1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
مصاحبه با آیت الله دکتر احمد احمدی درباره شهید بهشتی - بخش اول

آقای دکتر بهشتی واقعاً بنا بود، يعنی سازنده بود/ فکر اين را داشت که يک جامعه‌­ای بسازد که متناسب با موقعيت روز باشد

بسم الله الرحمن الرحيم

– بايد تشکر کنم از آقای دکتر احمدی که فرصت دادند در اختيارشون باشيم و در خدمتشون باشيم، انشاء الله که بتوانيم از اين فرصت کمال استفاده را بکنيم. طبيعی است که ما در مورد مرحوم شهيد بهشتی وقتی صحبت می کنيم مخصوصاً در مورد دوستانی که سابقه ­ی 

دوستی طولانی­ تری دارند، اولين باری که با ايشون ملاقات داشتيد کجا بوده، چه زمانی بوده و اگر احياناً خاطرتون بوده، لطف کنيد بفرماييد که برداشت اوليه که از آن برخورد اول داشتيد چطور بود يعنی چه احساسی داشتيد، دريافتتون از شخصيت آقای بهشتی در آن 

برخورد اول چطور بود؟

آقای احمدی : بسم الله الرحمن الرحيم. من به روح پاک مرحوم آقای دکتر بهشتی درود می­فرستم و واقعاً برای ايشون طلب رفعت مقام از خداوند متعال دارم. مرحوم آقای دکتر بهشتی واقعاً يک گوهر گران سنگی بود که منافقين از دست ما گرفتند. بنده تا آن جايی که در يادم هست اولين بار در مدرسه­ی دين و دانش، دبيرستان دين و دانش، خدمت ايشون رسيدم. مرحوم آقای دکتر بهشتی واقعاً بنا بود، يعنی سازنده بود. فکر اين را داشت که يک جامعه‌­ای بسازد که متناسب با موقعيت روز باشد. يک کلاسی گذاشته بود برای ما ده، پانزده نفری بوديم از طلابی که می­خواستند زبان بياموزند، ايشون در حقيقت پول آن حق الزحمه ی دبير را داده بود و گزينش کرده بود ما می­رفتيم در دبيرستان دين و دانش، عصرها زبان می­خوانديم. البته زبان ابتدايی نبود، يک مقداری سطح بالا بود برای ما روزنامه می­خواندند، سطوح متفاوت بود بعدها هم دوستان به تدريج کم شدند و آن جلسه ديگه ادامه پيدا نکرد ولی بنده و برخی از دوستان ادامه داديم و همان کار هم سبب شد که بنده به جد دنبال بگيريم و زبان را تکميل بکنم. وقتی هم رفتم دانشگاه تهران در مقطع فوق ليسانس يک متن فلسفی را به زبان انگليسی امتحان دادم، خيلی براشون اعجاب آور بود که حالا يک طلبه ­ای از قم آمده آن هم توی دانشگاه تهران آن روز و اين متن را از خيلی­ ها غير طلبه بهتر امتحان داده و اينها همه از برکت آن زحمتی بود که ايشون کشيدند. من خودم را مديون تلاش ايشون می­دانم. به هر حال ما اولین بار در آنجا خدمت ايشون رسيديم. ظاهراً اولين باری که به آن مستخدم گفتند که يک فرشی بياوريد که من اينجا نمازم را بخوانم و بنده از نماز خواندن ايشون و از آن حالت خضوع و تعبد ايشون سخت تحت تأثير قرار گرفتم و نماز هم که تمام شد بدون هيچ فوت وقتی باز به رتق و فتق اداره­ ی آن دبيرستان مشغول شدند. اين تقريباً برخورد اوليه بود. البته قبل از آن يک مقاله ­ای از ايشون در مجله­ ی مکتب اسلام، مقاله نه، چند مقاله ای که چاپ شده بود خواندم. بنده آن وقت در مجله­ ی مکتب اسلام کار ويرايش و نظارت بر غلط گيری و کارهای اينچنينی مجله را داشتم و سال­ها ده، دوازده سال طول کشید که من مجله را يک نوع حالا سرپرستی و ويرايش، نظارت بر غلط گيری و امثال اينها را داشتم و آنجا هم چند مقاله از ايشون با يک قلم روان خوبی دیدم، که بيشتر هم جنبه ­ی تربيتی داشت. این مقالات در آنجا چاپ شد. آن وقت­ها درباره ایشان شنيده بودم ولی حضوری ايشون را نديده بودم. البته ايشون در حوزه به عنوان يک روحانی دانشمند که زبان می­داند و فکر يک کارهای سازندگی در حوزه است ، معروف بود. اين آغازين ديدار ما بود.

 

– آقای دکتر اگر لطف بفرماييد از اسامی کسانی که در آن کلاس شرکت می­کردند، افرادی خاطرتون می­ آيد بفرماييد؟

 

آقای احمدی : بله ، بعضی­ هایشان را يادم هست. يکی آقای مصباح بود، آقای خسروشاهی بود، آقای محقق داماد بود، خدا رحمت کند مرحوم آقای حيدری نهاوندی بود که در همان جريان حزب شهيد شد، ديگر آقای يزدی بود. اين افراد يادم هست. آهان خدا رحمت کند ظاهراً آن مرحوم شيخ علی بهجت اردکانی بود، برادرش همين آقای شيخ محمد حسين بود، اين طلبه­ هايی که تقريباً يک خرده دوست داشتند از آن چهارچوب سنتی حوزه فراتر بروند و يک چيز جديدی ياد بگيرند، اينها بودند.

 

– خود آقای بهشتی که در آنجا زبان تدريس نمی­کردند ؟

 

آقای احمدی : نه مرحوم آقای دکتر بهشتی خطوط کلی را می­دادند که اين جور باشد، آن جور باشد، شما اينجوری بخوانيد و ولی خودشان تدريس نمی­کردند. يک دبيری بود به نام آقای زرين قلم که ظاهراً از دبيران همان دبيرستان دين و دانش بود، ايشون را آورده بودند که تدريس می­ کرد.

– آقای دکتر برخورد با اين نوع کار، ياد گرفتن علوم جديد يا زبان که وسيله بود، ابزار بود، برخورد حوزه با اين شيوه­ی کار چطور بود دقيقاً؟

 

آقای احمدی : ببينيد متأسفانه وضع کشور به لحاظ سياسی و فرهنگی به گونه ­ای بود که طلبه ­هايی که می ­آمدند به دانشگاه اينها خيلی بهشون اعتمادی نبود، خيلی­ هاشون می­ آمدند لباس طلبگیشون را در می­ آوردند و می­رفتند  يا رها می­شدند يا نه بالاخره می ­بريدند از حوزه می ­رفتند دنبال زندگی خودشان، از اين جهت يک نوع حالت بدبينی نسبت به کسانی که به اين قبيل امور می­پرداختند وجود داشت مگر اينکه يک اعتماد شخصی می­بود؛ مثلاً مرحوم آقای مطهری خب آمد دانشگاه، آمد دانشکده الهيات، خب اين هم فردی بود. مرحوم آقای دکتر بهشتی هم از همين افراد بود که اگر يک قدمی در اين راه برمی­­دارد هيچ گونه احتمال اينکه يا خودش و يا کسانی که ايشون می­خواهد به اين سمت هدايتشان بکند احتمال اينکه ­اينها بروند و به آن وادی­ها بيفتند نبود. بنابراين کار اينها از لحاظ شخصی مورد اعتماد حوزه بود و در واقع نمی­گفتند که اين کسان بعدها به راه ديگری خواهند رفت، اين اصل است. اما اگر کسی خودش به تنهايی وارد اين وادی می­شد و يا می­­رفت مثلاً تهران و می­آمد و دانشگاه می­­رفت خيلی بهش اعتماد نمی­کردند زيرا سابقه ­ی خوبی نداشتند، مگر فرد به فرد.

 

– آقای دکتر يک سؤال می­خواستم خدمتتون بکنم يک مقدار حاشيه­ای است اما مربوط است به کار، شما درس مرحوم داماد هم می­رفتيد، درس خارجشون را؟

 

آقای احمدی : بله من حدود به نظرم يک سال و نيم اين جورها هم  درس فقهشون می­رفتم هم اصولشون.

 

– خب از شاگردهای ايشون افرادی که ما می­شناسيم آقای امام موسی صدر بودند، آقای موسی شبيری زنجانی بودند، خيلی­ها بودند، آقای طاهری اصفهانی، آقای مکارم بودند. آقای مظاهری هم بودند؟

 

آقای احمدی : بله آقای مظاهری از شاگردهای پر و پا قرص آن بودند.

 

– آقای موسوی اردبيلی بودند و عده­ای از اين قبيل بودند ما از شاگردان ايشون خيلی شنيديم که شيوه­ی مباحث استدلالی مرحوم محقق داماد به گونه­ای بود که اولاً کلاسشون خيلی کلاس سنگينی بود خيلی کسی دوام نمی­آورد، ظاهراً چهل و چند نفر بيشتر دوام نمی­آوردند؟

 

آقای احمدی :  به چهل نفر نمی­رسيد.

 

– بله می­خواستم ببينم اين شيوه با دروس ديگری هم  که داشتید چه تفاوتی داشت؟ چون ما در استنباط­های فکری شاگردان ايشون يک نکاتی را، يک نوع آوری ­هايی، يک نوع مقتضيات زمان و مکان را بيشتر وارد در واقع شيوه ­ی استنباط کردن، يک چيزهای اينجوری را ما در میان شاگردان ايشون می­بينيم. می­خواستم اگر در اين باره نکته ­ی خاصی را داريد بفرماييد؟

 

آقای احمدی :  بنده مسئله ­ی زمان و مکان را نمی­دانم که حالا مرحوم آقای داماد مثلاً اوضاع و احوال زمانه را در نظر می­گرفته و بر آن اساس نظر می­داده يا نه خدا رحمت کند اين آقای ميرزا احمد علی ميانجی، يک طلبه ­ی واقعاً عالم ربانی بود، دانشمند همان کتاب مکاتيب الرسول را نوشته، آن هم می­ آمد درس مرحوم آقای داماد، يادم هست يک بار گفت فرمود که آقای داماد مثل دکارت می­رود سراغ آن برو بنيادهای مسئله، واقعاً هم اينجور بود، مرحوم آقای داماد، نوآوريش در اين بود که می­رفت يک چيزهای اساسی را زير سؤال می­برد که اصلاً اين ريشه ­اش کجاست و من معتقدم که در شاگردهايش هم اين تأثير گذاشته است يعنی يک آدمی بگويد که فلان آقای مشهور اين را گفتند و جرأت نکند فتوای مشهور را زير سؤال برود اينجوری نبود. اولاً خدا رحمتش کند، خدا رفعت مقام بهشون بده، خوش بيان نبود. همين جور آشفته از يک جايی شروع می­کرد يک بسم اله آهسته ­ای هم می­گفت نه بلند و شروع می­کرد، هر کسی هم مطالعه نکرده بود اصلاً جرآت نمی­کرد حرف بزند. برخوردش هم خيلی برخورد تندی بود با شاگرد یعنی نمی­خواست مثلاً حوزه ­ی شلوغی داشته باشد، همين اندازه که کسانی بيايند و بفهمند بس بود. آقای جوادی هم می ­آمدند ديگه الان تقریرات درس حجش را آقای جوادی منتشر کرده، آيت الله جوادی آملی. اين در واقع شيوه­ ی کار مرحوم آقای داماد بود. هم در فقهش هم در اصولش. البته ظاهر ضمختی داشت در برخورد و دوست داشت که شاگرد اهل مطالعه باشد ولی از آنجا که بيرون می ­آمدی يک شخصيت ديگری، دلسوز، دلسوز، با محبت با شاگردش با دانشجويش، اما کلاسش يک کلاس اينچنينی بود. بنابراين نمی­توانم بگويم آن تعمق، تعمق ناظر به مسائل روز است، نه؛ مثلاً آيا سوره در نماز واجب است يا نه، اين ديگه مربوط به مسائل مستحدثه که نيست، اما ايشون معتقد بود که سوره واجب نيست و خود اين تأثير گذاشته حتی در بعضی از شاگردانشون که الان صاحب فتوا هستند، حداقل يک مثلاً ان قلتی درش دارند، من شنيدم من اين بخش را چون درس حج ايشون را می­رفتيم، اين را بنده پای درسشون نبودم ولی خب دوستان من گفته­ اند که ايشون سوره را واجب نمی­دانسته ­اند ولی خب حداقل ترديد داشتند. خب رفتند سراغ يک همچين مباحثی يا در باب حج همان وقت­ها اينکه کافر تکليفش چی هست، اگر حج بکند چه جوری خواهد شد، بحث­های بسيار مبنايی داشتند و خود اين شاگرد را در واقع وادار به طرح يعنی به ژرفا رفتن می­کرد، حالا مشهور خب خيلی هم در فلسفه هم همين جور هست، واقعاً الان آدم وقتی بپرسید کانت اصلاً اين حرف را از کجا زده، يک رعبی طرف دارد که حالا کانت را زير سؤال ببری خيلی کار سنگينی است ولی بنده معتقدم که نبايد اينجور باشد شايد آن روحيه­ی ايشون حداقل در زمينه ­ی فلسفه در بنده تأثير گذاشته که هميشه می­گويند اين مبنای اين حرف چيست، يعنی چه و اين يعنی چه بالاخره خيلی کارگشا هست.

 

– خب صحبت فلسفه کرديد می­خواستم بگويم که در آن سال­هايی که آن کلاس­ها تشکيل می­شده با علايق فلسفی آقای بهشتی شما آشنا بوديد. چون به هر حال ايشون هم توی يک دانشکده الهيات، معقول خوانده بودند نه منقول و بنابراين بيشتر علاقشون به فلسفه و کلام اسلامی بوده، آيا آن موقع هم چنین چيزی مشهود بود يا خير؟

 

آقای احمدی :  بنده آن مقدار با ایشان مرتبط نبودم چون ايشون  تهران بودند و من از نوع کارشون باخبر نبودم. فقط يک زمانی من اين کتاب تأملات را ترجمه کرده بودم بردم قبل از چاپ به ايشون دادم و آن خود کتاب کانت را هم ، آن مجموعه ­ی کارهای فلسفی کانت، دکارت را هم بهشون دادم و گفتم من اين کتاب را ترجمه کردم. خب خيلی خرسند شدند. در يک مناسبتی هم که اسم کانت به ميان آمد، فرمود که کانت در قمت الرأس با همين تعبير در قمت الرأس فلسفه­ی مغرب زمين هستند. عرض کنم به حضورتون کار ما را پسنديد خود آن متن کتاب را هم يک نگاهی کردند و ميزان برخورد بنده با ايشون و اينکه اين کار به هر حال راه افتاده، ظاهراً يک سال قبل از انقلاب بود سال بازنشستگی ايشون را من نمی­دانم پنجاه و پنج بود، آره همان سال بود که من رفتم خدمتشون در منزل. تازه از آلمان آمده بودند نمی­دانم سال پنجاه و یا چهل نه از آلمان آمدند.

 

– نه سال چهل و نه آمدند.

 

آقای احمدی :  بله چهل و نه آمدند، بعد از چهل و نه بود که يادم هست مرحوم آقای طباطبايی و مرحوم آقای قدوسی هم به ديدن ايشون آمده بودند و من هم بعد از تشريف بردن ايشون آن کتاب را  به آقای بهشتی نشان دادم. در اين حد من از کارهای فلسفی و علاقه­ی فلسفی ايشون آگاهم.

 

– سال هزار و سيصد و چهل و نه که زمان بازگشت آقای بهشتی توی ايران از آلمان همراه با برخی از دوستان همفکرشون مثل آيت الله مهدوی کنی، آيت الله موسوی اردبيلی، مرحوم آقای دکتر باهنر، آقای دکتر مفتح تا حدودی و برخی ديگر از دوستان يک مرکزی را راه­ اندازی کردند در خيابان نصرت، مکتب اميرالمؤمنين به نام مرکز تحقيقات اسلامی و که خب آن يک کار عظيم تحقيقاتی بود فيش­های تحقيقاتی آن هم باقی مانده و البته از سال يعنی سال پنجاه و پنج ايشون خودشان را زودتر بازنشسته کردند در واقع بازنشستگی تا بيست و پنج سال برای اينکه بتوانند به آن کار بپردازند چون آن کار برای ايشون فوق ­العاده اهميت داشت، اينطور که خاطرم هست ظاهراً صحبتی راجع به اين مرکز هم با شما شده بود؟

 

آقای احمدی :  بله ايشون از بنده دعوت کردند چون ديگه من زبانم خوب شده بود و خب فلسفه هم خوانده بودم و دوره­ی دکتری را هم تمام کرده بودم داشتم رساله ­اش را می­نوشتم و می­دانست که مثلاً بنده توان اين کارها را دارم. از من دعوت کرد و يادم نيست به نظرم در آن نزديکی ­های ميدان هفت تير بود در آن خيابان­های فرعی­اش رفتيم خدمت ايشون و فرمود که من می­خواهم يک مرکزی داير بکنم تا همه­ی مسائل مربوط به اسلام در آنجا بررسی بشود و آنچه در باب اسلام نوشته شده است از انگليسی، آلمانی، فرانسوی، ايتاليايی و اسپانيولی و چند تا زبان را نام بردند، خب عربی هم طبعاً بود، همه ­ی آنچه درباره ­ی اسلام نوشته شده ما همه­ی اينها را گردآوری کنيم و يک کار گسترده و عميق تحقيقاتی در باب اسلام انجام بدهيم، شما به ما کمک می­کنيد یا نه، البته حالا تعبیر به اين صورت نبود ولی فرمود که مثلاً از کسانی که ما در نظر گرفتيم برای اين کار شماييد، گفتم من در خدمتتون آماده هستم، هر وقت بفرماييد.  خب می­دانيد حوادث به گونه­ای پيشرفت که انقلاب پيروز شد و آن کار ادامه نيافت، ولی آن ديداری که ما داشتيم و خود اين برای بنده خيلی قابل توجه بود و توجه هم داريد آن روز مسائل اسلامی را به گونه­ای مطرح می­کردند و کرده بودند که اين قبيل پيشنهادها خيلی بازار نداشت. دانشگاه­ها که ساز خودشان را می­زدند در يک دانشگاهی که يک عده کمونيست در آن بودند یا تدريس می­کردند يا استادها افکار چپی داشتند ، يک عده­ ای هم حرفهای غربی­ها را می­زدند اصلاً معلوم نبود آنجا چه می­گذرد برای چه هست، به درد چه می­خورد اين تدريسی که انجام می­شود. آخرش  هم می­گفتند مطالعاتی است بخوانيد ببينم چه گفته کانت، دکارت فلان، هيچ، هدفی برای اين درس­ها برای بسياری از رشته­ ها نبود، مسائل اسلامی هم که کاملاً در حاشيه بود، آن وقت از اينکه يک کسی با آن توانايی دانستن دو تا زبان انگليسی و آلمانی، آن هم با سابقه­ای که در حوزه داشت و با اين موقعيت، حالا بخواهد يک مرکزی داير بکند و همه ­ی مسائل همه آنچه در باب اسلام نوشته شده همه بياد و بررسی بشود و خوب­هايش مثلاً استفاده بشود، آنهايی هم که نقدی چيزی دارند، يک نقد علمی به آن نقدها و اعتراض­ها زده بشود، پاسخ داده بشود. اين کار، کار خيلی عظيمی بود و برای خود بنده هم خيلی دل­ انگيز بود که ديدم ايشون يک همچين طرحی دارد.


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها