1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

الله اکبر را به زبان می گوید در حالی که روحش در برابر غیر خدا بیشتر خاضع است

سخنرانی منتشر نشده از شهید دکتر بهشتی به مناسبت ماه مبارک رمضان

آنجا که از مأذنه‌ها صدای الله اکبر بلند شده اما خود آن مأذنه و مناره ای که از او صدای الله اکبر بلند است خود او بر تقوا ساخته نشده «لمَسجِدُ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوي مِنْ اَوَلِ یَوْمٍ»[1] نیست. گویندۀ این الله اکبر، الله اکبر را به زبان می گوید در حالی که روحش در برابر غیر خدا به مراتب بیشتر خاضع است تا در برابر خدا. به طوری که برای گفتن همان الله اکبر هم اگر ماهانه با او قرارداد نبندند الله اکبر را نمی گوید… آنجا که قرآن می‌خوانند، قرآن تلاوت می کنند، حتی باسوز و گداز، اما در کنار همان قرآن خواندن، به کسانی که محتوا و روح قرآن را مورد تجاوز قرار داده‌اند، دعا می کنند، آنجا معلوم است قرآن اصالت ندارد. آنجا که مناجات می کنند، راز و نیاز با خدا می کنند، اما این راز و نیاز و مناجات همراه است با گرایش و حمایت از ستمگر، معلوم می شود این راز و نیاز و مناجات روح ندارد.

روش اصولی و همیشگی اسلام شناسان و شخصیت های خودساخته و معتقد به روش تربیتی اسلام در برابر مخالفان همواره این بوده که با استدلال به مصاف سوالات و شک و تردیدهای مخالفان خود بروند و بکوشند گوش خوبی برای شنیدن سخن مخالفان اسلام و آموزه های اسلامی باشند. این نعمتی است که خداوند به نزدیک ترین قارئان و گرویدگان به مکتب خود بخشیده و هرگز از ایشان دریغ نداشته است تا پیام مذهب را هرچه صاف تر و زلال تر و صحیح تر و کامل تر به مخاطبان مخالف و موافق آن برسانند. سوگمندانه عصر ما زمانه عسرت این طایفه و قلت این قبیله بوده و باید با چراغ به دنبال اسلام شناسان و حاملان اصیل مکتب روان می شدی تا مگر شخصیتی را می یافتی که تازه، اگر دانش داشت، اهل روش و بینش نبود و اگر هر دو را داشت اخلاق نداشت و بالعکس این راه. به گواه مخالفان و موافقان،  بهشتی از آن معدود بود که از صاف ترین دل ها و بازترین گوش ها نسبت به گفتار و کردار مخالفین و منتقدین اسلام و ایدئولوژی اسلامی بهره داشت. این متن که مناسبتش قرین با آغاز ماه مبارک رمضان است؛ به یکی از زیباترین وجوه، بیانگر این خصلت ناب و تکرار نشدنی شهید آیت الله دکتر بهشتی است که می کوشد تا در سخنرانی که در جمعی با عقاید متنوع و حتی مخالف خود ایراد کرده، به دقیق ترین شکل انتقادات خود بر مارکسیسم را بیان کند و به روشنی نشان دهد که همیشه می توان به شکلی واقعی و به دور از دروغ و تعارف و ریاکاری های معمول روزگار ما، نکات صحت و سلامت و قوت یک مکتب، اندیشه و فرد را در کنار کژی ها و نکات منفی و ضعف آن دید و به بررسی آن پرداخت نه رد و قهر و حذف یا آشتی و پرده پوشی و پنهان کاری و … آن. بهشتی در این سخنرانی همچنین به شیوه ای واضح، شایستگی و لزوم استفاده و بهره مندی از تکنولوژی و تمدن و شروط استفاده از آن که همانا، بهره مندی علمی و سواد و دانش لازم برای استفاده از تکنولوژی روز است را به مخاطبان خود می گوید و از سوی دیگر به شکلی صریح فاصله و تمایز قرائت و اخلاق ناب اسلامی را با ریاکاری مذهبی و دین فروشی مکارانه و مزورانه نشان می دهد. آنجا که رفتار مذهبی و تیپ مذهبی اساسا در خدمت زور و قدرت حاکم در می آید و از رسالت و مغز خود تهی می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين والصلاۀ والسلام علي جميع انبيائه و رسله و عَلي سَيدنا خاتِم النبّيين و عَلي الائمه الهداه من اهل بيته والخيره من آله و صحبه والسلام علينا و علي عبادالله الصالحين
ماه مبارك
یکی از موارد مناسب برای تبریک، «حلول ماه مبارک رمضان» است. متأسفانه در میان ما کمتر معمول است که آغاز این ماه مبارک را به یکدیگر تبریک بگوییم. ولی در جامعة بزرگ اسلامی خوشبختانه این سنت هست و به مناسبت آغاز رمضان، همچون یک عید بزرگ، اوراق تبریک برای یکدیگر می­فرستند. در برخوردها هم به یکدیگر تبریک می­گویند. جالب اینجاست که کلمۀ «ماه مبارک» اصلا برای همین ماه مبارک است. رمضان، در میان ما از قدیم معمول بوده اما فراموش کردیم که «مبارک» و «تبریک» از یک ریشه است. اگر ماه «مبارک» است، حلولش و آغازش «تبریک» هم دارد. به هر حال شروع این ماه پر ارج را به همۀ دوستان تبریک می­گویم. امیدوارم ماه پر برکتی باشد برای همۀ ما. بزرگترین برکتش، پیراستن و دور کردن یا کاستن آلودگی­ها از جانمان و از خلقیاتمان است. اگر ماه رمضان بیاید و بگذرد و اخلاق ما، همان اخلاق ناپسندی باشد که داشتیم، ماه کم برکتی براي ما بوده است. بزرگترین برکت این ماه را از آن غفلت نکنیم، برکتی که با توجه و هوشیاری ما، و با سعی و کوشش ما، بدست می­آید. هرچند متأسفانه ما، نمی­دانم چرا اینطور بار آمده­ایم، همیشه جویای برکت­های بی­تلاش و بی­کوشش هستیم و با این گرایش غلطی که در مورد برکت و برکت دادن خدا، در فکرمان به وجود آمده است از خیلی از برکات الهی محروم می­مانیم
این ماه باید برای همۀ ما، ماه «مراقبه»، مواظب خود بودن، به حساب خود رسیدن، باشد. فکر خوبی است؛ سحرها که شاید به انگیزۀ غذا خوردن و سحری خوردن  و شاید هم به انگیزه­هایی بالاتر از آن به هر حال، برطبق اجبار یا عادت بیدار هستیم، فرصتی است که بیش از ایام سال به خودمان برسیم. روزها به جای ساعت نهار که غذا می­خوردیم، در صدد باشیم غذای روحی بیشتری کسب کنیم، و این غذای روحی، حسابرسی خودمان باشد. من توصیه نمی­کنم که این حساب­رسی­ها شدید باشد، چون تب تند، زود عرقش درمي‌آيد. ولی توصیه می­کنم که این حسابرسی اجمالاً در کار باشد. مراقبت ما از خودمان در رمضان و غیر رمضان فرق بکند و باز معنی این مطلب این نیست که در غیر ماه رمضان، یازده ماه را در غفلت بگذرانیم به امید این که ماه رمضان هشیار بمانیم. نه، همیشه در برنامه­های گوناگون زندگی، ایام و ساعت­هایی، به برخی از برنامه­ها، بیشتر ارتباط پیدا می­کند. مثلاً با این که انسان هر روز خوب است خود را تمیز کند، هر روز خوب است خانه خود را تمیز کند. هر روز خوب است که به نظافت لباس و لوازم کار بپردازد. طبعاً جمعه­ها و روزهای تعطیل، فرصت بیشتری است که مقدار بیشتری به تنظیف خودمان، خانه­مان، لوازم زندگی­مان بپردازیم. پرداختن روز جمعه به نظافت، معنایش این نیست که روزهای دیگر به کلی از نظافت غافل می­مانیم. معنایش این است که آنچه در جریان زندگی روزمره به آن نمی­رسیم در باب نظافت، روز «جمعه» تدارک کنیم. در این مورد هم این که عرض می­شود در ماه رمضان مراقب خویشتن باشیم، برايمان ماه «مراقبه» باشد، هرگز به این معني نیست که در ایام سال حق داریم به کلی از وضع خود غافل بمانیم و در غفلت به سر ببریم. بلکه معنایش این است که چون زندگی سالانه به هر حال، فرصت­های رسیدن به خود را به اندازۀ کافی ممکن است در اختیارمان نگذارد.
روزه
این ماه را اختصاص بدهیم به رسیدگی بیشتر به خودمان، تا ماه «مبارک» و پربرکت برایمان باشد.
آیۀ کریمه­ای که در زمینۀ تشريع روزه آمده با نهایت صراحت همین نکته را گوشزد می­کند: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ، اَیَّاماً مَعْدُودَاتٍ»[2] «بر شما روزه مقدر شده همانطور که بر پیشینییان شما مقدر شده بود با این هدف که شاید شما به راه تقوا درآیید، آدم­های باپروا بشوید، آدم­هایی که مبالات پیدا می­کنند. از لاابالی­گری در بیایید آدم با مبالات بشوید». «تقوا» یعنی مبالات. پروای از انحراف و گناه، و این روحیه که انسان در حالت پروای از انحراف و گناه باشد این همان تقواست و این همان نتیجه­ای است که در این ماه باید به آن برسیم و این همان برکت بزرگ این ماه است.
بحث تفصیلی ما ایجاب می­کند که از آیۀ کریمۀ «لَّایَتَّخِذِ وَ الْمُؤْمِنُونَ الکَافِرِینَ اَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ»[3] شروع کنیم ولی دربارۀ یکی از آیاتی که قبلاً تلاوت و تفسیر شده سؤالی رسیده که این سؤال ایجاب می­کرد یک بحث مستقل را. قبلاً قرار بود جلسۀ گذشته این سؤال مطرح شود گویا من در انتظار طرح سؤال از طرف سؤال کننده بودم و سؤال کننده در انتظار طرح جواب از طرف من، و به هر حال قرار شد که این هفته این سؤال را مطرح کنیم و پاسخ بدهیم. نمی­دانم آیا سؤال کننده که تشریف دارند، حاضرند خودشان سؤال را طرح کنند یا من سؤال را طرح کنم.
قسط و عدل
  • سؤالی که طرح شده دربارۀ این آیة کریمه است: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِایاتِ اللَهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّنَ بِغَیْرِ َحقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ، فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ اَلِیمٍ» یا آیة بعد «اُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أََعْمَالُهُمْ فِی­الدُّنْیا وَ الْاَخِرَۀِ وَ مَا لَهُم مِنّ نَّاصِرِینَ»[4]. ترجمۀ آیه این است: «کسانی که به آیات خدا کفر می­ورزند و پیامبران را به ناحق می­کشند، و آن دسته از مردم را که به قسط و عدل و داد دعوت می­کنند، می­کشند، به آنها نوید شکنجه­ای دردناک ده. آنهایند که کارهایشان در دنیا و آخرت پوچ و بی­نتیجه و بی­ثمر است و یار و یاوری ندارند.»
در آن آیة اول یک مطلبی آمده: کسانی که به آیات خدا کفر می­ورزند و پیامبران را به ناحق می­کشند و آن دسته از مردم را که به قسط و عدل و داد دعوت می­کنند و دستور و فرمان می­دهند، می­کشند. این سؤال مطرح شده است که آیا این آیۀ قرآن که با صراحت و شدت، کشندگان آمرین به قسط را ملامت می­کند، قاتلان مردمی را که به قسط و عدالت دعوت می‌کنند و طرفداران عدالت اجتماعی را می­کشند. این طرفداران عدالت اجتماعی، مخصوص است به کسانی که به خدا و پیامبر و روز جزا، ایمان داشته­ باشند؛ یا شامل کسانی است که طرفدار عدالت اجتماعی هستند، هر چند به خدا و پیامبر و روز جزا ایمان ندارند، آنها را هم شامل می­شود. به عبارت دیگر آیا این آیه ناظر به قاتلان مردم مؤمن به خدا و پیامبر و معادی که امر به قسط می­کنند و از عدالت اجتماعی حمایت می­کنند، است یا ماتریالیستی که، مادی فکر کند، به خدا و روز رستاخیز و وحی و نبوت معتقد نیست، اما در راه برقراری عدالت اجتماعی مبارزه می­کند، نیز مشمول این آیه هست. این سؤال مطرح شده در این بحث هم یک سؤال ابتدایی نیست. انگیزۀ سؤال‌کننده از طرح این سؤال این است که در این آیه، عده­ای اینطور نظر داده‌اند که این آیۀ قرآن، می­خواهد کشندگان و قاتلان آمران به قسط را مورد حمله قرار دهد. این آمر به قسط، اعم است، می­خواهد الهی باشد می­خواهد مادی. یعنی اين تفسیر و توجیه قبلاً شده و سؤال کننده در حقیقت این را سؤال می­کند که آیا همینطور است، این آیه عمومیت دارد یا نه؟
شاید در میان برادران و خواهرانی که اينجا تشریف دارند، طرفداران هر دو نوع بینش و تفسیر در آیه وجود داشته باشد. و آنچه به عنوان بحث امشب عرض می­شود نه ابطال هر دو نظر است، و نه تأیید هر دو نظر، و نه صلح و آشتی میان هر دو نظر. هیچ کدام نیست، نه می­گوییم هر دو باطل است، نه ­می­گوییم هر دو حق است، نه می­خواهیم میانشان آشتی بدهیم. بلکه بیان يك مطلب اصیلِ اسلامیِ قرآنی است، که خودبه‌خود، مقدار و درصد صحت و سقم هر یک از دو نظر را روشن می­کند و خودبه‌خود به طرفداران هر یک از دو نظر، این فرصت را می­دهد که در شناختِ حقیقتِ مطلب، خواه با آن تعبیر و خواه با این تعبیر، با بینشی عمیق­تر و روشن­تر بیندیشند.
ابتدا ببینیم «قسط» در قرآن به چه معنی آمده است. جالب است که فعل این کلمه و خود این کلمه با اندکی تغییر شکل، در دو معنای متضاد در زبان عربی به کار می­رود و مشتقات این کلمه، چه به معنی اول و چه به معنی دوم در قرآن آمده است. «قَسَطَ»، که فعل ثلاثی مجرد  این ریشه است، به دو معنی به کار رفته است. یکی به معنی «عدالت ورزید»، یکی به معنی «ستمگری» کرد. «قَسَطَ» هم به معنی ستمگری کرد آمده است، هم به معنی «عدالت به خرج داد». یعنی کلمه از کلمات متضاد و اضداد است.
در زبان عربی کلماتی که این وضع را دارند زیاد داریم که از اضداد هستند، در دو معنی متضاد به کار می­روند. اتفاقاً خود ریشه «عدل» هم به همین معنی است. عدل هم به معنای، عَدَلَ به معنای «عدالت به خرج داد» به کار می­رود، و عَدَلَ به معنای «از راه حق منحرف شد» به کار می­رود. منتها با دو وضع مختلف. «عَدَلَ عَدلاً» یعنی عدالت به خرج داد. «عَدَلَ عُدولا» یعنی عدول کرد. یعنی از راه حق منحرف شد. «قَسَطَ قِسطَاَ» یعنی عدالت به خرج داد. «قَسَطَ قَسطَاً و قُسوطَاً» یعنی ظلم کرد، ستم کرد. البته بیشتر در زبان عربی از این ریشه «اَقسَطَ» به معنی عدالت به خرج داد به کار رفته است و «قَسَطَ» به معنی ظلم به خرج داد. «قِسط» به معنی عدل، «قَسط» به معنی ظلم. در قرآن در سورۀ جن «وَاَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكانوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»[5] «قاسِطون این­ها هیزم دوزخ بودند». قاسط یعنی ظالم، ستمگر، منحرف از حق. مُقسِطین «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»[6] «عدالت را رعایت کنید که خدا عدالت­گران را دوست دارد». در قرآن هم مشتقات کلمه به هر دو معنی آمده است.
آنچه ما در این آیه داریم «قِسط» است که به معنی «عدل و داد» و رعایت حدود و حقوق و قوانین و موازین است. به احتمال قوی کلمۀ «قِسطاس» که در عربی به معنای «ترازو» است با قِسط ریشۀ مشترک دارد. «قسطاس» یعنی وسیلۀ اعمال عدالت در وزن کردن و سنجیدن و اندازه­گیری کردن. قسط یعنی روي میزان زندگی کردن، یعنی میزان زندگی کن. در قرآن، در یک آیه، خیلی روشن­تر، روی قسط تکیه شده. اول برویم سراغ این آیه: «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[7] «ما پیامبران خود را با دلایلی روشنگر فرستادیم، با آنها کتاب و میزان و وسیلۀ سنجش حق و باطل فرستادیم تا مردم با استفاده از رهبری پیامبران و هدایت کتاب و میزان، قسط و عدل را به پا دارند». هدف از اعزام پیامبران، ارسال رسل، و انزال کتب، چيست؟ این‌که مردم به پا دارندۀ قسط باشند. اما این آیه خیلی لطیف است. نمی­گوید «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَکُونَ اَمرُ النّاس بِالْقِسْطِ» تا کار مردم همینطور خود به خود روی عدل و داد باشد. یعنی پیغمبر که مرد، کتاب که مرد، قرآن که مرد دیگر خود به خود به برکت پیغمبر و قرآن و کتاب، کار مردم روی میزان بیاید. چنین چیزی نمی­گوید. می­گوید کتاب و پیامبر و میزان، وسیله­ و ابزاری است. فقط بستگی دارد به این‌که مردمي وجود داشته باشند كه اين ابزار را به كار ببرند يا نه. خودتان می­دانید كامپيوتر چقدر در حساب قوی است. این را تا برایش برنامه­ریزی نکنید و فوت و فنش و کاربردش را یاد نگیرید و به کارش نیندازید، دو دوتا را هم نمی­گوید چهارتا. ماشین خیلی عالی است. اما در دست مردمی که توانایی و هنر و لیاقت و کارایی برای استفاده از اين ماشین را داشته باشند، می­تواند محاسبات سنگین را آسان کند. وگرنه یک دانش­آموز سال ششم ریاضی (که دیگر حالا ششم ریاضی یعنی هیچی، پر در مقابل ریاضیات امروز) موقعی که می­خواهد مسائل ریاضی را که دبیر داده است حل بکند می­گوید من که کلافه شدم. اگر برود سراغ کامپیوتر و در گوشش ­بگوید بالا غیرتی جواب این مسئله را به  من بگو، نمی­تواند هیچ جوابی بهش بدهد. اگر فکر کند که این ماشین پر ارجِ پرکارِ پرثمرِ می­تواند کمترین گره­ای از کار او بگشاید، اشتباه کرده است. این ماشین باید به دست کسی که خیلی معلوماتش از ديد ریاضی بیشتر، و ورزیدگی­اش در این رشته به خصوص، فراوان­تر باشد، به کار بیفتد تا بتواند دردی از این دانش‌آموز یا محصل دیگری دوا کند.
قرآن، اسلام، پیامبر، کتاب، سنت، دین، از دید این آیة کریمة قرآن، همین است. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْط» وسیله­ای است که مردم با استفاده از آن، قسط و عدل و داد را سرپا کنند. یعنی قسط یک جایی افتاده حالا باید زیر بالش را گرفت، بلندش کرد، سرپا نگهش داشت، تا پرتو افکنی داشته باشد. تا مردم به عدل و داد بپردازند.
ولی به هر حال این آیه می­گوید پیامبر، کتاب، شرع و قانون چه است؟ وسیله­ و ابزاری است برای برپا داشتن قسط و عدل و داد. معلوم می­شود رابطة قسط و عدل و داد، با دین و پیامبر و کتاب اینقدر نزدیک و اینقدر زیاد است، که این­ها را یکی می­کند. «دین» یعنی «عدل»، عدل یعنی دین. هرجا دیدید می‌گویند دین و اسلام هست و عدالت اجتماعی نیست، بدانید دین اسلامش قلابی است. خوب این طرف چطور؟ هرجا می­گویند، عدل هست، عدالت اجتماعی هست، اما خدا نیست، پیوند بشر با بی­نهایت وابدیت فراموش شده است. آنجا چه؟ رفقای ما عادت دارند آن اولی را زود جواب می­دهند. هرجا می­گوییم اسلام هست، قرآن هست، دین هست، خدا هست، عدالت نیست، بدانید دین و اسلامش، کتابش، همه چیزش قلابی است. این را زود جواب می­دهیم. حالا این یکی را پرسیدم جواب دهید؟ من سؤال می­کنم. هرجا می­گوییم عدالت اجتماعی هست، عدل هست، قسط هست، اما خدا نیست، پیوند بشر با بی­نهایت نیست، اندیشیدن بشر به زندگی جاودانی، نیست، تکامل روحی و معنوی نیست، آیا آنجا عدل هست یا نه؟ نه، پس آن هم عدلش ناقص است، ناتمام است. یکجایش خلل دارد. اگر ما بخواهیم واقعاً روي ديد قرآن بایستیم، قسط و عدل و عدالت با آن معنای گسترده­اش، با دین چنان نزدیکند که گویی دونامند روی یک معنی. چطور؟ در این طرف قضیه، مطلب روشن است. دیگر این سال­ها آنقدر گفته شده است که وقتی انسان می­گوید گویی تکرار مکرراتي است که صدها بار تکرار شده است. ولی چون می­خواهیم در این جلسه اين دو تا را با هم بسنجیم خیلی فشرده تکرار می­کنم. آنجا که از مأذنه‌ها صدای الله اکبر بلند شده اما خود آن مأذنه و مناره­ای که از او صدای الله اکبر بلند است خود او بر تقوا ساخته نشده  «لمَسجِدُ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوي مِنْ اَوَلِ یَوْمٍ»[8] نیست. گویندۀ این الله اکبر، الله اکبر را به زبان می­گوید در حالی که روحش در برابر غیر خدا به مراتب بیشتر خاضع است تا در برابر خدا. به طوری که برای گفتن همان الله اکبر هم اگر ماهانه با او قرارداد نبندند الله اکبر را نمی­گوید. اگر یک «طَیِّبَ الله و احسنت» بهش نگویند الله اکبر را همچین با شور و حرارت نمی­گوید. اگر برایش دست نزنند، دربارۀ حق و خدا صحبت گرم و داغ نمی­کند. آنجا که قرآن می‌خوانند، قرآن تلاوت می­کنند، حتی باسوز و گداز، اما در کنار همان قرآن خواندن، به کسانی که محتوا و روح قرآن را مورد تجاوز قرار داده‌اند، دعا می­کنند، آنجا معلوم است قرآن اصالت ندارد. آنجا که مناجات می­کنند، راز و نیاز با خدا می­کنند، اما این راز و نیاز و مناجات همراه است با گرایش و حمایت از ستمگر، معلوم می­شود این راز و نیاز و مناجات روح ندارد. این­ها خیلی روشن است. آنجا که نام قرآن، شعار قرآن، عبارات قرآن، تابلوهای زیبای قرآن هست و روح قرآن نیست، خوب پیداست که در اینجا دین و قرآنش اصالت خودش را از دست داده است. در روایاتی که در مورد آخر الزمان آمده این قدر در مورد این مطلب آمده است.
اجمال مطلب چند نمونه­اش را آن هفته اشاره کردم. در بحث هفتۀ گذشتۀ­مان عرض کردم می­بینید که یک انسانی می­آید کاخی پر زر و زیور از مال حرام و پولی که از راه تجاوز به حقوق دیگران بدست آورده است، می­سازد و بعد بالاترش، سرش یا با کاشی یا با چیز دیگری می­زند «هَذَا مِن فَضلِ رَبی»[9] این از بخشایش خدای من است. یا «ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يؤتيهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ»[10] «این بخشایش خداست، دیگر به هر کس بخواهد می­دهد». خدا هم که بخشایشش بزرگ است نهایت ندارد. این­ها که معلوم است که همه­اش سوء استفاده از قرآن و سوء استفاده از مذهب و سوء استفاده از شعارهای پاک الهی است. این­ها روشن است. هرجا حقایق قرآنی نباشد، عدالت نباشد، و قرآن باشد، خوانندۀ قرآن باشد، مروج قرآن باشد، پیداست در این خواندن و ترويج خللی و دغلي هست. این روشن است و اما آنجا که چیزی به نام «عدالت اقتصادی» و «عدالت اجتماعی» باشد، همۀ شکم­ها سیرند، شکم گرسنه­ای وجود ندارد. همۀ بیماران درمان می­شوند، بیمار بدون پزشک و دارو وجود ندارد. همۀ انسان­ها مسکنی و مأوايي دارند انسان بی­مسکنی پیدا نمی­شود. همۀ انسان­ها پوشاک دارند، انسان بدون لباس که سرما او را بلرزاند یا گرما او را بسوزاند، وجود ندارد. این­ها هست. اما انسان این اجتماع از بالا تا پایین، بالاخره آخرین درجۀ تفکر و اندیشه­اش این است که خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، هم برای من و هم برای دیگران باشد. ببینیم انسانیت انسان این جامعه، تا چه اندازه مورد توجه قرار گرفته است؟ ببینیم آیا خواست­های اصیل انسانی انسان این جامعه، مورد تجاوز قرار نگرفته است؟ در آن جامعه­ها، انسان­هایی از نظر خواسته­ها و نیازهای اولیه، در پوشاک، در خوراک، در مسکن، در بهداشت مورد تجاوز قرار می‌گرفتند. انسان گرسنه فراوان بود. فراوانی انسان گرسنه در یک جامعه، نشانۀ آن است که در این جامعه به همۀ انسان­ها رسیدگی نمی­شود. فراوانی انسان­های برهنه در یک جامعه، نشانۀ آن است که در این جامعه به همۀ انسان­ها رسیدگی نمی­شود. فراوانی انسان­های بیمار بدون طبیب و دارو نشانۀ آن است که همۀ انسان­ها در این جامعه مورد توجه نیستند. جامعه­ای که در او عدل و داد و قسط باشد نیست. معلوم است. قبول است، درست است. بودن انسان­های بی­مسکن و بی­جا و مکانی که ویلان و سرگردانند و باید درکنار خیابان­ها در سرما و گرما بخوابند و برخیزند، نشانۀ آن است که در این جامعه به حقوق انسان­ها تجاوز می­شود و حقوق آنها رعایت نمی­شود. این روشن. ولی آیا نیازهای یک انسان همین است؟ اگر قرار شد انسان در کنار این نیازها، نیازمندی­های اصیل و پر ارج دیگر هم داشته باشد و در یک نظام و در یک جامعه به آن نیازمندی­های اصیل دیگر، اصلاً توجه نشود و نه تنها توجه نشود، بلکه آن نیازمندی­ها کوبانده هم بشود، آیا نمی­شود گفت آنجا هم به قسمتی از نیازهای انسان تجاوز می­شود؟ اگر انسان – باز من صحبت از مولوی می­کنم می­ترسم آقایان خیال کنند که من آن درویشی مولوی را از اول تا آخرش می­خواهم تعریف کنم، نه – براستی آن موجودی است که مولوی در آن شعر زیبایش از او یاد می­کند و می­گوید:
بشنو از نی چون حکایت می­کند
وز جـدایی­هـا شکـایـت می­کند
کـز نیسـتـان تـا مــرا ببريده‌اند
از نـفیـرم مـرد و زن نــالیده­اند
اگر راستی انسان مرغ باغ ملکوت است، نه از عالم خاک، اگر براستی انسان موجودی است که در او «نفس الرحمان»، «روح­الله» دمیده شده است، اگر براستی انسان موجودی است که گرایش به سوی آن کمال بی­نهایت و ابدیت، لازمۀ ذات اوست، و بعد ما در یک فرهنگ، در یک نظامِ عقیده و عمل، در یک نظام اجتماعی، این نیاز، این بُعد از هستی انسان را، به کلی کنار گذاشتیم و حتی كوبانديم و به آن انسان گفتیم یادمان برود رابطه­ای با حق داریم. آیا در آن جامعه می­توان گفت قسط و عدل خلل و دغلی دارد یا نه؟ آیا می­توان گفت در آن جامعه هم بخشی از آن قسط و عدل، ناقص مانده است و فراموش شده است یا نه؟ آیا می­توان گفت در آنجا هم ظلم هست یا نه؟ نظر قرآن و نظر ما این است که به پیروی از قرآن و به تبعیت از دریافت­های فطری منطقی که با هدایت قرآن کسب کرده­ایم،هرجا، در هر جامعه، در هر نظام به هر گوشه­ای از گوشه­های هستی انسان، به هر نیازی از نیازهای انسان، به هر بعدی از ابعاد انسان بی­توجهی بشود، در آن جامعه نظام عادلانه­ای سرکار نیست. خواه این گوشه غذا باشد، لباس باشد، نیاز جنسی باشد، مسکن باشد، بهداشت باشد و خواه این گوشه، گوشه­ای برتر از همۀ این­ها، آن پیوند عالی انسان با حق که او را براستی انسان می­کند. نشانۀ مسئله هم شکست همۀ نظام­های بی­توجه به این بعد از ابعاد روح انسانی، در نگهداشت انسان و در نگهداشت خود آن نظام است.
اگر به هندی ظلم کرده‌اند و در بی­توجهی به زندگی دنیا و غذا و لباس، طوری بار آورده‌اند که همۀ این کمبودها و محرومیت­ها را تحمل می­کند و تکان نمی­خورد، برای این‌که به زندگی­اش بهبودی ببخشد به ماتریالیستِ سوسیالیست هم ظلم کردند که تمام توجه او را به تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت جلب کرده­اند و او را از توجه به این نیاز زیربنایي روحیش بی­خبر گذاشتند. هر دو ظلم می­کنند. درست است که نظام قرآنی هم در دنیا تاكنون تحقق کامل نیافته است. درست است که اگر صحبت از تحقق بخشیدن به نظام اجتماعی ايده‌آل برای انسان باشد نه «اسلام» موفق شده و نه «سوسیالیسم» و نه غیر این­ها. این درست است. ولی تفاوت این است که اقلاً وقتی انسان بررسی می­کند، می­بیند در آنچه اسلام آورده، توجه همه جانبه وجود دارد و در آنچه مکتب­های دیگر آورده­اند، اصلاً چنین توجهی وجود ندارد. ما که الان داریم صحبت می­کنیم، فکر می­کنیم در آغاز انتخاب راه هستیم. می­خواهیم ببینیم برای زندگی بشر بر روی این کرۀ خاکی، چه نظام و شکلی تدارک ببینیم که اگر موفق بشویم آن را تحقق ببخشیم، بشر را در مسیر سعادت آورده­ایم. ما در چنین مرحله­ای، وقتی اسلام را، با نگرش همه جانبه­اش، با توجهش از یک سو، به پیوند انسان به خدا، به عبادت، به نیایش، نیایش عاشقانه، عشق ورزیدن به حق، در تمام احوال، متوجه این جنبه از جنبه­های هستی انسان می بینیم، آنهم نه مقدار کم، فراوان؛ و از سوی دیگر، به نیاز شکم انسان هم توجه دارد، تا آنجا که می‌گوید: «کادّ الفَقَرُ اَنْ یَکُونَ کُفْرا»[11] فقر و نداری نزدیک است که انسان را به کفر بکشد، درست است. شکم گرسنه ایمان ندارد، درست است. اما شکم سیر بی­ایمان هم، شکم انسان نیست، شکم گاو است. اگر ما همۀ انسان­ها را، با استفاده از آخرین سیستم­های بهداشتی گاو پرواری کردیم، آن وقت تمام خدمت­ها را به آنها انجام دادیم؟ آيا دیگر چيزي نمانده است؟ اصلاً قسط و عدل یعنی چه؟ یعنی حقوق انسان­ها را رعایت کردن. اگر انسان به راستی طرفدار قسط و عدل باشد، هشیار و آگاه هم باشد، خودبه‌خود دعوت او به «قسط» از دعوت او به «خدا» جدا نیست. دعوت او به خدا هم از دعوت به قسط جدا نیست.
در «الَّذِینَ یَأمُرُونَ النَّاسَ بِالْقِسْط» خود به خود «یُؤمِنُونَ بِااللهَ والْیَومِ الاخره و عمل صالحاً» هم هست. در این جاست که این آیۀ قرآن، به راحتی فهمیده می­شود: «لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» و حتی قیام به قسطی که در آن استفادة از حدید هم باشد، چون دنبالش می­گوید: «وَاَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأسٌ شَدِیدُ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاِس».[12] در این آیه­ها قصۀ «حدید» پیش آمد، خوب «آهن» چه ارتباط دارد با «رسل» و «کتاب» و «میزان»؟ برای اینکه بدون آهن کار رسل هم ناتمام ماند. پیغمبر هم ناچار بود از آهن استفاده بکند، تا بتواند در راه قیام به قسطی که قرآن می­گوید، تلاشی مثمر داشته باشد. دقت كنيد خود این آیه چگونه همه سونگری قرآن را در همین یک آیة فشرده، در نظر ما متجلی می­کند. همانجا که صحبت از ارسال رسل بالبینات و انزال و فرستادن کتاب و میزان و اعلام وظیفۀ مردم در قیام به قسط است، به یادشان می­آورد که «حدید» هم دم دستتان هست.
به این ترتیب من نمی­دانم آیا به سؤال سؤال کننده پاسخ داده شده است یا نه؟ ولی فکر می­کنم نظر قرآن تا حدودی روشن و معلوم شد. از دید قرآن، مسلمانی و قسط و عدل، عدالت انسانی، با همۀ جوانبش، مسائلی هستند به هم آمیخته و گویی اصلاً این سؤال معنی ندارد. «وَيَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ»[13] آمر به قسط ماتریالیست را هم می­گیرد و یا نمی­گیرد چون آمر به قسط قرآن، دیگر ماتریالیست نیست. این توضیحی بود دربارۀ سؤالی که، دوست عزیز ما طرح کردند و بجا هم طرح کردند.
بحث جالبی در دنباله این می­تواند بیاید که امشب وقتمان تمام شده است و در نظر نداشتم كه اين بحث را مطرح کنم. فقط براي کسانی که این بحث را دوست دارند دنبال کنند یادآوری می­کنم: رابطۀ میان «شرک» و «ظلم»، «کفر» و «ظلم» را در قرآن دنبال کنید. ببینید چطور «شرک» می­شود «ظلم». «اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیم»[14]. کفر می­شود ظلم. ظلم و کفر، شرک و ظلم، چنان در قرآن پا به پای هم آمده است که «قسط» و «ایمان». این آیات هم می­توانند این حقیقت عالی قرآنی را برای همه­مان روشن‌تر کند. امیدوارم بتوانیم با فهم درست قرآن و روایاتی که در تفسیر و توضیح قرآن آمده است دید اسلام را نسبت به مسائل مختلف بدست بیاوریم و اولاً در برابر هر مسئله‌اي که با آن روبرو می­شویم، بتوانیم موضع­گیری روشن اسلامی داشته باشیم. ثانیاً یادمان نرود که همۀ این حرف­ها برای گفتن نیست بلکه برای عمل کردن است. «والحمدلله و صل الله علي سیدنا محمد و آله طاهرین»
باز هم تکرار می­کنم اگر کسانی از دوستان سؤال را نشنیدند بشنوند. سؤال این است که: «اگر کسانی هستند که این­ها با تمام وجود در راه تحقق عدالت اجتماعیِ خوراکی – پوشاکی – مسکنی – بهداشتی مبارزه می­کنند، فداکاری می­کنند اما وقتی بحث خدا به ميان می­آید می­گویند خدایی نیست قیامتی نیست اصلاً اوج بی­نهایتی برای انسان وجود ندارد. اين‌ها خدمتگذار همین هدف­ها هستند منتهی نه براي شخص خودش، برای خودش و برای دیگران». آیا می‌شود همين را طرح كنيم و بگوییم که این­ها در درونشان معتقد به خدا هستند منتها با اسم خدا دشمنی دارند. در درونشان معتقد به معاد و زندگی جاوید بشر هستند ولی از بس از این اصطلاحات کالاهای دغل دیده­اند، دیگر با این کلمه دشمن شده­اند. چه خوب است که به جای من یکی از دوستان به این سؤال پاسخ بدهد. از دوستان کسی هست که این سؤال را پاسخ بدهد؟ این تأمین صحت، به نظر شما تا چه اندازه بجا هست؟ واقع‌بینانه است؟ کسی حاضر نیست جواب بدهد؟
عرض بشود که من فکر می­کنم یک احساس لطیفی آمده و می­خواهد در داوری ما دخالت نابه جایی بکند. بد نیست که من جمله­ای را که در دو هفته قبل در یک بحث عمومی در اعیاد گفتم تکرار کنم. به مناسبت میلاد خجستۀ ولی عصر سلام الله علیه فرصتي پيش آمد كه من صحبتي داشته باشم براي دوستان. در آنجا بحثی که من شروع کردم دربارۀ موتور محرك تاریخ بود و طرح نظریه­های مختلف و نقد آن نظریه­ها. خود به خود این بحث به ماركسيسم هم مي‌رسيد و نقد از آن. اما همراه با طرح موتور محرك تاريخ از نظر مادي و نقد آن، متوجه شدم که لازم است یک تذکری بدهم، حالا آن تذکر را اين‌جا مي‌گويم. این تذکر را آنجا با این عبارت دادم مشابه همان عبارت را هم اینجا به کار می­برم. گفتم نقدی که من در این بحث از ماركسيسم می‌کنم، از جنبۀ منفی مارکسیسم است نه از جنبۀ مثبتش. یعنی اگر ماركسيسم برای تأمین حداقل زندگی برای همه، برای مبارزه‌ي با نظام استثمار بندگان خدا، برای تلاش در راه تأمین بهداشت و مسکن کار می­کند، این کار مثبتش مورد انتقاد نیست. این را نگفتیم ظلم است، این را نگفتیم قسط نیست. در اين بحث امشبمان نگفتيم اين قسط نيست. ما گفتیم مارکسیسم از جنبۀ ماتریالیست بودنش ظلم است و نادیده گرفتن یک بعد انسان و اگر قرار باشد ما مارکسیسم را از اين نظر مورد انتقاد قرار بدهیم و بگوییم ناقص است و نارساست، وقتی ماتریالیسم مارکسیستی را می­گوییم بد است، ماتریالیسم کاپیتالیستی دنیای غرب، صدها برابر آن بد و کثیف و آلودۀ ظلم است. بنابراین باید معلوم باشد که وقتی ما یک بررسی نقادانه می­کنیم، من معمولاً عادت هم داشته­ام که هرجا می­خواهم نقدی از ماتریالیسمِ سوسياليستي ماركسيستي بکنم همانجا یادآوری کنم که ماتریالیسم شدیدتر، کثیف­تر. من گفتم که یک انسان را اگر غذا برایش فراهم کنید و مسکن برایش فراهم کنید و بهداشت فراهم کنید، می­شود گاوپرواری، ولی این در نظام مارکسیستی یک گاو پرواری تا حدودی افساردار و در نظام کاپیتالیستی غربی یک گاو پرواری افسار گسیخته است. پس هر دو انتقادی است و هیچکدام ذره­ای اين را نشان نمي‌دهد كه آن دیگری مورد انتقاد نیست. این یکی صد برابر مورد انتقاد است. آن‌چه کثیفان همه دارند این یکجا دارد. پس این نكته اولاً معلوم باشد. حالا در اینجا یک احساس لطیفی در پیش داوری ما دخالت می­خواهد بکند. ما وقتی یک انسان تلاشگر، در راه برقراری عدالت اجتماعی سوسیالیستی را می­بینیم، او را کنار آن کسانی می­گذاریم که نام دين، ­شعار دین را دارند، اما عملاً حامیان نظام استثمار هستند. چطور ما بگوییم كه این يکی در برابر آن یکی، عقب‌ترش و کنارترش می­زنند؟ یك همچین احساسی ما را در برابر یک حالت خاص روانی قرار می­دهد که جرئت نمی­کنیم بگوییم بله این پیش روی ماها اینطور است اما خودش را كه حساب بكنيم، کم نیست. حقیقت مطلب اين است. قدري ناشي از دخالت آن احساس لطیف است. حالا چه بهتر که این احساس لطیف را نگه داریم، آسیبی به آن وارد نکنیم، جریحه­دارش نکنیم، اما حقیقت را هم از دست ندهیم. بگوییم کسی که در راه تأمین رفاه مادی برای همۀ انسان­ها تلاش می­کند، از این نظر کارش ارزنده، قابل تقدیر و احترام است. ولی اگر این تلاشش را کافی اعلام کند و از توجه به نیازهای مربوط به ابعاد دیگر وجود انسان غفلت آور باشد؛ از آن نظر کارش قابل انتقاد است. چه عیبی دارد که این کارش از یک نظر قابل تقدیر باشد و از نظر دیگر قابل انتقاد. از این نظر رو به قسط و سوي به قسط دارد و از آن نظر رو به سوی «ظلم». و اما کسی که راست و پوست کنده و صریح می­گوید خدایی نیست و در زندگی­اش هم نقش توجه به آنچه خدا از انسان می­خواهد، در برخی از قسمت­ها، صریحاً، دیده نمی­شود دیگر اگر من آمدم خواستم آن را توجیه کنم بگویم نه آقا، او ته دلش به خدا معتقد است اما خودش هم خیال می­کند به خدا معتقد نیست. يك بار چوب این را خورديم. لذا در هيچ يك از دو طرف به كار نبریم، نه در اين طرف و نه در طرف ديگر.
در این سؤال که فرمودند چند جنبه وجود داشت: یک جنبه­اش که از آن استفاده می­کنم برای توضيح یک نكته­ای که لازم بود در بحث امشب حتماً با صراحت بیشتر گفته بشود و نکتۀ دیگر هم استفاده می‌کنم باز  برای روشن کردن «من ­الناس» در آیه. به دنباله این بحثی که عرض شد، از دید قرآن، «قسط» به صورت کامل و جامع آن از دین جدا نیست و دین از قسط جدا نیست و به دنبالۀ این مطلب عرض شد که هر گروهی و هر فردی در آن حد که از درصدي از قسط حمایت کند، از آن حیث مورد تقدیر و احترام است. این نتیجه را می­گیریم که بر طبق این آیه، اگر براستی کسانی، مردمی را به جرم حمایت از همان قسط در مورد غذا و لباس و مسکن بکشند، آن­ها هم مشمول عذاب اليم هستند، بله همین‌طور است.

[1] . توبه، آية 108
[2] . بقره، آيات 183 و 184
[3] . آل عمران، آيه 28
[4] . آل عمران، آية 21
[5] . جن، آية 15
[6] . حجرات، آية 9
[7] . حديد، آية 25
[8] . توبه، آية 108
[9] . نمل، آية 4
[10] . جمعه، آية 4
[11] . حديث نبوي، بحارالانوار، ج 27، ص 247
[12] . حديد، آية 25
[13] . آل‌عمران، آية 21
[14] . لقمان، آية 13

دیدگاه‌ها
  • elnaze

    این مطلب از کدام کتاب نویسنده است سندآن رامنظور.؟