1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي مسيح مهاجري عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي - قسمت اول

شهيد بهشتي و تفكر تشكيلاتي

 شهيد بهشتي مي‌گفت: حزب جمهوري اسلامي معبد است و اگر روزي انحرافي در آن بوجود آيد، اولين كسي كه آن را منحل خواهد كرد خود من هستم و اگر هم منحل نشود و معبد شيطان شود خود به خود منحل است. اين يعني اينكه اصل حزب خوب است وليكن نبايد توقع داشت كه هيچگاه منحرف نخواهد شد 

در جريان‌شناسي‌هاي فكري و بازيگرداني‌هاي سياسي و رخدادهاي تلخ تاريخي روش متداول براي آشنايي با اصل واقعه و علل آن اين است كه از كساني ياري بطلبيم كه خود در متن وقايع بوده‌اند و نسبت به ماهيت جريان‌هاي فكري و سياسي آگاهي‌ها و بينش‌هاي لازم و كامل را با مشاهدات عيني از خيانت‌ها و جنايت‌هاي افراد و گروه‌هاي معاند به هم آميخته و با نقد و تحليل‌هاي دقيق خود پشتوانه‌اي از فكر و تجربه و عملكرد را براي نسل امروز و فردا ذخيره كرده‌اند. 

اين روش و هدف براي شناخت واقعه جانگداز هفتم تير، راهنماي ما شد تا پاي صحبت كسي بنشينيم كه از ابتدا تا انتهاي نهضت اسلامي در عرصه جهاد فكري و عملي بوده است و به ويژه دوران پس از پيروزي انقلاب را كه با توطئه‌هاي منافقين و ليبرال‌ها همراه بود، در متن حوادث بوده و در ستيز با نفاق و ساير جريان‌هاي وابسته به سر برده است. 

حجت‌الاسلام والمسلمين مهاجري از ياران و همراهان شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي مي‌باشد و آگاهي‌ها و تحليل‌ها و خاطرات و مشاهداتش براي نسل تشنه حقيقت بسيار حائز اهميت است. اين اهميت وقتي بيشتر درك مي‌شود كه بدانيم اولاً ايشان از اعضاي اصلي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بود و در كنار متفكر شهيد آيت‌الله بهشتي و ساير اعضاي شورا به بحث و تبادل نظر براي مقابله با توطئه‌ها و تلاش براي شناسايي نيروهاي متعهد به منظور كادرسازي و ارائه خدمات در عرصه مديريت كلان سياسي مي‌پرداخت. ثانياً در فاجعه هفتم تير به شدت آسيب ديد و به مقام “جانباز” اسلام و انقلاب ونظام رسيد. ثالثاً پس از اين حادثه نه تنها خدمات خود به دين و ملت و كشور را دچار وقفه نكرد و به ركود و سكون نكشاند، بلكه بيشتر از پيش خود را مسئول و متعهد يافت. رابعاً تلاشي چشمگير براي امتداد تفكر شهيد بهشتي به ويژه در موضوعات آزادانديشي و استقلال فكري و نوآوري و نفي فرقه‌گرايي و جناح زدگي داشت و امروز نيز اين تفكر و روش را استمرار مي‌دهد. 

ما براي انتقال آگاهي و بينش و تحليل و نتيجه‌گيري‌هاي راهبردي به نسل جوان گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمين حاج آقا مسيح مهاجري را مهم و ضروري دانستيم، همچنان كه ساير اقشار مردم جامعه نيز مشتاق و راغب هستند كه از اين تحليل و بررسي و خاطرات و مشاهدات بهره ببرند. 

در فضايي بسيار صميمي اين گفتگو را با طرح پرسش و دريافت پاسخ آغاز كرديم

* * *
– با توجه به اين كه در آستانه سالگرد فاجعه غم‌انگيز هفتم تير قرار داريم و نسل جوان امروز مي‌خواهد درباره شخصيت عظيم و جامع‌نگر آيت‌الله بهشتي و حادثه هفتم تير و حزب جمهوري اسلامي شناخت و آگاهي به دست آورد. خدمت شما كه از اعضاي فعال شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي هستيد، رسيديم و تقاضا مي‌كنيم كه به سؤالات ما به صورت فشرده پاسخ بدهيد چون سؤال‌ها زياد است و جوانان هم مي‌خواهند يك جا همه مطالب را به صورت صحيح بدست بياورند. اولين سئوال اين است كه تلاش براي طرح ضرورت تشكيل حزب پس از پيروزي انقلاب اسلامي از كجا آغاز شد؟

بسم‌الله الرحمن الرحيم

* اين فكر مربوط به بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيست و به قبل از پيروزي انقلاب برمي‌گردد. ريشه آن هم در ذهن خود شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي بوده و از صحبت‌هايي كه ايشان براي ما داشتند كاملا مشخص بود كه از دوران جواني اين فكر با ايشان بوده. ايشان چند بار به شكل‌هاي مختلف خاطراتي از زمان مصدق و آيت‌الله كاشاني براي ما نقل كردند، وقايعي كه معروف است به نهضت ملي. دوران نهضت ملي و دوران فرار شاه و دوباره برگشتن شاه و قيام مردم در آن زمان كه مردم دو رهبر داشتند يكي محمدمصدق بود و يكي هم آيت‌الله سيد ابوالقاسم كاشاني. بين اين دو نفر را اختلاف مي‌اندازند و اين اختلاف باعث ضعف نهضت مي‌شود و آمريكا هم وارد مي‌شود و استعمار آمريكا هم از اين دوران در ايران آغاز شد و از همان زمان ملي‌شدن نفت، مصدق منزوي مي‌شود و آيت‌الله كاشاني هم منزوي مي‌شوند و شاه قدرت را باز دردست مي‌گيرد و پايه‌هاي خودش را قوي‌تر مي‌كند و يكه‌تازي مي‌كند تا مي‌رسيم به انقلاب اسلامي كه قيام امام خميني باعث مي‌شود انقلاب پيروز شود و جمهوري اسلامي برپا شود. در آن زمان نهضت ملي وقتي شروع شد آقاي بهشتي براي ما نقل مي‌كردند كه وقتي نهضت ملي شكست خورد ما كه آن زمان جوان بوديم و خيلي علاقه‌مند بوديم به قيام نهضت عليه استبداد در اين باره فكر كرديم كه چه شد قيام و نهضت ملي شكست خورد. به خصوص در جناح مذهبي كه آقاي بهشتي بيشتر فكر مي‌كردند كه چرا آيت‌الله كاشاني نتوانستند موفق باشند و مذهبي‌ها چرا شكست خوردند؟ ايشان در جواب اين سئوال مي‌گفتند علت شكست، نداشتن حزب و تشكيلات بود. اگر در آن زمان تشكيلات سياسي وجود داشت و مذهبي‌ها اگر تشكيلات سياسي قوي داشتند شكست نمي‌خوردند. ولي اين شكست طبق محاسبات آن زمان ما، نتيجه محروميت‌هاي مذهبي‌ها از تشكيلات سياسي بود. اين مطلب در ذهن آقاي بهشتي ازآن زمان بود و لذا وقتي نهضت امام خميني شروع شد يعني از سال 1342 همين فكر برجسته شد و مقدمات عبوركردن و ظهور و بروز اين فكر فراهم شد منتها چون در اين سالها استبدادي برخورد مي‌كردند و ساواك هم خيلي برخورد جدي براي جلوگيري از هرگونه تشكيلاتي مي‌كرد، موفق نشدند كه هيچ كار تشكيلاتي رسمي انجام بدهند. اما آقاي بهشتي كارهاي فراواني در همان دوران انجام داد كه خيلي جالب است. در ارتباط با اين مبحث كه مي‌خواهم بگويم و شما مطرح كرديد كه جرقه فكر تشكيلاتي از كجا شروع شد كاملا كار تشكيلاتي، اولين بار است كه گفته مي‌شود، آقاي بهشتي كار تشكيلاتي سياسي كه شاه هم نمي‌گذاشت بكنند كارهاي تشكيلاتي ديگري در قالب‌هاي ديگر كه حالا من آنها را مي‌گويم انجام دادند. ايشان كار تشكيلاتي تا سال 1357 به معناي سياسي نتوانستند بكنند اما به معناي ديگر كه البته زيربناي سياسي داشت ولي روبناي آن چيز ديگر بود فراوان انجام دادند.

– لطفا نمونه‌هايي از اين كارها را نقل كنيد؟

* يكي از اين موارد و شايد اولين مورد‌ آن قم بود. در قم اصلا حوزه علميه كار منسجمي براي تقويت طلاب نداشت يعني از زمان تاسيس حوزه علميه توسط آيت‌الله حائري يزدي و بعد تا زمان آيت‌الله بروجردي هيچ منسجمي نبود. در اين حد كه طلبه‌اي با يكي آشنا بود و يك جا استادي در يك مقبره‌اي، يا در يك مسجد مشغول تدريس بود مي‌نشست و هيچ كار تشكيلاتي براي درس وجود نداشت! اين سبك هم وجود داشت و هنوز هم هست، ولي فقط اين نيست. الان كار تشكيلاتي تدريس و تحصيل در قم بسيار زياد شده است و غلبه با اين تشكيلاتي‌هاست. اولين تشكيلات تحصيلاتي را آيت‌الله بهشتي بااستفاده از كمك‌ها و امكاناتي كه مرحوم آيت‌الله گلپايگاني در اختيار ايشان گذاشت بناگذاشتند. مدرسه‌اي بود به نام مدرسه آيت‌الله گلپايگاني در خيابان تهران كه آنجا ايشان اين بنا را گذاشتند. طلاب در يك حالت منسجم و حساب و كتاب‌دار و با ضابطه كه بيايند اينجا و با چه خصوصياتي محصل اين مدرسه بشوند؟ اساتيد بايد چگونه باشند؟ چه كارهايي بايد انجام بدهند؟ اين مدرسه را تاسيس كردند. اگر كسي با ضابطه كاري را انجام ندهد ديگر نمي‌تواند عضو اين مدرسه باشد و اخراج مي‌شود. امتحان مي‌گرفتند. پشت سر اين، مدرسه منتظريه معروف به مدرسه حقاني تشكيل شد كه مدير تشكيلاتي آن يعني كسي كه نظارت و برنامه‌ريزي مي‌كرد و اصل كار دست او بود، آقاي بهشتي بودند. بودجه آن توسط شخصي به نام آقاي حقاني(ره) كه از سرمايه‌داران بود تامين مي‌شد. برنامه‌ريز اصلي آن آقاي بهشتي بود و اداره‌كننده آن به معناي مدير اجرايي آقاي قدوسي بود. اساتيدي داشت كه خود اين آقايان از اينها دعوت كرده بودند از حوزه علميه قم كه با تشكيلات محصل مي‌پذيرفتند و از محصلين امتحان مي‌گرفتند و همه چيز حساب و كتاب داشت با نمره با قبولي و يا حتي اخراج، همه چيز. البته از نظر علوم هم يك قدري گسترش داده بودند كه فقط علوم متداول در حوزه نبود و علوم ديگر از قبيل زبان خارجي، از قبيل علم تفسير و از قبيل تاريخ اسلام و تاريخ جهان حتي علم اديان و امثال اين‌ها را هم وارد كرده بودند اين‌ها همه آنجا وجود داشت و الان فارغ‌التحصيلان آن زمان مدرسه كه دوره‌هاي اول آن مدرسه حقاني بودند مسئولان ارشد در قوه قضائيه فعلي ما هستند و خدمات زيادي كردند و در جاهاي ديگري كه در دستگاههاي اجرايي كشور حضور دارند.

يك مورد ديگر هم در قم در غير حوزه، البته مرتبط با حوزه. ايشان در دبيرستان دين و دانش انجام دادند. با شأن بالايي كه آقاي بهشتي داشت اصلا چطور مي‌شد كه يك دبيرستان اداره كند، اما دبيرستان دين و دانش را اداره كردند و شاگردان اين دبيرستان در انقلاب موجب خدمات بسياري شدند. عده‌اي از روحانيون را آنجا آوردند و كار جالب ايشان اينكه، خودشان تدريس زبان خارجي را به عهده گرفتند و از اين طريق مي‌خواستند به دانش‌آموزان بگويند كه به روحانيت فقط با ديد آگاه به احكام نگاه نكنند. يك نفر روحاني مي‌آيد و براي شما تدريس‌ زبان انگليسي مي‌كند. همان موقع براي طلبه‌ها تدريس زبان خارجي مي‌كردند، خود ايشان تدريس مي‌كردند. يك كار تشكيلاتي هم در اين حوزه انجام دادند. هم طلبه‌هاي مبرزي تربيت كردند و يك تشكيلات علمي و هم دانش‌آموزان و دانشجويان مبرزي را تربيت كردند با كار تشكيلات علمي در بخش حوزوي و مرتبط در حوزه. و اين مجموع كاري بود كه ايشان در حوزه انجام دادند.

– تحصيلات تشكيلاتي برخلاف قبل از انقلاب كه در واقع شهيد بهشتي آن را بنيان گذاشت، الان زياد شده و مدرسه‌هايي از اين قبيل زياد هستند. فكر مي‌كنيد تشكيلات فعلي چقدر براساس افكار امثال شهيد بهشتي اداره مي‌شوند و بر آن اساس پايه‌گذاري شده‌اند؟

* اصل كار تشكيلاتي علمي در حوزه كه در قالب همين مدارس و مجامع منسجم علمي صورت مي‌گيرد، خوب است. يعني بايد تمجيد كنيم و بايد تأييد كنيم كه كار، كار خوبي است. ويژگي مثبت خوبي هم دارد. يعني بايد يك فكر منسجم‌تري در رشته‌هاي مختلف داشته باشيم. افرادي رشد كردند و محقق شدند. اگر بخواهيم برخي از برجستگي‌هاي اين كار را الان بگوييم تربيت افرادي به عنوان محقق در رشته‌هاي مختلف علوم اسلامي و انساني در قم، يكي از محصولات اين كار بود كه قبلا به اين گستردگي و اين انسجام در حوزه‌ها معمول نبود. اهل قلم شدن و نوشتن تحقيقات در قالب مقالات و در قالب كتاب و تحقيقات زياد و بيشتر از گذشته شده و اصلا قابل مقايسه با قبل نيست برجستگي‌هاي اين كار اينست كه در حوزه به بركت اين كار تشكيلاتي كه انجام مي‌شود و پيش مي‌رود تربيت افراد فاضل و دانشمند و مسلط به مسائل روز و آشنا به مقتضيات زمان. اين هم يكي از محصولات مهم همين كار تشكيلاتي است كه در بخش علمي در حوزه‌هاي علميه صورت مي‌گيرد و از آنجا ناشي مي‌شود از همان ابتداي كار كه آقاي بهشتي در واقع باني آن بودند و برجستگي‌هاي ديگر هم هست، منتهي از آن طرف از بعضي از اين تشكيلات برخي سوءاستفاده‌هايي هم شده يعني يك‌ جاهايي جمع كردند طلبه‌هاي جوان را كه در ضمن اينكه كار منسجم تشكيلاتي علمي صورت مي‌گيرد و همين فوايد را هم دارد، يك افكار غلط سپاسي هم به آنها تزريق مي‌شود كه يك مشكلاتي هم آنها به وجود آورده‌اند. ولي اين را نبايد ما جزء عوارض اين كار تشكيلاتي علمي قرار بدهيم چون اين در جاهايي كه تشكيلات هم نيست وجود دارد. يعني خيلي جاها ممكن است اين جور مسائل وجود داشته باشد. همين الان در همه حوزه‌هاي علميه نه فقط قم آنهايي كه به عنوان تشكيلات علمي تحصيل هم نمي‌كنند افكار مختلفي دارند كه شايد افكار درستي نباشد. بعضي‌ها خيلي منجمد هستند. بعضي ارتجاعي فكر مي‌كنند. بعضي‌ها ضدانقلابي فكر مي‌كنند بعضي‌ها وابستگي فكري سياسي به جاهاي مختلف دارند. اين‌ها جزء كساني هستند كه جزء تشكيلات نيستند، جزء كارهاي علمي تشكيلاتي نيستند. از همان نمونه‌هاي سابق حوزه علميه هستند، ولي انحرافات در آن ‌هست. اين را گفتم براي اين كه بگويم كه آن انحرافات جزء لوازم كار تشكيلات علمي نيست. ما بايد آن برجستگي‌ها و فوايد مهم كار تشكيلاتي علمي را اصل قرار بدهيم و آن را قبول داشته باشيم كه چيز مهمي است و اين را هم تحمل كنيم كه هر كار آفتي هم دارد. البته عرض بنده اين نيست كه همه كارهاي حوزوي بايد منحصر به كار تشكيلاتي علمي باشد. بلكه مي‌تواند هم اين وجود داشته باشد و هم سبك قديم، هر دو سبك به موازات هم به جلو بروند، كما اين كه درس خارج طلبه تقريبا با كار علمي غيرتشكيلاتي است – هرچند در سطح هم اين وجود دارد – اما غلبه در سطح با كار تشكيلاتي علمي است. در درس خارج يعني بخش پاياني دروس حوزه‌هاي علميه، غلبه با كار غيرتشكيلاتي و سنتي حوزه‌هاست بنابراين خوب است كه هم كار تحصيلات سنتي در اين حوزه‌ها باشد و هم كار تحصيلات تشكيلاتي.

– به هر حال با توجه اين كه بخش عمده‌اي از گردانندگان اين تشكيلات را روحانيون تشكيل مي‌دهند، آن انحرافات كه شما فرموديد بالاخره ضربه به حوزه و روحانيت مي‌زند آيا اينطور نيست؟

* اين از قديم هم بوده و چيز جديدي نيست. قبل از نهضت امام خميني و قبل از انقلاب و هميشه انحرافاتي كه در حوزه‌هاي علميه نجف، قم، مشهد و اصفهان وجود داشت چه از نظر فكري و چه از نظر سياسي اگر بخواهيم بررسي كنيم در كنار برجستگي‌هايي كه حوزه‌هاي علميه هميشه داشتند كارهاي بزرگي مي‌كردند. در مقابل كساني مشروطه خواه بودند، در واقع حاميان اصلي ديني سران مشروطه بودند. درحوزه علميه نجف كساني را داشتيم كه با آنها مخالفت مي‌كردند و حتي وابستگي‌هايي به خارج داشتند و وابستگي به دولت‌هاي غربي داشتند. افكار ارتجاعي هميشه بوده در همه حوزه‌هاي علميه بوده. در اقليت بودند ولي هميشه بوده. افكار سياسي غيرمقبول از قبيل جدايي‌ دين از سياست هميشه در حوزه‌هاي علميه بوده. امام چقدر فرمودند؟ همه اينها قبل از انقلاب هست و بعد از انقلاب هم ادامه پيدا كرد. دولت شاه تلاش مي‌كرد دين را از سياست جدا بكند، و اين خطي بود كه آمريكا و انگليس داده بودند و امام خميني با آن مبارزه كردند. اما ما بايد به آن برجستگي‌ها توجه داشته باشيم به فوايد اين كار تشكيلاتي توجه داشته باشيم اين كار تشكيلاتي فوايد بسياري داشته و دارد كه اينها را بايد هميشه تقويت بكنيم ولي به هر حال عقيده من اين است كه تحصيلات تشكيلاتي و سنتي در حوزه علميه قم به موازات هم وجود داشته باشند نبايد كار تشكيلاتي علمي باعث بشود كه كار تشكيلات سنتي از بين برود.

– برگرديم به حزب جمهوري اسلامي و در واقع نتيجه كارهاي تشكيلات تحصيلاتي ‌قبل از انقلاب كه منجر به تشكيل حزب جمهوري اسلامي شد.

* بله يكي ديگر از كارهاي آقاي بهشتي كار تشكيلاتي به همراه يكي از دوستانشان در آموزش و پرورش بود. آقاي بهشتي در وزارت آموزش و پرورش بعد از برگشت از آلمان – چون آقاي بهشتي تحصيلات جديد كرده بودند و دكترا گرفته بودند، مي‌توانستند بروند در تشكيلات آموزش و پرورش يا در دانشگاهها كار بكنند، استاد دانشگاه بشوند، يا معلم بشوند يا كارهاي علمي در وزارت‌خانه انجام بدهند – ايشان ترجيح دادند در آموزش و پرورش براي هدف خيلي بالا ولي سخت كار كنند. و آن تدوين كتاب‌هاي درسي ديني آموزش وپرورش بود و چقدر خوب است كه الآن اين كتاب‌ها تهيه بشود و متن آن كتاب‌ها در روزنامه‌ها چاپ بشود و توضيح داده بشود كه اين متن در زمان شاه كه ضد دين بود و ضد حكومت ديني بود، تهيه شده و چاپ شده بود به عنوان كتاب درسي. اين كتاب‌ها در مدارس توزيع شده بود و مي‌خواندند و همين امروز كسي را كه فارغ التحصيل دانشگاه هست و تحصيلات عالي دارد و در آن زمان در دهه 50 و اواخر دهه 40 دانش آموز بود، ديدم كه مي‌گفت: من از آن كتاب‌ها تأثير گرفتم. آقاي بهشتي و آقاي باهنر، با هم همكاري مي‌كردند و كتاب‌هاي ديني درسي را تدوين مي‌كردند. كار،‌ كار تشكيلاتي بود و علاوه بر تدوين كتاب‌ها، هرسال گردهمايي مي‌گذاشتند براي معلمين علوم ديني در كرج و در جاهاي ديگر گردهمايي مي‌گذاشتند يك اردوي تقريباً دو يا سه روزه. هم از نزديك با آنها آشنا مي‌شدند، رفيق مي‌شدند و با هم ارتباط برقرار مي‌كردند و هم توجيه علمي مي‌كردند كه اولاً متن كتاب چيست و چگونه اين كتاب را تدريس بكنند وآنهايي را كه محرم‌تر بودند به آنها مي‌فهماندند كه منظور آنها از اين كار چي هست. هدف در واقع ساختن فكر بچه‌ها و محصلين آن زمان بود در چارچوب نهضت امام خميني و براي ساختن نيرو جهت مقابله با رژيم شاه. يك هدف زيركانه و پنهان در قالب كتاب‌هاي درسي و با بودجه خود دولت شاه انجام مي‌دادند. من خودم در قراري كه با آقاي بهشتي داشتم در سازمان تدوين كتاب‌هاي درسي ساختماني در غرب تهران، ايشان به شدت درد دل كرد با من در مورد گرفتاري‌ها و سختي‌هاي كه دراين تشكيلات آموزش و پرورش و در قسمت كتاب‌هاي درسي تحمل مي‌كردند و مي‌گفتند من و آقاي باهنر بسيار سختي مي‌كشيم. خانمي رئيس ما هست كه خانم بدي است هم از نظر حجاب و ظاهر و هم از نظر سخت گيري‌ها و كينه‌توزي‌هايي كه عليه ما مي‌كند و طوري رفتار مي‌كند كه ما خسته شويم و استعفا دهيم و اين كار ادامه پيدا نكند، ولي ما سختي‌ها را تحمل مي‌كنيم و ادامه مي‌دهيم براي اين كه كار تعطيل نشود. اين كار نيز جزء كارهاي تشكيلاتي ايشان بود. تشكيلات سياسي نبود اما زيربناي سياسي داشت و روبناي آن روبناي علمي و آموزش و پرورش بود. و خيلي كار بزرگي بود. خيلي از آنهايي كه الآن در رأس آموزش وپرورش هستند جزء كساني هستند كه در كلاس‌هاي توجيهي بودند و تربيت شده آقايان بهشتي و باهنر بودند و اين يكي ديگر از كارهاي تشكيلاتي ايشان بود.

كار ديگر تشكيلاتي آن زمان كه باز تشكيلاتي بود و زيربناي سياسي داشت، اما روبناي آن سياسي نبود بلكه ظاهر ديگري داشت، تشكيل جلسات انجمن‌هاي ديني مذهبي بود در شهرهاي مختلف خصوصاً تهران براي تعليم معارف ديني.

اقشار مختلف مردم در اين جلسات جمع مي‌شدند. اعم از بازاري، اداري، كاسب،‌ كارمند، دانشگاهي، مرد و زن و همه جور آدم شركت مي‌كردند. در اين جلسات آقاي بهشتي موضوعي سخنراني مي‌كردند يعني به اين صورت نبود كه مثل بعضي از مجالس به انتخاب خودشان صحبت مي‌كنند. با برنامه‌ريزي قبلي موضوعي را انتخاب مي‌كردند و آن را يك مدتي مثل يك سال و دو سال ادامه مي‌دادند. موضوعاتي مانند مباني حديثي، قرآني و علمي مطرح مي‌كردند و بعضي از كتبي كه متعلق به شهيد بهشتي است محصول همين جلسات است. اين جلسات باعث انسجام فكري مردم مي‌شد و آنها را تشكيلاتي بار مي‌آورد. ضمن اينكه آنهايي كه نميتوانستند كار سياسي انجام دهند در اين جلسات موفق به برگزاري جلسات خود مي‌شدند. يك نمونه ديگر انجمن‌هاي اسلامي حرف مختلف بود. مثلاً انجمن اسلامي پزشكان و مهندسان. اين انجمن‌ها البته به كمك نيروهاي دانشگاهي آن زمان و بيشتر در تهران و آقايان نهضت آزادي امثال مهندس بازرگان و دكتر سحابي در اين بخش‌ها همكاري مي‌كردند و اين افراد با همكاري اساتيد دانشگاهي و در آنجا هم به صورت موضوعي بحث مي‌كردند و حتي به دانشگاهيان مي‌گفتند شما هم سخنراني كنيد و مطالبتان را بيان كنيد. خيلي از آن بحث‌ها كه به صورت موضوعي به صورت مستمر بيان مي‌شد الآن به صورت كتاب در آمده و موجود است. اين گردهم‌آيي‌هاي هفتگي و يا ماهانه كار تشكيلاتي بود كه بن سياسي داشت ولي در ظاهر آن پيدا نبود اين جلسات دو فايده داشت، يكي انسجام فكري و ديگري تبادل فكر سياسي در خفا و رشد فكري افراد.

يك كار ديگر هم اين بود كه آقاي بهشتي هفتگي (به نظرم چهارشنبه ها) در منزل خودشان جلسه تشكيل مي‌دادند و در اين جلسات منظم كه نظم آنها خيلي مهم بود اقشار مختلف شركت مي‌كردند و بنده در اين جلسات بسيار شركت مي‌كردم و حتي اصرار داشتيم كه از قم به منزل آقاي بهشتي در تهران بياييم چون حرف‌هاي بسيار خوبي در اين جلسات مطرح مي‌شد. بعضي افراد نيز از خارج از كشور مي‌آمدند و گزارش‌هايي به اين جلسات مي‌آوردند. در اين جلسات همه جور موضوعات مطرح مي‌شد و از اين طريق هم باز با يك نظم خاصي انسجام فكري ايجاد مي‌كردند و رشد سياسي، فكري و فرهنگي ايجاد مي‌كردند. بخشي از اين جلسات در منزل آقاي بهشتي در قلهك بود كه الآن به عنوان موزه‌اي كه در آن آثار شهيد بهشتي نگهداري مي‌شود برگزار مي‌شد. خيلي از افرادي كه الآن از مسئولان كشور هستند تربيت شده‌هاي همان جلسه آقاي بهشتي هستند.

– به نظرم آقاي بهشتي همين كارها را در آلمان در مركز اسلامي هامبورگ نيز انجام مي‌دادند اين طور نيست؟

* بله همين‌طور است. اصلاً انتخاب آقاي بهشتي براي اينكه به آلمان و در آنجا به هامبورگ بروند به اين خاطر بود كه ايشان داراي فكر تشكيلاتي و منسجم بودند و مراجع تقليد آن زمان ايشان را انتخاب كردند كه آنجا را اداره كند. در آنجا هم در مركز اسلامي هامبورگ جلسات منظم فكري، تشيكلاتي با اقشار متخلف مردم داشتند و هم با دانشگاه‌هاي داخل آلمان ارتباط برقرار كرده بودند و يك انسجامي هم در اين بخش ايجاد كرده بودند. از طرف ديگر با دانشجويان ايراني مقيم آلمان كه بعدها انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان را تشيكل دادند و بعضي از مسئولان فعلي محصول همان جلسات و تشكيلات منظم هستند. ارتباط داشتند. آقاي بهشتي حتي كارهاي تشكيلاتي را روي غيرمسلمان‌ها انجام مي‌دادند. علاوه بر آلمان در كشورهاي ديگر اروپايي چنين كارهايي انجام دادند و در آنجا آزادتر بودند و افكار سياسي را هم مطرح مي‌كردند و تشكيلاتشان، تشكيلاتي بود كه استفاده سياسي هم از آن مي‌كردند. آقاي بهشتي به صورت منظم در كشورهاي اروپايي و درانجمن‌هاي دانشگاهي، صنفي و كليسايي با غير مسلمان‌ها و مسلمان‌ها سخنراني داشتند و محصول اين كار‌ها به صورت جزوه و كتاب الان در دسترس مي‌باشد.

اگر بخواهيم جمع‌بندي كنيم بايد بگويم كه آقاي بهشتي قبل از انقلاب و حتي قبل از اينكه به فكر تشكيلات حزب جمهوري اسلامي باشند، كارهاي تشكيلاتي زيادي كردند كه همه اين‌ها زيربناي سياسي داشت، اما به دليل مشكلاتي كه وجود داشت ظاهر سياسي نمي‌توانست داشته باشد ولي در قالب‌هاي علمي، فكري، حديثي، قرآني، تفسيري صورت مي‌گرفتند و برآيند تمامي اين جلسات، انسجام فكري، كادرپروري و تربيت افرادي بود كه اين افراد نيروهاي انقلاب شدند.

– اين مطالبي كه شما فرموديد، پاسخ به افرادي است كه به اصل تحزب اشكال وارد مي‌كردند و شما با اين توضيحات كار را به اينجا رسانديد كه اصل تحزب خوب است و در مقابل اگر كساني آمدند و انحرافاتي را در حزب به صورت تشكيل گروه‌ها و يا احزاب ديگر داشتند مثل حزب خلق مسلمان در مقابل حزب جمهوري اسلامي اين هم طبيعي است و تا الان هم بوده. آيا اين پاسخي به آن افرادي نيست كه اصل تحزب را زيرسئوال مي‌برند…

* اجازه بدهيد قبل از آنكه سئوال شما تمام شود نكته‌اي را يادآور شوم. اين افرادي را كه اين حرف‌ها را مي‌زنند خيلي محكوم نكنيد. علت آن هم اين است كه در ايران سابقه تحزب سابقه بدي است. يعني احزابي كه بخصوص قبل از انقلاب در ايران تشكيل مي‌شدند يا وابسته به انگليس شدند يا وابسته به روسيه و آمريكا و خيانت كردند. شما پرونده حزب توده را باز كنيد ببينيد كه چه كرده است. همين‌طور پرونده حزب زحمت‌كشان را اگر باز كنيد متوجه مي‌شويد كه به چه افرادي وابسته بودند. حتي بختيار از همين حزب جبهه ملي بيرون مي‌آيد. اين يك واقعيت است كه احزابي وجودداشتند كه خيانت كردند و چون خيانت كردند اين فكر در ذهن خيلي‌ها هنوز هست و ناحق هم نيست. آنچه مهم است اين است كه اين فكر را مطلق نكنيم يعني نگوييم چون اين چند حزب خيانت كردند پس حزب درست نيست. بايد بگوييم هميشه هر كاري پرتي دارد و يك سري مشكلاتي به همراه خود دارد و تخريب هم همين‌طور است. تحزب في نفسه خوب است اما تحت يك سري شرايط. اگر آن معيارها رعايت نشود به انحراف كشيده خواهد شد. بنابراين، اين سئوال را كه شما در مورد افراد مطرح كرديد نبايد به كلي محكوم كرد. بايد به آنها اين حق را داد كه حرف خود را بزنند ولي به آنها بايدگفت نبايد مطلقا اصل تحزب را زير سئوال برد، بايد گفت تحزب لازم است اما به شرطي كه رعايت يك سري اصول بشود. لذا خود آقاي بهشتي مي‌گفت: حزب جمهوري اسلامي معبد است و اگر روزي انحرافي در آن بوجود آيد اولين كسي كه آن را منحل خواهد كرد خودمن هستم و اگر منحل هم نشود و معبد شيطان شود خود به خود منحل است. اين حرف يعني اينكه اصل حزب‌ خوب است و ليكن نبايد توقع داشت كه هيچگاه منحرف نخواهد شد. حتي حزب جمهوري اسلامي كه 5 نفر از علماي برجسته آن زمان تشكيل داده بودند هم ممكن است دچارانحراف شود.

– در همين رابطه يك بحث ديگري هم وجود دارد و آن اينكه امام خيلي به آقاي هاشمي رفسنجاني اصرار مي‌كردند كه تشكيلاتي را بوجود آوريد. آيا اين صحيح است؟

* اتفاقا امام موافق تشكيل حزب نبودند.علت آن هم اين بود كه امام مي‌دانستند سوابق افرادي كه قبلاً حزب تشكيل داده بودند خيلي بد بود و خيانت زيادي كرده بودند حتي در صحبت‌هاي امام هم به آن اشاره شده است. ولي اين صحبت مطرح بود كه اين 5 نفر زماني كه مشغول تشكيل حزب بودند موافقت امام را جلب كرده بودند. يعني در عين حال كه امام معتقد بودند كه حزب در ايران سابقه خوبي ندارد و خيانت‌هاي زيادي كرده‌اند، حالا كه شما فكر مي‌كنيد كار خوبي است مواظبت هم داشته باشيد. بعد از آنكه حزب تشكيل شد خود بنده شاهد مواردي بودم كه حاكي از حمايت امام بود. يك مورد از اين حمايت‌ها اين بود كه در يكي از جلسات شوراي مركزي آقاي هاشمي در وسط جلسه رسيدند، از ايشان پرسيديم كجا بوديد؟ گفتند قم. يك چمدان در دست آقاي هاشمي بود كه گفتند پر از پول است كه امام براي حزب داده‌اند. اين پول همان تبرعات و سهم امام بود كه امام خميني براي حزب فرستاده بودند. بعدها هم كه شما خوب به خاطر داريد در زماني كه حادثه بمب‌گذاري در حزب اتفاق افتاد و آقاي بهشتي وچندين نفر ديگر به شهادت رسيدند، امام خميني در سخنراني خود در جماران گفتند كه من اعضاي اين حزب را مي‌شناختم و آنها براي رضاي خدا كار مي‌كردند. بنابراين امام با تشكيل حزب موافقت كردند و حمايت مي‌كردند كه اين بدان معنا نيست كه امام با تشكيل هر حزبي هم موافق بوده باشند.

– با توجه به اينكه احزاب با فلسفه خاص و با گرايشات خاص اعضا تشكيل مي‌شوند، چرا شهيد بهشتي افراد مختلف با افكار مختلف را دور هم جمع كردند، اين كار بر چه اساسي صورت گرفت؟

* يكي از ايرادهايي كه در آن زمان هم در داخل و هم در بيرون وجود داشت همين بود كه مي‌گفتند اين حزب نيست. يك جبهه است. جبهه يعني چند حزب باهم ائتلاف كنند و كار كنند، مجموعه‌اي متشكل از چند گرايش فكري.

يك گروه خود آقاي بهشتي و مؤسسين بودند كه روحاني بودند، حوزه‌اي بودند و تفكر روشن انقلاب بودند. گروه ديگر مؤتلفه بودند كه خود يك حزب بود و تقريبا يك صنف، چون اكثر اعضاي آن افراد كاسب و بازاري بودند و الان هم هستند. علي‌رغم اينكه متدين بودند ولي به هر حال يك گرايش فكري خاصي داشتند بنابراين در همان زماني كه در حزب بودند كارهاي تشكيلاتي خود را هم انجام مي‌دادند. يك گروه ديگر ‌بودند كه الان به عنوان حزب تمدن اسلامي وجود دارد كه بعضي از افراد آن مانند مهندس فرزاد و رهبري در قسمت تبليغات حزب كار مي‌كردند. تفكرات اين گروه در تناقض با افكار مؤتلفه بود. اما تمامي اين گروه‌ها اشتراكاتي با هم داشتند. گروه ديگر، گروه آقاي مهندس موسوي بود كه بنده و سرحدي‌زاده و… حلقه‌‌هاي اوليه آن بوديم كه بعد‌ها كه آقاي بهشتي به شهادت رسيدند آقاي سيد محمدرضا بهشتي و آقاي جواد اژه‌اي هم به ما پيوستند. گروه‌ ما علي‌رغم اينكه آقاي بهشتي و موسسين حزب را قبول داشتيم، اما با بخش‌هاي ديگر حزب حرف‌هايي داشتيم. حتما جالب است بدانيد كه آقاي دكتر آيت هم جزء شوراي مركزي بودند و شما ببينيد كه چقدر با تفكرات حزب فاصله داشت.

همين آقاي آيت به دليل برخي حرف‌ها كه به آقاي مهندس موسوي نسبت داده بودند توسط آقاي بهشتي توبيخ شد. اين حرف‌ها را هيچ گاه نگفته‌اند در صورتيكه بنده حضور داشتم و شاهد آن بودم. آقاي بهشتي به دكتر آيت گفتند كه ما آقاي موسوي را به عنوان وزير امور خارجه معرفي كرديم و شما حق نداريد در جلسه رأي اعتماد مجلس با او مخالفت كنيد. شهيد بهشتي گفتند: شما در نظر خود مي‌توانيد مخالف باشيداما چون در تشكيلات حزب هستيد حق نداريد مخالفت كنيد و اگر مخالفت كنيد من شما را محاكمه حزبي مي‌كنم و از تشكيلات اخراج مي‌كنم. اما آقاي آيت حتي بعد از شهادت آقاي بهشتي در جلسه رأي گيري مجلس مخالفت كرد ولي مهندس موسوي رأي آورد و به وزارتخارجه رفت. درباره همين ماجراي آقاي آيت در سال‌هاي اخير، افرادي متأسفانه دروغ‌هايي به مهندس موسوي نسبت دادند كه آدم اصلا تعجب مي‌كند. بعضي از آنها پيشاني‌‌شان پينه بسته است ولي اين دروغ‌ها را گفتند. من به بعضي از آنها نامه نوشتم كه اگر كسي الان نيست كه از خود دفاع كند، خداي او كه هست! آيا اگر كسي گرفتار يك مشكلي شد، شما بايد هر چه دلتان مي‌خواهد بگوئيد؟

– شهيد بهشتي با آن متانت، با آن آزاد‌انديشي و آن سعه صدر ايوبي كه داشت پذيرفته بودند كه اين حزب (حزب جمهوري اسلامي) با افراد مختلف با گرايشات مختلف تشكيل شود بخاطر اين كه تعادل افكار و تضارب آرا نتيجه‌بخش است و نواقص را نشان مي‌دهد و راه‌هاي پيشرفت را نشان مي‌دهد ولي ما از همان اول مشاهده كرديم افرادي هستند كه در بدنه حزب وجود دارند و به صورت پنهاني دارند يك فكر و يك راه و يك برنامه را در حزب تبليغ مي‌كنند و سعي دارند حزب را به يك فكر و يك گرايش بكشند. شما در شوراي مركزي آيا اين خطر را احساس نكرديد؟ نظرتان در اينباره چيست؟

* انصاف اين است كه بگوييم همة اين شاخه‌هايي كه گفتيم در شوراي مركزي بودند، همه اين تلاش را داشتند. هر كسي تلاش مي‌كرد كه مردم را به طرف خود بكشاند. اين انصاف نيست كه مؤتلفه را متهم بكنيم و بگوييم كه مؤتلفه فقط اين كار را مي‌كرد!‌نه. مؤتلفه افكار خود را دنبال مي‌كرد. ما افكار خودمان را دنبال مي‌كرديم، اما زور‌آزمايي نمي‌كرديم فقط حرفمان را مي‌زديم، بقيه هم همين طور، بنابراين، اين يك چيز طبيعي‌اي هم بود. اينكه هر كسي و قتي موضوعي مطرح مي‌شود حرف خودش را مي‌گويد و تلاش خود را مي‌كند، اعضاي مؤتلفه در حزب جمهوري اسلامي نيز تلاش مي‌كردند اهداف خودشان را به پيش ببرند، صحيح و درست است، اما اين كه بگوييم فقط آنها اين كار را مي‌كردند. اينطور نيست، ديگران هم بودند كه سعي مي‌كردند افكار خودشان را به پيش ببرند. حال اگر حزب جمهوري اسلامي رنگ آن حزب (داخلي) را به خودبگيرد كه اين نه گناه و نه چيز بدي است، وقتي حزب قبول مي‌كند كه افكار مختلفي را در مجموعه خود داشته باشد اين را هم بايد قبول كند و بايد تحمل كند.

– البته اگر با صداقت و اخلاص باشد درست است. ولي ما اخيرا شنيديم و خوانديم كه يكي از اعضاي هيئت مؤتلفه در گوشه و كنار مطرح مي‌كنند كه امام خميني(ره) به اين دليل با توقف كار حزب جمهوري اسلامي موافقت كردند كه معتقد بودند تيمي در كادر مركزي وجود دارد كه سليقه‌ها و عقايد خود را بر افكار و برنامه‌هاي رهبري نظام رجحان و برتري مي‌دهند. بطور مثال از كساني نام مي‌برد از جمله آقاي مهندس موسوي كه به دنبال اين هدف بودند و مي‌گويند كه امام هم به همين دليل مخالفت كردند كه فعاليت حزب ادامه پيدا كند. نظر شما در اين باره چيست؟

* اين كذب محض است، دلايل زيادي وجود داشت كه امام نگران باشند كه فعاليت اين حزب ادامه پيدا كند. يكي از اين دلايل، خود همين شخصي بود كه آن زمان مسئول سازمان شهرستان‌هاي حزب بود و افكار شخصي خودش را و افكار مؤتلفه را به نام حزب در شهرستان‌ها ترويج مي‌كرد و اختلاف ايجاد مي‌كرد و همين اختلافات مشكلاتي در شهرستان‌ها ايجاد كرد و به گوش امام رسيد و امام دستور توقف فعاليت حزب را دادند و نگران آقايان آيت‌الله خامنه‌اي و آيت‌‌الله هاشمي شدند و گفتند من نگران هستم كه مشكلاتي پيش بيايد براي حزب و به نام شما تمام بشود و شما لطمه ببينيد. فلذا بهتر است كه فعاليتهاي حزب متوقف بشود. بنابراين يكي از مهم‌ترين دلايل توقف كار، خود اين شخص بود. اصلا هيچ ربطي، اين ماجرا به مهندس موسوي و دوستان آقاي مهندس موسوي نداشت. و اين كه دريك جايي من ديدم كه گفته شده اخبار سري حزب توسط آقاي موسوي به بيرون منتقل مي‌شد، اصلا يك همچنين چيزي وجود نداشت و به هيچ و جه خبري سري وجود نداشت. علاوه بر آن آقاي موسوي عموما در جلسات شوراي مركزي حضور نداشت. در روزنامه مشغول كارهايشان بودند و خيلي كم در جلسات شوراي مركزي شركت مي‌كردند يعني زماني كه ضرورت داشت حضورشان در جلسات شركت مي‌كردند و اصلا اهل اين صحبتها نبود كه بخواهد خبركشي بكند و مطلبي را به كسي بگويد. و من نصيحت مي‌كنم اين شخص را كه ايشان در سني نيستند كه كينه‌توزي نسبت به يك آدم شريف مثل آقاي مهندس موسوي داشته باشند. من توصيه مي‌كنم به ايشان كه مثل آقاي عسگر اولادي كه در ماه‌ها و روزهاي اواخر عمرشان مطالبي گفتند و خود را نسبت به آقاي موسوي و كروبي بري الذمه و راحت كردند، اين كار را بكند خودش را نجات دهد چون در روز قيامت بايد جواب پس دهد. البته اين را هم اضافه مي‌كنم كه اگر اين شخص نصيحت مرا نپذيرد و به اين كارها ادامه دهد، بنده مطالبي را از برخوردها و مسايلي كه او در داخل حزب داشت، در معرض افكار عمومي قرار مي‌دهم كه پشيمان شود. كسي كه امكان اين را ندارد كه جواب او را بدهد به چه مجوز شرعي اصلا صحبت مي‌كند؟‌ بايد يك وقتي را تعيين كرد و خود آقاي موسوي حضور داشته باشند و در يك مناظره آقاي موسوي بتواند جواب دهد. ولي زماني كه كسي حضور ندارد و نمي‌تواند پاسخ دهد اين جور حرف زدن خلاف اخلاق است و البته افرادي مثل ما كه بوديم و ديديم كه چه مسايلي گذشت نمي‌‌گذاريم و مطالب را مي‌گوييم و باز هم نصيحت مي‌كنم كه ايشان به اين حرف‌ها ادامه ندهد.

– با اين صحبت‌هايي كه شما فرموديد به نظر مي‌رسد حرف‌هاي اين شخص چيزي بيش از يك اختلاف‌نظر سياسي مي‌باشد و به يك انتقام‌جويي شبيه است. نظر شما در اين باره چيست؟

* سئوال بسيار خوبي مطرح كرديد. همان زمان كه آقاي موسوي نخست‌وزير بود و مسايل مربوط به حزب در جريان قرار داشت، چون افكار آقاي مهندس در مسايل اقتصادي افكاري بود كه اين افراد نمي‌پسنديدند، طبعاً دو ديدگاه وجود داشت، يكي ديدگاه اقتصاد بازار بود و ديدگاه ديگر اقتصاد دولتي. اين آقايان در همان زماني كه در حزب موتلفه بودند اين اختلافات را طوري پيش مي‌بردند كه خلاف مروت و اخلاق اسلامي بود. وقتي امام از دولت آقاي موسوي تعريف مي‌كردند، آنها سكوت مي‌كردند. حتي در حوزه‌هاي حزبي به نحوي خلاف واقعيت مي‌گفتند. اما وقتي امام از آقاي موسوي انتقاد مي‌كردند،‌سريعا واكنش نشان مي‌دادند و حرف امام را تأييد مي‌كردند. اين كه اخلاق نيست و اصلا درست نيست. از همان زمان اين روحيه وجود داشت به همين دليل خود من از آن زمان مقالات و سرمقالاتي در روزنامه مي‌نوشتم كه در آنها مي‌گفتم، كساني هستند كه سنگ ولايت فقيه را به سينه مي‌زنند ولي به ولايت فقيه معتقد نيستند. يعني به ولايت بر فقيه معتقد هستند. ولايت بر فقيه يعني اگر همان چيزي را كه ما مي‌گوييم ولي‌فقيه هم بگويد خوب است و در غيراينصورت خير. اين اعتقاد تا الان هم باقي مانده و خيلي از اين حرف‌هايي كه اين‌ها مي‌زنند بر اين پايه است.

به هرحال در انتخابات سال 88 يك اتفاقاتي براي مهندس موسوي پيش آمد. پرونده‌اي است كه آن را بايد دستگاه قضايي رسيدگي كند. چون اين وظيفه دستگاه قضايي است و خود آنها هم بايد در آن دنيا پاسخگو باشند. اما به چه مجوزي هركسي يك حكمي را براي آقاي موسوي تعيين مي‌كند؟ به چه مجوزي هركسي هر تهمتي را كه بخواهد به او نسبت مي‌دهد؟ كسي حق چنين كاري را ندارد و دستگاه قضايي رسيدگي خواهد كرد و تصميم‌گيري خواهد نمود. اگر كسي بخواهد در مورد حكم قضايي اظهارنظر كند آنوقت افرادي وجود خواهند داشت كه انتقادي داشته باشند. ليكن زماني كه دستگاه قضايي حكمي صادر نكرده، شما‌ها چه كار‌ه‌ايد كه اين حرف‌ها را مي‌زنيد؟

اصلا يك عده‌اي هستند كه شعار مي‌دهند و حكمشان را هم صادر مي‌كنند، اينها با اخلاق اسلامي جور در نمي‌آيد. ما نظام جمهوري اسلامي را داريم كه اين حرف‌‌ها در كار نباشد و كارها طبق موازين و قانون باشد. در اين بين بعضي‌ها انتقام‌گيري مي‌كنند و بعضي‌ها خود شيريني مي‌كنند كه ما هم هستيم. در صورتيكه كه هيچ اطلاع و آگاهي از مسايل مربوط به حزب ندارند و فقط براي اينكه خود‌شان را مطرح كنند اين حرف‌ها را مي‌زنند. يكي از دلايلي كه اين حرف‌ها را مي‌زنند مطرح كردن خودشان است. خوشبختانه مردم به اين مطالب اهميت نمي‌دهند و اعتباري براي افرادي كه بي‌سند صحبت مي‌كنند قايل نمي‌شوند.
– شما به يك نكته‌اي اشاره كرديد و آن اينكه اگر دستگاه قضايي حكمي داد بايد بقيه آن را بپذيرند و مسئوليت صحت آن حكم به عهده دستگاه قضاست، ولي مردم اين سئوال را دارند كه چرا پرونده به همين شكل رها شده و محاكمه صورت نمي‌گيرد و يك پاسخ كاملي به افكار عمومي داده نمي‌شود؟

* اين سئوال شما، سئوال بنده و همه مي‌باشد ولي جواب آن را بنده نبايد بدهم و دستگاه قضايي بايد پاسخگو باشد و اين دستگاه تا به حال جوابي نداده است. البته در همين حرف‌هاي اين آقايان كه شما اشاره كرديد، آمده كه اگر دستگاه قضايي آنها را در حصر نگه نمي‌داشت، مردم آنها را مي‌كشتند. اولا كه اين حرف صحيح نيست ثانيا بايد ديد آيا خود ايشان راضي هستند كه به اين بهانه نگه داشته شوند. دستگاه قضايي وظيفه دارد به آنچه را قانون گفته عمل كند. ما چون مسئوليتي نداريم اگر هر جوابي بدهيم درست نيست.

– اين حرف‌ها را در حالي مي‌زنند كه خود ايشان در زمان نخست‌وزيري مهندس موسوي بودند و ديدند كه امام از آقاي موسوي تعريف مي‌كردند و مي‌دانند كه اين صحبت‌ها خلاف گفته‌هاي امام است و عقل و شرع هم نمي‌پذيرد كه امام از طرفي آگاه باشند كه فردي در حزب جمهوري اسلامي است كه جاسوس است و ترور مي‌كند و اسم آن فرد را بياورد كه آقاي موسوي اين كار‌ها را مي‌كند و از طرفي بالاترين مقام و مسئوليت يك حكومت را به همين فرد واگذار كند. اين قضيه در آن زمان بسيار سروصدا به پا كرد كه چه شده كه امام جلوي اين افراد ايستادند و گفتند كه مصلحت نظام در اين است. اين افراد فكر نمي‌كنند كه اين‌ها در تاريخ مي‌ماند و نسل جوان با مطالعه تاريخ انقلاب و رسيدن به اين تضادها چه قضاوتي خواهد كرد؟

* من به امام، ‌رهبر فعلي را هم اضافه مي‌كنم. يعني حرف‌هاي اين افراد حتي خلاف حرف‌هاي رهبر انقلاب هم هست. چونكه آنچه ما از رهبري درباره مهندس موسوي شنيديم تا قبل از انتخابات 88 تعريف و تمجيد است. و حتي ايشان بارها حكم آقاي موسوي را براي مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي عالي انقلاب فرهنگي دادند و در جلسات تصميم‌گيري سران گذشته او را شركت دادند مثل مسايل هسته‌اي و مسايل ديگر و درجلساتي كه رهبري در ابتداي شروع زعامت خود براي مشاوره برقرار مي‌كردند، آقاي موسوي حضور داشت و رهبري با تعابيري مثل،‌ آدم نجيبي هست، خوش‌فكر هست و… از او تمجيد مي‌كردند.

بعد از سال 88 هم هيچ‌گاه رهبري،‌ آقايان موسوي و كروبي را به وابستگي به بيگانگان متهم نكردند. هر مطلبي گفتند،‌گله نسبت به اعتراض به نتايج انتخابات بود و اينكه ديگران از اعمال آنها سوء استفاده كردند. شما اگر صحبت‌هاي ايشان را كه در رسانه‌ها پخش شد نگاه كنيد، از اين تهمت‌هايي كه بعضي از افراد مي‌زنند در صحبت‌هاي ايشان وجود ندارد. بنابراين، اين‌ها خلاف نظر امام و رهبري فعلي است اين نوع حرف‌زدن‌ها. جواب اين سئوال شما را بنده طبيعي‌تر كردم و توضيح دادم، اما جواب اين سئوال را خودشان بايد بدهند. چرا شما برخوردي مي‌كنيد كه يك كلمه از حرف‌ها را از خود رهبري نشنيده‌ايد؟ اين را بايد خودشان جواب بدهند و تا الان كسي يك چنين جوابي نداده است و اين از آن قبيل است كه مي‌گويند برو فلان كس را بياور مي‌روند سرش را مي‌آورند. رهبري نظرشان اين بود كه اين‌ها بايد مواخذه بشوند به خاطر اين كه دشمن از رفتار اين‌ها سوءاستفاده كرده و يك عده‌ا‌ي در روزنامه‌ها و مصاحبه‌هاشان در تلويزيون و رسانه‌هاي ديگر پرونده‌سازي‌هايي مي‌كنند از اين‌ها كه اصلا در آ‌ن صحبت‌ها نبوده و نظر رهبري هم نبوده و از خودشان يك سري چيزها را براي آنها مي‌سازند و الان خودشان هم نمي‌دانند براي كساني كه اين چنين پرونده‌سازي كردند حالا بايد چكار بكنند. بنابراين خودشان بايد جواب بدهند. البته فقط جواب شما را نبايد بدهند و بايد جواب خدا را هم بدهند.

– اين نوع صحبت‌ كردن و اين حرف‌ها را زدن تاثيراتي هم بر افكار عمومي در جامعه مي‌گذارد و يك عده‌اي هم با بزرگ كردن حرف‌ها دنبال مقصود خودشان هستند. براي مقابله با تاثيرات منفي اين حرف‌ها در جامعه چه بايد كرد؟

* من معتقدم اين حرف‌ها ديگر تاثيري بر مردم نمي‌گذارد دليلش را هم در همين انتخابات اخير مشاهده كرديد. انتخابات 24 خرداد 92،‌ پنج، شش نفر مقابل يك نفر بودند يعني آن 6 نفر از يك فكر و جناح بودند و آقاي روحاني از يك جناح ديگر و رأيي كه آقاي روحاني آورد به تنهايي از همه آنها بيشتر بود. اين يعني چه؟ يعني اين كه مردم 4 سال تمام اين دروغ‌ها و فحش‌ها را شنيدند بعد كه به پاي صندوق آمدند خلاف آن اظهارنظر‌هاي كذب رأي دادند. بنابراين ما اگر نصيحت‌شان مي‌كنيم و مي‌گوييم اين حرف‌ها را نزنيد،‌ دلسوزي مي‌كنيم براي آخرتشان. در اين دنيا اين‌ها ديگر اثري ندارند و مردم واكسينه شده‌اند، مردم بيمه شده‌اند، ‌مردم مسائل را مي‌فهمند. هر قدر گزارش دروغ بدهند، هر چه حرفهاي دروغ بزنند فايده ندارد. در يك جاهاي خاص ممكن است اثر بگذارد اما در افكار عمومي اثر ندارد. افكار عمومي هر روز عليه اين‌ها مي‌شوند و برمي‌گردند نسبت به اينها، اگر واقعا انتخابات، انتخاباتي باشد كه مردم راحت‌ نظر خودشان را بدهند هيچ وقت اينها در رأس هرم قدرت نخواهند آمد و هميشه مردم عليه اين‌ها راي مي‌دهند،‌شما مي‌بينيد 4 سال تمام است از تلويزيون يك طرفه حرف زدند و از روزنامه‌ها‌يشان يك طرفه گفتند، تهمت زدند و به ديگران هم اجازه جواب دادن ندادند. خود آنهايي كه اين حرفها عليه‌شان بود كه اصلا حق نداشتند جواب بدهند ولي با اين حال نتيجه اين شد. اين يعني چه؟

يعني افكار عمومي ديگر اين‌ها را قبول نمي‌كند و در افكار عمومي تاثيري ندارند. البته اين درست است كه در نظام جمهوري اسلامي نبايد اجازه داده شود كه هركسي، هر حرفي بزند اين جا با شما موافق هستم كه اين ديگر به ما ربطي ندارد. بالاخره مسئولين نظام بايد يك فكري براي اين قضايا بكنند. جلو بداخلاقي‌ها را بگيرند،‌ جلوي دروغ گفتن‌ها را بگيرند جلوي تهمت‌زدن‌ها را بگيرند، اينها براي جامعه آثار مخرب دارد و خوب نيست.

– شما اشاره‌اي كرديد به رسانه ملي و حرفهايي كه در 4 سال گذشته به صورت يكطرفه زده شد. با توجه به اين كه مردم در انتخابات 24 خرداد سال 92 به آ قاي دكتر روحاني راي دادند، اين تلاش‌هايي كه در حال حاضر صداوسيماي ما به عنوان رسانه ملي انجام مي‌دهد و گاهي اوقات از برنامه‌هاي آن بوي انتقام‌جويي به مشام مي‌رسد اين مسئله را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

* صدا و سيماي ما احتياج به يك تحول بزرگي دارد. صداوسيما مستقل عمل نمي‌كند و فلسفه صدا و سيما اين است كه بايد بوق نظام باشد، نبايد بوق اين و آن باشد. متاسفانه صداوسيما بوق جناح‌ها و افراد شده است و بايد صدا و سيما خودش را بالاتر بكشد و شايد از عهده مسئولين فعلي آن برنيايد ولي اميدوارم مسئوليني گذاشته شوند كه در سطح بالاتري يعني در سطح ملي فكر بكنند و واقعا بايد كسي عهده‌دار رياست صدا و سيما شود كه آن را تبديل كند به بلندگوي نظام نه بلندگوي افراد و جناح‌ها. اين آن چيزي است كه الان مشكل صداوسيما است كه بايد حل بشود و به نقطه‌اي برسد كه جايگاه واقعي آن است. اگر اين ارتقاء را پيدا بكنند مسائل ديگر خود به خود حل شدني است.


دیدگاه‌ها