1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
فرشاد مؤمنی. استاد دانشگاه ‌علامه‌طباطبایی

وجوه توسعه در اندیشه بهشتی

به ما مرتبا می‌گویند شهیدبهشتی خوش‌برخورد، قاطع، مدیری توانا و اخلاقی بود. اما نمی‌گویند این توانایی عملی از دل چه نظام باورهایی و چه اسلوب روش‌شناختی‌ای بیرون آمده است

در آستانه سی‌‌وچهارمین سالگرد شهادت آیت‌الله شهید دکتر سیدمحمد حسینی‌بهشتی قرار داریم. در این سال‌ها به گونه‌ای سنتی و کلیشه‌ای در یک دوره زمانی محدود، از چند روز مانده به هفتم تیر تا روز شهادت ایشان و ٧٢ تن از یاران صدیق انقلاب اسلامی، ذکری از مناقب شهیدبهشتی و اوصاف و سوابق ایشان و سلیقه‌های مدیریتی و نقشی که سید‌الشهدای انقلاب اسلامی در اداره مجلس خبرگان قانون‌اساسی و معماری قانون‌اساسی داشته‌اند، در کنار اوصافی همچون وقت‌شناسی، نظم و توان مدیریتی استثنایی ایشان به‌میان می‌آید و باز منتظر می‌مانیم تا سالی دیگر و مروری دیگر بر آنچه گفته شد.اما هنگامی که نگاهی به مجموعه ذخیره دانایی بازمانده از شهیدبهشتی می‌اندازم، نمی‌توانم دریغ و تأسف عمیق خود را پنهان کنم که داریم از چه دریایی چه توشه‌ای می‌گیریم و چگونه؟! سطح ظرفیت‌ها، صلاحیت‌ها و ذخیره دانایی باقی‌مانده از شهیدبهشتی هنگامی که با میزان توشه‌گیری جامعه از آن ذخیره دانایی مقایسه می‌شود، بدون تردید قلب هر انسان منصف و آزاداندیش و توسعه‌خواه ایرانی را به‌درد می‌آورد و از این‌رو به نظر می‌رسد که باید طور دیگر دید. بحث‌های جالبی بین نسبت دین و توسعه صورت گرفته که متأسفانه به‌صورت بایسته مورد ژرف‌کاوی قرار نگرفته و من فکر می‌کنم شرایط کنونی جامعه ما اقتضا می‌کند که ما به بنیادهای اندیشه‌ای و اصول و مبانی شهیدبهشتی برگردیم و آنها را واکاوی کنیم. از این منظر، وقتی به آثار وبر، پارسونز، ماکسیم رودنسون، سومبارت و حتی دورکیم و دیگران نکاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم اینها روی یک نکته اشتراک نظر دارند و آن این است که دین به‌هیچ‌وجه مانع توسعه نیست. اما اینکه تحت چه شرایطی دین می‌تواند نیروی محرکه توسعه باشد و مانعی دربرابر توسعه قرار گیرد، اگر دقیقا بخواهیم از زاویه اسلوب روش‌شناختی به این قضیه نگاه کنیم، برمی‌گردد به اینکه آن پژوهشگری که در این زمینه کار می‌کند چقدر وقوف روش‌شناختی دارد و چقدر بر مسئله نقص اطلاعات از سوی بشر اشراف دارد. پیشرفت‌های نظری خارق‌العاده‌ای که درسه‌دهه اخیر در ادبیات توسعه از این زاویه پدیدار شده، درک ما را راجع‌به این مسئله خیلی عمیق‌تر کرده است. به‌خصوص آنهایی که در حوزه اقتصاد کار می‌کنند، بیش از دو قرن بخش بزرگی از تحلیل‌های خودشان را بر فرض اطلاعات کامل بنا کرده بودند و در چارچوب این فرض با بحران‌های بزرگی روبه‌رو شدند و در واکنش به این بحران‌ها، «آموزه نهادگرایی» را مطرح کردند که انسان‌ها اطلاعاتشان ناقص است و این اطلاعات ناقص چند محدودیت دارد؛ اول اینکه همین اطلاعات ناقص توزیع نامتقارن دارد، یعنی هر کس چیزهایی می‌داند که دیگری نمی‌داند و برعکس و این اطلاعات نامتقارن، می‌تواند نیروی محرکه رفتارهای فرصت‌طلبانه باشد. نکته مهم دیگری که از این زاویه به بحث گذاشته می‌شود، این است که حتی اگر اطلاعات انسان‌ها، کامل می‌‌بود، به اعتبار اینکه قدرت پردازش ذهن انسان نامحدود نیست، ناگزیر وقتی اطلاعات بخواهد منشأ انتخاب شود، چه در بازار سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ، باید از صافی ذهن عبور کند. از این زاویه، نهادگراها به اعتبار نقش تعیین‌کننده‌ای که باورهای دینی در صافی ذهن افراد دارند، طرز تلقی ما از دین و نقش تعیین کننده‌ای که این طرز تلقی بر سرنوشت ما دارد، تأکیدهای مثال‌زدنی‌ای را انجام می‌دهند. البته این، هم جنبه ایجابی و هم جنبه سلبی دارد. درواقع نشان می‌دهند اگر تحلیل‌ها و برداشت‌های ایستا و جامد از دین داشته باشند، چطور می‌تواند دین را بدنام کند و اگر از دین بد دفاع کنند، اثر سوء بر نظام حیات جمعی خواهد داشت و برعکس اگر طرز تلقی‌ها، جامع‌نگر و دورنگر، همه‌جانبه‌نگر باشد، چقدر کمک می‌کند به اینکه هم دین اعتبار عملی گسترده در دنیا پیدا کند و راهنمای عملی باشد که مکمل عقل و علم قرار گیرد. بحث‌های زیادی در این زمینه ذیل عنوان «وابستگی به مسیر ذهنی و نقش آن در انحطاط و توسعه جامعه» وجود دارد. از این زاویه، من به اعتبار چهاردهه مطالعه به‌نسبت منظمی که در این زمینه داشته‌ام، معتقدم واکاوی اندیشه‌های آیت‌الله شهید دکتر بهشتی، می‌تواند یک نکته عزیمت برای یک فهم عمیق از چرایی استمرار توسعه‌نیافتگی در ایران و دست‌یافتن به یک اسلوب روشمند فکری برای برون‌رفت از دوره‌های باطل توسعه‌نیافتگی در ایران باشد. فکر می‌کنم اگر به کار ارزشمند «کلوپ رم» در ربع پایانی قرن بیستم نگاه کنیم و با عنوان«جهان به کدام سو می‌رود؟» برگردیم؛ اهمیت بازنگری بنیان‌های روش‌شناختی اندیشه‌های شهیدبهشتی بهتر آشکار می‌شود. در آن کتاب به اعتبار دستاورد خارق‌العاده‌ای که به عنوان موج سوم انقلاب صنعتی یا انقلاب دانایی شناخته می‌شود این بحث مطرح می‌‌شود که انقلاب دانایی نیروی محرکه انقلاب بهره‌وری می‌شود و فرصت‌های رفاهی منحصربه‌فرد در اختیار جامعه بشری قرار می‌دهد و از طرف دیگر، رابطه سنتی میان اوقات کاری و اوقات فراغت هم دستخوش تغییر می‌شود و بشر، زمان گسترده‌تری را می‌تواند در اختیار داشته باشد که در عین اینکه از رفاه برخوردار است به تأمل‌های اندیشه‌ای ژرف روی بیاورد. در آنجا با اینکه نویسنده اصلی کتاب تأکید می‌کند که گرایشی جدی به مارکسیسم دارد، اما به اعتبار این مشاهده، خود تصریح می‌کند که قرن بیست‌ویکم، قرن بازگشت به معنویت در جامعه بشری است. بعدا کسانی که روی این کتاب تحلیل گذاشتند حتی در میان متدین‌ها هم این را مطرح کرده‌اند که آیا این گرایش به معنویت به خودیِ‌خود علامت خوبی است و پاسخی که دادند «نه» بود. این گرایش به معنویت، فی‌النفسه علامت خوبی نیست و علامت خطر برای بسط فرقه‌گرایی و نیروی محرکه‌ای برای خشونت‌ورزی است که بزرگ‌ترین ظلم به جلوه‌های رحمانی ادیان توحیدی است. این باعث می‌شود به بدترین شکل ممکن از دین خدا دفاع شود. آنها در تحلیل‌های خود روی این مسئله تأکید داشتند که با کدام اسلوب روش‌شناسی، به چگونه درکی از دین برسیم؟ برای ما که کشوری در حال توسعه هستیم و رشدی که در قرون و اعصار حاصل کرده‌ایم، رشدی پیوسته و برهم فزاینده نبوده است، بدون تردید یکی از مهم‌ترین کلیدهای بازکننده‌ قفل توسعه‌نیافتگی، تأسی به سنت پیش‌گفته است و تنها از طریق چنین رویه‌ای است که بسترهای نرم‌افزاری غلبه بر گسستگی رشد در همه عرصه‌های حیات جمعی ایرانی‌ها امکان‌پذیر می‌شود. ضمن آنکه در آن صورت، ما با طیف گسترده و متنوعی از دستاوردهای جانبی نیز روبه‌رو خواهیم شد که یکی از مهم‌ترین آنها، ریشه‌دار شدن سنت نقد عالمانه و منصفانه است. در این چارچوب من فکر می‌کنم مسئولیت انسان‌های مسلمان شاید سنگین‌تر باشد؛ به اعتبار اینکه دین ما دین خاتم است و بعد هم پیامبر ما به عنوان پیامبر رحمت، برای پایان‌دادن و رسیدن به قله مکارم اخلاق شهرت دارد. برای ما خیلی مهم‌تر خواهد بود که به سمت تفسیرهایی برویم که هم در عرصه نظر، از جلوه رحمانیت و رحیمیت دین خداوند دفاع کند و هم در عرصه عمل منشأ بهبود عملکرد اقتصادی شود. از این زاویه، من در مطالعات خود اندیشه‌های شهیدبهشتی و اسلوب روش‌شناختی ایشان را یک فرصت استثنایی برای جهان اسلام به‌حساب می‌آورم و بسیار متأسفم از اینکه طرز حکومت و سیستم تبلیغات رسمی این شده که راجع‌به همه وجوه آیت‌الله شهید دکتربهشتی صحبت می‌کنند جز از بنیان‌های اندیشه‌ای او. به ما مرتبا می‌گویند شهیدبهشتی خوش‌برخورد، قاطع، مدیری توانا و اخلاقی بود. اما نمی‌گویند این توانایی عملی از دل چه نظام باورهایی و چه اسلوب روش‌شناختی‌ای بیرون آمده است. من چند نکته را عنوان می‌کنم و امیدوارم بابی برای بحث‌های جدی و مستمر برای آینده باشد.

11
نگاه بهشتی به دانش
اولین نکته‌ای که مطرح می‌کنم، «طرز نگاه شهیدبهشتی به مفهوم دانش» است. یکی از موانع بزرگ توسعه، در ایران به گمان من، این است که طرز نگاه مسلط به دانش ارتباط وسیع و درهم‌تنیدگی علم و عمل به نحو بایسته مورد توجه قرار نگرفته و با توجه به اینکه بخش بزرگی از دانایی ما از طریق ترجمه حاصل شده، متأسفانه مترجمان گرامی ما هم به این مسئله توجه نکرده‌اند. در فرهنگ انگلوساکسون و یونانی و لاتین هم زبان‌شناسان کارهای عمیقی انجام  و نشان داده‌اند وقتی درباره دانش صحبت می‌کنند، منظور ترکیب خردمندانه علم و عمل است. در اثر انقلاب فرهنگی و چارچوب ادبیاتی که این انقلاب در اختیار ما قرار داده، گفته می‌شود اتفاقا وزن و ضریب اهمیت عمل در شکل‌گیری ذخیره دانایی نسبت به محفوظات یا دانسته‌هایی که کدگذاری شده و به‌صورت غیرشخصی قابلیت انتقال دارند، بسیار بالاتر است. من از آیت‌الله شهید دکتربهشتی نه از منظر یک پژوهشگر توسعه و انقلاب دانایی، بلکه از منظر یک اسلام‌شناس مسلط بر فلسفه علم، این‌گونه استنباط کرده‌ام که شرح مبسوط ادله دینی ایشان در کتاب «حق و باطل از دیدگاه قرآن» منعکس شده. در آنجا به‌نظر ایشان، به اعتبار یکی از فلسفه‌های مهم خلقت بشر از ناحیه خداوند، انسا‌ن‌ها برای برپایی جامعه آرمانی مورد نظر خداوند تلاش می‌کنند. ایشان این ایده را مطرح می‌کنند که برای فهم گوهر دین، دانش چیستی (know-what) و دانش‌ چرایی لازم است اما کافی نیست و شرط کفایت، دانش چگونگی است. آنچه در سطح توسعه اضافه شده و تنها از آن طریق عینیت‌بخشیدن به اهداف توسعه امکان‌پذیر می‌شود، دانش چگونگی (know-how) است، یعنی دانشی که از جهاتی مترادف با دانش ضمنی است و از طریق فرایند اجرا و عمل، قابلیت تحقق دارد. از این زاویه است که بازخوانی هوشمندانه و عمیق اندیشه‌های شهیدبهشتی می‌تواند گره‌گشای بخش‌های بزرگی از کاستی‌های نظری و عملی امروز ما باشد.
یعنی ما باید از منظر دینی، چگونگی برپایی جامعه آرمانی مورد نظر خداوند را درک کنیم و این بخش مهم دانایی ماست. شخصا در ارزیابی‌ای که در زمینه تحولات توسعه در ایران در این چهاردهه داشته‌ام، به‌وضوح دیده‌ام یکی از کانون بحران در اندیشه دینی، ضعف جدی در دانش چگونگی است. ما در چرایی و چیستی، کارهایی جدی کرده‌ایم، اما در زمینه «چگونگی»، بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم و به‌نظر من، از این منظر اندیشه‌های شهیدبهشتی جایگاه منحصربه‌فردی در میان تمامی اسلام‌شناسان معاصر دارد. تصور شخصی من این است دلیل شکوفایی و جلوه‌کردن شهیدبهشتی پس از انقلاب اسلامی همین است که پس از پیروزی انقلاب که همه می‌خواستند اسلام در عمل پیاده شود، دانش چگونگی، اهمیت پیدا می‌کرد. متأسفانه در نظام رسمی آموزشی ما چه به‌صورت سنتی و چه جدید جایگاه رفیع این دانش درک نشده است. این نقص هم در آموزش‌های حوزوی و هم در آموزش دانشگاهی ما نمایان است. اینکه شما می‌بینید آیت‌الله فقید، حسینعلی منتظری، شخصا از شهیدبهشتی تقاضا می‌کند که اداره مجلس خبرگان را برعهده بگیرند، یک وجهش این بود که با نگرش سیستمی برای برپایی یک نظم جدید که در آن تناقض راه پیدا نکند و ایده‌های قابل عملیاتی‌شدن وجود داشته باشد کسی می‌تواند اقدام کند که مجهز به دانش چگونگی باشد و آقای‌بهشتی این وقوف روش‌شناختی را از اولین آثار مکتوب خود دارد. کسی که این روش را انتخاب کند باید صفاتی چون اخلاق، رواداری و تن‎‌دردادن به همکاری را داشته باشد. وقتی به آثار شهیدبهشتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم سخت‌گیرانه‌ترین مواضع را راجع‌به حیله‌های شرعی دارند و حتی در نظریه عدالت خود این تعبیر را به‌کار می‌برند که «عدل اخلاقی زیربنای همه انواع دیگر عدل به‌شمار می‌آید». به‌گمان من، ریشه همه این دقت‌های هوشمندانه به وقوف روش‌شناختی ایشان، به منزلت دانش چگونگی برمی‌گردد. این‌جانب در طول عمر خود این توفیق را نیز داشته‌ام که با تنی چند از برجسته‌ترین اسلام‌شناسان معاصر حشرونشر داشته و بر حسب سعه وجودی و استعداد اندک خود، توشه‌هایی از زلال معرفت آن بزرگان بهره گرفته باشم. نمی‌توانم این مسئله خطیر و حیاتی را از منظر توسعه کتمان کنم که الگوی روش‌شناختی شهیدبهشتی در زمینه کسب معرفت دینی و ساماندهی حیات جمعی مسلمانان براساس آن، از ظرفیت‌های عظیم و کم‌نظیری برخوردار است و به شکل حیرت‌انگیزی می‌تواند مددکار نیل به توسعه در ایران باشد. درعین‌حال که این‌جانب شهیدبهشتی را نیز به عنوان یک انسان – ولو انسانی بزرگ– و کم‌نظیر، بی‌نیاز از نقد نمی‌دانم، اما درعین‌حال بر این گمانم که روش‌شناسی ایشان چه در زمینه کسب معرفت دینی و چه در زمینه کسب معرفت علمی، از بالاترین ظرفیت‌ها برای ایجاد وحدت و الفت در میان ایرانی‌ها برخوردار است؛ خواه ایرانیان مسلمان را در نظر داشته باشیم و خواه ایرانیان غیرمسلمان را. از آنجا که به مناسبت دیگری و در جای دیگری، با تفصیل نسبتا بیشتری، درباره خطوط کلی روش‌شناسی ایشان اشاراتی را مطرح کرده‌ام، امیدوارم طرح مسئله، انگیزه‌ کافی برای ردگیری این ادعا از سوی مخاطبان را در پی داشته باشد.
همکاری در نگاه بهشتی
مسئله دوم، تأکید خارق‌العاده ایشان بر عمل‌ همکارانه است. از این زاویه هم شهیدبهشتی منحصربه‌فرد هستند. در اثر سترگ ایشان«بایدها و نبایدها از دیدگاه قرآن» تعابیری تکان‌دهنده وجود دارد. تعبیر ایشان از قیامت «تجلی‌گاه عمل انسان‌ها» است. آن جمله معروفی که از ایشان نقل شده و متأسفانه قدر و منزلت آن در جهت‌دادن به سرنوشت توسعه درک نشده، این است که «خداوند بهشت را به بها می‌دهد نه به بهانه.» هر کدام از اینها را که نگاه می‌کنید، می‌بینید جایگاه رفیعی به عمل داده است. ایشان در بسیاری از آثار خود تأکید می‌کنند بهترین تبلیغ برای اسلام، ساختن جامعه نمونه مبتنی بر اسلام است یا در کتاب «بایدها و نبایدها» سهم تبلیغ عملی معروف‌ها و اجتناب از منکرها در عمل، از کل رسالت یک مسلمان که اگر قرار باشد از دیدگاه اسلامی میان حرف و عمل یا ایمان و عمل صالح ضریب اهمیت در نظر بگیریم، سهم دعوت به خیر به زبان، کمتر از ١٠ درصد و سهم عمل به ادعاها بیش از ٩٠ درصد است. شهیدبهشتی برای آنکه بر نقش عنصر عمل و اجرا در جهان‌بینی اسلامی و جایگاه منحصربه‌فرد و استثنایی آن تأکید کرده باشند، استدلال‌ها و استناداتی را مطرح می‌کنند که برخی از آنها به‌واقع تکان‌دهنده و راهگشاست. برای مثال، ایشان در کتاب «سه گونه اسلام» ضمن تأکید بر ضرورت ریشه‌دارشدن فرهنگ خودسازی در میان مسلمانان و ضرورت مرزبندی شفاف و آشکار میان خودسازی خانقاهی و خودسازی اسلامی، تصریح می‌کند مارکس انسان را فرزند کار و عمل معرفی می‌کند و قبل از او هگل نیز با ایده‌آلیسم خویش چنین کرد ولی اسلام فراتر و جامع‌تر از همه، انسان را ساخته عمل معرفی می‌کند و این مسئله در روایات اسلامی مکرر گفته شده است. این طرز تلقی درباره نحوه تعامل علم و عمل و ایمان با عمل صالح، امروز با طبقه‌بندی کل معرفت بشری به دو گروه عمده دانش‌های آشکار و دانش‌های ضمنی و تفکیک ضرایب اهمیت آنها، جایگاهی بس رفیع در تبیین توسعه و توسعه‌نیافتگی پیدا کرده است. اقتصاددان بزرگ معاصر و برنده جایزه نوبل اقتصاد، ژوزف استیگلیتز، تصریح می‌کند اگر کل معرفت‌ بشری را این‌گونه طبقه‌بندی کنیم و آن را در کلیت خود به‌مثابه یک کوه یخ در نظر بگیریم، سهم دانش آشکار یعنی دانشی که به صورت مکتوب درآمده و از آن طریق قابل انتقال است، تنها به ‌اندازه آن قسمت از کوه یخ است که از آب بیرون آمده و به صورت آشکار قابل رؤیت است و بخش اعظم دانش بشری که بیش از ٩٠ درصد کل معرفت بشری را پوشش می‌دهد و در این طبقه‌بندی دانش ضمنی خوانده می‌شود، آ‌ن قسمتی از کوه یخ را شامل می‌شود که در زیر آب بوده و دیده نمی‌شود. از دیدگاه استیگلیتز و نیز سایر اقتصاددانان توسعه که در این زمینه بحث کرده‌اند، دانش ضمنی، دانشی است که تنها از طریق عمل‌کردن و فرایندی که اصطلاحا با عنوان آموختن از طریق انجام‌دادن و (learning by doing) خوانده می‌شود، قابل حصول است. تصور من این است که از این زاویه، شهیدبهشتی چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی، چقدر روی عنصر تعاون و همکاری تأکید داشتند. وقتی به آثار متقدمان بزرگی چون آدام‌ اسمیت نگاه می‌کنید، می‌بینید کل ماجرای توسعه را در کادر «تقسیم‌ کار» توضیح می‌دهد که حتی اگر نوآوری‌های تکنولوژیک سهم صفر داشته باشند، فقط از طریق تقسیم کار عقلایی و تخصصی‌شدن امور، جهش‌های خیلی بزرگ در عملکرد اقتصادی اتفاق می‌افتد. من فکر می‌کنم از این زاویه، روح مسلط قانون‌اساسی قبل از تجدیدنظر را درک کنید. روح مسلط در آن، روح همکاری بود و مبتنی بر آن دانایی عظیمی بود که هم معجزه تقسیم کار را درک می‌کرد، هم بر اهمیت دانش ضمنی واقف بود و هم مسئله همکاری را یکی از مؤلفه‌های اصلی تمدن‌ساز به‌حساب می‌آورد. در این کادر اگر به کتابی ارزشمند «مبانی نظری قانون‌اساسی» مراجعه کنیم که کتابی منحصربه‌فرد در تبیین اصولی جهت‌گیری اتخاذشده در قانون‌اساسی است، می‌بینیم با این نگاه و با یک رویکرد مبنادار و روشمند، از ریاست‌جمهوری زنان چگونه دفاع می‌کند. به نظر من امروز بیش از هر روز دیگری نیاز داریم که به اندیشه شهیدبهشتی برگردیم. ما الان یک برخورد تناقض‌آلودی را در عمل داریم؛ از یک طرف بی‌سابقه‌ترین سرمایه‌گذاری‌ها را بر روی دانایی زنان در جمهوری اسلامی انجام داده‌ایم و از سوی دیگر، برخی از بدیهیات حقوق آنها به اعتبار نگرش‌های خاص، نادیده گرفته می‌شود. شهیدبهشتی در این کتاب وقتی در معرض سؤال «نظر شما درباره ریاست‌جمهوری زنان چیست و مفهوم رجال سیاسی آیا منحصر به مردان است یا اعم از مردان و زنان است»، توضیح مبسوطی می‌دهد که ارزش طرح مجدد و بررسی مجدد را دارد. ایشان با اسلوب روش‌شناسی خود که یکی از مؤلفه‌های آن قرآن‌محوری است، می‌گوید: «مگر می‌شود تصور کرد که خداوند درباره نیمی از مخلوقات خود بی‌تفاوت گذشته باشد». این بی‌تفاوت‌نبودن از دیدگاه ایشان، می‌تواند به دو صورت باشد: امرهای صریح و نهی‌های صریح و ادامه می‌دهد اگر مشکلی در مسئولیت بالای زنان باشد، به‌واسطه اینکه زنان نیمی از جمعیت هستند، قرآن باید نهی صریح می‌داشت و چون نهی صریح وجود ندارد و مثال‌هایی از مسئولیت اجرائی زنان در جوامع پیشین از زاویه زنان در قرآن آمده پس با اسلوب روش‌شناختی قرآن‌محور، می‌فهمیم هیچ منعی با ریاست‌جمهوری زنان وجود ندارد یا ایشان با همان روش قرآن‌محوری، به معجزه روحیه تقسیم کار باور داشت که برای برپایی نظام مبتنی بر خواست خداوند، لازم است.
ربا آفت توسعه
مؤلفه سوم برای توسعه ایران و برون‌رفت از چالش خطرناک از عرصه اجتماعی- اقتصادی، نگرش تعمیم‌یافته ایشان به مسئله رباست. ما در ادبیات اقتصاد سیاسی این بحث را داریم که در اقتصاد رانتی چه اتفاقی می‌افتد که کشور از حرکت به سمت توسعه در این سیستم بازمی‌ماند؟ در آنجا پاسخ داده می‌شود که در اقتصاد رانتی، نظام پاداش‌د‌هی به‌گونه‌ای تعریف می‌شود که مولدها مقهور غیرمولدها می‌شوند. استعداد مادی تمایل اندکی به سمت تولید از خود نشان می‌دهد. شرایط بدتر از این هم البته قابل تعریف است، یعنی بدترین شرایط در بین غیرمولدها، آنهایی هستند که به تجارت پول مشغول باشند و موتور اصلی ارزش افزوده ربا باشد. این بحثی است که مطلقا باورهای دینی در آن راه ندارد و به اعتبار مشاهده تجربی واقعیت‌های اقتصاد رانتی، بیرون آمده است. خیلی به‌وضوح گفته می‌شود اگر اقتصادی به پول، پاداش غیرعادی دهد، این اقتصاد محال است روی توسعه را ببیند. متأسفانه در شرایط کنونی اقتصاد ما، بدترین شرایط را می‌گذارد. در شرایطی که ربا حرف اول را بزند، آثار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اگر مخرب‌تر از وجه اقتصادی نباشد، کمتر از آن نیست. بنابراین بحث اصولی مطرح می‌شود و من صمیمانه عرض می‌کنم متفکری در اسلام‌شناسان معاصر ندیدم که در استاندارد شهیدبهشتی هم یک تبیین عاقلانه عقل‌محور و علم‌محور از چرایی ربا ارائه دهد و هم در دیدگاه ایشان به صورت بدیع و منحصربه‌فردی با یک رویکردی در ربا برخورد کنیم که من برای آن از عنوان «نظریه تعمیم‌یافته ربا» برای صورت‌بندی مفهومی استفاده می‌کنم. راه نجات اقتصاد ایران، در بازگشت به این رویکرد است. شهیدبهشتی نکته‌ای را ارائه داده، با اینکه نزدیک به ٣٥ سال از شهادت ایشان می‌گذرد، نظریه‌های بدیع جدید توسعه، آنچه را که ایشان با اسلوب روش‌شناختی خود بیان کرده بود، مطرح کرده است. مضمون بحث این است: تولید در ادبیات توسعه از یک طرف اساس بقا، کیفیت زندگی و توان رقابت هر جامعه را تشکیل می‌دهد. اما تولید در برابر فعالیت غیرمولد، از قدرت چانه‌زنی کمتری برخوردار است، و رشدونمو و بسط پیدا نمی‌کند جز اینکه ابتدا ساختار نهادی هزینه مفت‌خوارگی را بالا ببرد، یعنی تا زمانی که ساختار نهادی اجازه بهره‌مندی را به غیرمولدها می‌دهد، محال است تولید بسط پیدا کند و ریشه‌دار شود. از این زاویه به نظر من، نظریه تعمیم‌یافته شهیدبهشتی راه نجات امروز ایران است که در کتاب «بانکداری، ربا و مسائل مالی در اسلام» آمده و شاهکار و مایه افتخار جهان اسلام است.  مضمون آن این است که گوهر و عنصر محوری‌ای که خداوند سخت‌گیرانه‌ترین موضع‌گیری را به واسطه آن در برابر ربا کرده، این است که برخوردارهای بی‌ضابطه و بدون زحمت و مستقل از عمل مولد افراد، هم برای خودشان مایه خسارت‌اند و هم جامعه را به سمت انحطاط می‌برند. بنابراین از دیدگاه ایشان، فلسفه بنیادی ربا، نفی مفت‌خوارگی به هر شکل ممکن است؛ خواه به شکل زیاده‌خواهی دلالان و واسطه‌ها باشد که مصداق رباست؛ خواه در بازار سرمایه و سفته‌بازی باشد؛ خواه از طریق طفره‌رفتن از کار توسط کارمند و کارگر و خواه از طریق تجارت پول یا حیله‌های شرعی.
شهیدبهشتی در این کتاب سترگ استدلال می‌کنند تمام این گونه‌های گفته‌شده، مصداق ربا هستند و باید به صورت سیستمی با اینها برخورد شود. از همین زاویه است که نظریه ربا خود را به نظریه عدالت گره می‌زنند. می‌فرمایند وقتی که می‌گوییم اعتقاد به عدل باید در زمره اصول دین قرار گیرد، آثار چندوجهی آن را ذکر می‌کنند و در کتاب «بایدها و نبایدها» می‌گویند اعتقاد به عدل، فقط جنبه اقتصادی ندارد. اعتقاد به عدل یعنی نفی هرج‌ومرج در زمینه فکری، ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی و به طور هم‌زمان می‌فرمایند اعتقاد به عدل یعنی نفی انتظار پاداش‌های بدون عمل. این دقیقا رویکرد همه‌جانبه ربا را با نظریه عدالت آشکار می‌کند و از این زاویه تأکید می‌کنند عدل‌محوری یک پیوند تمام‌عیار با عقل‌محوری، علم‌محوری، عمل‌محوری در اندیشه دینی دارد. درواقع یکی از قله‌های معرفت علمی در توسعه، به توسعه پایدار مربوط می‌شود. در اینجا عنصر گوهری پایدارکننده مناسبات اجتماعی، عدالت است. بنابراین در کارهای آمارتیاسن ملاحظه می‌کنید وقتی ایشان عمل و اشتغال مولد را عنوان می‌کند، برای اشتغال مولد ١٤شأن در نظر می‌گیرد که این ١٤ تا سه‌شان جنبه اقتصادی دارد. به عبارت دیگر، از دیدگاه آمارتیاسن در اشتغال مولد اهمیت جنبه‌های روان‌شناختی، اجتماعی-فرهنگی و امنیت ملی آن از جنبه اقتصادی به‌مراتب بیشتر است. از دل این توجه به عمل و عمل همکارانه و عدالت برای توسعه پایدار است که جهت‌گیری اقتصادی‌ قانون‌اساسی را درک می‌کنیم. کتاب «اقتصاد اسلامی» آیت‌الله دکتر شهیدبهشتی با شادمانی این ایده را مطرح و به بند دوم از اصل ٤٣ قانون‌اساسی استناد می‌کنند که مسئولیت دولت را ذیل عنوان «نظریه وفور عوامل تولید» به‌مثابه یکی از مهم‌ترین مسئولیت دولت ذکر می‌کنند که زمان مناسبی برای بررسی نگرش سیستمی و پیوند همه‌جانبه نظریه ایشان را برای میل به توسعه بررسی کرد. در نهایت اختصار وقتی به کتاب ایشان در اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا مراجعه می‌کنید و بقیه آثارشان، می‌بینید که از نظر شهیدبهشتی اساس اعتلای جوامع اسلامی بر سه محور استوار است: «علم‌محوری، تولیدمحوری و تعاون». وقتی شما به گرفتاری امروز اقتصاد ایران نگاه می‌کنید، می‌بینید دقیقا به اعتبار اینکه از این مؤلفه‌ها فاصله گرفته‌ایم، این گرفتاری‌های بزرگ برای ما ظاهر شده است. طوری‌که در سال‌های ١٣٨٤ به بعد چیزی بالغ بر هزارمیلیارد دلار از درآمدهای نفتی و غیرنفتی و گاز برای ایران حاصل شد، ولی چون علم، قانون و برنامه وجود نداشت دچار انحطاط در عمل شدیم. در کتاب «بایدها و نبایدها» شهیدبهشتی می‌نویسند: «حتی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر هم برنامه می‌خواهد». و با جزئیات از اسلوب جامعه مبتنی بر اخلاق صحبت می‌کند. بنابراین نرم‌افزار اصلی میل به توسعه بر اساس آموزه اسلامی، به صورت سیستمی و نهادمند در اندیشه شهیدبهشتی وجود دارد و می‌تواند دست‌مایه بسیار مؤثری برای برون‌رفت از چالش‌ها و دشواری‌های جامعه ایرانی باشد. درنهایت به‌نظر می‌رسد این مبنای روش‌شناختی اگر به‌درستی شناخته شده و مورد پذیرش عمومی قرار گیرد، نیک درمی‌یابیم گستره و عمق تغییراتی که در رفتارهای فردی و اجتماعی ما باید رخ نماید، تا چه میزان است و آنچه اکنون با برداشت‌های متفاوت از اسلام و قرآن راهنمای عمل ماست، تا چه میزان با آنچه باید باشد، فاصله دارد. در میان اسلام‌شناسانی که تلاش کرده‌اند کل پیام اسلام را در ساده‌ترین عبارات و قابل‌فهم‌ترین نکته‌ها به خواننده یا مخاطب منتقل کنند، شاید بتوان ادعا کرد شهیدبهشتی در زمره موفق‌ترین و چیره‌دست‌ترین آنها بوده است. این نکته را این‌جانب می‌توانم به گواه تجربیات حرکت دانشجویی قبل از انقلاب به‌ویژه در دوران توفانی و پرتلاطم پس از سال ١٣٥٤ در کشورمان، شهادت دهم. شهیدبهشتی در آثار مکتوب به‌جاگذاشته از خود و با بهره‌مندی از الگوی روش‌شناختی خاص خود، کل اسلام و مسلمانی را مکرر در قالب مفهوم «انصاف» خلاصه و صورت‌بندی کرده‌اند و کیست که نداند رسیدن به چنین جمع‌بندی‌ای بیش از هر چیز، تحت تأثیر روش اندیشه‌ورزی ایشان قرار دارد.


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها