1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
بخشی از سخنرانی شهید دکتر بهشتی در مجمع عمومی اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا – گروه فارسی زبان

هيچ حكومتی تحت هيچ شرايطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگيرد

از نظر فقه اسلامی «حجاب» حرامِ مطلق است. حجاب یعنی چه؟ یعنی اینكه زمامدار طوری زندگی كند كه هر كس می‌خواهد پیش او برود باید از دربانی، مأمور تشریفاتی یا رئیس دفتری اجازه بگیرد. باید حداقل هفته‌ای یك بار، روزی یك بار، مقداری كه برای شرایط زمان و مكان كافی باشد؛ در اختیار عموم باشد. «آقا، ترورش می‌كنند!» بكنند؛ چه كسی از علی(ع) ارزنده‌تر، كه ترور شد. خوب، ترورش كنند. جامعه‌ای كه بخواهد روی كاكل زری یك آقا پایش بند باشد، اصلاً، مرگ بر این جامعه!

شهید دکتر بهشتی در سخنرانی‌هایی که به دعوت دانشجویان و اعضای اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا ایراد می‌کرد و نظرات مشورتی خود را به ایشان ارائه می‌داد همواره بر اصول کار تشکیلاتی و دسته جمعی و پرهیز از اتکا به رهبری فردی و تک روی و خودمحوری و انتقاد ناپذیری در حرکت‌های مدنی و اسلامی تاکید داشت. مجموعه این سخنرانی‌ها که غالبا با پرسش‌های دانشجویان و پاسخ‌های وی همراه بوده است در کتاب اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا و به همت بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر بهشتی منتشر شده است. شهید بهشتی در این سخنرانی تاکید دارد که حتی از خود وی به عنوان مشاور استفاده نشود تا استقلال اتحادیه دانشجویی تضعیف نگردد. سپس به ارائه بحثی در باب دگم شناسی در اسلام و اصول انضباط تشکیلاتی می‌پردازد و در آنجا یکی از مهم ترین دگم‌ها را آزادی انتقاد از رهبران در اسلام می‌داند که هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی مجاز به تعطیل آن نیست. در ادامه بخشی از سخنرانی شهید بهشتی را که در نشست ششم مجمع عمومی اتحادیة دانشجویان مسلمان در اروپا (گروه فارسی‌زبان) در سال 1349ش/ 1970م به عنوان نظرهای مشورتی مركز اسلامی هامبورگ ایراد شده است می‌خوانیم.

 

اصول انضباط تشكیلاتی در اسلام

بنده در حدود مطالعات اسلامی خودم معتقد به اصالت نسبی فرد و جامعه هستم. یعنی، هم جامعه اصالت نسبی دارد و صرفاً مجموعه‌ای از افراد نیست و هم فرد اصالت نسبی دارد و صرفاً یك پیچ و مهره بی‌اراده بی‌جان از جامعه نیست. این بحث را هم برای سمینارها می‌گذاریم زیرا جای آن اینجا نیست. به دلیل اصالت نسبی جامعه ـ حالا این جامعه می‌خواهد خانواده، اتحادیه یا یك جامعه بزرگ باشد ـ و این‌كه جامعه به صفت جامعه بودن، خودش یك واقعیت ولو نسبی است، پس كسانی كه عضو یك تشكیلات جامعه می‌شوند خودبه‌خود مقداری از آزادی‌های فردی و امكانات مناسب برای رشد فردی خود را از دست می‌دهند. من هنوز می‌بینم نه فقط در داخل سازمان شما، در خارج هم همین‌طور است؛ ما با عناصر بااستعدادی روبه‌رو می‌شویم كه می‌خواهند در تشكیلات كار بكنند اما به شرط اینكه راه برای ابراز تمام آرایشان باز باشد؛ وقت برای اظهار تمام عقایدشان موجود باشد؛ امكانات برای به كار افتادن همه نیروهایشان مثل یك فردی كه مستقل زندگی می‌كند، موجود باشد؛ این محال است. رفقا، اگر كسی دنبال چنین چیزی می‌گردد این سراب و رؤیاست.  صریحاً می‌گویم كه در داخل یك تشكیلات خودبه‌خود وقت برای اظهارنظر یك شخص محدود می‌شود. اینكه ما می‌گوییم این چه تشكیلاتی است كه به ما وقت نمی‌دهد همه حرف‌های خود را بزنیم؛ این رؤیایی فكر كردن است. این ذهنی‌گری است. خوب، معلوم است ما بالاخره چند روز می‌توانیم دور هم باشیم؟ چهار روز، نه؟ چهل روز. بیشتر كه نمی‌توانیم. خیلی خوب، چند نفر هستیم؟ حدود 80 نفر. انصاف بدهید هر كدام چقدر حرف داریم بزنیم؟ نصف روز؟ گمان می‌كنم بیشتر. خیلی از ما به اندازه ده الی پانزده روز حرف برای گفتن داریم. حالا می‌فرمایید چه كار كنیم؟ دور هم جمع نشویم یا جمع شویم و به همه بگوییم در چهار روز به اندازه چهار سال صحبت كنند؟ می‌گویید به یك مسئله برسیم تا تمام شود بهتر است از این‌كه به ده مسئله نیمه‌كاره برسیم. خوب، ما با این ده مسئله در سال آینده مواجهیم. چطور به آن‌ها نرسیم؟ اصلاً چنین پیشنهادی یعنی چه؟! نخیر آقا، به بیست درصد از این ده مسئله در امسال برسیم و جمعاً بیست درصد در سال آینده، در ده مسئله روشن‌تر باشیم به مراتب صحیح‌تر است تا یك مسئله را 80 درصد روشن كنیم و به نه تای دیگر اصلاً نرسیم. علاوه بر این‌كه اصلاً مسائل و كارهای ما به‌گونه‌ای است كه همان یكی هم بدون رسیدگی نسبی به آن نه تا، 80 درصد قابل روشن كردن نیست. اصلاً خیلی از مسائل با هم قابل روشن كردن است. حقیقت این است كه این‌ها واقعیت‌های خیلی ملموسی است اما موقع برخورد كه می‌شود یادمان می‌رود.

در كار تشكیلاتی اصل اولی كه اعضای تشكیلات باید به عنوان یك اصل غیرقابل تغییر قبول كنند این است كه هر فردی كه عضو یك تشكیلاتی شد مقداری از فردیت خودش را از دست می‌دهد. این روحیه باید در تشكیلات شما رشد كند تا تشكیلات شما تشكیلات باشد. بحث مفصلی در این زمنیه در نشست سوم، قبل از این نشست شده است.

من عرض كردم اصالت نسبی فرد و اصالت نسبی جامعه؛ این همانی بود كه عرض كردم انضباط تشكیلاتی را بیان خواهم كرد. امروز در دنیا ـ چه در شرق و چه در غرب ـ جامعه‌هایی هستند كه ما به آن‌ها جامعه‌های ماشینی می‌گوییم، منتها در بلوك كمونیستی بیشتر است. در این جامعه‌ها اصلاً جامعه به صورت یك ماشین درآمده ‌است و اكثر افراد به صورت پیچ و مهره‌های بی‌شعور، مانند «آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم» تسلیم نظام ماشین هستند. حقیقت این است كه جامعه اسلامی نباید چنین جامعه‌ای باشد. بنابراین، سازمان‌ها هم، چنین سازمان‌هایی نباید باشند. در یك سازمان اسلامی باید اصالت نسبی فرد هم حفظ شود؛ اما نسبی. این نسبت هم بسته به شرایط زمان و مكان تا حدودی تغییر می‌كند اما اصلش از بین نمی‌رود. و این اصالت نسبی هم، برای همه حفظ شود نه فقط برای كارهای بالا.

هر چند این یك بحثی ایدئولوژیكی است اما چون به كار این نشست مربوط است ناچارم كمی امروز توضیح بدهم.

در اسلام یك اصل كلی وجود دارد كه من اسمش را اصل انضباط تشكیلاتی می‌گذارم. و آن اصل كه در قرآن آمده است: «یا ایها الذین ءامنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منكم».[1] آیاتی كه مربوط به لزوم اطاعت از پیغمبر و اولی‌الامر آمده مفادش این است: «وقتی فرمانی از مقامات مسئول صادر شد باید اطاعت شود». یك طرف مطلب یعنی وقتی دستوری از مقامات مسئول صادر شد، اجرای این دستور برای مقامات پایین‌تر الزامی است. این انضباط تشكیلاتی است اما انضباط تشكیلاتی اسلام یك‌طرفه نیست؛ دو طرفه است و اتفاقاً مهم، طرف دوم آن است. یعنی، دنیا طرف اول را تقریباً حل كرده است. جامعه‌های زیادی داریم كه مقامات بالا هر چه بگویند پایینی‌ها چشم بسته اطاعت می‌كنند. مهم، حلِّ آن طرف مطلب است. چه كنیم كه این مقامات دستور دهنده و مقامات مسئول، مبدّل به عنصرهای خودسر و خودكامه نشوند؟ این مهم است. چه كنیم كه افرادِ در مراحل پایین‌تر تبدیل به ابزار ـ كارهای فاقد شعور و اراده مقامات رهبری و بالاتر نشوند؟ این مهم است. این در كار تشكیلاتی شما چون مهم است؛ مطرح كردم.

برای تأمین این منظور تعالیم اسلام چند تا دگم(اصل جزمی) معین كرده است. این دگم‌هایی كه رفقا می‌گویند: «اینقدر دگم نباش»، باید بگویم سازمان و جامعه بی‌دگم اصلاً معنی ندارد. مخصوصاً جامعه ایدئولوژیكی بی‌دگم معنی ندارد. مقداری دگم باید باشد. اگر قرار شود همه محتوای ایدئولوژیكی و فكری یك جامعه پلاستیكی و الاستیكی باشد، خوب، این به كجا بند است. نقطه‌های مقاومتی حتماً لازم است كه باشد و آن همان دگم‌هاست. چند تا دگم در اسلام هست؛ من این‌ها را می‌گویم و پیشنهاد می‌كنم كه در كار تشكیلاتی شما شروع شود:

 

دگم اول: ویژگی‌های افراد مسئول

1ـ در انتخاب و به كار گماردن مسئولان مختلف باید شرایطی قطعی رعایت شود. در این مورد اسلام ـ اسلام به طور كلی اعم از شیعه و سنی ـ  می‌آید یك دگم قطعی می‌دهد و آن این است؛ می‌گوید: مسئولیت‌های اداری جامعه را به خصوص آنجا كه با سپردن قدرت، به‌خصوص قدرت توأم با یك سنگر نفوذ، به دست كسی بدهید كه زندگی او نشان دهد كه این آدم، پایبندی به اسلام برایش از هر مسئله دیگر در زندگی، مهم‌تر است.

2ـ این آدم خودش را در اختیار جامعه گذاشته است و زندگیش این را نشان می‌دهد؛ نه این‌كه جامعه را برای كامرانی خودش می‌خواهد. حالا این جامعه می‌خواهد یك انجمن اسلامی، یك اتحادیه یا یك جامعه بزرگ‌تر باشد. این یك دگم است؛ دگم در مورد انتخاب افراد.

شكی نیست كه این افراد باید لایق و كاردان باشند و لذا اصلاً در اسلام روی این موضوع تكیه نشده است. این زِلبس فِرِشتِندلیش (selbstverstaendlich)[2] است. خوب، معلوم است كه باید كاردان و لایق باشند. این مطلب آمده اما آن‌قدر روی آن تأكید نشده است، برای این‌كه یك چیز معلومی است. چیزی كه خیلی مهم است این است كه در جامعه، ما می‌گوییم فلانی، لایق است اما درست نیست. گاهی آن‌قدر كه به لیاقت اهمیت می‌دهیم به درستی اهمیت نمی‌دهیم غافل از این‌كه:

«چو دزدی با چراغ آید                 گزید‌ه‌تر برد كالا»

این است كه یك دگم در اسلام وجود دارد و آن دگم «عدالت» است. و در همه كسانی كه قدرت به آن‌ها سپرده می‌شود باید این شرط وجود داشته باشد: قدرت قضایی، اداری، اجرایی و هر قدرت كه متمم این‌ها باشد. این‌كه عرض كردم اسلام، اعم از شیعه و سنی، برای این است كه عده‌ای خیال می‌كنند برادران سنی ما شرط عدالت را در این گونه اشخاص قائل نیستند؛ این اشتباه است. كسانی كه كتاب‌های برادران سنی ما را نخوانده‌اند این را می‌گویند. كتاب «الاحكام السلطانیه» ماوردی، كتاب «الاحكام‌السلطانیه» ابویعلاء‌ و كتاب‌های فقهی دیگر همگی پر است از این مطلب كه این شرط، شرط عمومی است.

 

دگم دوم: آزادی انتقاد از رهبران

«آزادی انتقاد از رهبران» در اسلام دگم است. هیچ حكومتی تحت هیچ عنوانی، تحت شرایط فوق‌العاده و غیرعادی و به طور كلی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد. حیف كه نمی‌توانم خیلی با اصطلاحات فقهی حرف بزنم و الاّ می‌گفتم. چون چیزهایی هست كه فقها می‌گویند به عنوان اولی واجب است ولی به عنوان ثانوی حرام می‌شود. بعضی چیزها هست كه عنوان ثانوی برنمی‌دارد. این‌ها عنوان ثانوی برنمی‌دارد. یعنی برطبق آنچه كه ما از اسلام می‌شناسیم هیچ حكومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد. این در اسلام دگم است. رفقا، این مهم است. «ما در شرایط فوق‌العاده هستیم، با دشمن‌های مختلف روبه‌رو هستیم، حكومت نظامی اعلام می‌كنیم»؛ این در اسلام نیست. برای اینكه می‌دانید علی(ع) با دشمنان گوناگون روبه‌رو بود؛ در حال جنگ با معاویه هم بود؛ هیچ هم حكومت نظامی اعلام نمی‌كرد. نه تنها حكومت نظامی اعلام نمی‌كرد، حتی برای خودش حرس و پاسبان هم نگذاشته بود. آزاد در میان مردم می آمد و صریحاً می‌گفت: «آن روزی فساد در جامعه رخنه می‌كند و زمامداران به صورت بت در می‌آیند كه رابطه مستقیم میان مردم و زمامداران بكلی بریده شود.» از نظر فقه اسلامی «حجاب» حرامِ مطلق است. حجاب یعنی چه؟ یعنی اینكه زمامدار طوری زندگی كند كه هر كس می‌خواهد پیش او برود باید از دربانی، مأمور تشریفاتی یا رئیس دفتری اجازه بگیرد. باید حداقل هفته‌ای یك بار، روزی یك بار، مقداری كه برای شرایط زمان و مكان كافی باشد؛ در اختیار عموم باشد. «آقا، ترورش می‌كنند!» بكنند؛ چه كسی از علی(ع) ارزنده‌تر، كه ترور شد. خوب، ترورش كنند. جامعه‌ای كه بخواهد روی كاكل زری یك آقا پایش بند باشد، اصلاً، مرگ بر این جامعه! خوب، ترورش كنند؛ چه می‌شود؟ یكی دیگر سر جای او می‌آید. اگر جامعه، جامعه است، یكی دیگر سر جای او می‌آید. اگر بنده از جان خودم می‌ترسم؛ اصلاً نباید زمامدار بشوم. كسی كه از جان خودش می‌ترسد نباید زمامدار شود. این‌ها در اسلام دگم است. من می‌گویم دگم، دگم، دگم؛ برای این‌كه بدانید این‌ها هیچ قابل انعطاف نیست.

 

دگم سوم: مسئولیت طبقة آگاه‌تر

دگم سوم به صورت یك شعار اینجا نوشته شده است. مثل اینكه خیلی از آن‌ها به صورت یك شعار اینجا هست؛ اما حالا من به صورت دگم آن را می‌گویم. ای كاش متمّم این شعار هم نوشته می‌شد. «مسئولیت طبقه آگاه‌تر». من نه از كلمه روشنفكرها خوشم می‌آید نه از كلمه روحانیین. به جای كلمه «روحانیین» کلمه «علمای اسلام» را به‌كار می‌برم. اما این طبقه آگاه‌تر، مخصوص علمای اسلامی نیست. طبقه آگاه‌تر، نباید حتماً عمامه به سر یا عالم اسلامی باشد. طبقه آگاه‌تر یعنی علما. این علما كه اینجا نوشته است، نه خیال كنید فقط عمامه به سر‌ها هستند، شما هم هستید: «وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی العلماء أَن لایقارّوا عَلَی كِظَّةِ ظالمٍ وَ لا سَغَبِ مظلوم»[3] «خداوند از دانشمندان پیمان گرفته است كه در برابر  سیری بی‌انداره ظالم و گرسنگی بی‌انداره مظلوم آرام نگیرد.» شما هم همین‌طور، علما، آگاه‌تر‌ها. فرصت نیست كه روی این موضوع باز بحث كنیم، همین چندی قبل بحث كرفلد[4] روی این موضوع بود كه نوارش موجود است. از آنجا كه توده‌ها معمولاً قابل اغفالند در همین دنیای پیشرفته امروز كه می‌گوییم دنیای پیشرفته، پیشرفته دارای فرهنگ وسیع، باز هم توده‌ها قابل اغفالند. یك مشت (تعدادی) دگم در اسلام معین شده كه تا آنجا كه میسر است، نَه صددرصد، از این اغفال جلوگیری شود. یكی از آن‌ها این است: به توده‌ها گفته می‌شود شما یك مشت عقل و چشم و گوش منفصل دارید به نام طبقه آگاه‌تر، علما، اگر چیزهایی را خود‌تان نمی‌توانید مستقیماً درك كنید، آن‌ها به جای شما باید بروند، بفهمند، درك كنند و به شما بگویند. اما آمده روی این علما و طبقه آگاه‌تری كه می‌تواند چشم و گوش و فكر و عقل منفصل توده باشد، آنقدر متّه به خشخاش گذاشته است كه كدام طبقه؟ هركس تیتر پروفسوریش با چند تا دكتر پروفسور، دكتر، دكتر، دكتر كی، كه در آلمان مخصوصاً هست، یا این‌كه هر كس حضرت آیت‌الله العظمی یا معظم یا چند تا لقب دیگر دنبالش می‌آید؟ نه، این‌ها نیست.

در اسلام باز روی اینجا قید شده است. من این قید را برای شما می‌گویم؛ عالمی كه با علمش ـ اجازه بدهید كلمه آلمانی آن را بگویم ـ «گِشِفت»[5] نكند. چرا آلمانی آن را گفتم؟ برای اینكه اگر می‌خواستم بگویم كسب و كار نكند، باز آن‌قدر مفهوم نبود. با این‌كه خوشم نمی‌آید كلمات خارجی به‌كار ببرم؛ اما مثل این‌كه گاهی اوقات این را باید یك جایی گفت. عالمی كه علم را وسیله كسب روزی و مال یا كسب جاه و مقام قرار ندهد. در این زمینه بحث «روحانیت در اسلام و در میان مسلمین» را در كتاب «مرجعیت و روحانیت» مطالعه كنید، بیشتر توضیح نمی‌دهم اما این یك دگم است. وقتی با عالمی معاشرت و زندگی می‌كنیم، دیدیم علمش وسیله زندگی او یا وسیله جاه اوست، آنجاست كه حق داریم نسبت به امانت و درستی او تردید كنیم. دوستان، این دگم سوم هنوز در اتحادیه شما آن‌طور كه باید نیست و تا نیاید، اتحادیه شما به آن مراحل خطر نزدیك است.

من در سمینار تابستانی گذشته در هامبورگ در آن بحث آخری ـ لزوم یك هسته متفكر تشكیلاتی اسلامی ـ در این زمینه صحبت كردم و نوارش هم هست و فكر می‌كنم دوستان، واقعاً مصلحت با‌شد این نوار را لااقل برای همه انجمن‌ها تكثیر كنید. این مهم است. اگر بخواهید محتوای تشكیلاتی شما؛ یعنی، این تشكیلات به صورت یك جمع بالا برود؛ لازم است اولاً، پیوند تشكیلات شما با ایدئولوژی اسلامی به صورت جمعی و فردی روزبه‌روز تقویت شود و این مطلب به چشم بخورد؛ ثانیاً، این اصولِ خیلی كلی كه درباره تشكیلات از نظر اسلام عرض كردم به چشم بخورد كه روزبه‌روز در كار تشكیلاتی شما به‌کار می‌آ‌ید.


[1]ـ سوره‌ی نساء ـ آيه‌ی 59

[2]ـ واژه آلمانی به معنای «واضح و روشن»

[3]ـ نهج‌البلاغه ـ سخنان علي(ع) ـ خطبه سوم (شقشقيه) ـ تصحيح و ترجمه دكتر شهيدی ـ ص 11.

[4]ـ Krefeld ، يكی از شهرهای آلمان

[5]ـ Geschaeft : كاسبی

 


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها