ضرورتی به تأسیسِ حزبی جدید وجود داشت؟

– اینکه عرض کردم نحوه‏یِ همکاریِ گسترده و مبتنی بر اشتراکات، به این معنا نبود که مرحوم بهشتی نخواهد به سمتِ ایجادِ هسته‏یِ یک تشکّلِ جدید و مبتنی بر طرزِ نگرشِ دینی و معتقد به اجتهادِ هوشیارانه‏یِ زمان آگاه حرکت کند. برداشتِ ایشان آن بود که تشکّل‏هایِ موجود، کافی نیست. البته اعضایِ تشکّل‏هایِ موجود، افرادی باسابقه و بعضاً دارای خصلت‏هایِ خوبِ انسانی بودند؛ امّا هسته‏یِ تشکّلِ جدید اولا باید در طرزِ نگاهِ خود، انسجامی جدّی می‏داشت. ثانیا پایبندیِ عملیِ آن به ارزش‏هایِ دینی در سطحی می بود که بتواند حرکتی درازمدّت با اعتقاد به کوشش برایِ تحققِ این ارزش‏ها را سامان دهد و ایشان، جایِ چنین هسته و تشکّلی را خالی می‏دید.

– به تعبیرِ دیگر، اگر ما نهضت آزادی را تشکّلِ روشنفکرانِ دینی تلقّی کنیم؛ دکتر بهشتی و همفکرانِ ایشان به دنبالِ تشکّلی مبتنی بر اسلامِ فقاهتی بودند؟

– «فقاهت» که گفتید؛ دایره تنگ شد.

– چون ما دیدیم حتی در حزب جمهوری اسلامی شورای فقها تشکیل شد.

– به آن هم خواهیم پرداخت. به نظرِ من، یکی از نکات جالب در تأسیسِ حزب جمهوری اسلامی آن است که مواضعِ خود را بلافاصله اعلام می‏کند. این در حالی بود که در آن شرایط که اوجِ درگیری‏های اجتماعی بود؛ کمتر کسی در جهتِ اعلام مواضعِ فکری برمی‏آمد. مرحوم دکتر بهشتی حدود 400 ساعت شخصا روی مواضع وقت گذاشت با مشارکتِ برخی افراد از جمله مرحوم باهنر و آقایان هاشمی و خامنه‏ای؛ امّا اصلِ نگارش و حتّی جمله‏بندی‏ها از مرحوم بهشتی است(2). با نگاهی به این مواضع، می‏بینیم حزب پیش از هر چیز، نگاهِ خود به «جهان»، «انسان» و «خدا» را تشریح می‏کند. این، خیلی عجیب است و بعد هم، نگاهِ خود به پیوندِ انسان با جهان و خدا را تعریف می‏کند. این، از تفاوت‏های بارز بود و به نظر می‏رسید این تشکّل قصد دارد بر پایه‏های روشن‏تری در جهان‏بینی و نوعِ عملِ سیاسی حرکت کند. مهمتر آنکه، برای حزب جمهوری اسلامی عملکردِ سیاسی، فرعِ بر آن جهان‏بینی بود و خود را به مثابهِ قطعه‏ای از یک پازلِ بزرگ می‏دید. و در این میان، در عرصه‏یِ «اخلاق» (که فراتر از فقاهت است) و «حقوق» می‏خواهد مبنادار حرکت کند. بنابراین، اینکه پرسیدید چرا تشکّلی مستقل تعریف شد؛ به نظرم، چون حدّ نصابی از مواضع را لازم می‏دید تا با جهتِ روشنی حرکت کند. امّا درعین‏حال، درِ تشکیلات را برای همکاری و تعامل با دیگران باز گذاشته بود. بنابراین، دو نوع ارتباط در مقطعِ تأسیسِ حزب جمهوری از سوی پایه‏گذاران صورت گرفت؛ بعضی تماس‏ها در جهتِ ترغیبِ افرادی بود که تصوّر می‏شد می‏توانند افرادِ مناسبی برای حزب باشند و بعضی تماس‏های دیگر در جهتِ تعاملِ اجتماعی و بعنوانِ تعاملی فراتشکیلاتی صورت می‏گرفت. گذشته از این، تشکیلات که صرفا جذبِ نیرو نیست. بالاخره، برنامه‏ریزی برای اداره‏یِ جامعه را هم می‏طلبد. به نظر می‏رسد مرحوم بهشتی قبل از انقلاب و در قالبِ چند حلقه، در پیِ آن بود که چنین برنامه‏ای را در حدّ مقدوراتِ مجموعه‏ای بیرون از قدرت و فضایِ اجرایی طرّاحی کند. و قدمِ بعدی، مسأله‏یِ کادر بود. چون حتّی اگر شما جهان‏بینیِ روشنی داشته باشید و بالاخره، برنامه‏ای حداقلی را هم تدوین کرده باشید؛ قرار است اینها با کدام نیرو پیاده شود؟ مرحوم بهشتی از سال‏ها قبل، در پیِ این کار بود و اعتقاد داشت با نیروهای جوانی که در شرایطِ سختِ دهه 50 شکل گرفته‏ بودند، حدّ نصابی بالاتری از اشتراکات فکری را دارد تا نیروهایی که در دیگر تشکّل‏ها حضور داشتند. ضمن اینکه باید توجّه داشت که تقریبا هیچ‏یک از تشکّل‏ها در آن ایّام، فعالیّتِ علنی نداشتند و آنهایی هم که فعالیّتِ غیرعلنی می‏کردند، در محدودیّتِ کامل بودند، ذهنیّتِ آنها غالبا مبارزه مسلّحانه با رژیم بود و ارتباطاتِ آنها هم محدود شده بود به خودشان و حداکثر، یکی دو حلقه‏یِ نزدیک به خودشان. خودِ این محدود شدن‏ها داخلِ تشکّل‏هایِ کوچک، باعث می‏شد مسایلِ پیچیده‏ای درونِ خودِ تشکّل‏ها به وجود آید.

– در این میان، تشکیلِ شورای فقها چه ضرورتی داشت؟

– با تأسیسِ حزب، به نظر می‏رسید هم در جهتِ مسایل مربوط به جهت‏گیری‏هایِ فکری کلان و هم در جهت موارد خاص درون تشکّل، با تجربه‏یِ جدیدی روبه‏رو هستیم. معمولا الگوهای تشکّل‏ها مواردی بود که از روی تشکّل‏های موجود، برگرفته شده بود. مثلا تشکّل‏هایی که مبارزاتِ تندتر، حادتر و مسلّحانه داشتند؛ بیشتر الگوهای خود را از بلوکِ شرق می‏گرفتند که همان الگوی میلیشیای شبه‏نظامی- سیاسی بود. امّا برای تشکّلی که می‏خواست در عرصه بازترِ اجتماعی عمل کند، طبعا نیاز به الگوهای جدید بود. در ایران هم، الگویِ موجود تنها احزابِ صوری نظیرِ حزب ایران نوین، پان ایرانیست‏ها و حزب مردم بود و بعد هم، پدیده‏یِ عجیبی مانند حزب رستاخیز را شاهد بودیم که در شرایطِ توتالیتر، بعنوانِ «حزب فراگیر» شکل گرفت! هیچ‏یک از این الگوها قابلِ تکیه نبود.

– حزب توده چطور؟ آیا این شائبه درست است که از لحاظ ساختاری، از تجربه‏یِ حزب توده استفاده شد؟

– این، نبود. من بعنوانِ کسی که از ابتدا در دفتر سیاسیِ حزب عضویّت داشتم؛ باید بگویم مطالعه‏یِ زیادی در موردِ کارِ تشکیلاتی صورت گرفت. از این جهت، هم الگوهای احزاب غربی و هم بلوک شرق و هم سابقه‏یِ تشکّل‏های درونِ ایران مورد توجّه قرار گرفت. به نظر می‏رسید اگر قرار باشد آن مواردی که در مرامنامه و مواضعِ حزب آمده، عملیّاتی شود؛ باید راهیابی‏های جدید کرد. حتّی مواردی را باید در میدانِ عمل تجربه کرد و دید آیا کارآمدی دارد؟ یکی از دلایلِ تشکیلِ شورای فقها برای آن بود که در ارزیابی و سنجشِ عملکردِ تشکّل‏ها و اصلِ تشکیلات، احساس نیاز شد که تا چه حد تشکّل می‏تواند با جهان‏بینیِ انسانی-اسلامی هماهنگ شود و نیز، در مواردی که تفاوتِ نظر پیش می‏آید؛ مرجعی به ارزیابی بپردازد.

– یعنی کارکردِ شورای نگهبان را داشت؟

– شاید. بیشتر نقش داوری در موارد اختلاف نظر و مسائل جدیدی که ممکن بود در مسیر چنین تجربه‏ای پیش بیاید.

– پس کارکردی مبنی بر اینکه در جریانِ تدوین و ارائه‏یِ برنامه از سوی حزب به جامعه – بعنوان حزبی که بیشترین تعدادِ روحانی و ارتباطِ نزدیک با فقها دارد- به‏نوعی فقه را کارکردی کند و به مسایلِ اجتماعی پاسخ دهد؛ وجود نداشت؟ صرفا در حدِ رد و تأیید، در مواردِ اختلافی بود؟

– نه. مرجعِ انطباق و عدم انطباق در مواردِ اختلافی بود با اساسنامه‏یِ حزب. به همین دلیل هم، در دوران فعالیّتِ حزب تنها یک یا دو بار جلسه داشت.

– آقای دکتر! در مباحثِ مربوط به تأسیسِ حزب، شما اشاره داشتید به سابقه‏یِ فعالیّتِ سیاسیِ دکتر بهشتی و برگشتید به نهضت ملّی. یک مسأله‏ای که عدّه‏ای مطرح می‏کنند و به نظر می‏رسد بعدا در انحلالِ حزب هم مؤثر بود؛ این است که انگیزه‏یِ مؤسسانِ حزب، به‏نوعی به ناکامیِ جریان روحانیّت در دوران نهضت ملّی برمی‏گردد و اینکه در حالیکه دکتر مصدّق سازمانِ سیاسیِ خود را داشت، روحانیّت و آیت‏الله کاشانی فاقدِ تشکیلات بود و نتوانست نقشِ اصلی و برتر را ایفا کند و نهایتا هم، نهضت ملّی شکست خورد. بعد هم می‏رسند به سابقه‏یِ تشکیلِ هیأت‏های مؤتلفه در دهه‏یِ 40 و نهایتا در یکی از مقالاتِ این طیف(3)، ادّعا می‏شود خاستگاه حزب جمهوری اسلامی جریانِ آیت‏الله کاشانی و مؤتلفه بوده است. نظر شما دراین‏باره چیست؟

– ببینید! تجربه‏یِ تشکیلِ احزاب در کشور و سرنوشتِ آنها، تجربه‏ای است که انباشته می‏شود. ولی به هیچ وجه، آنچه شما فرمودید؛ درست نیست.

– البته من نگفتم؛ نقلِ قول از مخالفان بود!

– به هر حال، من این را با واقعیّتِ تاریخی منطبق نمی‏بینم. ذهنیّتی که منجر به تأسیسِ حزب جمهوری اسلامی شد؛ به هیچ وجه، نمی‏خواست خود را در برابر تشکّل‏هایی تعریف کند که به نحوی تبارشان به مرحوم دکتر مصدّق می‏رسید. در موردِ دکتر مصدّق هم، دیدِ نزدِ اغلبِ اعضاء اصلا دیدی منفی وجود نداشت.

– معتقدند ایده آن بود که چون روحانیّت در نهضت ملّی تشکّل نداشت، شکست خورد.

– این، منحصر به نهضت ملّی نیست. انباشتِ تجربه از مشروطه به این سمت است که تشکّل‏یابی را الزامی می‏کند و نه فقط برای روحانیّت. حزب جمهوری اسلامی هم، حزبِ روحانیّت نیست. درست است پنج نفری که حزب را اعلام کردند، روحانی بودند؛ امّا نکته‏یِ اصلی آن بود که یک کانونِ اعتماد و افرادی شناخته‏شده موضوع را اعلام کنند. ضمن اینکه دور و بَرِ آقای کاشانی هم تشکّل‏هایی بودند. مگر حزبِ زحمتکشان نبود؟ اینها هم مصادره‏یِ تاریخ است و هم ارائه کردنِ تصویری کلیشه‏ای. در موردِ مؤتلفه هم، همینطور. اولا حزبِ مؤتلفه نداشتیم. هیأت‏های مؤتلفه هم تشکّل‏های کوچکِ بازی بود که در حوادثِ سال 42، بعنوانِ گروه‏هایِ بسته‏یِ حزبی اصلا نبودند. نوعِ نگاهِ خودشان هم، حزبی نبود. اگر بخواهیم اینطور عمل کنیم، این نوعی به کارگیری مفاهیم و الگوهای بعدی بر تاریخ گذشته است که اصطلاحاً به آن reprojection می گویند. یعنی می‏خواهیم مسأله‏ای مربوط به زمانِ آینده را به ماقبل تسرّی بدهیم! ضمن آنکه هیأت‏های مؤتلفه در سال‏های نزدیکِ انقلاب، اصلا فعالیّتی نداشتند و بعد از دستگیریِ افراد در پیِ حوادثِ سال 42 ما اصلا بعنوانِ مؤتلفه، تشکّلی نداریم. حتّی در میانِ آنها، افرادی که به حرکت‏هایِ تندتر و مسلّحانه روی آوردند، بخشِ کوچکی درونِ مجموعه‏ای بودند که قبلا به صورتِ پیوندِ عامِ بازِ سنّتیِ دینی در هیأت‏هایی با هم جمع بودند. به هر حال، اینکه نیاز به تشکّل برآمده از یک تجربه‏یِ تاریخی است، درست است و می‏توان گفت از مشروطه به این سو، مدام این تجربه‏ها انباشت شده است.

– اصولا اگر شما بخواهید حزب جمهوری اسلامی را تبارشناسی کنید، به کجا برمی‏گردد؟

– به انباشتِ تجاربِ حرکت‏هایی که از مشروطه آغاز شد.

– ولی تشکیلات یا فردِ مشخّصی را نمی‏توان ذکر کرد؟

– نه.

– بحثِ دیگری که در رابطه با نگاهِ دکتر بهشتی به مقوله‏یِِ تحزّب قابلِ طرح است؛ نسبتِ اخلاق و تحزّب است و به نظرِ من، جلوه‏یِ آن، همان جمله معروف «حزب معبد است». این سخن در جامعه‏ای که حزب صرفا بعنوان «یک بازی» که اغلبِ موارد هم بازی آلوده‏ای است، شناخته می‏شود؛ آن هم از طرفِ یک عالمِ دینی جای تأمّل دارد. مبانیِ طرحِ این بحث از سوی شهید بهشتی چه بود؟

– ایشان، مسأله‏یِ حزب را دقیقا در امتدادِ مسؤولیت‏هایِ اجتماعیِ یک فردِ باایمان می‏دید و بنابراین، براصلِ اخلاقی بودنِ حرکت تأکید داشت. می‏دانید که در فلسفه، بحث‏هایِ زیادی در بابِ نسبتِ اخلاق، سیاست و حقوق مطرح است. در طرزِ نگرش‏هایی سیاست – و همینطور حقوق- در امتدادِ اخلاق تلقّی می‏شود. متقابلا، اندیشه‏هایی را سراغ داریم که در اصل و بنیانِ خود، حقوقی هستند؛ بعد در جاهایی که از منظرِ حقوقی خالی می‏ماند، اخلاق معیار قرار می‏گیرد. طرزِ نگرشِ مرحوم بهشتی و حزبِ جمهوری اسلامی این بود که خود را تشکّلی «اخلاق‏محور» می‏دید و اگر واردِ عرصه‏یِ اجتماعی-سیاسی می‏شود؛ در امتدادِ حرکت و مواجهه‏یِ اخلاقی است. این اخلاق هم طبعا مبتنی بر اندیشه‏یِ دینی است. بر این مبناست که جملاتی نظیرِ «حزب معبد است» را می‏شنویم و این، در نزدِ دکتر بهشتی جدّی بود. ایشان جدّا معتقد بود که جُز با نردبانِ راستی نمی‏توان به بامِ حقیقت رسید. به هیچ وجه؛ هدف، وسیله را توجیه نمی‏کند. و در این بین، زاویه‏ها ممکن است بسیار کوچک باز شود؛ امّا وقتی باز شد، ممکن است بعدها آدمی سر از جاهایی درآورد که برایش باورکردنی نباشد. چون در مسیری حرکت کرده‏اند که فاصله‏ای بعید با نقطه‏ای دارد که فکر می‏کردند در آن جهت، حرکت می‏کنند و همه مسایل را بعنوانِ لوازمِ این حرکت تلقّی کرده‏اند و مُدام بر بی‏اخلاقی‏ها چشم پوشیده‏اند.

– آیا دیگران هم، این رویکرد را واقعگرایانه می‏دانستند؟ مثلا جمله معروفِ شهید بهشتی که دهه اوّلِ انقلاب روی دیوارها هم نوشته می‏شد که: «ما شیفتگانِ خدمتیم؛ نه تشنگانِ قدرت»، آیا اصولا با موازینِ علم سیاست و نظریه‏های رئالیستی که قدرت را مسأله‏یِ اصلیِ سیاست (و از جمله تحزّب) می‏داند، همخوانی دارد؟ کمااینکه ما شاهدیم جریان‏هایی بویژه در سال‏های اخیر با همان شعارِ «خدمت» و با سیاه‏نمایی و تخریبِ فعالیّت‏هایِ سیاسی و حزبی رویِ کار آمدند و غیراخلاقی‏ترین شیوه‏ها را هم به کار گرفتند.

– شما در موردِ شهید بهشتی پرسیدید، من هم در موردِ ایشان پاسخ می‏دهم. مرحوم بهشتی معتقد بود اگر فعالیّتِ اجتماعی بخواهد از چارچوبِ اخلاق خارج شود، حتّی اگر منجر به کسبِ کانون های مدیریّتِ اجتماعی شود؛ فاقدِ ارزش است. من می‏خواهم در این نگاه تجدیدنظر کنید که لازمه‏یِ ورود به عرصه‏یِ سیاسی، این است که شما قدرت را اوّلین هدف در نظر بگیرید که به هر قیمتی هم، باید به دست بیاید. اگر این نگاه بود، اصلا ضرورتی برای تأسیسِ حزب جمهوری اسلامی وجود نداشت. یکی از مواردی که مرحوم بهشتی بعنوانِ فارقِ این تشکّل به آن نگاه می‏کرد؛ این بود که می‏خواهیم در یک محیطِ سالمِ اجتماعی به یک رقابتِ سالمِ سیاسی وارد شویم. به هیچ وجه، نگاهش این نبود که این حزب تنها تشکّلِ داخلِ کشور باشد. اتفاقا آمادگیِ کاملِ ذهنی و حتّی ترغیب می‏کرد به ایجادِ تشکّل‏های دیگر. می‏گفت: «خیلی خُب. ممکن است این تشکّلِ ما را دوستان نپسندند؛ امّا هیچ دلیلی ندارد که تشکّل‏هایِ دیگر شکل نگیرد».

– چند موردِ مشخّص از این برخوردِ اخلاقی حزب جمهوری اسلامی را ذکر می‏کنید؟

– حزب جمهوری اسلامی تا مقطعی که دکتر بهشتی در قیدِ حیات بود؛ در مواردی این پایبندی به اخلاق را بُروز داد. یک مورد از برخوردهایِ اخلاقی آن بود که برخی اعضایِ حزب که حتّی در شورای مرکزی عضویّت داشتند، خط مشی‏های تندتری را در پیش گرفتند. مثلا مرحوم شهید محمد منتظری به همراه افرادی منسوب به این طیف تا جایی پیش رفتند که پس از انقلاب و در حالیکه نهادها به‏تدریج در حالِ شکل گرفتن بودند؛ دست به کاری کاملا غیرقانونی مثلِ اشغالِ باند فرودگاه مهرآباد زدند. در مقابل این حادثه، در یک سطح کسانی مثل آقای بهشتی و افرادی که علاوه بر عضویت در حزب، عهده‏دار مسؤولیت بودند، قرار داشتند. در سطحی دیگر، این افراد و افراد دیگر داخلِ حزب با این سؤال روبه‏رو بودند که افرادی منسوب به حزب کاری غیرقانونی انجام داده‏اند و چه باید کرد؟ این مسأله در شورای مرکزیِ حزب مطرح و منجر به خروجِ تعدادی از افراد از حزب شد. موردِ دیگر، بحثِ اعلام کاندیداتوری آقای جلال‏الدین فارسی از طرفِ حزب برای ریاست‏جمهوری بود. اولا نحوه انتخابِ ایشان بر اساسِ بررسی پیشنهادهای مختلف و آرای اعضاء بود که اتفاقا دکتر بهشتی، از کسانی بود که نظرشان آقای فارسی نبود و فردِ دیگری را پیشنهاد داشتند. امّا از آنجا که ایشان معتقد به کارِ جمعی بود؛ وقتی تصمیم گرفته شد، به‏عنوانِ دبیرکل نامزدیِ آقای فارسی را اعلام کرد. بعد هم که آن مسایل مطرح شد و شائبه‏یِ ایرانی‏تبار نبودنِ ایشان عنوان شد – در حالیکه واقعا اینطور نبود- چون فضایی سنگین در عرصه‏یِ اجتماعی بوجود آمده بود و اوّلین انتخابات ریاست‏جمهوری هم، حساسیّتِ ویژه‏ای داشت؛ حزب از نامزدِ خود دست کشید و بعد، از آقای دکتر حبیبی حمایت شد. این، از مواردِ پایبندیِ حزب و شخص مرحوم شهید بهشتی به موازینِ اخلاقی بود. این را هم عرض کنم که ایشان هیچ‏گاه این سخن را مطرح نکرد که مثلاً رأی من غیر از این بود امّا پذیرفته نشد و امثال این حرف‏ها. معتقد بود لازمه‏ی کارِ جمعی پذیرفتن رأی جمع و قبول مسؤولیت جمعی است. مسأله دیگر که فوق‏العاده مهمتر بود؛ مسأله‏یِ ائتلاف بود که اهمیّتِ تاریخی داشت. از این جهت می‏گویم تاریخی که مدّتی پیش به مناسبتی، نگاهی داشتیم به گفت‏وگویی که چریک‏های فداییِ خلق با مرحوم بهشتی انجام داده بودند(4). در آنجا می‏بینیم اهمیّتِ ائتلاف، حتّی برای نیروهایی که درونِ ائتلاف بودند، چندان روشن نبود تا نیروهایی که بیرون ایستاده بودند. چرا که بعد از پیروزی انقلاب، فضا یکباره باز شد و تشکّل‏هایی با انواع و اقسامِ نام‏ها شکل گرفت؛ نیروهای مذهبیِ علاقه‏مند به انقلاب، هم ممکن بود با تشتّتِ بسیار بالا در داخلِ خود مواجه شوند و نتوانند در عرصه‏هایی چون انتخابات، همکاریِ نزدیکی پیدا کنند. این، مصاحبه نشان می‏دهد تشکّل‏های غیرمذهبی که در حالِ تبدیل به تشکّل‏هایی جدّی و منسجم بودند، توجّه بیشتری به موضوعِ ائتلاف نیروهای علاقمند به انقلاب داشته‏اند. در این شرایط، از آنجا که افرادی از جانبِ حزب و افرادی از بیرونِ حزب کاندیدا شده بودند و لیست‏ها بسته شده بود؛ قرار شد ائتلاف صورت گیرد. طبعا در ائتلاف، افرادی باید کنار گذاشته شوند. این، یک محکِ جدّی بود که نحوه‏یِ برخوردِ یک تشکّل با افرادِ داخل و بیرونِ خود چیست؟ و انصافا در ارزیابی‏هایی که صورت گرفت، تا آنجا که مقدور بود توانایی‏ها و ویژگی‏هایِ مثبتِ افراد ملاکِ عمل واقع شد؛ حتّی اگر بیرون از تشکّل بودند. وقتی ائتلاف صورت گرفت، تحمّل چنین چیزی برای برخی اعضای حزب – بویژه برخی از اعضای شورای مرکزی- دشوار بود که افرادی خارج از حزب بر اعضای حزب ترجیح داده شده‏اند. بر سرِ همین موضوع، بعضی افراد از حزب رفتند و برخی هم از جلسه قهر کردند. امّا خاطره شیرین آنکه، یکی از افرادِ حذف‏شده آقای سرحدی‏زاده (5) بود. در فاصله‏ای که هنوز عده‏ای داشتند گفت‏وگو می‏کردند و عدّه‏ای هم علیرغمِ رأی‏گیری و تثبیتِ لیست همچنان ابرازِ ناخرسندی می‏کردند؛ ایشان بیرون رفت، شیرینی خرید و برگشت و پخش کرد. می‏گفت: «من خوشحالم که شما ابتدا به من به‏عنوانِ نامزدِ حزب اعتماد کردید و بعد، وقتی دیدید لازم است افرادی در جهتِ ائتلاف حذف شوند؛ مرا در زمره حذف‏شدگان قرار دادید و در من، ظرفیّتِ آن را دیدید که هم کاندیدا شوم و هم بتوانم حذف شوم». در مورد نخست وزیری مرحوم شهیدرجایی هم دقیقاً همین مسأله پیش آمد که با وجود افرادی در حزب، در مجموع وقتی اصلح بودنِ نسبی ایشان روشن شد، حزب فردی بیرون حزبی را ترجیح داد. موارد دیگری در سطوح پایین‏تر کم نیستند. بنابراین، مسأله صرفاً یک شعار نبود، بلکه در نقاط حساسی پایبندی این تشکل در زمان شهیدبهشتی به آزمون گذاشته شد.

– آقای دکتر! به مصاحبه‏ دکتر بهشتی با دو عضو چریک‏های فدایی اشاره داشتید. من در همین مصاحبه به جمله‏ای از آقای بهشتی برخوردم از این قرار: «ما در حزب مقیّد هستیم تمامِ مسؤولیّت‏ها را دسته‏جمعی بگیریم». با توجّه به اختلافاتی که بعدا در حزب پیش آمد و نهایتا منجر به تعطیلیِ حزب شد؛ آیا واقعا این مسأله در دورانِ شهیدبهشتی و همینطور پس از شهادتِ ایشان، در حزب و روندِ تصمیم‏گیریِ شورای مرکزی وجود داشت؟ به عبارتی، ساختارِ تصمیم‏گیریِ حزب تا چه حد دموکراتیک بود تا بتواند اختلافات را مدیریّت کند؟

– در زمانِ حضورِ شهیدبهشتی، با توجّه به اعتقادِ عمیقِ ایشان به کارِ جمعی، این تصمیم‏گیریِ دسته‏جمعی وجود داشت.

– دسته‏جمعی به معنایِ رأی اکثریّت، دیگر.

– بله. دقیقا رأی اکثریت. حتّی اگر ایشان و دیگر مؤسسانِ حزب در اقلیّت قرار می‏گرفتند. حتّی یکی از دلایلِ کنار رفتنِ یکی از اعضای مؤسس از حزب، همین مورد بود. می‏گفتند چه معنا دارد رأیِ مؤسسان حزب و افرادِ دارای سابقه مبارزاتی با رأی جوانی که به شورای مرکزی راه یافته، یکی باشد؟ من نمی‏خواهم این حرف را رد یا تأیید کنم؛ امّا به هر حال، پذیرشِ رأیِ اکثریّت از لوازمِ کار دسته‏جمعی است. اصرارِ مرحوم بهشتی بر تشکیلِ کنگره که واقعا در شرایطی دشوار قرار بود؛ از نکاتِ قابل تأمّلِ دیگر است. در یک جلسه‏یِ دفتر سیاسی که در حدود اردیبهشت ماه سال 60 تشکیل شد، ایشان مسأله‏یِ کنگره را طرح کرد. این در حالی بود که شرایطِ اجتماعی بسیار پیچیده شده بود و فشارها و حملات به حزب، در اوج بود. دوستان بالاتفاق، مخالفت بودند. نزدیکِ سه ساعت ایشان صحبت کرد. بعد از این صحبت‏ها، همه ما یا با نظرِ ایشان همراه شده بودیم؛ یا دیگر مخالف نبودیم. این،گذشته از توانایی بالای شهید بهشتی بر اقناع جمع، نشان می‏داد که ایشان چقدر برای کارِ جمعی اهمیّت قائل بود که تأکید داشت شورای مرکزیِ منتخبِ کنگره و برآمده از بدنه‏یِ حزب، در همان اوایل و علیرغمِ آن فضا تشکیل و جایگزینِ شورایِ مرکزیِ منتخبِ هیأت مؤسس شود. امّا به‏تدریج، این روند در حزب کمرنگ شد. شاید به دلیلِ تلقّیِ متفاوتی که از کارِ حزبی وجود داشت.

– تلقّیِ متفاوت چه بود؟

– ببینید! ما بالاخره حدود یکسال پس از حادثه هفتم تیر به سمتِ برگزاریِ کنگره رفتیم و انتخاباتی هم صورت گرفت؛ امّا در همان کنگره مشکل پیش آمد. چرا که به‏نوعی دسته‏بندی‏های داخلیِ حزب در این مدّت شکل گرفته بود و به نظر می‏رسید ما از آن نگرشِ باز و گسترده‏ای که حزب بر مبنایِ آن تأسیس شد؛ دور شده بودیم و در بخش‏هایی از حزب، افرادی که به هم نزدیک‏تر بودند، می‏خواستند نوعی «تجمّعِ در تجمّع» و «حزب درون حزب» را شکل دهند و به دلایل مختلفی به این روند میدان داده شد. این، روندی بود که متأسفانه پیش رفت. طوری که حتّی منجر به مواجهه‏یِ افرادی از حزب که منتقد دولت بودند با افرادی شد که در دولت مسؤولیت داشتند و هر دو طیف هم، در یک تشکّل حضور داشتند. مسأله هم آن بود که گفت‏وگوی اعضای مؤثری از حزب به جای آنکه درونِ حزب صورت گیرد، در عرصه‏یِ اجتماعی انجام می‏شد! این موضوع به‏عنوانِ یک نقد در شورای مرکزی هم مطرح شد که مگر بجا نیست که این مسایل ابتدا درونِ حزب مطرح شود؟ تا قبل از حوادثِ سال 60 اینطور بود که به مدیریّتِ حزب مجموعا این اعتماد وجود داشت که بدونِ هیچ دغدغه و نگرانی اگر مسایلِ اختلافی طرح شود، می‏تواند در حزب مطرح شود، بحث شود و نهایتا جمع‏بندی شود و نتیجه‏یِ مثبتی از آن درآید. متأسفانه، این رویکرد به‏تدریج در حزب کم شد. حتّی احساسِ من آن بود که نوعی اِبا یا پرهیز از جانبِ مدیریّتِ حزب وجود دارد که نگران است اگر مسایل طرح شود، امکانِ جمع‏بندیِ آن وجود نداشته باشد. این، یکی از نقاطی بود که بعدها کارِ حزب را تضعیف کرد.

– درباره‏یِ اختلافاتِ درون حزب جمهوری اسلامی چند موضوع و محور وجود داشت. یکی درباره‏ روزنامه «جمهوری اسلامی» بود که چندین بار در جلساتِ شورای مرکزی، آقای آیت انتقادهایِ تُندی از روزنامه و سردبیرِ وقتِ آن – مهندس میرحسین موسوی- داشته است. اصلِ این انتقادها، حولِ چه بود و شورایِ مرکزی مجموعا از کدام طرف حمایت می‏کرد؟

– تفاوتِ دید، اغلب بر سرِ موضع‏گیری‏هایِ تاریخی بود. مثلا درباره‏یِ حوادثِ سال 32، مسأله‏یِ نهضتِ ملّی و شخصِ دکتر مصدّق بود.

– به خاطرِ انتسابِ آقای آیت به حزبِ زحمتکشان؟

– به هر حال، نگرشی وجود داشت و منحصر به ایشان هم نبود. آنها مواضعِ تندی علیه مرحوم دکتر مصدّق داشتند و این مواضع، نمی‏توانست از طرفِ مجموعه‏یِ حزب اتّخاذ شود و بنابراین، در روزنامه هم انعکاس پیدا نمی‏کرد. موضوع هم، نقدِ دکتر مصدّق نبود؛ نحوه‏یِ مواجهه‏یِ تُندی بود که به نظر می‏رسید در مواردی هم فراتر از مسایلِ تاریخی و دور از جاده‏یِ انصاف است. مواجهه‏یِ دیگری که درونِ حزب به وجود آمد، آن بود که جریانی به علّتِ خاستگاهِ متفاوتی که از نظرِ اقتصادی داشتند؛ با برخی سیاست‏هایِ دولت(6) دچارِ اختلاف‏نظر شد. البتّه، اختلاف‏نظر طبیعی است. مهم، نحوه‏یِ مواجهه با مسأله بود. آنچه که به نظر من در آن توفیقِ بالایی به دست نیامد، این بود که اختلافات طرح، بررسی و چکش‏کاری شود و نهایتا، موضعِ واحدی از حزب بیرون بیاید. این کار نشد.

– با توجّه به حضورِ دو طیفِ مخالف به رهبریِ مهندس موسوی در یک سو و مؤتلفه در سوی دیگر، چطور می‏شد از بینِ آنها به موضعی واحد رسید؟ و حتّی اگر چنین موضعی بیرون می‏آمد، رییس‏جمهور و نخست‏وزیرِ وقت- که هر دو هم عضوِ حزب جمهوری اسلامی بودند- آیا الزامی به رعایتِ موضعِ حزب در جایگاهِ دولتی خود داشتند؟ اصلا نسبتی بین حزب و دولت وجود داشت؟

– از آنجا که سیستمِ رأی‏گیری در ایران به احزاب نبود و هنوز هم نیست، مسؤولیتِ فردیِ فرد کماکان بر سر جایِ خود باقی است؛ فارغ از عضویّتِ در تشکیلات.

– اینکه شما می‏فرمایید مسایل باید درون حزب حل می‏شد و به عرصه‏یِ اجتماعی نمی‏آمد؛ وقتی رییس‏جمهور و نخست‏وزیر به برنامه‏یِ حزب ملزم نباشند، طرفِ مقابل هم خود را ملزم نمی‏داند و خارج از حزب عمل خواهد کرد.

– حرفِ من این بود که چرا اساسا این مسایل درونِ حزب طرح نمی‏شود؟ ضمن آنکه اگر قرار بود به مواضعِ حزب هم عمل شود، باز رویکردِ دولت به مواضع نزدیک‏تر بود و عملا، جریانِ مقابل در پیِ تجدیدنظر در مواضعِ حزب بود. به همین دلیل هم، آن موقع هشدار داده شد که اگر این مسایل بحث و حل نشود؛ نهایتا انباشته خواهد شد و به موجودیّتِ حزب ضربه خواهد زد. و همینطور هم شد.

– کلا برآوردِ شما از آرایشِ نیروها درون حزب جمهوری اسلامی چه بود؟ آیا می‏توان گفت یک طیف (موسوم به چپ) در دفتر سیاسی و طیف دیگر (راست) در شورای مرکزی اکثریّت داشتند؟

– من اولاً نامگذاریِ چپ و راست را غیرواقع‏بینانه می‏دانم. به علاوه، ما با دو جمع در دفتر سیاسی و شورای مرکزی روبه‏رو نیستیم. همانطور که می‏دانید افرادِ مشترکی در واخدهای مختلف حزب و همچنین در تهران و شهرستان‏ها حضور داشتند.

– چطور می‏شد این توازنِ قوا را مدیریّت کرد؟

– نفسِ وجودِ تفاوت دیدگاه درونِ یک مجموعه، وجهِ منفی ندارد. اینکه چطور با چنین وضعی باید برخورد کرد تا برآیندِ آن، مثبت باشد و اینکه تا چه اندازه این امر با توفیق همراه شد؛ قابلِ نقدِ تاریخی است. به هر حال، این اختلاف‏نظرها به‏تدریج، نوعی کانون‏بندی‏هایی هم پیدا کرد. اینکه چطور این موارد مدیریّت شد؛ از مسایلی است که با اطّلاعِ بیشتر، داده‏های دقیق‏تر و تحلیلی منسجم‏تر می‏توان به ارزیابی آن نشست. صورت مسأله را هم می‏توان «میزانِ توفیقِ حزب در جمع نگاه داشتنِ جمع» تعریف کرد. نکته‏یِ دیگر آنکه وقتی مجالِ تئوریزه کردنِ مسایل و چکش‏کاریِ آن فراهم نشود، ممکن است به‏تدریح بعضی از نگاه‏ها و باورها با بعضی وجوهِ انسانی- شخصیِ افراد آمیخته شود؛ که این امر، مسأله را پیچیده‏تر می‏کند. به عبارتی، مسأله پیجیده‏تر از آن بود که بگوییم دو کانون با دو دیدگاهِ متمایزِ فکری درونِ حزب شکل گرفته‏اند. اولا به دلیلِ فقدانِ فضای گفت‏وگوی درون حزبی، دیدگاه‏هایِ نظری از هم تفکیک نشد. ثانیا، ممکن بود مسایلی که بنیه‏یِ فکری و بینشی داشت؛ درعین‏حال، با مسایلِ فردی و اخلاقی افراد هم گره بخورد. در این صورت، مسایل خیلی پیچیده‏تر می‏شود و حزب هم، چنین وضعیّتی را پیدا کرد.

– آقای دکتر! یکی از ویژگی‏های حزب جمهوری اسلامی تعداد بالای اعضای آن است. بطوری که شهید باهنر حدودا دو ماه بعد از تأسیس، تعداد اعضای آن را دو میلیون نفر اعلام می‏کند و یا آقای مرتضی نبوی معتقد است چون نام حزب جمهوری اسلامی بود و در شعار انقلاب هم شکلِ نظام جمهوری اسلامی عنوان شده بود؛ مردم فکر می‏کردند هرکس بخواهد تمایل خود به نظام را اعلام کند، باید عضوِ این حزب شود. شما هم این تحلیل را قبول دارید؟ و دیگر اینکه، این میزانِ بالای اعضاء چه تأثیری بر ساختار و روندِ کارِ حزب داشت؟

– نکته‏یِ اوّل خیلی درست است. یعنی، حزب با استقبالی غیرمترقّبه مواجه شد که با توجه به اعلامِ موجودیّتِ آن یک هفته پس از پیروزی انقلاب – و نه فقط به خاطرِ تشابه اسمی- و نیز به خاطرِ حضورِ چهره‏هایِ شاخص و مورد اعتماد در حلقه‏یِ مؤسسان، با این تلقّی در بخش‏هایی از جامعه مواجه شد که روی آوردن به این تشکّل، به منزله‏یِ مشارکتِ فعّال در انقلاب است. من خاطرم هست اوّلین بار که عضوگیری را در کانون توحید اعلام کردیم؛ بنده به همراه آقای محمد هاشمی، آقای فرشاد مؤمنی، مرجوم شهید مالکی، شهید اجاره‏دار و تعدادی از دوستان حدود 100 برگه‏یِ عضویّت برای روز اوّل آماده کرده بودیم و تصوّرمان هم این بود که این تعداد هم، اضافه خواهد آمد. امّا ناگهان با جمعیّتی بسیار غیرعادّی مواجه شدیم که اصلا آمادگیِ آن را نداشتیم. از همانجا به نظر می‏رسید با یک این‏همانیِ پیچیده و مشکل‏ساز برای تشکیلات مواجه شده‏ایم. ظهر که مرحوم بهشتی و چند تن از آقایان به کانون توحید آمدند، گفتیم با چنین مسأله‏ای مواجه هستیم که غیرعادّی است. نهایتا هم، حزب حدود چهار و نیم میلیون عضو در سراسر کشور پیدا کرد. این رقمِ بالا، همانطور که اشاره کردید، خودش به یکی از مسایلِ حزب تبدیل شد. چرا که بدین ترتیب، حزب متفاوت از احزابِ دیگر شد که از کانونی کوچک آغاز به کار می‏کنند و به‏تدریج، اعضایی تربیت می‏کنند و با انضباطِ لازم به خدمت می‏گیرند.

– چطور افراد گزینش شدند؟

– از شورای مرکزی با تشکیلِ واحدها، یک سازماندهی از بالا انجام شد تا به‏تدریج بتوانیم افرادی را که آمده‏اند، شکلِ مضبوطی بدهیم. در این زمینه، بخش‏هایِ مختلفی در حزب تشکیل شده بود. مثلا واحدِ دانشجویی، بزرگترین واحدِ ما بود. یا واحدِ کارگری، اوّلین بار بود که در عرصه‏یِ تشکّل‏هایِ دینی ایجاد می‏شد.

– در واقع، خانه کارگر از دلِ حزب جمهوری اسلامی درآمد.

– به عبارتی، تعدادی از فعالانِ کارگری که قبلا در حزب بودند، بعدا خانه کارگر را شکل دادند. امّا واحدِ کارگریِ حزب، غیر از خانه کارگر بود. همچنین، واحد اصنافِ حزب، واحدِ دانش آموزی و… همه نشان می‏داد که حزب جمهوری اسلامی مجموعه‏ای است که تلاش دارد نمونه‏ای از جامعه را در خود جمع کند.

– باز برمی‏گردم به سؤالی که قبلا پرسیدم. آیا اینها از ساختارِ حزب توده برداشت شده بود؟

– نه.

– امّا حزب توده هم سازمان‏های اقماریِ فعّالی در اقشارِ اجتماعی شکل داد.

– در حزب جمهوری سازمان‏هایِ اقماری نبود. اینها واحدهایِ خودِ حزب بود و مسؤولانِ هر واحد هم در شورای مرکزی حضور داشتند. بطوری که می‏توان گفت شورای مرکزی حزب، نمونه کوچکی از جامعه بود. بنابراین، حزب خود را با صنفی خاص تعریف نکرده بود. مرحوم بهشتی هم اعتقاد داشت فعالیّت‏هایی که در چارچوبِ جامعه روحانیّت مبارز – که خودِ ایشان در آنجا هم عضویّت داشت- صورت می‏گرفت؛ غیر از فعالیّت‏هایی است که در حزب انجام می‏شود. به همین دلیل هم، جایگاهی را که برایِ روحانیّتِ مبارز قائل بود؛ برای حزب قائل نبود و بالعکس. اصلا قرار نبود این دو تشکّل، یک کار انجام دهند.

– شما اشاره داشتید به «این‏همانی» که در سطحِ جامعه بین حزب و نظامِ جمهوری اسلامی شکل گرفت. از همینجا سؤالی شکل می‏گیرد که نسبتِ حزب جمهوری اسلامی با نظامِ جمهوری اسلامی چه بود و در صورتِ بقایِ حزب، آیا می‏توانست روی سمت‏گیری‏ها و تحوّلاتِ درونِ نظام –به‏ویژه از نظرِ توسعه سیاسی- می‏توانست مؤثّر باشد؟

– مواجهه عامّی که با حزب صورت گرفت، این وجهِ مثبت را هم داشت که در اوّلِ انقلاب که تقریبا هیچ تشکّل گسترده‏ای وجود نداشت؛ در برپاییِ نهادها و فراهم کردنِ زمینه‏یِ استقرار نظام نقشِ مهمی ایفا کرد. من با اطمینان می‏گویم خدماتی که حزب جمهوری اسلامی – به‏رغمِ کاستی‏هایی که داشت- در جهتِ استقرار یک نظام‏مندی در جامعه‏ای که یکباره کلّ چارچوب‏هایِ آن شکسته شده بود؛ بسیار ارزشمند بوده است. همچنین، یک سری پایبندی‏ها و خلق‏وخوهایی که من بعضی از آنها را مثبت می‏دانم، در جمع‏های مختلفی که در حزب تشکیل شده بود؛ تقریبا ماند. یعنی، حتّی بعدها که دیگر تشکّلی نبود؛ آدم تفاوتِ افرادی را که روزگاری با هم در این تشکّل بودند، با دیگران می‏دید و محسوس بود. می‏خواهم بگویم حزب خاطره‏ای تاریخی برای اعضایِ خود باقی گذاشت و صبغه‏یِ مشترکی را در نزدِ آنان شکل داد.

– و سؤالِ آخر؛ آیا حزب جمهوری اسلامی با آن شکل و جریان‏بندی‏های درونِ آن، قابلِ دوام بود؟

– این، سؤالی جدّی است. من فکر می‏کنم اگر حزب می‏توانست به‏نوعی خود را سازماندهی کند که از وضعِ غیرمترقّبه‏یِ اوّلیه به سمتِ یک تشکّلِ مضبوط – آنطور که در احزابِ دنیا می‏شناسیم- حرکت کند؛ احتمالِ دوامِ آن بود. امّا من نمی‏دانم حزب تا چه حد می‏توانست چنین توفیقی پیدا کند.

– پس تعطیلیِ حزب گریزناپذیر بود؟

– نه. شاید فراهم کردن امکان طرح روشن‏تر مسائل و حرکت بر اساس اقناع جمعی و کوشش برای حرکت مضبوط تر همراه با تعمیق بُعدِ نظری و پایبندی بیشتر به همان معیارهای اصولی و اخلاقی و نیز روشن‏تر شدن نسبت میان حزب و مدیریّت کلان اجتماعی می‏توانست مسیر دیگری را برای آن رقم بزند. مهم‏تر از همه، درکِ نقش مؤثر حزب نه تنها تا رسیدن به کانون‏های اجرایی بلکه فراتر از آن به‏عنوان عاملی مستمر و تصحیح‏کننده و تصحیح‏شونده نیاز به اعتقادی عمیق‏تر به کار تشکیلاتی داشت که چندان محفوظ نماند، به طوری که حتّی این نگرانی فراهم شد که ممکن است ادامه‏یِ چنین وضعیّتی نه تنها برای جامعه مفید واقع نشود، بلکه پیامدهای ناخواسته‏ای را هم به همراه داشته باشد. به همین جهت پیشنهاد توقّف فعالیت‏های حزب بالاخره مورد موافقت قرار گرفت.

پی‏نوشت‏ها:

1- در این زمینه نگاه کنید به مقاله آیت‏الله بهشتی در کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» (1341) با عنوان «روحانیت در اسلام و در میان مسلمانان». در این مقاله، شهید بهشتی با مقایسه جایگاه روحانیّت در اسلام با سایرِ ادیان، هویّتِ صنفیِ بسته‏ای را برای روحانیّت در اسلام قائل نمی‏شود.

2- کتاب «مواضع ما»، انتشارات حزب جمهوری اسلامی.

3- حزب جمهوری اسلامی: عملکردها و ناکامی‏ها، نبی‏الله امامی، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 11 خردادماه 1390؛ بازنشر در سایت رجانیوز .

4- گفت‏وگوی فرخ نگهدار و مصطفی مدنی، از اعضای کادر مرکزی سازمان چریک‏های فدایی خلق، با دکتر محمدحسین بهشتی، انجام‏شده در سال 1359، انتشار در سایت رسمی بنیاد آثار و اندیشه‏های شهید دکتر بهشتی، تیرماه 1391.

5- ابوالقاسم سرحدی‏زاده. از اعضای حزب ملل اسلامی پیش از انقلاب که به حبس ابد محکوم بود. پس از انقلاب، یک دوره وزیر کار، دو دوره نماینده مجلس شورای اسلامی و چند سال دبیرکل حزب اسلامی کار بود.

6- البته این سیاست‏ها منحصر به دولت هم نبود؛ مصوّبه مجلس بود و از حمایتِ امام و مجموعه‏یِ نظام هم برخوردار بود و دولت هم، اجرایِ آن را برعهده داشت.

ماهنامه مهرنامه، تیرماه 91


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها