1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
محمدصالح نقره کار

شهید بهشتی؛ زمامداری شایسته

هم امروزی بود، هم نگاه عمیق و دقیقی به سنت ها داشت. جو زده انقلابی گری های افراطی نبود. خود باخته و مدهوش پیشرفت های غرب هم نبود. مهمترین شاخصه اش خرد گرایی بود. عقلانیت در مدار دیانت و عدالت با ملاحظه اخلاق،کرامت انسانی ومردم داری. ظاهرش بسیار آراسته بود. زبان روز دنیا را می دانست. کپک فکر و مندرس به دین نمی نگریست.انتقاد را به راحتی می پذیرفت.در برابر بی انصافی دوستان و جفاهای مبالغه گرانه مخالفان صبر ایوب داشت.خوش اخلاق بود و متواضع.خانواده دوست و اهل مرام گذاشتن در تعاملات.کسی را دست کم نمی گرفت و همه فکر می کردند بین خود و ایشان رفاقت محکمی بر قرارست.حرف دیگران را با روی گشاده می شنوید

هم امروزی بود.هم نگاه عمیق و دقیقی به سنت ها داشت.جو زده انقلابی گری های افراطی نبود.خود باخته و مدهوش پیشرفت های غرب هم نبود.مهمترین شاخصه اش خرد گرایی بود.عقلانیت در مدار دیانت و عدالت با ملاحظه اخلاق،کرامت انسانی ومردم داری.ظاهرش بسیار آراسته بود.زبان روز دنیا را می دانست.کپک فکر و مندرس به دین نمی نگریست.انتقاد را به راحتی می پذیرفت.در برابر بی انصافی دوستان و جفاهای مبالغه گرانه مخالفان صبر ایوب داشت.خوش اخلاق بود و متواضع.خانواده دوست و اهل مرام گذاشتن در تعاملات.کسی را دست کم نمی گرفت و همه فکر می کردند بین خود و ایشان رفاقت محکمی بر قرارست.حرف دیگران را با روی گشاده می شنوید. به نخبگان و صاحبان علم و تجربه احترام می گذاشت.انسداد فکری و جمود را بر نمی تابید.آزادی بیان و لوازم آنرا پاس می داشت .پاسخگو بود و مردم را واقعا ولی نعمت می پنداشت .نمونه های زیر حاوی پیام هایی از سلوک اوست:

ارزش مسئولان قضائی به چیست؟ تبعیت از قانون و استقلال

دکتر هاشمی از قضات با سابقه دیوانعالی کشور برایم نقل می فرمودند که اول انقلاب، من مدیریت سازمان ثبت اسناد و املاک کشور را بر عهده داشتم.شهید بهشتی بالا ترین مقام قضا و رئیس دیوانعالی بودند.گاهی نامه ای از ایشان به دستم می رسید که در هامش نامه دستوری مرقوم فرموده بودند.یکی از موارد از نظر من با ضوابط قانونی نا منطبق بود.نامه را خدمت ایشان بردم.مهمانی روحانی از اصفهان آمده بود.در حضور مهمان به ایشان گفتم این مورد خلاف ضابطه است و شما مرا از مسئولیت معاف کنید وکسی را جایگزین کنید که بتواند این دستور را به انجام رساند.ایشان با دقت به حرف هایم گوش می دادند.شاید کمی تند رفته بودم .منتظر عکس العمل عتاب آلود ایشان بودم. دیدم با کمال تواضع و لبخند مهربانانه ای که گواه رضایت خاطر بود به مهمان خود رو کرده و گفتند: آقا می بینید شخصی را که خود منصوب کرده ام به من چه می گوید؟!

ببینید از رو در روی مافوق ایستادن به دلیل دستوری که خلاف ضابطه می داند واهمه ای ندارد.،آیا کسی که با صراحت لهجه،عدم تطبیق دستور من با ضوابط ومقررات را دلیل خودداری از اجابت آن می داند و بدون ملاحظه تثبیت مقام و موقعیت شغلی زبر بار حرف خلاف ضابطه نمی رود شایسته ترین انتخاب برای مسئولیت نیست؟من از این برخورد شما احساس غرور می کنم و همه باید قانون را فصل الخطاب بدانند.

آقای هاشمی!از شما غیر از این انتظار نداشتم و اگر بی چون و چرا ،حرف های مرا {ولو بر خلاف قانون }اجرا می نمودید از شما سلب اعتماد می کردم. بر سر کار خود بروید و قدمی از سنگر قانون عقب ننشینید.

شعار مرگ بر بهشتی روی دیوار کاخ دادگستری

همکاران می گفتند روی دیوار کاخ دادگستری {دفتر شهید بهشتی}بزرگ نوشته بودند مرگ بر بهشتی-می آمدند جلوی در بلند فریاد مرگ بر بهشتی سر می دادند.همکارها آمدند خدمت ایشان و گفتند آخر نباید امام جواب اینها را بدهد؟چرا ساکت است؟گفتند قرار نیست در همه مشکلات از رهبر هزینه کنیم.ما سپر بلای اوییم نه او سپر بلای ما.

بساط دادگاههای ظالمانه را بر می چینم

وقتی او رئیس دیوان عالی کشور بود طبیعی بود حوادثی که در دستگاه قضائی رخ می داد به ایشان منتقل می شد. روزی یکی از وزرای وقت را به دفتر خودشان احضار کردند و با عصبانیت و صدای لرزان نامه ای را که در دست داشتند به طرف او پرتاب کردند .شهید بهشتی هیچگاه از مدار متانت خارج نمی شد اما آنروز فوق العاده بر اافروخته بود.معلوم بود عصبانیت او مربوط به نامه کذایی است.

ماجرای نامه به این ترتیب بود که یکی از نگهبان های پزشکی قانونی برای شهید بهشتی نامه نوشته بود که در یک شب که من در اینجا نگهبان بودم از دادگاهی که مسئولیت آن با مرحوم آقای خلخالی بود چهار نفر اعدامی را برای ما فرستادند که آنجا بماند تا صبح ببرند و دفن کنند. این چهار جنازه را در سردخانه گذاشتیم نیمه های شب از محل نگهداری جنازه ها سر و صدایی آمد دیدم یکی از این اعدامی ها هنوز نیمه جان است و من به سرعت با آقای خلخالی تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم و آنها هم شبانه دو سه نفر را فرستادند، فرد نیمه جان را با تیر زدند و رفتند ما هم که در ترس و واهمه از آن مأمورین بودیم هیچ عکس العملی نشان ندادیم. آن مسئول مخاطب شهید بهشتی نقل می کند که من بهت زده به آن نامه نگاه کردم و فهمیدم که یک اعدام غیراسلامی چگونه ایشان را به هم ریخته است.بعد از مدتی که از عصبانیت ایشان کاسته شد و من دیدم که می توانند آرام تر صحبت کنند به من گفتند باید به این اوضاع خاتمه دهم .من بساط این گونه دادگاه ها را جمع خواهم کرد{نقل از آقای سرحدی زاده.وزیر کار دهه ۶۰در بیست و ششمین سالگرد شهید بهشتی در موسسه مطالعات دین واقتصاد

مدارا،مهربانی و سعه صدر

قرار بود کنگره شهدای ۷ تیر با همکاری بنیاد ۷ تیر و قوه قضائیه بر گذار شود.من هم نقش کوچکی در این برنامه داشتم.دنبال این بودم که دست نوشته های شهید بهشتی در مدت کوتاه ریاست دیوان عالی جمع آوری شود.برخی از آنها را پیدا کردم.ادبیات ایشان با مردم و همکاران،بسیار محترمانه و مهربانانه بود.سراغ همکاران قدیم ایشان رفتم.از برخورد های ایشان با ارباب رجوع ها-احترام به مردم-مردم داری -ادبیات متواضعانه و خلاصه کلی داستان حاکی از بزرگی روح و علو طبع ایشان شنیدم.می گفتند خانمی با فحش های رکیک و ناسزا به سمت دفتر می آمد .دفتر می خواست برخورد شدیدی با او داشته باشد که شهید بهشتی صدا می زند و می گوید بفرستیدش داخل.چنان با مدارا و سعه صدر پاسخ می دهد که ان فرد خشمگین و فحاش،تحت تاثیر قرار گرفته ،در کمال تواضع و تعجب از بزرگی این مرد شریف دفتر را ترک می کند.شوهر خاله بنده در حزب جمهوری از نزدیک ترین افراد به ایشان بودند.تعریف می کردند یکی از بزرگان ،نیم ساعت زود تر از جلسه حزب آمدند و شروع به سمپاشی علیه شهید بهشتی و اهانت های بی حد و حصر.به حرمت بزرگتری ایشان چیزی نگفتیم.تا راس ساعت خود ایشان تشریف آوردند.آن آقا با وقاحت و نهایت بی انصافی جلوی جمع شروع کرد به ایشان اهانت کردن و توبیخ و …ما همه منتظر واکنش در خور شهید بهشتی بودیم.جلسه را با طمأنینه همیشگی شروع کرد بدون اینکه اشاره ای به هتاکی ها و پاسخی به ناروا ها بدهد .در خاتمه جلسه گفت مواردی که به من نسبت داده شد و تصمیمی که منتسب به من شده و مایه ناراحتی آقای …شده ،تصمیم من نبوده و من هم با ایشان موافقم که فلان تصمیم غلط است.تواضع و فروتنی و برخورد بزرگوارانه ایشان آن فرد را شوکه کرد که از شدت شرمساری نمی توانست حتی جلسه را ترک کند.

یکبار امام خمینی فرمود “اگر احساس وظیفه کنم به هر کس هر چه داده ام پس می گیرم.”{منظور امام بنی صدر بود که به فرماندهی کل قوا منصوب شده بود}اما تبلیغ می کردند که منظور امام ،آقای بهشتی بوده !فشار می اوردند به امام بگو منظور خود را واضح اعلام کند که انگشت اتهام متوجه شما نباشد.می گفت اگر خدا بخواهد خودش حل می کند…

یکی از طلاب تند آن موقع که بعد ها در ۷ تیر با ایشان به شهادت رسید خیلی علیه ایشان حرف می زد و این اواخر شب نامه هم پخش می کرد.اتفاقی به هم رسیدند.در آغوشش کشید و کلی تحویلش گرفت و گفت مشکل ما انشالله به زودی حل می شود{هر دو در فاجعه ۷ تیر شهید شدند }

کسی پیش او بدگویی از دیگری می کرد.می خواست دکتر را هم به موضع گیری وا دارد.گفته بود در قصر زندگی می کند. خانه اش ۸ طبقه است .پسرانش خارج رفته و خانواده اش چه و چه هستند…شهید خیلی سعی کرد که جلوی غیبتش را بگیرد.ولی طرف ول کن نبود.بهشتی گفت:

دی در حق ما کسی بدی گفت دل را ز غمش نمی خراشیم

ما نیز نکوئی اش بگوئیم تا هر دو دروغ گفته باشیم!

منبع: کلمه


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها