1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

حجت الاسلام والمسلمین موسوی لاری:شهید بهشتی هیچ وقت قانون را دور نزد

پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از تکان دهنده و تلخ ترین حوادث، واقعه هفتم تیر سال 1360 بود که در این حادثه 72 تن از یاران و دلسوزان نظام نو پای جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. ترور شهید بهشتی و دیگر یاران انقلاب ضربه سختی به پیکره انقلاب وارد کرد؛ گروه های منحرف از جمله منافقین طی مدتی کوتاه از عمر انقلاب نشان دادند که همراهی آنها با نظام جمهوری اسلامی در حد شعاری بیش نبوده است. بازخورد تفکرات گروه های منحرف اوایل انقلاب با اندیشه های شخصیتهایی همچون شهید بهشتی و شهید مطهری به گونه ای بود که مردم نیز در تصمیم گیری های خود حقی برای این گروه ها قائل نمی شدند؛ عدم تاثیر گذاری منافقین بر روی افکار عمومی موجب شد تا به دنبال حذف فیزیکی شخصیتهای موثر انقلاب بروند تا با ایجاد رعب و ترس در بین انقلابیون و مردمی آزاد شده از ظلم دچار تردید در راه خود شوند.

در بخشی از پیام امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت 72 تن از یاران انقلاب آمده بود:” ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند. ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی از خلق را گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. گیرم که شما با شهید بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟”.

حجت الاسلام و المسلمین موسوی لاری معتقد است که آیت الله بهشتی به عنوان شخصیتی اندیشمند از زمان آغاز نهضت انقلاب تا زمان شهادت توانست خدمات گسترده ای به نظام، انقلاب و اسلام داشته باشد. موسوی لاری در این گفتگو سعی کرد شهید بهشتی بر پایه سه محور اصلی معرفی کند. علاقه و اشتیاق به تفکر شهید بهشتی و چگونگی تعامل و سعه صدر ایشان در برخورد با مسائل مختلف به گونه ای مشهود بود که وی با دلتنگی خاصی نسبت از آن دوران و شهید مظلوم یاد می کرد؛ اینکه نظام چه سرمایه گرانقدری را در راه رسیدن به آرمانهای به حقش از دست داده است. این عضو مجمع روحانیون مبارز تاکید دارد که شهید بهشتی هیچ گاه در برخورد با دگر اندیشان و کسانی که از مسائل سیاسی و دینی برداشت متفاوتی داشتند به صورت قهری و تکفیری برخورد نکرد و شهید مظلوم همواره تلاش می کرد که در خط اعتدال رفتار کند.با هم این گفتگو را می خوانیم:
*هنگامی که شخصیتهای مختلف سیاسی در مورد قبل و بعد از انقلاب سخن می گویند، همواره از نقش مرحوم آیت الله بهشتی به عنوان موتور انقلاب یاد می کنند، شخصیتی که به خاطر دیدگاه های روشنگرانه، عمیق و متفاوت نسبت به مسائل مختلف مورد توجه بوده و هست، شما به عنوان یکی از نیروهای خط امام، شهید بهشتی را در ابعاد مختلف چگونه شناختید؟
فکر می کنم در مورد شهید بهشتی باید از چند منظر موضوع را نگاه کنیم، در نگاه اول شهید بهشتی به عنوان یک روحانی تحصیل کرده در حوزه علمیه که در کسوت روحانیت است، دوم شهید بهشتی به عنوان یک دولتمرد کشور بزرگی مثل ایران که می خواهد در اداره آن سهیم باشد، سوم به عنوان یک عنصر حزبی و تشکیلاتی، به عنوان دبیر کل حزب فراگیر حزب جمهوری اسلامی. ابعاد دیگری هم می توان به شخصیت شهید بهشتی اضافه کرد؛ اما اگر بخواهیم از بحث نتیجه مطلوب بگیریم در این سه قالب مطالب را متمرکز کنیم بهتر نتیجه بدست می آید؛ موضوع را بدین شکل باز می کنم که ویژگی شهید بزرگوار به عنوان یک روحانی، عدم تمسک به شیوه رایج در محیطهای مذهبی است که طرد و نفی دگر اندیشان یکی از شیوه های رایج در آن است. متاسفانه در محیطهای دینی و اعتقادی چه در کلیسا، چه در الازهر مصر و چه در عربستان سعودی، متولیان امور دین، باورها و اعتقادهای خودشان را به عنوان نسخه اصلی دین تلقی می کنند؛ کسانی که برداشت متفاوتی از دین ومسائل اعتقاداتی دارند، نسبت به شدت و ضعف مسائل با آنها برخورد می کردند، این موضوع به معنای شیوه رایج در محیطهای دینی بوده نه اینکه استثنائات و موارد خاص وجود نداشته ، اما به هر صورت این نوع برخورد بیشتر به چشم می خورد و اینکه ما چهره هایی مثل مرحوم سید جمال اسد آبادی، مرحوم شیخ محمود شلتوک، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و … نداشتیم، همه این شخصیتها در جهت تفاهم و درک دگر اندیشان تلاش می کردند؛ولی متاسفانه از گذشته های دور تاکنون چنین آفتی در کلیسای واتیکان، در نهادهای روحانیون اهل سنت و در نهادهای رسمی روحانیت شیعه وجود داشته و دارد که تحمل طرف مقابل و دگر اندیش خیلی دشوار بوده است و چهره هایی که توانسته اند از این نگاه خود را جدا کنند و در عین حال به اعتقادات پایبند باشند و مقهور اعتقادات دیگران و التقاطی هم نشدند؛ هم نظر خودشان را از دین با صراحت اعلام کنند، هم این حق را به دیگران دادند که فهم خودشان از دین بیان کنند. در گذشته ما چهره هایی مثل علامه حلی، شیخ مفید، مرحوم سید جمال اسد آبادی و خیلی بزرگان دیگر داشتیم که با حریت تمام دیدگاه خود را بیان می کردند و با شهامت تمام هم صحبتهای طرف مقابل را نیز شنیدند. خوب متاسفانه فضای محدود محیطهای سنتی به صورت رایج دگراندیشان را طرد کرده و می کند و گاه مورد تکفیر خود قرار می دهد و به کشتن، از بین بردن و حذف فیزیکی دست می زند؛ مثل از بین بردن شهید اول و ثانی به فتوای بعضی از روحانیون اهل سنت. شهید اول و ثانی به اعتبار اندیشه اشان توسط بعضی روحانیون جزم اندیش اهل سنت کشته شدند که تفکر فقهی این دو شهید را برنتافتند.
مرحوم شهید بهشتی به عنوان یک روحانی که هیچگاه از لباس روحانی فاصله نگرفت و در همه جا در همین کسوت ظهور و بروز پیدا کرد، چه در حوزه علمیه قم که متاسفانه خیلی من در آن زمان ایشان را درک نکردم وبیشتر دوستانی که در مدرسه حقانی و دیگر جاها زیر نظر شهید بهشتی درس خوانده اند، شنیده ام که یکی از دغدغه ها و درگیری های اصلی ایشان با بعضی روحانیون و برخی اعضای موثر مدارسی از قبیل حقانی داشت، این بود که شهید بهشتی تاکید می کرد ،افرادی به غیر از ما که طرز تفکر دیگری دارند و با فاصله از اعتقادات ما هستند، نباید با آنها برخورد کنیم و طرد کنیم. به عنوان نمونه برخوردهایی که در اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350 با مرحوم صالح آبادی، دکتر شریعتی و سخنرانی های ایشان در حسینیه ارشاد برخورد شد که گروهی از روحانیون در قم شروع به تکفیر و برخورد با آنها را پیش گرفتند؛ در صورتی که امثال مرحوم بهشتی و خیلی از یاران امام خمینی درگیر و همراه این فضا نشدند؛ ممکن بود انتقاداتی به نظریات این افراد داشته باشند. اینکه می گویم شهید بهشتی و امثال آنها می پذیرفتند که افراد مختلف دیدگاه های خودشان را ابراز کنند؛ نه اینکه آرا و نظراتشان را به طور کامل می پذیرند، در واقع می پذیرفتند که آنها هم حق دارند صحبت کنند و تریبون در اختیارشان قرار گیرد؛ نه اینکه سخنان آنها وحی منزل باشد. اینطور بگویم که شهید بهشتی روحانی اهل تسامح بود و در عین پایبندی به تمامی ویژگی های نهادهای روحانیت، جزو روحانیون تکفیری نبود، بلکه از جمله افرادی بود که می پذیرفت دیگران عقاید و سلایق خودشان را ابراز کنند.
نکته دوم در همین باب، این است که شهید بهشتی عقیده داشت ما باید فرزند زمان خودمان باشیم و در قرن بیستم وبیست و یکم نمی توانیم با ذائقه کسانی که در گذشته زندگی می کردند، پیش برویم، بدین معنی می گفت ما باید از شیوه های جدید و مدرن برای بدست آوردن حقایق دینی و در انتقال پیاممان استفاده کنیم و هم نسبت به موضوعات و عناوین جدیدی که وجود دارد با دور اندیشی و تیز بینی احکام متناسب با موضوعات امروز را از متن دین استخراج کنیم. در معنای این سخن امام می فرمودند” فقه جواهری”، بدین معنی نیست که امروز هم مثلا در فقه ضرورت دارد در مورد نجس شدن چاه آب یکسال وقت صرف شود تا ببینم چند دلق آب از چاه بیرون بکشیم تا چاه آب پاک شود، چراکه امروز دیگر چاه آنچنان در زندگی مردم جایی ندارد، بلکه فقیه کنونی که می خواهد راجع فقه اسلامی بحث کند باید بداند، مثلا در حقوق بین الملل که فقه ما ناظر بر آن است، روابط کشورها، روابط شرکتها بتواند مسائل مختلف را از نگاه اسلام بیان کند که دیدگاه خاص اسلام چه هست یا مسائلی از نظیر حقوق بشر، حقوق شهروندی و عناوین اینچینی که وارد زندگی روزمره روشنفکران ما و مردم جامعه به طور عام شده است؛ یک روحانی تحصیل کرده حوزه حتما باید با چنین مفاهیمی آشنا باشد و مسائل را مورد توجه قرار بدهد.
خلاصه اینکه شهید بهشتی علاوه بر اینکه تکفیری نبود و جریان دگر اندیش را تحمل می کرد ، همچنین موضوعات و مصادیقی که متعلق به زمانه خود اوبود و کتابهای دینی ما اسمی از آن نبرده بود، مقابل آن ایستادگی نمی کرد، اینکه نگاه به انسان، قراردادهای اجتماعی جامعه و مسائل مختلف اجتماعی که در کتابهای دو قرن و سه قرن پیش آمده همان را اصل قرار دهد و بیان کند؛ شهید بهشتی استفاده از روشهای جدید برای تبیین دیدگاه و برای درک درست واقعیت زندگی را به کار می گرفت.

*یعنی می توان از واژه نوگرایی برای شهید بهشتی استفاده کرد؟
من نمی خواهم از کلمه نوگرایی استفاده کنم، چراکه نمی دانم این واژه همه معنای کامل در مورد شهید بهشتی را بیان می کند یا نه؛ اما ایشان در قالب خاصی که او را به گذشته پیوند بدهد ولی به امروز مرتبط نکند، باقی نمی ماند. قالبی را می خواست که ضمن پیوند با گذشته برای امروز مطرح و متناسب با زندگی امروز باشد. اسلوب ایشان هم در حوزه علمیه قم و هم در مرکز اسلامی هامبورگ چنین موضوعی را نشان می دهد که شهید بهشتی اینگونه روحانی بود که ارتباطی با گذشته تمدنی و فرهنگی داشت؛ گسسته از گذشته و متوقف در گذشته نبود فرزند زمان خود بود و به آینده فکر می کرد و متناسب با آن قدم برمی داشت. مساله بعدی در مورد مرحوم بهشتی در همین بخش باید توجه کنیم که ایشان ضمن اینکه در حوزه علمیه قم تحصیل و تدریس می کرد، اما تغییر شرایط تحصیل و زندگی در حوزه علمیه را نیز هم به عنوان هدف دنبال می کرد، یعنی روحانی بود که به حوزه ای متفاوت به آن چیزی که در آن درس می خواند نگاه می کرد. یکی از ویژگی های دیگر ایشان نظم در کار بود که متاسفانه در حوزه کمتر به آن توجه می شود و بعضی شعار ساختگی می دهند که نظم ما در بی نظمی است، این جمله بدین معنی نیست که در حوزه عمومیت دارد، اما چیزی است که اگر طنز و کنایه باشد در حوزه جا افتاده بود. مرحوم شهید بهشتی تاکید داشت که همه امور باید در قالب و ضابطه ای مشخص پیگیری شود و همه چیز نظم داشته باشد. خود ایشان بسیار منظم بود از لباس پوشیدن، شیوه تدریس نظم تا سخنرانی و .. رفتار حوزوی همه چیز را رعایت می کرد، اینطور بگویم، آدمی فراتر از زمانه خودش با یک نگاهی تحول ساز. مرحوم بهشتی ضمن اینکه روحانی بود، با گذشته فکری، فرهنگی و تمدنی خود به آینده نیز پل زده بود و گذشته را نفی نمی کرد.
بهشتی در کسوت یک دولتمرد را با ذکر خاطره ای مورد شناخت قرار می دهیم، آقای علیرضا یار محمدی که در مجلس اول نماینده مردم بم بود به دلیل آشنایی و ارتباطی که با آقای هاشمی و خانواده ایشان داشت عضو هیات رئیسه هم بود، برای من روزی در آن دوره نقل کرد که تصور من از مرحوم بهشتی این بود که ایشان روحانی شیک پوش است و حرفهای خوبی می زند و سابقه مبارزاتی آنچنانی ندارد. روزی به آقای هاشمی گفتم که می خواهم سوالی از شما بپرسم و جوابش را هم می خواهم، به آقای هاشمی گفتم شما که این همه سابقه مبارزاتی دارید و بعد از انقلاب هم امین امام هستید و جزو اولین نیروهای تشکیل دهنده هسته شورای انقلابید و رابط اعتصاب کارکنان شرکت نفت بودید، رئیس مجلس هستید، چطور شما و بقیه از آقای بهشتی حرف شنوی دارید که سابقه انقلابی ندارد؛ آقای هاشمی یک تاملی کرد و اینجوری پاسخ داد که همه آنچه نسبت به من گفتی لطف بوده، ولی براساس همین چیزایی که گفتی این سوال از خودت می کنم که شما از سابقه چندان انقلابی، مبارزاتی و اعتماد امام به من گفتی قبول داری؟ حالا ببین آقای بهشتی چقدر بزرگ است که من با همه سوابق، افتخار می کنم که در خدمت آقای بهشتی باشم.
این حرف آقای هاشمی در زمان اوایل شکل گیری مجلس اول بود. این خاطره را خود علیرضا یارمحمدی برایم آن زمان نقل کرد که امروز عضو جریان رادیکال طرفدار احمدی نژاد شده است. می خواهم بگویم که شهید بهشتی اینچنین شخصیتی داشت که ریشه در گذشته و شاخه در حال و ثمره اش متعلق به آینده بود و معتقدم زمانی که منافقین دست به جنایت زدند و شهید بهشتی را از ایران گرفتند، بزرگترین جنایتی بود که مسیر تاریخ انقلاب ما را تا حدود زیادی عوض کرد و اگر منافقین در کارنامه اشان هیچ گناهی نداشته باشند که کارنامه ای سراسر جنایت دارند، اما تنها با این خیانت در به شهادت رساندن مرحوم بهشتی ، مستوجب هرنوع مجازاتی هستند.
نکته دیگر اینکه ایشان فکر می کرد برای اداره کشور باید از همه ظرفیتها استفاده کرد، بر خلاف تمام جو سازی های بنی صدر و دار و دسته اش که آن روزها تلاش می کردند که بهشتی را انحصار طلب معرفی کند، در واقع ایشان می دانست که برای اداره جامعه سی و چند میلیونی آن روز نباید خط کشی های تنگ نظرانه ای به وجود آید که نیروهای کارآمد از گردونه سودمندی حذف شوند. به یک معنی دیگر مرحوم بهشتی آنقدر بزرگ بود که بجای اینکه قیچی باشد، چتر بود و این احساس را همه به خوبی درک می کردند.

*آیا یک چنین رفتاری از شهید بهشتی ناشی از شناخت و درک درست ایشان از اسلام و دین است؟
شهید بهشتی خوب درک کرده بود که وقتی می گوییم “لااکراه فی الدین” به چی معنی است. نمی خواهم وارد بحثهای ارزشی محض بشوم، اما این را بگویم که شهید بهشتی به جای ایجاد فضای بگیر و ببند در محیط کار فضای پیوندی به کار ایجاد کرده بود؛ عقیده داشت به جایی اینکه احزاب نفی شوند، همه را با جهت گیری درست و با عدم تمسک به تکفیر و حذف به کار بگیریم. برای اینکه شهید بهشتی را بهتر بشناسیم، فضای آن زمان انقلاب را به یاد آوریم. انقلاب شده بود و استقلال، آزادی در پرتو جمهوری اسلامی شعار اصلی نهضت بود. مرحوم بهشتی با مخالفین رسمی جمهوری اسلامی در تلویزیون بحث می کرد و ایشان دوست داشت فضای جمهوری اسلامی چنین باشد. من یقین دارم اگر شهید بهشتی بعد از هفت تیر زنده مانده بود، علی رغم فضای تند و رادیکالیزه بعد از واقعه هفت تیر و خسارت عمیق به کشور باز بهشتی نمی گذاشت مسیر جامعه به سمتی برود که از درون آن نظارت استصوابی بیرون بیاید که بسیاری از نیروهای خدوم انقلاب و نظام تنها به دلیل همگون نبودن با نظریات بعضی از افراد شورای نگهبان از گردونه حذف شوند، آنقدر بزرگ بود که مخالفین خودش را تحمل کند و به آنها میدان بدهد. اگر می خواهیم بدانیم اوایل انقلاب امام و یاران امام چه مسیری را دنبال می کردند به انتخابات مجلس اول اشاره می کنم. در سال 1358 جریانهای چپ و مارکسیست که در دانشگاه ها حضور داشتند کار را به جایی رسانده بودند که دیگر در دانشگاه اتاق جنگ علیه جمهوری اسلامی تشکیل داده بودند. شب نامه ها، انتشار بیانیه ها در روزنامه ها و توزیع سلاح بین طرفداران و… از هر پتانسیلی استفاده می کردند. در چنین شرایطی و در زمان برگزاری انتخابات مجلس اول هیچ کس به دلیل گرایشات اعتقادی حذف نشد حتی مارکسیستها هم حذف نشدند. به یاد دارم من در حوزه انتخابیه در جنوب استان فارس در لار با افرادی از حزب توده، منافقین و حزب ملت رقابت کردم و شهید بهشتی به عنوان رئیس شورای انقلاب در کانون تصمیم گیری ها بود که در آن فضا محصول انتخابات ناشی از تفکرات حضرت امام و اجرایی شدن آن توسط شهید بهشتی و امثال ایشان بود که بالاخره حذف را مبنا قرارندادند، بلکه جذب نیروها هدف بود که همه به صحنه بیایند. پس مرحوم بهشتی به عنوان یک دولتمرد در اداره کشور و مجموعه تحت مدیریتش با فشار و بگیر ببندهای مصنوعی زیر مجموعه را با خود همراه نکرده بود و حرف شنوی زیر مجموعه یک رابطه صحیح بین مدیر و کارمند بود. در برخورد با دیگران هم ایشان معتقد به تسامح و تساهل منطقی با افراد بود که همه افراد جامعه اگر در روش ها متفاوت هستند در رسیدن به هدف یکی باشند که آن هدف توسعه و پیشرفت ایران بود.

*برخی معتقدند که باز بودن فضا منجر شد که بسیاری از یاران انقلاب از جمله شهید بهشتی ترور شوند و عده ای به خود اجازه دهند از این فرصت استفاده کنند، آیا می توان چنین موضوعی را تایید کرد یا نه؟
عرض کردم که اگر آیت الله بهشتی در واقعه هفت تیر به شهادت نمی رسید و این فاجعه هم اتفاق می افتاد، ایشان تلاش می کرد که جامعه به سمت افراط گری و رادیکالیزه شدن شدن پیش برود. ایشان فردی بود که می دانست اداره کشور در خط تعادل به نتیجه می رسد، جریاناتی که دیدگاه های دگم اندیشانه دارند، تنها سلیقه خود را می پسندند و موجب رادیکال شدن فضا می شوند. اینکه بگوییم ترور محصول فضای باز هست نه چنین نیست. به نظر من فضای باز خیلی می توانست جامعه را با سرعت به رشد برساند. آنهایی که جنگ را به راه انداختند و جامعه ما را رادیکال کردند نمی خواستند کشور در مسیر رشد قرار بگیرد. آنها از آن فضای باز سوء استفاده کردند، اگر هم چنین فضایی وجود نداشت از طریق نبود فضای باز و از این قبیل دستاویزها اقدام می کردند.
در اینجا بگویم که شهید بهشتی به عنوان عنصر تشکیلاتی هم دیده می شود. معتقدم ما بین چهره های مذهبی و سیاسی کم افرادی داریم که در عین پایبندی به آزادی اندیشه و برخورد سلیقه ها در عین حال عنصر تکشیلاتی باشند و شهید بهشتی از جمله افرادی بود که به تمامی اصول کار تشکیلاتی پایبند بود. یعنی این تناقض را در درون خود حل کرده بود که از طرفی آزادی بیان و اندیشه را تشویق می کرد و از طرف دیگر به تصمیمات تشکیلاتی و جمعی هم پایبند بود. همان تفکر ایشان بود که تشکیلات حزب جمهوری اسلامی سرپا نگه داشت؛ بعد از رفتن ایشان و در مدت کوتاهی این حزب تعطیل شد، با نگاه تکثرگرایانه اش پایبند به تشکیلات بود. یک نمونه را برایتان توضیح می دهم؛ در آن زمان جلسات حزب جمهوری اسلامی روزهای یکشنبه در دفتر حزب در سرچشمه برگزار می شد _ در یکی از این جلسات هم بود که ایشان به اتفاق دیگر افراد به شهادت رسیدند_ دعوت کننده جلسات خود شهید بهشتی بود و شرکت کنندگان تنها افراد عضو حزب نبودند و از قشرهای مختلف، وزیر،وکیل، بازاری، دانشگاهی، قاضی و.. در جلسات شرکت می کردند و ایشان به محوری تبدیل شده بود که همه کنشگران سیاسی فارغ از پیوستگی های حزبی در این جلسه حضور داشتند. البته گروه های معاند شرکت نمی کردند، غیر از اینها همه می آمدند، شهید بهشتی به محوری تبدیل شد که باعث شد بین آزادی اندیشه و حرکت بر مدار کار تشکیلاتی پیوند ایجاد شود که البته کار سختی بود. به هر صورت کسی که خود را عضو تشکیلات می داند باید پایبند به اصول آن هم باشد و گر نه تشکیلاتی محسوب نمی شود؛ اینکه شهید بهشتی چگونه به عنوان دبیر کل حزب جمهوری و عنصر محوری حزب طوری عمل می کرد که برخورد سلیقه ها و اندیشه ها هم شود و سلیقه ها بر خلاف مرکزیت تشکیلات مانع اتخاذ تصمیمات گروهی هم نمی شد. بنابراین اگر صحبتها را در مورد شهید بهشتی خلاصه کنم باید بگویم که ایشان به عنوان روحانی، سر در گذشته و تعلقی به حال داشت و نگاهش معطوف به آینده است؛ مرحوم بهشتی به عنوان دولتمرد در جهت حذف حرکت نمی کرد و دایره افراد خدمت کننده را تنگ نمی کرد و به عنوان یک عنصر تشکیلاتی معجزه آزادی اندیشه و پایبندی به تصمیمات تشکیلاتی را به کار بسته بود که در عین حال فرد به ابراز عقیده بپردازد و همچنین به تصمیمات تکشیلاتی هم پایبند باشد و این موضوع را ایشان بین افراد نهادینه کرد.

*در زمان آغاز نهضت اسلامی و حتی قبل از آن دو دیدگاه در میان روحانیت وجود داشت یکی اینکه روحانیون نباید به مسائل سیاسی وارد شوند و تفکر دیگری، نگاه امام و یارانشان بود که روحانیت باید در عرصه سیاست هم حضور داشته باشد، با توجه به نگاه امام، شهید بهشتی از این منظر نسبت بین سیاست و روحانیت با توجه به نگاه اسلام و دین توسط ایشان انجام می شد و این موضوع را شهید بزرگوار مدیریت می کرد؟
برای درک موضوع من به مساله ای اشاره می کنم؛ نهاد روحانیت به عنوان یک نهاد ریشه دار در عمر تاریخ کشورمان چه قبل و بعد از انقلاب همیشه در حوادث مختلف حضور داشته است، ببینید از جریان روی کار آمدن دولت صفوی گرفته تا زمان قاجاریه و جنگ ایران و روس و انقلاب مشروطه، بعد از آن و ملی شدن صنعت نفت و آغاز نهضت مبارزاتی علیه رژیم شاه و پیروزی انقلاب روحانیت در مسائل جاری جامعه بی تفاوت نبوده است. سیاست ورزی بدین معنا که یک عنصر اجتماعی از سرنوشت جامعه خود غفلت نکند و برای فردای جامعه حرف و طرحی داشته این در نهاد روحانیت بوده است؛ منتهی در این مسیر آن چیزی که روحانیت در گذشته از آن اجتناب می کرد تصدی مستقیم بود. روحانیت در گذشته به نظاره کردن و نظارت بسنده می کرد که دولتمردان کار را انجام می دادند و روحانیت با نظارت خود تلاش می کرد که انحرافی صورت نگیرد؛ مثلا افرادی چون علامه مجلسی و مرحوم نراقی کسانی بودند که تلاش می کردند خط سیر جامعه به سمت تمسک به دین پیش برود و اگر دولتمردان از این خط سیر فاصله بگیرند به آن تذکر بدهند. اینکه گفته شود روحانیت در سیاست دخالت نکند و نسبت به جامعه بی تفاوت باشد این حرف بسیار غلطی هست، حضرت امام هم می فرمودند که وقتی مدینه شکل گرفت حضرت پیغمبر(ص) نگفتند که کسی بیاید جامعه را اداره کند و من به دنبال تبلیغ بروم، در واقعه خود حضرت به دنبال اجرایی شدن احکام خداوند بودند. بنابراین جدایی روحانیت از سیاست به معنای دغدغه اجرای منویات اسلام حرف غلطی است، اینکه نهاد روحانیت ورود به سیاست را برای خود به عنوان یک حق مطلق تلقی بکند و دیگران را از آن منع کند، این هم غلط است. امام دو جا برآشفته شدند، یکی مقابل کسانی که می گفتند که روحانیت نباید در سیاست دخالت کند و باید به مسجدها بروند امام برآشفته شدند که روحانیت مگر می تواند نسبت به مسائل جامعه بی تفاوت باشد،جای دیگری هم بسیار برآشفته شدند که افرادی همچون احمد توکلی و همفکرانش اعلام کردند که سیاست ورزی در اختیار فقهاست و تنها روحانیون و فقها حق دارند در سیاست دخالت کنند که امام خیلی عصبانی شدند و فرمودند که این حرف آن روی دیگر سکه است که گفته می شد روحانیت نباید در سیاست دخالت کند و اکنون اینها می گویند تنها روحانیون حق دخالت دارد. دیدگاه اول می گفت که همه نوع باشند ولکن قشر روحانیت در سیاست نباشد، دیدگاه دوم می گوید روحانیت باشد و مردم حق دخالت در سیاست نداشته باشند؛ این سیاست خطرناک تر از دیدگاه اول است که یعنی اقلیت روحانیت باشد و عامه مردم حضور نداشته باشند؛ البته هر دودیگاه غلط است، نه دخالت کردن بی حد و حصر و نه بی تفاوت بودن به جامعه. راه تعادل این است که روحانیون هم مثل بقیه مردم در صحنه حضور داشته باشند و در حد توان و کارآمدی عمل کنند، یعنی ویژه خواری برای روحانیت ممنوع همینطور نفی حضور روحانیت هم ممنوع. این موضوع را امام و یارانشان دنبال می کردند و حرف درستی هم هست که نه همه امکانات جامعه در اختیار ملبس به این لباس باشد و نه اینکه حق دخالت نداشته باشند. این خمیرمایه پایه و اساس فلسفه سیاسی امام بود، می خواهم بگویم که امام به عنوان یک فقیه و مرجع چنان تاثیر گذار بود که افرادی همچون شهید بهشتی با درک تعالیم حضرت امام، تاکید داشت که روحانیت نباید انحصار طلب باشد و نه باید مقابل حوادث جامعه دست و پا بسته باشد و ایشان همین تفکر را دنبال می کرد.

*دیدگاه شهید بهشتی نسبت به قانونگرایی در قبال حفظ حقوق مخالفین در جامعه، عمل به قانون در منصبهای سیاسی و حزبی چگونه بود و چطور این موضوع را ترویج می داد؟
ببینید بعضی شعارها به گونه ای است که بین حرف تا عمل فاصله زیادی می افتد و موضوع قانوگرایی هم از این دست است. هیچ کس وقتی کاری را انجام می دهد به عنوان اینکه کارش غیرقانونی است، انجام نمی دهد و در این راه حتما دلایلی می آورد که هم جامعه را توجیح کند و هم وجدان خودش را. آن چیزی که مهم است ، شعار قانوگرایی در عمل چگونه به واقعیت می رسد. نمی خواهم از بحث خارج بشوم اما در این همین مورد یک مثال می زنم؛ اینکه دیوان محاسبات گزارش داده که تخلفات خروج از قانون توسط دولت نهم و دهم به هزاران مورد رسیده است، دهها مورد تخلف آشکار از قوانین مسلم مجلس وجود دارد و از سوی دیگر وقتی دولت صحبت می کند، اینطور می گوید که قانونگراترین دولتی که تاکنون وجود داشته همین دولت نهم و دهم بوده است. خوب این حرف که من قانونگرا هستم تا واقعیت قانونگرایی که در متن جامعه پیاده بشود فاصله دارد. خیلی از دولتمردان و شخصیتهای سیاسی دم از قانون می زنند، ولی تا به عمل برسد خیلی کار دارد.
یکی از ویژگی های شهید بهشتی که به آن اشاره کردم نظم بسیار ایشان در امور بود که در همین راستا پایبندی ایشان به قانون رایج کشور کاملا مشهود است. وقتی قانون تمایلات من نوعی را نفی می کند در آن صورت پایبندی به قانون معنا پیدا می کند. خوب مرحوم بهشتی را باید به صورت مصداقی در عمل به قانون بررسی کرد بدین شکل که در مجموعه تحت امرش یعنی دستگاه قضا چگونه عمل می کرده است. معمولا برخی مدیران در برخورد به مسائل مختلف متوجه می شوند که با قانون رایج نمی توانند کار را پیش ببرند و به دنبال دور زدن قانون می روند، باید بفهمیم که آیا شیهد بهشتی اهل دور زدن قانون بوده است یا نه؟ تلقی من چنین است که بین روحانیون سطح بالای مدیریت جامعه ، شهید بهشتی نمره اول را باید به ایشان در قانونگرایی داد که موارد سختی برایشان پیش آمده بود و ایشان دست از قانون برنداشتند، مثلا در برخورد با بنی صدر و افراد نزدیک به وی مشکلات عدیده ای پیش آمده بود، در انتخابات ریاست جمهوری که جلال الدین فارسی از طرف حزب جمهوری اسلامی کاندیدا شده بود، وسط راه مشخص شد که وی ایرانی الاصل نیست و افغانی است و طبق قانون اساسی رئیس جمهور باید ایرانی الاصل باشد، ناگهان تمام برنامه ریزی های تشکیلاتی حزب جمهوری اسلامی و مرحوم بهشتی فرو ریخت و فضا به دست رقیب اقتاد، زیرا کسی که روی آن سرمایه گذاری کرده بودند به یک باره شکست خورد و فرد دیگری هم مطمئنا با این شرایط رای نمی آورد، در هیچ جا نمی بینیم که شهید بهشتی متقاضی این باشد که قانون نادیده گرفته شود یا اینکه برود از امام خمینی حکم حکومتی بگیرد، دنبال اینجور برنامه ها نبود. اگر جایی افرادی از امام دست نوشته ای گرفته اند من در کارنامه شهید بهشتی چنین چیزی را ندیده ام، یعنی برخی افراد که به تنگناهای مدیریتی می رسیدند و قوانین برخلاف نظرشان بود؛لابی می کردند که فضایی به نفعشان ایجاد شود، مرحوم بهشتی هرگز چنین کاری را نکردند.

*تاثیر این دیدگاه و عمل شهید بهشتی در جامعه و دستگاه قضا چگونه بود؟
خیلی زیاد بود، ببینید در تاثیر پذیرش واقعیت چنان بود که مثلا وقتی حزب جمهوری اسلامی با تشکیلاتش از جلال فارسی حمایت کرد، به سرعت این موضوع در سراسر کشور پخش و این فرد مطرح شد، وقتی معلوم شد که جلال الدین فارسی ایرانی الاصل نیست عملا حزب جمهوری در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد و شهید بهشتی هرگز به دنبال دور زدن قانون نرفت که حالا مجوزی گرفته شود و اتفاقا انقلاب هم شکست خورد و بنی صدر با آن خصوصیات شخصیتی آمد و پیروز انتخابات شد و پس از آن فجایع هفت تیر و هشت شهریور به وجود آمد که این مساله به دنبال روی کارآمدن بنی صدر بود.

*نحوه تعامل شهید بهشتی با مجموعه تحت الامر بنی صدر در آن زمان چگونه بود؟
شهید بهشتی نقد می کرد، گروه وابسته به بنی صدر خیلی فحاشی می کرد ، همان مجاهدین خلق و رفقای بنی صدر خیلی به شهید بهشتی فحاشی می کردند، اما از ایشان جز کلمات با نزاکت ناشی از تفکراتش شنیده نمی شد. می خواهم بگویم در همه جلساتی که بنی صدر در مجلس یا دیگر جاها که حضور داشت و رئیس شورای عالی قضایی که رئیس دیوان عالی کشور هم باید شرکت می کرد، شهید بهشتی بدون هیچ مشکلی حضور داشت، برای اینکه بدانیم ایشان چه کسی بود، یک مثال می زنم ، در همین زمان مجمع تشخیص مصلحت نظام که بالاترین رکن مصلحت سنجی نظام محسوب می شود، رئیس جمهور کنونی به دلیل اینکه شخصی در راس این مجمع حضور دارد و آن فرد را نمی پذیرد در هیچ جلسه ای حضور پیدا نمی کند و مصوبات آن را هم اجرا نمی کند، یا در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی مدتها شرکت نمی کرد؛ چون افرادی در آن حضور داشتند که رئیس جمهور نمی پسندید، این منش در رفتار آقای بهشتی وجود نداشت و هرگز به چنین شیوه ای رفتار نمی کردند.

*سیری که در این سی سال انقلاب طی کرده است را چگونه می بینید و به نظر شما انقلابی که امام خمینی و یارانشان و بزرگانی همچون شهید بهشتی به دنبال دست یابی به اهداف آن بودند به کجا رسیده است؟
به نظرم از آنچه مدنظر بود، فاصله گرفته ایم؛ واقعا معتقدم که در این سی سال به دلیل جنگ، ترورهای کورمنافقین، حذف چهره های بزرگ با سعه صدر مثل مرحوم بهشتی مسیر سخت و مشکلی را طی کردیم و متاسفانه از سال 1369 که شورای نگهبان بنا به خواست برخی سیاسون برای حذف نیروهای سیاسی از گردونه، سیاست نظارت استصوابی را به اجرا درآورد، انتخابات ما با چالشهایی روبرو شد که گرفتاری ها آنقدر زیاد شد و آن چیزی که ما به عنوان جمهوری اسلامی عرضه می کنیم و شهید بهشتی تعقیب می کرد، فاصله بسیار زیاد است. مثلا ما شورای نگهبان را به وجود آوردیم برای دفاع از رای مردم، اما امروز شورای نگهبان عاملی محدود کننده به حوزه انتخاب مردم تبدیل شده که این موضوع با دیدگاه شهید بهشتی هم منافات دارد. بهترین، زبده ترین، پاک ترین و علاقه مندترین افراد به دلیل اینکه سلیقه افراد شورای نگهبان با آنها هم خوانی ندارد، حذف می شوند؛ فاصله قول و عمل زیاد شده است. مستبدترین افراد و فاشیست ترین آدمها هم ادعای قانونگرایی می کنند. اما ما در عمل دیدیم که تصمیم گیرندگان کشور همچون شهید بهشتی در مجلس فضایی را ایجاد کردند که همه سلایق می توانستند به ابراز عقیده و نظر بپردازند، اما در شرایط کنونی می بینیم که بهترین افراد این نظام انگ بی دینی می خورند و از گردونه حذف می شوند و تفاوت کاملا محسوس است.

*رابطه شهید بهشتی با دفتر امام خمینی چگونه بود، برخی ها خوب تلاش می کردند به نوعی به امام و دفتر ایشان نزدیک شوند، ایشان چه منشی داشتند؟
ببینید شخصیت شهید بهشتی خیلی بالاتر از این بود که خودش را در این معادلات تعریف کند و از طریق دفتر با امام رابطه برقرار کند، شهید بهشتی را نباید در این قالب گنجاند و مطرح کرد.

*و سخن آخر در مورد شهید بهشتی؟
واقعا جمله امام خمینی در مورد ایشان که شهید بهشتی به تنهایی یک ملت بود برای ملت ما کاملا درست است؛ هر چه زمان می گذرد جای شهید بهشتی ، افکارش، تسامح منطقی و برخوردهای زیبای بهشتی در جامعه ما خالی است. من قبلا جمله ای از معصومین که می فرمایند اگر مومن فقیه ، دانا و آگاهی از دنیا برود یک حفره در اسلام ایجاد می شود که هیچ چیز جای آن را پر نمی کند با خودم می خواندم ، می گفتم خوب ممکن است افرادی بتوانند این خلاء را پر کنند، مثلا اگر شیخ انصاری از دنیا رفته است، شاگردانش حرفهای ایشان را می توانند بهتر منتشر کنند، اما واقعا این باور برای ما بیشتر تقویت شد که شهید بهشتی، یک انسان آگاه به رموز دین و فقیه به معنای کسی که فهم درستی از مبانی دین دارد و کسی نیست که جای ایشان را پر کند.


دیدگاه‌ها