1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است

بهشتي یک ملت بود

دکتر محمد مهدی مظاهری

عضو شورای مرکزی حزب تمدن اسلامی


مروري بر زندگان شهيد بهشتي حكايت از آن دارد كه او نه تنها درخلال زندگاني خويش همواره دغدغه داردين بوده ودرجهت احياي تفكر ديني كوشيده است بلكه در زمرة معدود مصلحان اجتماعي ‌اي قلمداد مي‌گردد كه تنها وتنها درمرحله نظريه پردازي متوقف نگرديده وهمچون امام راحل (ره ) كوشيده است تا فاصله عميق ميان دنياي ذهن وعين را درنوردد و از اين روست كه استراتژي خود را متمركز به آگاهي بخشي به مردم نموده واز يكسو كوشش نموده است تا در سايه روشنگري‌هاي خود انسانهايي آزاده، آزاد انديش، كمال طلب و درعين حال سياسي تربيت كند ودر پناه آنچه به عنوان ويژگي شخصيتي او نزد همگان معروف است به كادرسازي بپردازد .

مقدمه

اگر چه شهيد بزرگوار آيت الله دكتر محمدحسين بهشتي را با عبارتهايي زيبا همچون سيدالشهداي انقلاب اسلامي ، يك ملت ، پاره تن امام ،‌ شهيد مظلوم ، مجتهد متفكر، و شخصيتي بهره‌مند از جامعيت علمي در اكثر علوم اسلامي و انساني معاصر ، سياستمداري لايق و … به تأسي از امام خميني (ره) و از نگاه استاد به شاگرد توصيف كرده و ستوده‌اند اما حقيقت آن است كه ابعاد اين شخصيت عظيم كمتر از زاويه ديد يك شاگرد وچنانكه شايسته درس آموز ورهرو مكتب بهشتي است مورد بازخواني قرار گرفته است ، بازخواني مطلوبي كه ازيكسو بيان تفصيلي كلام امام راحل (ره) در توصيف ابعاد شخصيتي آن عزيز سفر كرده است واز ديگر سو ازنكاتي پرده برمي‌دارد كه نه تنها همواره و در خلال سالهاي گذشته ازعروج ملكوتي شهيد مظلوم به عنوان يك دين ادا نشده بر وجود راقم اين سطور به عنوان شاگردي ازشاگردان اوسنگيني مي‌كند، بلكه نگارنده را بر آن داشته است تا از زاويه شخصي كه مصداق مثل معروف عربي « اهل البيت ادري بما في البيت» است ازحق عظيم آن شهيد بزرگوار برگردن جامعه اسلامي نكاتي را متذكر شود وبالاخره بهشتي را به عنوان پدر سياسي خود از بابت (اب علمني) و بسياري از آنان كه اين گونه از رابطه «ابوت»‌ را با بهشتي تجربه كرده‌اند بازتعريف نمايد.

مبتني بر آنچه گذشت سوال اصلي نوشته‌ حاضر را معطوف به بعدي از ابعاد شخصيتي شهيد بهشتي مي نمايم كه ازسويي بيانگر كليت حيات فكري وانديشگي ايشان است واز ديگر سو شناسايي آن بخوبي روايتگر ديگر ابعاد شخصيتي ايشان ودر مركزيت آن چيزي قرار مي‌گيرد كه در خلال آن بهشتي براي امام پاره تن، براي رهبر فرزانه انقلاب شخصيتي فوق‌العاده وبراي شاگردان ومريدان او شخصيتي صاحب نفوذ، اثرگذار و درمعناي حقيقي كلمه راهنما و رهبر واستاد محسوب مي‌گردد. براين اساس سوال اصلي تحقيق متوجة « بررسي نقش شهيد بهشتي در احياء تفكر ديني است» و مفروضات اين بحث در 4 قالب الف) شهيد بهشتي چنانكه از زندگينامه و مبارزات ايشان برمي‌آيد نه تنها فردي انديشمند وانديشه پرداز بوده بلكه در اين مرحله توقف ننموده و همواره به دنبال آن بوده است تا فاصله موجود ودر عين حال كمتر طي شده ميان عينيت و ذهنيت را طي نمايد. ب) عملكرد او درخلال دهه‌هاي مبارزه وبويژه دردهه 40 و50 شمسي درسايه گفتمان حاكم اسلام فقاهتي بامحوريت امام راحل وتمركز برضرورت تشكيل حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه قابل مطالعه مي‌نمايد ج) شهيد بهشتي بدليل بهره‌مندي از دو رسته تحصيلاتي دانشگاهي و حوزوي ، حضور در دنياي غرب ، بهره‌مندي از تعاملات وثيق باجوانان و … به عنوان شخصيتي صاحب نفوذ در امر هدايت از جامعه ايراني معروف و مورد توجه است چ) مرحوم بهشتي مانند هر انديشمند صاحب نام ومعتبري داراي يك منظومه انديشگي منظم است كه در قالب آن بدايت وغايت همه چيز اعم از مباني فكري ، راه ، تاكتيك و استراتژي در جهت احياء اسلام معين و منقح مي باشد اموري كه در سطور ذيل مورد توجه قرار مي‌گيرند.

مباني فكري شهيد بهشتي

از آن جهت كه در هرفلسفه سياسي يا دستگاه فكري ضرورت كشف ديدگاه صاحب انديشه در قالب مقولاتي اساسي همچون نگرش او به جهان ، ديدگاه او نسبت به انسان، نگاه او به جامعه و بالاخره بررسي ريشه‌هاي انديشمندي وي امري ضروري مي‌نمايد و افزون برآن شناخت اين مباني به گونه‌اي خاص روايتگر انديشه‌هاي انديشمند مي‌باشد دراين قسمت وبه اجمال به بررسي مباني فكري شهيد بهشتي مبادرت مي‌گردد.

در يك تقسيم بندي كلي مي‌توان عنوان داشت كه « اختلاف نظر فلاسفه سياسي ( وانديشمندان اين علم) درباره مساله زيربنايي جامع بشر برحول 4 محور شكل گرفته است نخست اينكه آيا انسان طبعاً موجودي فردگرا يا جمع گراست؟ دوم اينكه آيا انسان طبعاً موجودي سياسي (مدني) يا غيرسياسي است؟ سوم اينكه آيا انسان طبعاً موجودي عقلاني وآزاد يا غيرعقلاني يا مجبور است؟ و چهارم اينكه آيا انسان طبعاً موجودي كمال پذير يا كمال ناپذير است 1» با اين توضيح وبا عطف عنايت به آنكه درطول تاريخ بشر و دريك نگاه كلي انديشه پردازان مطرح در دو طيف معتقدين به بهره‌مندي انسان از طبيعتي شرور ، درمقابل معتقدين به بهره‌مندي انسان از نهاد و سرشتي نيكو قابل دسته‌بندي مي‌باشند ، درخصوص شهيد بهشتي ميتوان ايشان را در عداد انديشه‌پردازاني معرفي كرد كه متاثر از آموزه‌هاي ديني و مطالعات اسلامي انسان را داراي نهادي نيكو و صاف و پاك سرشت ميدانند وبا اعتقاد به ثنويت جهان و متاثر از آن انسان و بهره‌مندي بشر از دو بعد جسم وروح او را اينچنين معرفي ميدارد « انسان فطرتش نه تاريك تاريك است و نه روشن روشن، آن وقتي كه به وجود مي‌آيد موجودي است در سپيده دم هستي، تاريك و روشن، اگر در زندگي او لكه‌هاي سياه و تاريكي‌هاي كشنده‌ مي‌بيني فكر نكن در آغاز هم او يك پارچه سياه آفريده شده بود… هر دو ساخته خودش و نتيجه انتخاب خودش است. بنابراين اسلام نه بدبين است به انسان آن طور كه انسان را يك موجود تاريك و سبع و درنده بداند و نه بيش از حد خوشبين. اسلام و جهان‌بيني اسلام نسبت به انسان ديدي واقع بينانه دارد و مي‌گويد انسان امشاج است يعني آميخته باحق سنگين وپرزحمت1» با عنايت به فراز فوق وباتوجه به اينكه ازديدگاه شهيد بهشتي انسان موردنظراسلام‌انساني دائماً«درحال شدن» معرفي مي‌گردد «كافي است‌كه‌انسان دراين دنياي ‌متحرك دريك‌مرحله متوقف شودتافرداي توقف‌به‌نخستين روزعقب ماندگي وي تبديل شود2» استاد شهيد معتقدات ، پاك سرشتي انسان، مختار بودن او وبالاخره كمالگرائيش ، نويد بخش بعد ديگري از ابعاد انسان باعنوان آزادي است ، آزادي كه درسايه آن انسان موفق به تعيين جهت و سير زندگي مي‌گردد «انسان برطبق مشيت ، به هرحال درتمام شرايط درميداني به نام ميدان عمل واكتساب وبه دست آوردن قرار داده شده است عمل اكتساب و به دست‌‌آوردني كه ميتواند درجهت الهي باشد وميتواند درجهت شيطاني باشد… اين يك بخش از مشيت خداست وهيچ انساني وجود ندارد كه دايره‌اي (خواه كوچك ، خواه بزرگ) به عنوان دايره عمل واكتساب دراختيار نداشته باشد3»

اگر چه شهيد مظلوم در تبيين ابعاد وجودي انساني وطبيعت او مي‌كوشد امام اين امر در منظومة انديشگي او به معناي پذيرش اصالت فرد رايج درمكتب ليبراليسم نمي‌باشد وبه همين خاطر است كه او ضمن جالب ومثبت ارزيابي كردن نگاه ليبراليسم درقبال انسان جنبه‌هاي منفي آن را اينچنين مورد انتقاد قرار ميدهد « ليبراليسم جنبه‌هاي منفي نيز دارد اولين جنبه منفي ليبراليسم به معرفت شناسي آن باز مي‌گردد وآن اين است كه چون تنها منبع معرفت و آگاهي را عقل آدمي ميداند وبه اصالت وحي به عنوان سرچشمه مستقل آگاهي بهايي نمي‌دهد وارجي نمي‌نهد انسان را از يكي از متعالي ترين سرچشمه‌هاي فيض و بركت يعني وحي خداوندي و نبوت انبياء و آورده‌هاي پيامبران پاك خدا دور مي‌كند. ديگر اينكه ليبراليسم از آن نظر درمعرض انتقاد است كه آنقدر روي آزادي فردي تكيه مي كند كه چشمش نمي‌تواند تنگناها و موانع مرئي و نامرئي را كه نظام ‌هاي طاغوتي براي فرد بوجود مي‌آورند ببيند» 4

بنا بر آنچه گذشت روشن ميگردد كه درباب نگاه به جامعه و برخلاف دوجانب افراط وتفريط كه يكي ، جامعه را چيزي جز روابط بينابيني متقابل افراد نمي‌داند وديگري آن را پديده‌اي اصل و متعين وقائم به خود معرفي مي‌دارد1وحاصل هريك ازدونگاه تقدم فرد بر جامعه يا جامعه بر فرد مي‌باشد شهيد مظلوم راه ميانه‌اي را برگزيده كه در قالب آن هيچ‌گاه نه فرد به قربانگاه جامعه فرستاده مي‌گردد ونه جامعه به مذبح فرد برده مي‌شود، بلكه همواره ميان اين دو مقوله تعاملاتي منطقي برقرار مي‌گردد وتنها در زمانة بروز تعارض ميان فردوجامعه است كه مصالح منطقي جامعه بر مصالح فردي ترجيح مي‌يابد.

هنگامي كه در بررسي يك دستگاه فكري از ريشه‌هاي انديشمندي سخن به ميان مي‌آيد بحث مورد نظر متوجه شناسايي افراد ، گروهها وبا نحله‌هاي فكري وعقيدتي مي‌گردد كه صاحب انديشه متاثر از آن هاست. براين اساس ضمن مراجعه به نوشته‌ها وكلام شهيد بهشتي ميتوان افراد اثر گذار وكيفيت اثرگذاري اشان برآن شهيد را به اين شكل تقرير كرد كه : حضرت آيت الله بروجردي در كمال يافتن تفقه او دردين ، علامه طباطبائي درشكل دهي به منظومه انديشگي وثبات دراعتقاد و بالاخره امام راحل درهر دوزمينه فقه وفلسفه با انضمام تاثيرگذاري براو درامر حركت درمسير مبارزه ، ازجمله تاثيرگذاران وشكل دهندگان به ريشه‌هاي انديشمندي ايشان محسوب مي‌شوند.

كلام آخر در باب مباني فكري شهيد مظلوم توجه به خاستگاه اجتماعي انديشه اوست، امري كه از يكسو در سايه تعليمات مذهبي وتدريس وتدرس درحوزه‌هاي علميه شكل گرفت ودرخلال كوشش ايشان براي حضور در دانشگاه و تكميل تحصيلات در رشته معقول ومنفول ازيكسو و حضور در دنياي غرب ( آلمان) وآشنايي‌ ، ‌مطالعه و تدقيق در فرهنگ وتمدن غربي ازديگر سو حاصل شد.

شهيد بهشتي و امتزاج ذهن وعين

مروري بر زندگان شهيد بهشتي حكايت از آن دارد كه او نه تنها درخلال زندگاني خويش همواره دغدغه داردين بوده ودرجهت احياي تفكر ديني كوشيده است بلكه در زمرة معدود مصلحان اجتماعي ‌اي قلمداد مي‌گردد كه تنها وتنها درمرحله نظريه پردازي متوقف نگرديده وهمچون امام راحل (ره ) كوشيده است تا فاصله عميق ميان دنياي ذهن وعين را درنوردد و از اين روست كه استراتژي خود را متمركز به آگاهي بخشي به مردم نموده واز يكسو كوشش نموده است تا در سايه روشنگري‌هاي خود انسانهايي آزاده، آزاد انديش، كمال طلب و درعين حال سياسي تربيت كند ودر پناه آنچه به عنوان ويژگي شخصيتي او نزد همگان معروف است به كادرسازي بپردازد . افرون براين انسان‌هاي تربيت شده را مهياي ساختن جامعه‌اي كند كه درآن هيچ يك از فرد وجامعه به قربانگاه ديگري گسيل نشوند و لذا به دنبال احياء بعد مغفول جامعه سياسي ايده‌ال وتشكيل حكومت اسلامي مطلوب رفته است و ازديگر سو خود به عنوان فردي واقعگرا و درعين حال عملگرا پيش گام در عملياتي ساختن آموزه‌هاي تئوريك خويش بوده است واز اين روست كه مقام معظم رهبري در توصيف او مي‌گويد : بهشتي « اهل كار تحقيقاتي بود وسمت كار تحقيقي‌اش يك سمت مبارزه‌اي وانقلابي بود به اين معنا كه ايشان آدمي بود كه از دوران نهضت ملي وارد مبارزه شده بود يعني از سنين جواني وحتي نوجواني واز سالهاي 27 و28 … . ايشان ناگهان درسالهاي 38و39 در قم به اين فكر مي‌افتد كه اگر بخواهيم مبارزه سياسي كنيم باچه هدفي بايد باشد وباچه وسيله‌اي مبارزه صورت بگيرد؟ بايد توجه كرد كه اصولاً روح كارهاي تحقيقاتي شهيد بهشتي اينگونه بود. هدف تشكيل يك جامعه آرماني وايده‌ال بود در اينجا بود كه شهيد بهشتي متوجه نياز به يك نيروي انساني كارآمد شد اما اينكه باچه ابزار و وسيله‌اي اينها مي‌خواهد حركت كند مسلم بود كه باهدايت ايدئولوژي اسلامي ودراينجا بود كه متوجه افكار اصولي وبنياني اسلامي شده بود1 »

شهيد بهشتي با هدف گريز از ابترماندن ايده‌هاي اسلامي خويش و بمنظور آنكه علي‌رغم ارائه الگو ، موفق به درنورديدن فاصله ذهنيت وعينيت درعرصه عمل گردد درسال 1333 به تاسيس دبيرستان « دين ودانش» درقم مبادرت كرد وبدين وسيله امكان تعامل هرچه بيشتر روحانيت با نسل جوان را فراهم آورد ، بديهي است كه انسان مطلوب بهشتي بايستي انساني جامع الاطراف ميبود ولذاست كه در دبيرستان دين ودانش او نه تنها مديريت اين دبيرستان را به عهده داشت بلكه به عنوان دبير انگليسي نيز به دانش‌آموزان انگليسي مي‌آموخت خودوي درباره اين مسئله چنين مي‌گويد: « ازاين جهت به تدريس زبان انگليسي پرداختم تا عملاً‌ ذهن دانش آموزان را متوجه اين نكته كرده باشم كه روحانيون درچهارچوب حوزه‌ها محصور نيستند وعلاوه برعلوم حوزوي با موضوعات روز نيز آشنايي دارند2» اوهمچنين درسال 1339 به تاسيس مدرسه حقاني مبادرت ورزيد و طلاب جوان اين مدرسه را براساس روشها و اسلوبهاي جديد آموزشي ميداد، مدرسه‌اي كه تحصيل كردگان آن سهمي اساسي در پيروزي انقلاب و دوران تثبيت آن ايفا كردند. شهيد بهشتي همچنين باهجرت به هامبورگ به توصيه مراجع وتصدي مديريت مسجد معروف اين شهرسهمي اساسي و روشنگرانه درتبليغ اسلام در اروپا عهده‌دار شد وجالب آنكه پس از بازگشت ودرفاصله سالهاي 49 تا 57 سه بار توسط ساواك دستگير شد وبالاخره باحضور در شوراي انقلاب به فرمان امام خميني در سازماندهي و رهبري تظاهرات و راهپيمائيهاي ملت درمبارزات ضد رژيم نقش اساسي ايفا كرد وبالاخره با پيروزي انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسي نقشي اثرگذار را عهده دار شد پس از آن تشكيلات قضايي كشور را متكفل شد وبالاخره باتاسيس حزب جمهوري اسلامي ايران كادر سازي براي آينده كشور وانقلاب را درصدد توجهات خويش قرار داد و جملگي اين امور مويد تلاش عملگرايانه ايشان به منظور ارائه مدلي از انسان كامل مطلوب وجامعه وحكومت ايده‌ال مورد نظر او است.

تاسيس حكومت اسلامي ، راهكار اساسي احياي اسلام

بي‌گمان تلاشهاي طاقت فرساي بهشتي درسالهاي مبارزه وهمچنين دفاع اصولي، منطقي و تحسين برانگيز او در جلسات خبرگان قانون اساسي كه به پيدايش قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران انجاميد حكايت از آن دارد كه آن شهيد سعيد در خلال عمر انديشگي خويش پي جوي تحقق حكومتي اسلامي با محوريت ولي فقيه بوده است، حكومتي كه در سايه آن از يكسو اصل مغفول ولايت فقيه احياء گردد و رابطه امت و امام باز تعريف شود و ازديگر سو در پناه تحقق چنين حاكميتي اصول مهجور اسلامي مجدداً درنظرگاه ملت مسلمان وهمچنين مسلمين جهان درجايگاه واقعي خويش قرار گيرد. براين اساس يگانه راه اساسي حصول سعادت ملت مسلمان را در گرو تحقق حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه معرفي مي‌دارد وخاطر نشان مي‌سازد. « ملت ايران جامعه اسلامي، ملت اسلامي ، امت انساني جهان، راه رسيدن واقعي درهمة تلاشهاي وحركتهاي اجتماعي به آرمانها وهدفهاي الهي و انسانيت اين است كه درميان اصول زيربنايي انقلاب وحركت درهيچ لحظه ومرحله‌اي ازنقش رهايي بخش وسعادت آفرين امامت غافل نمانيد1.» اما نظام امامت در روزگار معاصر بهشتي چگونه قابل تحقق است؟ پاسخ بهشتي نظام ولايت فقيه در روزگار غيبت مي‌باشد « اما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه ،حافظا لدينه و مخالفاً لهواه مطبعاً لامرمولاه فللعوام آن يقلدوه . اين اصل امامت است. اگر امام معصوم و منصوص ومنصوب خدا هست كه تكليف روشن است ودرزمان غيبت آن امام، آن فقيه وعالم واسلام شناس اصيل كه صائناً لنفسه باشد ، ‌خوددار باشد ، در همه جا بتواند جلوي تمايلات نفساني خود بايستد حافظاً لنفسه باشد،‌ خوددار باشد ، بداند وظيفه يك رهبر اين است كه دين و آئين و مكتب را نگهباني كند مخالفاً لهواه باشد هرجا كه مي‌بيند هواي سركش نفساني ونفس اماره ميخواهد قدم به ميان بگذارد در تصميم‌گيري‌هاي رهبري، جلوي نفس بايستد ، مطبعاً لامرمولاه همه جا فرمان خدا را ، خدائي كه مولاو ولي مردم با ايمان است مراقب باشد وفرمان برد و اطاعت كند يك چنين امام و رهبري شايستگي آن را دارد كه توده ها دنباله رو و مطيع دستور و فرمان او باشند.12»

از نظرگاه شهيد بهشتي وجود وحضور ولي فقيه در راس اركان حكومت اسلامي ضمانت اجراي اسلامي بودن نظام محسوب مي‌گردد21وچونان كه مراد و استاد شهيد بهشتي يعني امام راحل معتقد است ايشان نيز بر همين عقيده است كه فقدان شرايط فقيه جامع الشرايط موجبات انعزال او را فراهم مي‌آورد، امري كه اطمينان بخش و مويد شرعي پذيرش ولي فقيه از ناحيه مردم و مقبوليت او درميان ايشان است» علماي اسلام اگر درمقام ولايت ، دنيا طلبي كردند . اگر اخلاقشان اخلاقي طاغوتي شد. اگر اينهايي كه تا قبل از ولايت فقيه با مردم خاكي ومتواضع بودند حالا براي مردم قيافه گرفتند و حركت كردند… اگر به حاي اينكه توي خانه‌هايشان بنشينند كاخ نشين شدند اگر گارد براي خودشان درست كردند ، اگر ازاين كارها كردند من اصلاً اينها فقيه جامع الشرايط نيستند كه ولايت داشته باشند2.3»

تاملي درانديشه‌هاي شهيد بهشتي نشان ميدهد كه درمدل حكومتي مطلوب ايشان، نقش ملت در مقبوليت بخشي به حكومت اسلامي نقش اساسي وكتمان ناپذير است منتها اين امر يعني تكيه به آرا عمومي در معناي مطلق كلمه مقصود نمي‌باشد. چنانكه ايشان در مجلس خبرگان قانون اساسي و در مقابل مدافعين ازجمهوري دمكراتيك اسلامي به صراحت عنوان ميدارد « جمهوري اسلامي يك نظام مكتبي است فرق دارد باجمهوري دمكراتيك… مطلبي كه (بعضي) ميفرمايند ما را به آرا عمومي بدهيم بدون هيچ قيدي در خارج قانون بوجود مي‌آيد بوجود بيايد اين متناسب با قانون اساسي ونظام مكتبي نيست چون ملت درطول انقلاب و در رفراندوم اول انتخاب خودش را كرد و گفت جمهوري اسلامي وبااين انتخاب چارچوب نظامي حكومتي خودش را معين كرد43»

از الزامات تحقق حكومت اسلامي مطلوب شهيد بهشتي تحقق عدالت در جامعه است. براين اساس ايشان تحقق حكومت اسلامي را مرادف تحقق عدالت در هردو بعد قانوني وتوزيعي آن ميداند و خاطر نشان مي‌سازد « هرجا ديديد مي‌گويند دين واسلام هست وعدالت اجتماعي نيست بدانيد آن دين واسلام قلابي است، محور اين جامعه (اسلامي) عدل است آن هم نه فقط عدل اقتصادي نه فقط عدل سياسي و اجتماعي بلكه عدل اقتصادي ومدل سياسي برپايه اعتدال ومدل بينشي و اخلاقي. زيربناي همه عدلها در جامعه اسلامي عدل اخلاقي است حتي مدل اقتصادي و عدل سياسي …»1

و بالاخره درباب آزادي به عنوان يكي از ملزومات تحقق حكومت اسلامي درانديشه شهيد بهشتي بايستي دانست كه از ديدگاه ايشان انسان فطرتاً آزاد، در پناه حكومت اسلامي آزادي مطلوب و شايسته خويش را حاصل خواهد نمود و بديهي است كه درسايه چنان نگرشي به انسان و جامعه شهيد بهشتي به اين جمع بندي ميرسد كه « جامعه ، اسلام ، انسان را موجودي آزاد مي‌شناسد و به اين موجود آزاد نهيب مي‌زند كه در هرشرايط اجتماعي هستي نايست ، يا بمير يا بميران ، يا هجرت كن وبه هرحال تسليم محيط فاسد نشو، بنابراين اسلام براي انسان در برابر فشارهاي محيط آزادي قائل است روي نقش كند كننده محيط فاسد وفساد وظلم حاكم بر محيط كه حركت انساني را كند ودشوار مي‌كند حساسيت دارد و نمي‌تواند دربرابر آن ساكت و بي‌اعتنا بماند و نتيجه اينكه در اسلام آزادي‌هاي فردي محدوديت‌هاي اجتماعي نيز دارد انسان آزاد است اما در چارچوب حدود الله ودر چارچوب قوانين الهي 2» البته بحث درمباني اقتصادي حكومت اسلامي ايده‌ال شهيد بهشتي به عنوان لازمه‌اي از لوازم حكومت اسلامي مطلوب مجالي ديگر را مي‌طلبد و به فرصتي ديگر نياز دارد.

نتيجه

نظر به آنچه گذشت شهيد مظلوم بهشتي با دغدغه دينداري و ضرورت احياي اسلام و تجديد حيات بخشيدن به فكر ديني وچنانكه خود ايشان بيان مي‌ كند . « پس از كودتاي 28 مرداد جمع‌بندي كرديم كه چرا اين نهضت به پيروزي نيانجاميد ودراين جمع‌بندي متوجه شديم كه دو كمبود اساسي داريم يكي ساخت ايدئولوژيك وسياسي وديگري كادرها…» مسيري پرفراز و فرود و توام با آگاهي بحشي به ملت ودرعين حال حضور درعرصه مبارزه قيام وعمل را پيمود و از اين حيث درزمرة معدود مصلحان اجتماعي قرار گرفت كه موفق به درنورديدن فاصله ميان عالم ذهن و عين گرديد. تلاش بهشتي درخلال سالهاي حياتش معطوف به زدودن غباره‌هاي تحجر و تحريف از چهره اسلام وتربيت نسلي گشت كه در رفع دغدغه او مبني بر احياء‌اسلام كاملاً موفق عمل نمود و بر اين اساس بهشتي نه تنها موفق شد درزمان حيات خود دستاورد مجاهدتهاي خويش در معرفي و حمايت از حكومت اسلامي ايده‌ال خويش را مشاهده نمايد بلكه در سايه پايمردي هاي خود نقشي شايان توجه در تثبيت نظام جمهوري اسلامي ايفا كرد.


دیدگاه‌ها