1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

دو شعر از عبدالجبار کاکایی در نشست یک افطاری ساده

 

شوری که در جهان من افتاد ، این نبود

نامی که بر زبان من افتاد ، این نبود

 

در جلسه نشست یک افطاری ساده عبدالجبار کاکایی شاعر معاصر کشورمان دو اثر خود را برای حضار قرائت کرد.

 

شوری که در جهان من افتاد ، این نبود

نامی که بر زبان من افتاد ، این نبود

آن راز سر به مهر که سی سال پیش ازین

چون آتشی به جان من افتاد ، این نبود

پیغمبری که با نفحات شبانی اش

یک شب از آسمان من افتاد ، این نبود

آن شعله های سر کش آتش که با وقار

در پای دودمان من افتاد ، این نبود

وان کشتی نجات که در باد هولناک

از موج بی امان من افتاد ، این نبود

دستی که از تلاطم دریا مرا گرفت

وقتی که بادبان من افتاد ، این نبود

حرفی که بر زبان تو لغزید ، آن نشد

شعری که در دهان من افتاد ، این نبود

 

حاجت به اشارات و زبان نیست ، مترسک …

حاجت به اشارات و زبان نیست، مترسک

پیداست که در جسم تو جان نیست ، مترسک

با باد به رقص آمده پیراهنت اما

در عمق وجودت هیجان نیست ، مترسک

شب پای زمینی و زمین سفرهٔ خالی ست

این بی هنری ، نام و نشان نیست ، مترسک

تا صبح در این مزرعه تاراج ملخ بود

چشمان تو حتی نگران نیست ، مترسک

پیش از تو و بعد از تو زمان سطر بلندی ست

پایان تو پایان جهان نیست ، مترسک

این مزرعه آلودهٔ کفتار وکلاغ است

بیدارشو از خواب زمان نیست ، مترسک

 


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها