1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
انسانی که آزادی انتخاب نداشته باشد انسان اسلام نیست

آزادی و انتخابگری و جستجوگری در «انسان شناسی» شهید دکتر بهشتی

میثم محمدی

بهشتی انسان اسلام را موجودی جستجوگر و انتخابگر می‌داند و این هر دو شروط معنادار او در معنابخشی به مفهوم «انسان» است. او در همان نخستین سال‌های انقلاب در سخنرانی‌های خود مدام بر این نکته تاکید می‌کند که نکند روش‌های اعمال سیاست در حاکمیت جدید، این طفل نوپای بی‌پشتوانه را به راهی کج برد و از اسلام، راهی خلاف ارزش‌های بنیادین انسانی برای او بگشاید. راهی که به باور بهشتی راه شناخته شده در اسلام نیست و نص دین با روح آن در تنافر است.

خواندن آرای شهید دکتر بهشتی در باب انسان و به تعبیری خوانش انسان شناسی بهشتی واجد اصول غیر قابل انکاری است که در غیاب آن، مطالعه «بهشتی» و دستیابی به نتایج دقیق از آرائ او دچار مشکلات جدی می‌شود. من در طول دوره‌ای که توانستم مجموعه نظریات و گفتارهای او را در کنار رفتارشناسی تربیتی و اخلاقی و سیاسی‌اش مطالعه کنم همواره متوجه می‌شدم که بهشتی در ضمن تمام مباحثی که در حوزه‌های سیاست و دین و اخلاق دارد به مجموعه‌ای از اصول مشخص در انسان شناسی بازگشت می‌کند. اصولی که او همچون دیگر متفکران کلاسیک در کنار جهان‌بینی و اید‌ئولوژی‌اش به روشنی و با نظمی معنادار تعریف کرده است. از همین رو با اینکه رویکرد وی در اغلب موارد رجوع به حوزه‌های مختلف زندگی، رویکردی اخلاقی و مبتنی بر روش تربیتی است (از آنجا که همواره یک معلم مانده است) اصول انسان شناسی روشن او در هیچ کدام از مواجهاتش با مسائل مختلف حوزه زندگی غایب و ناپیدا نیست.

احتمالا تذکر این نکته در آغاز این بحث لازم است که در اینجا به هیچ رو نمی‌خواهم انسان شناسی بهشتی و نیز ورود وی به اغلب حوزه‌های زندگی را بی‌خطا و مطلقا صحیح معرفی کنم. تصور نمی‌کنم این قبیل مدعیات ارزش چندانی برای طرح داشته باشد.

آنچه مراد من در این متن است اینکه نخست: نشان دهم ذهن منظومه‌ای و منسجم بهشتی چگونه راه را برای خوانش محققان از او هموار و دست او را به تعبیر خودش برای پژوهشگران رو می‌کند. یعنی آرای متفکری را در اختیار شما می‌گذارد که چه با او موافق و چه مخالف باشید می توانید نظریات او را روشن، بی مجامله و بی ابهام در انسان شناسی‌اش ببینید و دستتان برای نقد و خوانش و فهم او و سپس موافق یا مخالف بودن با او باز باشد.

دوم: اصول اساسی انسان شناسی بهشتی را به منزله اصول بررسی شده از جانب یک اسلام شناس بزرگ و معتبر در اختیار روشنفکران و مدیران و مربیان و سیاستمداران و عالمان دین و حتی مخالفان و منتقدان خودش قرار دهد تا زمینه قدرتمند و قابل استنادی از کرامت وجودی انسان در اسلام در دست داشته باشند. وقتی چنین زمینه ای در اختیار باشد می‌توان دقیقتر و علمی‌تر به نقد آرای مبتنی بر نادیده انگاشتن کرامت انسان در اسلام و نظریات دال بر درجه بندی انسان‌ها از لحاظ حقوق انسانی و شهروندی‌شان و به تبع اندیشه‌هایی که حوزه عمومی و انسان را فاقد دستیابی به حقیقت و بهره مندی از حقیقت می‌دانند، دست زد.

بر این اساس و با توجه به این هدف می‌توانیم اصول انسان شناسی بهشتی را در سه گانه ذیل فهرست کنیم: آزادی، انتخابگری، جستجوگری.

این سه مفهوم ستون فقرات انسان شناسی بهشتی را تشکیل می‌دهد. از نظر بهشتی انسانی که آزادی‌اش – به هر دلیل- محدود یا سلب شده باشد، از انسانیت فرو افتاده است. اصلا انسانی باقی نمانده تا بگوییم انسان محروم از آزادی. آزادی انسان برای بهشتی شرط خود انسانیت است. انسان به واسطه آزادی جستجوگری می‌کند و در بی‌انتهاترین گستره‌ها دست به انتخاب می‌زند. از نظر بهشتی انسان بواسطه انسان بودن واجد این حق است و اگر کسی بکوشد به هر توجیح، این بعد انسان را از او سلب کند انسانیت را از بین برده است. این قاعده اساسی دکتر بهشتی در انسان شناسی است.

آزادی انسان

شهید دکتر بهشتی در اولین سخنرانی‌های دوران آغازین انقلاب، آنهم در قم و برای طلاب علوم دینی این شرط خود را به وضوح توضیح می‌دهد و از آنان می‌خواهد که هیچ چیز را، بویژه دین را، به مردم تحمیل نکنند. او هر نوع تحمیلی به آزادی و انتخابگری مردم را بر خلاف دستور قرآن می‌داند:

به طلاب و فضلاى حوزه هم يك پيشنهاد دارم و آن پيشنهاد اين است: به مردم ايران فرصت بدهيد تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبناى معيارهاى اسلامى بسازند و اين خودسازى را بر مردم ما تحميل نكنيد. به مردم ما یاری كنيد و آگاهى بدهيد، براى رشد اسلامى آنها زمينه‏سازى كنيد، ولى هيچ چيز را تحميل نكنيد. انسان بالفطره خواهان آزادى است. مى‏خواهد خودسازى داشته باشد، اما خودش خودش را بسازد.

مبادا بر خلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زيستن را بخواهيد بر مردم تحميل كنيد كه اگر تحميل كرديد، آنها عليه اين تحميلتان طغيان خواهند كرد. انسان عاشق آزادى است. يكى از بزرگ‌ترين امتيازات انسان اين است كه مى‏تواند معصيت كند. فرمان‌بردارى اجبارى بی‌فایده است. اگر كسى را مجبور كنند از يك راهى برود، چندان ارزشى ندارد. آن چيزى كه ارزش دارد، فرمان‌برى انتخابى است. بهترين تعريف براى انسان اين است كه انسان جاندارى است آگاه و انتخابگر. بدين جهت است كه اسلام هيچ چيز را بر كسى تحميل نمى‏كند، حتى دين را. (1)

بهشتی در توضیح این نوع اسلام شناسی خود که چنین معنایی برای انسان قائل است امکان گناه را یکی از بزرگترین امتیازات انسان می‌داند تا ارزش فرمانبرداری را در ذیل آن معنا کند. او در توضیح این فقره می‌گوید:

«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيل». ما براى انسان كمك‌آگاهى فرستاديم: وحى. او را از آگاهي‌هاى الهى ـ آسمانى برخوردار كرديم تا با كمال آگاهى در اين آزمايش شركت كند. حالا با تمام اين مقدمات، انسان در اين آزمايش فقط با عامل آگاهى شركت مى‏كند؟ نه. با يك عامل بسيار مهم ديگر شركت مى‏كند و آن چيست؟ آزادى، حق انتخاب. «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا». (سورة دهر (انسان)، آیات 1-3) به دنبال همة اين مقدمات باز او را آزاد گذاشتيم. يا شكر اين همه موهبت را مى‏گذارد و به راه خدا و حق و خير و عدل درمى‏آيد، يا اين همه نعمت را كفران مى‏كند و به حق و خير و عدل پشت پا مى‏زند و در اين مسير آزاد است. يكى از بزرگ‌ترين امتيازات انسان اين است كه مى‏تواند معصيت كند. «وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» (سورة طه، آیة 121) آدم توانست نافرمانى كند خداوندگارش را. بله، اين بزرگ‌ترين امتياز انسان است كه مى‏تواند نافرمان باشد تا فرمان‌برداريش ارزشى ديگر پيدا كند. فرمان‌بردارى اجبارى بی‌فایده است. اگر كسى را مجبور كنند از يك راهى برود، چندان ارزشى ندارد. آن چيزى كه ارزش دارد، فرمان‌برى انتخابى است. بهترين تعريف براى انسان اين است كه انسان جاندارى است آگاه و انتخابگر. با اين انتخابش چه كار مى‏كند؟ آينده و سرنوشت خود را مى‏سازد. سرنوشت انسان به دست انتخاب آگاهانة او ساخته مى‏شود. بدين جهت است كه اسلام هيچ چيز را بر كسى تحميل نمى‏كند، حتى دين را. مى‏گويد «لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ». (سورة بقره، آیة 256) «حق از جانب خدايتان آمد. هر كس مى‏خواهد ايمان به حق بياورد و هر كس هم مى‏خواهد كافر بشود به حق». انسان اسلام انسانى است آزاد و اين آزادى را رايگان به او نداده‏اند. اين آزادى را به او دادند و به او گفتند اى انسان آينده‏ و سرنوشتت را خودت بساز. هر نوع سعادت و خوشبختى به دست انسان‌ بيايد، محصول كار آگاهانۀ خود اوست. هر نوع رنج و تيره‏بختى هم سراغ انسان‌ها بيايد، محصول كار آگاهانه و انتخاب غلط خود آنهاست. «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم». (سورة انفال، آیة 53) (2)

از نظر شهید بهشتی «انسان عاشق آزادى است. مى‏خواهد خودش به دست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد: «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا». آن‌قدر تحميل اين راه و عقيده بر انسان‌ها نامطلوب است كه خدا به پيغمبر اكرمش خطاب مى‏كند. پيغمبر اصرار داشت و پافشارى مى‏كرد و زحمت مى‏كشيد و خودش را به رنج و تعب مى‏انداخت تا مردم را به راه خدا بياورد. اما قرآن به پيغمبر گفت اى پيغمبر! كار تو هم حدی دارد. «أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِين». (سورة یونس، آیة 9) تو مى‏خواهى مردم را وادار و مجبور كنى به اين‌كه مؤمن باشند. اين كه راه پيغمبر نيست.» (3)

بعد از آن خطاب به طلاب علوم دینی توصیه میکند هیچگاه مجبور کننده مردم به راه اسلام نباشند:

توصية من به طلاب عزيز و فضلاى ارجمند اين است كه منادى حق باشید، دعوت‌كننده به حق باشيد، آمر به معروف و ناهى از منكر با رعايت تمام معيارهاى عالى اسلامي‌اش باشيد، اما مجبوركنندة مردم به راه اسلام نباشيد. چون آن مسلمانى‌ای ارزش دارد كه از درون انسان‌ها و عشق انسان‌ها بجوشد و بشكفد.(4)

جستجوگری و انتخابگری؛ مولود و مولد آزادی

بهشتی انسان اسلام را موجودی جستجوگر و انتخابگر می‌داند و این هر دو شروط معنادار او در معنابخشی به مفهوم «انسان» است. او در همان نخستین سال‌های انقلاب در سخنرانی‌های خود مدام بر این نکته تاکید می‌کند که نکند روش‌های اعمال سیاست در حاکمیت جدید، این طفل نوپای بی‌پشتوانه را به راهی کج برد و از اسلام، راهی خلاف ارزش‌های بنیادین انسانی برای او بگشاید. راهی که به باور بهشتی راه شناخته شده در اسلام نیست و نص دین با روح آن در تنافر است. از نظر بهشتی:

«انسان اسلام موجودى است كه بايد انتخابگر به دنيا بيايد، انتخابگر بزرگ شود، انتخابگر زندگى كند، انتخابگر به راه فساد برود، انتخابگر به راه صلاح برود، و تا لحظه مرگ هرگز زمينه انتخاب از دستش گرفته نشود. نظام اجتماعى و اقتصادى اسلام را، نظام تربيتى اسلام را، نظام كيفر و مجازات و حقوق جزايى اسلام را، نظام مدنى و حقوق مدنى و ادارى اسلام را، همه را بايد پس از توجه به اين اصل شناخت. هر جا انسان از انتخابگرى بيفتد ديگر انسان نيست؛ ديگر ارج انسانيت او رعايت نشده است. در اين حال يا حيوان باركش و باربرى است كه به او خوب مي‌‏دهند بخورد، بپوشد، بنوشد، عيش و نوش كند، هرزگى كند، اما خوب بار بكشد و خوب بار بدهد. او ديگر انسان نيست. حتى اگر بتوانند اين را هم به او نمي‌‏دهند، بلكه فقط به اندازه رمق داشتن به او مي‌‏دهند و با تازيانه از او كار مي‌‏گيرند. اين بدتر از او، او بدتر از اين. هيچ كدام از اينها انسان اسلام نيست. عدالت اجتماعى اسلام اين نيست. انسان اسلام نه زير ضربات تازيانه تبليغات شهوت‌‏برانگيز انتخابگرى‌‏اش را از دست مي‌‏دهد، (نظام اجتماعى اسلام نمي‌‏گذارد چنين ضرباتى بر روح او وارد شود تا انتخابگرى از دستش گرفته شود)، و نه زير ضربات كشنده فقر و نادارى و ضربات مهلك اقتصادى – كه: كاد الفقر ان يكون كفراً. او انسانى است در يك مدار جالب. انسانى است كه آواى حق درست به گوشش مي‌‏رسد. انسانى است كه مناظر برانگيزنده فطرت حق‌‏جويى و حق‌‏پرستى در برابر ديدگانش فراوان به وجود مي‌‏آيد. انسانى است كه در عين حال راه فاسد شدن به روى او صد درصد بسته نمي‌‏شود، بلكه مي‌‏تواند فاسد شود چون ارزش انسان در اين است كه بتواند فاسد شود، ولى نشود؛ والا اگر نتواند فاسد بشود چه هنرى است! (5)

گرچه فقره فوق از نقل دکتر بهشتی طولانی است اما ساختار بحث و نظام واژگان معنادار او نشان می‌دهد که چرا برای برکشیدن انسان در فضای جدید که به نام اسلام رقم خورده است، بیشترین تلاش را صورت می‌دهد. برای بهشتی «نظام اجتماعى اسلام محيط را براى رشد فضيلتها پاك مي‌‏كند؛ اما راه فاسد شدن را به طور صد درصد بر روى فرد نمي‌‏بندد. اين است آن فرمول اجتماعى اسلام.» (6)

از همین رو بهشتی می‌کوشد نشان دهد که پافشاری بر این معنا از انسان در اسلام باید منجر به ایجاد مسئولیت متقابل میان افراد شود تا کسی نتواند بدون نظارت اجتماعی انسان‌هایی آگاه و نقاد و ناظر دست به هر عمل خودخواسته‌ای زند و بانگ خودمحوری برآورد:

هيچ زيربناى اجتماعى از آن زيربناى شوم خطرناكتر نيست كه انسانى، يا انسانهايى، بتوانند هر چه مي‌‏خواهند بكند بي‌‏آنكه بشود بر آنها خرده گرفت و بي‌‏آنكه بشود از آنها بازخواست كرد. مسئوليت در جامعه اسلامى مسئوليت متقابل است. همه نسبت به يكديگر مسئول‌اند. (7)

«انسان» درنظام جدید

دکتر بهشتی در تمام سالیان نخست انقلاب نسبت به اصول انسان شناسی خود وفادار ماند. او در هر موقعیتی تلاش کرد تا هم نسبت به کجروی‌ها از اصل انقلاب آزادی بخش هشدار دهد و هم معنای انسان را در نظام جدید فرایاد آورد. تلاش کرد تا فراموش نشود که مبنای اسلام برای ترسیم حوزه زندگی انسان بر چه اصولی استوار است و با استدلال‌های خود نشان داد که کدام قرائت از اسلام، هم با وفاداری به نص و سنت و هم با اقناع عقل و عرف بر استدلال دیگر که در جهت خلاف سنت و نص و عقل و عرف راه می‌پیماید، ترجیح دارد. هرچند او راه مواجهه این دو را همیشه در گفتگو می‌دانست. چه آنجا که گفتگو، اصل او برای مواجهه با منتقدان و مخالفان اسلام بود و چه آنجا که به کلید گمشده‌ای می‌مانست که برای گشودن قفل ذهن مخالفان آزادی به کار می‌آمد. از همین رو بود که جمله‌ای را به وضوح گفت تا بنیاد رویکرد او را در باب آزادی انسان روشن سازد: هر وقت دیدی جامعه به سمت نفی امکانات انتخاب، انتخاب آگاهانه و آزادانه کشانده می‌شود محکم بایست.

او با یادآوری همین اصل در سخنرانی «سمینار آموزش معلمین ضمن خدمت» تاکید کرد:

اگر قرار شود حرکت انقلاب صرفاً به سوی سفت گرفتن هدایت شود، این خطرناک است. خطری که در آن نهفته این است که انقلاب ما به زودی به یک فاشیسم ضد اسلامی تبدیل می‌شود. به یک استالینیسمی که خود نوعی از فاشیسم است با ویژگی‌های خاصش تبدیل می‌شود. ما نمی‌خواهیم اینطوری شود. نمی‌خواهیم چون نظامتان نمی‌خواهد. اسلام هم نمی‌خواهد. اسلام اساسش بر این است که انسان باید آزادانه و آگاهانه شکفته شود و تربیت معنایش همین است. اساس اسلام این است که انسان باید آزادانه و آگاهانه شکفته شود. کی گفته که ما باید اجازه دهیم در جریان انقلاب و حرکت‌های پس از آن، زمینه‌های سنگرهایی آزادانه و آگاهانه رو به نابودی برود. (8)

با توجه به آن معنایی که شهید بهشتی نظام جدید مبتنی بر اسلام را بر اساس آن ترسیم می‌کرد پر بیراه نبود که نتواند از قالبی ساختن انسان‌ها و تفکراتی که تنوع و تفاوت در میان انسان‌ها را منکر می‌شوند، با بی‌تفاوتی بگذرد و نسبت بدان واکنشی نداشته باشد. واکنشی البته در خور بهشتی. او چنین رویکردی را مولد فسادی می‌دانست که نتیجه آن سلب انسانیت انسان بود. چنین رویکردی بویژه با زیربنای اسلامی از جانب بهشتی هرگز پذیرفته نبود پس نسبت بدان موضعی مبنایی گرفت و به دلیل اصل بودن آزادی انسان، رویکرد مبتنی بر «امت واحده» ساختن از مردم و نادیده گرفتن تفاوت‌های آنان را به کلی مردود دانست. بهشتی در توضیح این رویکرد خود در سخنرانی‌اش گفت:

ما انسان‌ها متفاوت و گوناگونيم؛ چهره و رفتار و طرز فكر و سليقه و ذوق گوناگون داریم. اساس ما در گوناگوني است نه يك‌گونگى. حالا اين سؤال پيش مى‏آيد که از اين انسان‌هاى بالطبیعه گوناگون چگونه مى‏توان امتی واحده به وجود آورد؟ چگونه مى‏شود يك جمعيت متشكل ایجاد کرد؟ چگونه مى‏شود انسان‌هایى ساخت كه «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»1، در يك صف باشند و در يك جهت تلاش كنند؟ دو راه حل یا به يك معنا سه راه حل در اين زمينه پيشنهاد مى‏شود. آن سومى بايد به يكى از اين دو برگردد، ولى در جامعة ما مى‏شود آنها را به عنوان سه راه حل مطرح كرد. يك راه حل این‌که كارى كنيم كه انسان‌ها با همة تفاوت‌هايشان يك‌جور بينديشند و يك‌جور بخواهند. تفاوت‏ها را از بين ببريم. بسيارى از نظام‌هاى اجتماعى، حتى امروز، در اين صدد هستند و براى از بين بردن تفاوت‌ها مغزها را شست‌وشو مى‏دهند. مغز و انديشه و انسان قالبى می‌سازند. همه‌چيز را در پرتو يكنواختى مى‏خواهند. می‌خواهند امت واحده به وجود آيد. مطالعات علمى روى انسان و الهام دينى اسلام به ما مى‏گويد چنين چيزى ممكن نيست و اگر ممكن باشد به سود انسان و در جهت تكامل انسان نيست. چون انسان را فقط از يك راه مى‏شود قالبى و هم‌شکل ساخت و آن سلب كلية آزادي‌هاست. بايد همة آزادي‌ها را از انسان گرفت تا انسان قالبى ساخت، و سلب آزادى از انسان يعنى سلب انسانيت انسان، يعنى گرفتن انسانیت از انسان. اين راه حل مردود است. (9)

آزادی انتخاب در جمهوری اسلامی

دکتر بهشتی در دل شکل گیری نهادهای نظام سیاسی جدید سعی کرد همچنان اصول سه گانه انسان شناسی خویش یعنی؛ آزادی، انتخابگری و جستجوگری را از تریبون‌های مختلف و در زمان‌های متفاوت به گوش مردم برساند. چه از طریق گفتگو با مخالفان نظام جدید، چه در توضیحاتی که درباره قانون اساسی و نقش و معنای مردم در آن ارائه می‌داد و چه از طریق مناظره‌هایی که خود ترتیب برگزاری‌اش را داده و در آن نشان می‌داد که چگونه به عنوان یکی از رهبران نظام وظیفه خود می‌داند که نگذارد اهمیت آن سه گانه معنا بخش انسان در نظام جدید از یادها رود یا به نفع مخالفان آزادی مصادره شود. او همچنان که در توضیح مبنای حاکمیت در اسلام به روشنی گفته است، حتی حاکمیت سیاسی امامان شیعه را نیز تحمیلی نمی‌داند: در دوره پس از پيامبر اسلام (ص)، امامان معصوم منصوص و منصوب‏‌اند ولی با اينكه تعيينی است، تحميلی نيست. (10)

پس از آن وقتی به توضیح نقش مردم ( با توجه به جایگاه انسان در نظام معرفتی خود) می‌رسد به صراحت می‌گوید که امامت در عصر غیبت انتخابی است که از جانب مردم با آگاهی و آزادی صورت می‌گیرد:

آن طططبه مسلمان‏ها گفته مي شود اَطيعوالرَّسولَ: بايد از اين پيامبر فرمان ببريد. تعيينی است، ولی تحميلی نيست. چون وقتی مسلمانان به فرزند عبداللّه به عنوان نبی اللّه و رسول اللّه معتقد شدند و ايمان آوردند، زمينه قبول اطاعت او را با خود در دل دارند. تعيينی هست ولی تحميلی نيست. ولی امروز در اين عصر غيبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در اين عصر، امامت، ديگر تعيينی نيست؛ تحميلی هم نيست؛ بلكه شناختنی و پذيرفتنی يا انتخابی است. (11)

با این توضیح شرط جلوگیری از اقدام دولت برخلاف مصالح ملت را نیز منوط به نظارت دائمی و بی چون و چرای مردم می‌داند و جالب اینکه نهاد بالادستی برای نظارت بر دولت در ذهن بهشتی نه سازمانی برساخته یا مقامی برکشیده که «حضور آگاهانه يك يك افراد امت در اداره جامعه» است:

حالا ديگر آيا دولتی جرأت مي‏ كند برخلاف مصالح ملت قدمي بردارد؟: خير. اما به يك شرط. آن شرط چيست؟ خواهش مي‏ كنم اين جمله را به اعماق ضمير اجتماعی و اسلاميتان بفرستيد، چون باور كنيد اگر مفاد اين جمله در اعماق ضمير اسلامی و اجتماعی ما زنده نماند، مانند هر انقلابی كه در معرض خطر است، انقلاب ما نيز چنين خواهد بود. به شرط حضور آگاهانه يك يك افراد امت در اداره جامعه. “به من چه” و “به تو چه” در جامعه اسلامی وجود ندارد. بله به يك معنا درست است. “به تو چه” در هنگامی كه در قلمرو ديگران دخالت بيجا مي‏كنی، اما اگر نظارت مي‏كنی “به تو چه” و “به من چه” معنی ندارد. برای نظارت “به من چه” و “به تو چه” وجود ندارد، اما برای دخالت، البته “به تو چه” و “به من چه” وجود دارد. دخالت نه، نظارت آری. (12)

دکتر بهشتی بر همین مبنا اصول قانون اساسی را برای مردم توضیح می‌دهد. توضیحی که مبتنی براقناع ذهن مخاطبان و نه اسکات خصم است و تاکید دارد که در قانون اساسی چیزی خارج از اراده و انتخاب و نظارت مردم تعیین نشده است. به تصریح او در انتخاب مردم، «آقا بالاسر و زور و تحمیل و تفوق طلبی» وجود ندارد و قانون اساسی برای نفی این معیارها، بنای تاسیس نظام جدید را بر انتخاب آزادانه مردم استوار کرده است:

بر طبق مباني اسلامي، در عصر ما حکومت، زمام‌دار، حاكم صرفاً بايد سِمَت و قدرت خویش را از آراء مردم بگيرد. كسي حق دارد زمام‌دار مردم باشد كه برگزيدة مردم يا لااقل پذيرفتة مردم و مورد حمايت مردم باشد. هيچ‌كس حق ندارد بر طبق مباني اسلام كه ولايت، قدرت، زمام‌داري خودش را بر مردم تحميل كند؛ بر خلاف رضايت آنها و بر خلاف پذيرش و حمايت آ‌نها و بر خلاف انتخاب آنها. چرا؟ براي اين‌كه اگر كسي آمد بر خلاف رأي مردم، بر خلاف انتخاب و پذيرش و خواست مردم، به آن‌ها گفت من آقابالاسر شما هستم، من حاكم بر شما هستم، مي‌خواهيد بخواهيد، مي‌خواهيد نخواهيد، اين آدم يك آدمي است كه با زور و با تحميل و از روي انگيزة تفوق‌طلبي آمده است سِمَتي را براي خودش ادعا كرده و تفوق‌طلبي و امتيازطلبي و برتري‌طلبي در منطق قرآن و بر طبق انديشة اسلامي و ايدئولوژي اسلامي مردود، مطرود، و ماية فساد و ماية تيره‌بختي در دنيا و آخرت است. (13)

بهشتی به عنوان یکی از معماران نظام سیاسی جدید رویکرد مبتنی بر انسان شناسی خود را هیچگاه فرو ننهاد. بویژه او در گفتگوهایی با مخالفان نظام که در خلوت انجام شد و تا سال‌ها پس از شهادت او به رویت حوزه عمومی نرسید، از معیارها و مبانی سخن گفته است که برای اکنون ما نیز به غایت درس آموز است. درس آموز از این حیث که می‌توان در جایگاه یکی از رهبران نظام سیاسی اسلامی با مخالفان خود، صادقانه، با قدرت، مسئولانه و مبتنی بر درک عمیقی از سیاست گفتگو کرد اما باز هم به عنوان یک متفکر اسلام شناس از اصول انسان شناسی خود دور نشد و بنا به مصالح یومیه یا فردی یا نهادی، به تخریب مفهومی تاریخ ساز و انسان پرور دست نیالود. شهید بهشتی در گفتگو با دو تن از سران چریک‌های فدایی خلق (اکثریت) این پایبندی به منظومه فکری و اصول ایمانی خود را به وضوح نشان داد. پایبندی که از عشق به آزادی و ایمان به جستجوگری و اعتقاد بنیادین به انتخابگری انسان برمی‌خواست. او در این گفتگو به صراحت گفت:

من معتقدم هیچ چیز به اندازه حضور آگاه و فعال خود مردم نمی‌تواند سالم‌سازی کند و مدیریت ایجاد کند. پیغمبر خدا هم در مرکز مدیریت باشد و آن طرف در آن مردم نباشند، آن طرف کی می‌شود؟ عواملی که پیغمبر باید انتخاب کند. پیغمبر معصوم است؛ عواملش که دیگر معصوم نیستند، عواملش که اینقدر خود ساخته نیستند. کی باید ما را به راه بیاورد؟ خوب باید یک کسی باشد که آنجا باشد و کی آنجاست؟ این خود مردم‌اند. (14)

مفهوم مردم از این حیث برای او واجد معنا بود که در انسان شناسی خود رویکرد فریبکارانه به انسان را برنمی‌تافت بلکه حتی با فرض ضرر، معتقد به همیشه صادقانه ماندن بود. برای بهشتی از آنجا که به عنوان یک اسلام شناس به عرصه سیاست می‌نگریست، حاکمیت اسلامی محدود به قیودی دقیق و مشخص بود که خروج از آن قیود به منزله خروج از سیاست مبتنی بر اصول اسلام به شمار می‌رفت و یکی از مهمترین این قیود برای شهید بهشتی که به منزله اصل بنیادین انسان شناسی وی به شمار می‌رفت، نه مفهوم بندگی انسان که آزادی او و نه وظیفه اطاعت مردم که حق انتقاد آنان بود.

این نکته را تأکید می‌کنم که ما سخت طرفدار کاهـش مرکزیت در اداره هـستیم. به این دلیل معتقـدیم تا وقـتی که مردم هر جا حضور نسبی مستقـیم در اداره امورشان نداشته باشند سیستم اداری سالم نخواهـد شد، یعنی بر اساس این اصل که بهـترین ناظر و بهـترین مسئولیت خواه خود مردم‌اند و حتی از این بالاتر، ما یک مبنای دیگر هم داریم که این‌ها جزء مواضع ماست و انشاالله چاپ می‌شود و آن اینکه حتی در تشخیص نیازها تجربه ما این است که مردم محل نیازهای خودشان را بهـتر از خیلی از کارشناس‌ها تشخیص می‌دهند. پس چه از نظر تشخیص نیازها و راه‌حل‌ها و چه از نظر مسئولیت‌خواهی و سلامت مدیریت و چه از نظر خودانگیختگی در توده مردم برای بیشتر کار کردن و با رغـبت کار کردن، ما کاهـش مرکزیت را به عـنوان یک خط سیاسی در سیاست داخلی‌مان تعیین کردیم.

شما قـبول کنید مادامی که خود مردم نباشند تصمیم بگیرند، مادامی که ظاهر این هـست که مردم تصمیم می‌گیرند ولی تصمیم‌گیرنده کس دیگر است، این یک کار فورمالیته مردم‌فریبانه است و این دور از شأن یک حرکت عـظیم است و اگر این حرکت عـظیم اسلامی باشد که در آن اصل بر صداقت است دیگر بی‌شرمانه است. (15)

منابع:

1- http://www.beheshti.org/?p=2862

2- همان.

3- همان.

4- همان.

5- بایدها و نبایدها. بقعه. تهران. 1388.صص 171 تا 179

6- همان.

7- همان.

8- http://www.beheshti.org/?p=1872

9- http://www.beheshti.org/?p=2974

10- مبانی نظری قانون اساسی. تهران 1390. صص 55 تا 76

11- همان.

12- همان.

13- همان، صص 12 تا 22

14- http://www.beheshti.org/?p=2162

15- همان.


دیدگاه‌ها