1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
گزارش هامبورگ از زبان بهشتی در حسینیه‌ ارشاد

حجاب هم با چادر اسلامی ‌است هم با روسری

پوشاندن مو و گردن و پوشیدن مانتویی که خیلی تنگ و چسبان نباشد هم حجاب اسلامی است، البته لازم نیست خیلی هم گشاد و اُمل‌‏مآب باشد، مانتویی معمولی و عادی و جوراب‌هایی که پا از زیر آن نمایان نباشد، به اضافه اینکه سعی شود صورت بدون آرایش باشد

این متن تلخیصی است از سخنرانی مفصل شهیدبهشتی در حسینیه ارشاد. شهیدبهشتی در این سخنرانی گزارش کاملی از عملکرد مرکز اسلامی هامبورگ ارائه کرده و درنهایت به سؤالات حاضران پاسخ داده است. یکی از سؤالاتی که از بهشتی می‌شود مربوط‌به حجاب است. بهشتی در پاسخ به سؤال‌کننده، به مثالی از حجاب خانواده خود در هامبورگ اشاره می‌کند.

8
برادران و خواهران عزیز، بسیار خوشبختم که پس از چند سال دوربودن از محافل گرم شما، اینک بار دیگر خود را میان کسانی می‏بینم که بزرگ‌ترین رابطه معنوی و انسانی، مرا به آنها پیوند داده است. این جلسه، در حقیقت جلسه دیدار برادرانه میان من و شماست. طبق معمول که هروقت مسافری از جایی می‌رسد، سخن مجلس این است که آنجا چه خبر، چکار می‏کردی و چه برنامه‌هایی داشتی؟ مناسب‌ترین بحث از دید دوستان، این تشخیص داده شد که شما را خیلی کوتاه و فشرده، در جریان کار مرکز اسلامی هامبورگ بگذارم و به‌این‌وسیله برادران و خواهران عزیز علاقه‌مند به اسلام و تلاش‌های اسلامی در جهان، با این واحد اسلامیِ کم‌و‌بیش نوبنیاد در یک کشور و قاره غیراسلامی آشناتر شوند.
در اواخر سال ١٣٤٣ بود که از طرف آقایانِ مراجع و جمعی از دوستان علاقه‌مند، به من پیشنهاد شد از اینجا به هامبورگ بروم. با توجه به ‌کارهای سودمند علمی، تحقیقی-آموزشی و اجتماعی که در آن سال به‌ آنها مشغول بودم، این مطلب برای من روشن بود که از محیط آماده و پرثمر کار و کوشش اسلامی دور می‌شوم؛ اینکه در محیط تازه‏ای که به آن قدم می‌گذارم، تا چه اندازه توفیق کار ثمربخش خواهم داشت، برایم مهم بود. برحسب آنچه اسلام عزیز به ما آموخته است، برحسب تربیت اسلامی و همچنین تجربه‌های مکرری که در دوران تلاش‌های گوناگون خود داشتم، یک مطلب برایم روشن بود و آن اینکه، بر چه اساسی از تهران به هامبورگ می‌روم و انگیزه اصلی کسانی که از من دعوت می‌کنند چیست؟ آیا آنها جویای نام هستند؟ آیا دوست دارند کاری آبرومند آنجا و به‌نام آنها انجام شود؟ یا آنکه از آن بدتر، آیا قرار است تلاش‌های اسلامی هامبورگ به خدمت این و آن در‌آید؟ یا خلوصی در کار است؟ خوشبختانه آشنایی من با دعوت‌کنندگان اصلی که سابقه‏ای بس طولانی داشت، فکر مرا از این نظر راحت می‏کرد. من از آن آقایان در طول سال‌ها کار با معاونت و معاضدت و تأیید و پشتیبانی آنها، هرگز چنین سابقه‏ای به‌خاطر نداشتم و امروز که نزدیک‌به پنج‌سال‌و‌دو‌ماه از آن تاریخ می‏گذرد، بار دیگر با این تجربه طولانی دریافتم در تمام این مدت، از طرف آقایانی که مرا دعوت کرده بودند، هرگز چنین تمایلی احساس نکرده‌ام. من معمولا در بحث‌ها و به‏‌ویژه در سخنرانی‏های عمومی از هیچ‌کس نام نمی‏برم، ولی لازم می‌دانم در این نخستین برخورد عمومی در بازگشتم به ایران، از کمال، ارزش اسلامی و انسانی این آقایان، با آهنگ سپاس و تشکر و تقدیر یاد کنم. چرا؟ چون، دوستان عزیز، مسلم بدانید درست است که موفقیت‌های اساسی، به‏‌ویژه در این راه‌ها، در گرو کاردانی، لیاقت، سرمایه‌های علمی و انسانی است، ولی قبل از هرچیز در گرو اخلاص است. به‏‌ویژه تلاش‌های دینی، اگر از مجرای اخلاص و هدف‌گیری صحیح منحرف شود، ممکن است چند صباحی زرق‌وبرقی داشته باشد، اما سرانجام ندارد. به‌هرحال، این نکته برایم روشن بود که این آقایان عزیز به‌راستی می‌خواهند در هامبورگ تلاش اسلامی ارزنده‏ای انجام شود؛ در خدمت اسلام و نه در خدمت هیچ فرد، گروه، مقام یا هدف دیگری. ولی مطلب اینجا تمام نمی‏شد، سؤال دیگری برایم پیش می‏آمد و آن اینکه، خود من با چه انگیزه‏ای تهران را به‌سوی هامبورگ ترک می‌کنم؟ من از این مسافرت چه می‌خواهم؟ آیا فرصتی را غنیمت می‌شمارم تا اروپا را خوب ببینم؟ آیا این خواست در من وجود دارد که سال‌هایی را در اروپا با استفاده از مزایای سهولتِ زندگی در آنجا، بگذرانم؟ آیا از میدان کار و کوشش به میدان تن‌آسانی و تن‌آسایی پناه می‏برم یا به‌راستی در خودِ من هم انگیزه خدمت وجود دارد و قبل از هرچیز تحت‌تأثیر این انگیزه، این پیشنهاد را می‏پذیرم؟ شما می‏دانید آنجا که پای سؤال از خویشتن می‌رسد، پاسخ‌دادن کار مشکلی است. در این موارد انسان دچار خودفریبی می‌شود.
باور کنید دوستان، باور کنید آقایان و خانم‌ها، پاسخ به این سؤال برای من بسیار مشکل بود. مدت‌ها سعی کردم خودم را بازپرسی کنم، خودم را آن‌طور که هستم دریابم، ببینم واقعا تحت‌تأثیر چه عاملی حرکت می‌کنم. باید با کمال صراحت بگویم تا آخرین لحظه، به آن جواب روشنی که انتظارش را داشتم، نرسیدم. فقط توانستم به‌طور نسبی خودم را قانع کنم که اگر قصه اروپارفتن است، ممکن است امکانات دیگری برای گردش راحت‏تر، در اختیارت قرار بگیرد و اگر داستان زندگی در اروپا و استفاده از سهولت‌های زندگی در آنجاست، اول ببین این سهولت‌ها و این زندگی به ذائقه تو و خانواده تو هم مثل دیگران می‌تواند شیرین بیاید یا نه؟ با زحمت توانستم از وجدان درونی خود پاسخی نیمه‌روشن بگیرم که انگیزه اصلی در این حرکت، خدمت به هدفی است که به‌خاطر آن هدف، این آقایان عزیز از تو چنین دعوتی کرده‏اند. حقیقت این است من نگران آن بودم در این معامله به آنها که از من دعوت کرده بودند، خیانت کنم و بالاتر از آن، خیانت به دین و مذهب بود که گناهی از سوءاستفاده از مذهب بالاتر نیست. ابهام‌هایی که در سر راه من قرار داشت، تنها با یک فرمول می‌توانست قبل از حرکت برای من تا حدودی روشن شود و آن آیه کریمه قرآن:
«والَّذین جاهدوُا فینا لَنَهدینَّهُم سُبلنا و ان الله لَمع الْمُحسنین» (٦)
در آغاز ورود به هامبورگ، مسئله درجه اول این بود که ساختمان مسجد هامبورگ که خراب مانده، تکمیل شود. ساختمانش ناتمام بود و سروصدای مردم و شهرداری هامبورگ درآمده بود. مسجد در نقطه حساس و زیبای مرکزی شهر هامبورگ است؛ جایی است که توریست‌ها و مسافرانی که برای دیدن هامبورگ می‏آیند، از آنجا عبور می‌کنند. با ماشین می‏آمدند، جلو مسجد می‏ایستادند و می‏گفتند: این مسجد مسلمان‌هاست، سال‌هاست ساخت آن را همین‌طور نیمه‌کاره رها کرده‏اند و این مطلب علاوه‌بر آنکه مایه سرشکستگی اسلام بود، برای مسلمانان آنجا هم تحمل‌پذیر نبود. می‏گفتند: ما چقدر در محیطی خارجی سرکوفت بشنویم؟ اگر نمی‌توانستید مسجد بسازید، چرا شروع کردید؟
در بدو ورودم به هامبورگ، به فاصله کوتاهی دریافتم اشتباه بزرگی رخ داده است و آن اینکه با به‌کاربردن عنوان «جمعیت اسلامی ایرانیان در هامبورگ»، تمام تلاش‌های اسلامی‌مان را فقط در جمع ایرانیان محصور کرده‏ایم و با آنکه اسلام آیینی است جهانی و ملیت نمی‏شناسد، ما که حامل پیام اسلام در اروپا هستیم، مارک ملیت خودمان را به آن زده‏ایم. دوستان گفتند: سابقا گاهی برادران افغان در برنامه‌های فارسی شرکت می‏کردند، چون این نام در همین سال‌های اخیر انتخاب شده بود و قبل از ثبت‌‌شدن، نامش «جمعیت اسلامی هامبورگ» بود. این تغییر نام باعث قطع ارتباط برادران افغان شده بود. بعضی از دوستان عرب و مسلمانان آلمانی هم گاه و بی‌گاه با این جمعیت تماس‌هایی می‏گرفتند که حالا اینها هم فاصله گرفته‏اند و می‏گویند اینجا مال ایرانی‌هاست؛ چرا ما برویم مزاحم شویم. سبحان‌الله! مگر می‌شود با این تیتر و این نام در هامبورگ فعالیت اسلامی همه‌جانبه و وسیعی شروع کرد؟ قبل از هرچیز لازم بود ما خودمان را از زیر این نام محدود‌کننده بیرون بیاوریم. بنابراین با مطالعه زیاد تصمیم گرفتیم اصولا واحد اسلامی‌ای را که ما مسئول آن بودیم، به‌نام «مرکز اسلامی هامبورگ» درآوریم تا شعاع‌های عمل وسیعی داشته باشیم؛ هرچند این تغییر نام برای بسیاری ناخوشایند بود، اما برای کار ما ضرورت داشت.
مسئله سوم، پرداختن به‌کار دانشجویان بود. دوستان عزیز، ما رسالت اصلی مرکز اسلامی هامبورگ را این می‌دانستیم که جوانان مسلمان ما که برای تحصیل به خارج می‏آیند، در دامان کفر و الحاد نیفتند. این کار بسیار دشوار می‏نمود، ولی وقتی وارد میدان عمل شدیم، در کمال تعجب دیدیم اشتباه می‏‌کرده‌ایم و این کاری است سهل‌و‌ممتنع، نه دشوار. اگر از راه درست وارد شوید، سهل است و اگر از بیراهه وارد شوید، ممتنع است؛ دشوار اصلا معنی ندارد. چه‌کسی از جوانان پاک ما برای پذیرش اسلام آماده‏تر؟ شما اسلام را معرفی کنید، آنها جذب می‌شوند. در سخنرانی‌هایی که من قبل از آمدن به ایران در این یک ماه اخیر در شش شهر از آلمان و اتریش می‏کردم، از زبان جوانان‌مان مطالبی می‏شنیدم که به‌راستی مرا متأثر می‏کرد.
دوستان، برادران و خواهران عزیز، خوشبختانه تلاش پیگیر جوانان ما با همکاری مداوم و بی‏دریغ مرکز اسلامی هامبورگ در این چندسال به آنجا رسیده است که اینک در ١٤ شهر دانشگاهی آلمان و اتریش، انجمن اسلامی دانشجویان گروه فارسی‌زبان با تشکیلات منظم وجود دارد. در بعضی از انجمن‌ها، تعداد افراد خیلی زیاد نیست. مسئله مهم فعالیت صحیح است. در این ١٤ شهر، آغوش گرم این انجمن‌ها برای پذیرش هر فارسی‌زبان تازه‌وارد که علاقه دینی داشته باشد، باز است؛ حتی افغان‌های فارسی‌زبان، عراقی‏ها و پاکستانی‏هایی که فارسی می‏دانند. این سازمان مفید و فعال و آبرومند، یکی از نقطه‌های امید ما و همه کسانی می‌تواند باشد که به پیشرفت اسلام میان مردم و قشرهای تحصیل‌کرده و باایمان علاقه دارند؛ همان قشری که -حدود شاید ١٠ سال پیش- در انجمن ماهانه سخنرانی‏های دینی، با عنوان «یک قشر جدید در جامعه ما» از آنها نام بردم. برای اینکه معلوم شود مرکز اسلامی هامبورگ، متعلق‌به همه است، به محض اینکه این کار رونق گرفت، دعوت اتحادیه بزرگ دانشجویان مسلمان را برای سخنرانی در کنگره سالانه‏شان با صمیمیت قبول کردم و تا امسال در چهار کنگره آنها، سخنرانی عمومی ایراد شده است و بحمدالله برادران و خواهران مسلمان ما، اعم از شیعه و سنی، ایرانی و عرب و غیر اینها، همه می‏دانند هرچند این مرکز به‌وسیله یک گروه شیعه ایرانی به‌وجود آمده، اما متعلق‌به همه مسلمانان است.
کار دیگر مرکز اسلامی هامبورگ، همان‌طور که هر مسلمانی باید انجام دهد، انجام خدمات تعاونی در حد امکانات، حل ‌اختلافات خانوادگی و غیرخانوادگی به‌قدر فرصت، راهنمایی بیماران، دانشجویان و نیازمندان، کمک‌های مالی به نیازمندان در حد امکان و مخصوصا همدردی با مردم مسلمانی است که در حوادث اخیر در دنیا رنج می‏بینند. فعالیت دیگر مرکز، ایجاد کلاس‌های مخصوص تعلیم زبان فارسی و خط، تعلیمات دینی، معلومات عمومی درباره جهان اسلام و ایران، به نوآموزان در چهار سطح مختلف بوده است که اخیرا توانسته‏ایم محل برگزاری آن را به مسجد منتقل کنیم. قبلا این کلاس‌ها خارج مسجد بود و به‌وسیله گروه‌های دیگر به‌وجود آمده بود و سهم ما در آن، فقط تعلیمات دینی بود، اما اکنون تمام کار در مسجد انجام می‌شود.
کار دیگر، تماس روزافزون با آلمانی‌های علاقه‌مند به آشنایی با اسلام از راه‌های مختلف است: پذیرفتن گروه‌های مختلف دانش‌آموزی و دانشجویی و غیر اینها که برای دیدن مسجد و گفت‌وگو درباره اسلام به مسجد می‏آیند. علاقه نسبتا وسیعی در اروپا به‏ویژه در نسل جوان برای شناختن ادیان و جهان‏بینی‏های مختلفی که در دنیا شهرت دارند، وجود دارد. از این علاقه برای شناساندن صحیح اسلام به مردم اروپا حداکثر استفاده را می‌توان کرد، به شرط داشتن روش صحیح، تجهیزات کافی و نیروی انسانی ورزیده. به این مناسبت از دبیرستان‌ها به‏‌ویژه در برنامه خاص یا کلاس‌هایی که با معلم‌های‌شان -که گاهی هم معلم اصلا یک کشیش است-دارند، جمعی با اطلاع قبلی به مسجد می‏آیند تا مسجد را ببینند و ضمنا از ما می‌خواهند برای آنها نیم‌ساعت تا سه‌ربع درباره اسلام صحبت کنیم و گاهی بعد از صحبت، یکی، دو ساعت سؤال و جواب و بحث و گفت‌وگو به زبان آلمانی انجام می‌شود. این فرصت برای مسجد ما در هرسال نسبت‌به سال قبل، افزایش محسوسی دارد؛ به‌طوری‌که در سال مسیحی گذشته، ما جمعا حدود ١٢ گروه داشتیم و امسال در این پنج‌ماه گذشته، ١٢ گروه داشتیم. به‌این‌ترتیب، شمار این گروه‌ها فقط در پنج ماه اول امسال به اندازه همه سال گذشته بوده‌ است و نه‌ فقط از هامبورگ، بلکه از شهرهای دور‌دست هم علاقه‌مندان به مسجد آمده‌اند. شیوه دیگر تماس با افراد، به‌صورت خصوصی است؛ اتفاقا چندی‌‎پیش در شهر کیل (١٩)، که یک شهر دانشگاهی است، به دعوت یک سازمان کلیسایی مقابله‏ای میان اسلام و مسیحیت و یهود درباره این مطلب انجام شد که آیا بشر میان خود و خدا به میانجی نیازمند است یا خیر؟ این جلسه بسیار پرحرارت و گرم، فرصت بسیار خوبی برای شناساندن اسلام و رأی صریح اسلام بود. راه دیگر دراین‌باره، شرکت در بحث‌های علمی اسلامی در سطح تئولوگ‌ها و الهیون است؛ ازجمله در سال گذشته در ماه مارس در ژنو، کنفرانسی با این عنوان، با شرکت حدود ١٠ نفر از دانشمندان اسلام‌شناس و ١٠ نفر از دانشمندان مسیحی کلیسایی تشکیل شد که در آن راجع‌به برخورد درباره سه موضوع بحث شد و برای خود ما بسیار مفید و مؤثر بود. همچنین در سال‌ِجاری و در ماه آوریل، یعنی دو ماه قبل، در وین بحث مفصلی با کاردینال بزرگ اتریش، به‌نام آقای کاردینال دکتر کونیگ (٢٠)، درباره مناسبات اسلام با مسیحیت برگزار شد که آن هم بسیار مفید بود و همچنین در جلسه‏ای دیگر که در یک روز تشکیل شد، با شرکت عده‏ای از دانشمندان سرشناس و اسلام‌شناس و از استادان دانشگاه وین، مقابله دیگری رخ داد که حدود سه ‌ساعت طول کشید و توانستیم در این سه ساعت، حداقل درباره دو موضوع اساسی با آنها صحبت کنیم.
وظیفه دیگری که مرکز اسلامی هامبورگ دارد و به آن عمل کرده است، پاسخ به سؤالات علمی بخش‌های شرق‌شناسی دانشگاه‌های اروپاست. دانشگاه هامبورگ، قسمتی به‌نام شرق‏شناسی دارد. در این چندماه گذشته رئیس این قسمت، آقای پروفسور اشپولر (٢١)، دو نوبت از ما وقت گرفت که به‎همراه کادر علمی و دانشجویان این رشته به مسجد بیایند.
کار دیگر ما این است که بکوشیم میان آلمانی‏های مسلمان مقیم این منطقه، ارتباط برقرار کنیم. شما خودتان می‌توانید حس کنید وقتی یک نفر آنجا مسلمان می‌شود، از محیطش تقریبا بریده می‌شود و خود را تک‌وتنها احساس می‌کند. در نامه‌هایی که به من رسیده است، غالبا می‏گفتند ما اینجا احساس تنهایی می‌کنیم، کمک کنید ما از این احساس رنج‌آور نجات پیدا کنیم. برای این کار، ما قبل از هرچیز به چند آلمانی مسلمان مخلص احتیاج داشتیم؛ آلمانی مسلمان غیرازدواجی، چون عده‏ای از افرادی که آنجا مسلمان می‌شوند، مسلمان ازدواجی یا به قول یکی از دوستان، مسلمان عشقی هستند؛ عاشق همدیگر می‌شوند، یک مسلمان و یک غیرمسلمان، زن یا مرد، چون شرط ازدواج، اسلام‌آوردن است، کمی هم مطالعه می‌کنند و اسلام می‏آورند؛ البته این را باید عرض کنم که میان همین مسلمانان آلمانی‌ای که از این راه مسلمان می‌شوند، افراد پروپاقرصی هم وجود دارد؛ برای نمونه عرض کنم خانمی به همین شیوه مسلمان شده بود و شوهر مسلمان آفریقایی‌اش با کمال تأسف به او ستم‌ها روا داشته بود و او را رها کرده بود؛ اکنون با دو فرزندش در هامبورگ آلمان زندگی می‌کند و با دست‌رنج خود باید زندگی کند و تغییر نکند، ولی همچنان به اسلام وفادار مانده است و در جلسات اسلامی شرکت می‌کند و از آن مادرانی است که مرتب به ما می‏گوید برای بچه‌های من فکری کنید، چون می‌خواهم مسلمان بار بیایند.
سؤالات حضار و پاسخ‌های شهید آیت‏الله بهشتی
س: درباره حجاب خانم‌ها نظر شما چیست؟ آیا حجاب فقط چادر است یا می‌توان طور دیگری پوشیده بود، چون عده‏ای معتقدند حتما باید چادر سر کرد و واقعا ما خانم‌ها نمی‏دانیم چطور باید باشیم. لطفا راهنمایی بفرمایید.
ج: بنده فکر می‌کنم جواب این سؤال را عملا در طول این پنج سال زندگیِ آنجا داده‏ام، چون بالاخره من، همسر و دخترم که آنجا می‌‏رویم، باید عمل‌مان اسلامی باشد. اگر عمل غیراسلامی است، پس من چگونه می‌توانم آنجا مبلّغ اسلام باشم؟ همسر من و دخترم با روسری و مانتو و جوراب بیرون می‌روند و به‌نظر من این حجاب اسلامی است. نه‌فقط همسر من، همچنین همسر مرحوم آقای محققی و دختر ایشان هم چنین حجابی داشتند. اگر این حجاب غیراسلامی بود، در طول این سال‌های متمادی، از زمان مرحوم آقای بروجردی تا امروز، باید حداقل آقایان مراجع برای ما نوشته باشند که آقا این چه مسلمانی‌ای است، به ایران برگردید؛ بنابراین پاسخ سؤال این است که هم حجاب با چادر، حجاب اسلامی است و هم حجاب با روسری. ما ضدچادر نیستیم، اما پوشاندن مو و گردن و پوشیدن مانتویی که خیلی تنگ و چسبان نباشد هم حجاب اسلامی است، البته لازم نیست خیلی هم گشاد و اُمل‌‏مآب باشد، مانتویی معمولی و عادی و جوراب‌هایی که پا از زیر آن نمایان نباشد، به اضافه اینکه سعی شود صورت بدون آرایش باشد. اینکه می‌گویم سعی شود، چون معمولا خانم‌ها آرایش می‌کنند و بقایای آرایش ممکن است بماند، وقتی هم صورت‌شان را می‏شویند، دیگر لازم نیست خیلی خودشان را اذیت کنند که پوست صورت یا پوست لب‌ها را به‌کلی پاک کنند. فرق است بین خانمی که در خانه برای شوهرش یا برای جلسه خانم‌ها آرایش کرده، صورتش را هم شسته است و حالا بیرون می‏آید و بقیه آثار آن آرایش هست و خانمی که صبح یک ساعت با خودش ور می‌رود تا به خیابان برود. این دو خیلی با هم تفاوت دارند. این دومی تَبَرّج الجاهلیه (٢٢) و آن اولی، الاّ ماظَهَر مِنها (٢٣) است. امیدوارم که این پاسخ برای این سؤال، کافی باشد.
س: تکلیف مسلمانانی که در اروپا برای مدت مدید یا کوتاهی اقامت دارند، درباره مصرف گوشت از نظر شرعی چیست؟
ج: دراین‌باره، ازآنجا‌که من شخصا تاکنون نتوانسته‏ام تحقیق اسلامی کنم، متأسفانه رأی خاصی ندارم. با اینکه مقداری از آیات قرآن، روایات و اسناد فقهی را در این زمینه جمع‌آوری کرده‏ام، ولی همان‌طور که ملاحظه کردید حجم کار بسیار زیاد است. اتفاقا من از فراوانی مکاتبات نام نبردم، چون قطعا مکاتباتی هم هست، دیگر گفتن نداشت. متأسفانه فرصت تحقیق درباره مسائل نو، آن هم با آن وسواس علمی که دوستان در بنده سراغ دارند، کم است. این است که شخصا دراین‌باره رأیی ندارم. همان فتاوی معمول هست. ما در هامبورگ سعی کرده‏ایم در این مدت، همواره گوشت ذبح اسلامی برای مصرف همگان داشته باشیم. یکی از رفقای ما هم در پاریس نمونه تازه‏ای است؛ این آقا اصولا ١٠ سال است گوشت نمی‏خورد، یعنی ایران هم که بوده گوشت نمی‏خورده است؛ البته چنانچه بفرمایید این یک روش غیرعادی است، عرضی ندارم، ولی این آقا معتقد است اصلا ما انسان‌ها جاندارانی گیاه‌خوار هستیم نه گوشت‌خوار؛ بیخود گوشت‌خوار شده‏ایم. ماشاءالله این آقا، هم خوب کار می‌کند، هم خوب مطالعه می‌کند، فکر نمی‌کنم سنش هم از بنده کمتر باشد. به‌این‌ترتیب، این آقا معتقد است بدون گوشت هم می‌شود زندگی کرد؛ اما من فکر می‌کنم این پاسخ واقعی این سؤال نیست. پاسخ واقعی این سؤال این است که چون مطالعه کافی نکرده‏ام، نمی‌دانم. قرار هم نیست بنده پاسخ همه سؤالات را بدانم.
س: لطفا بفرمایید دین یهود آنجا فعالیتی دارد؟
ج: هم دین یهود فعالیت دارد، هم بدتر از آن صهیونیسم. الان صهیونیسم در دنیا فعالیت وسیعی دارد و یکی از وظایف هر مسلمانی این است که آنجا نقشی را که اسلام برعهده هر مسلمانی در این زمینه گذاشته است، ایفا کند.
کوشش برای اینکه بتوانیم تعداد زیادی کادر مجرّب در آنجا پرورش دهیم و سازمان‌دهی کنیم و حضور نیروهای انسانی آماده، در درجه اول اهمیت است و بعد در درجه دوم، به یک پشتوانه مالی نیاز داریم. این دو عامل بدون همدیگر نمی‌توانند مؤثر باشند.
درحال‌حاضر، ما فکر می‌کنیم مرکز هامبورگ نقطه مناسبی برای به‌هم‌پیوستن این نیروهاست. این را هم توضیح بدهم که مرکز اسلامی هامبورگ به‌صورت یک مؤسسه به ثبت رسیده است و زیر نظر گروهی اداره می‌شود. رئیس آن، امام آنجاست و بر همه کارها نظارت کامل دارد و یک واحد رسمی نظیر حسینیه ارشاد است.


دیدگاه‌ها