1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است
مصاحبه با مرحوم محمد بسته نگار درباره شهید بهشتی- بخش دوم

رابطه مرحوم طالقانی با شهید بهشتی خیلی خوب بود

– می توانید یک مقداری راجع به ترکیب و شکل کمیته استقبال از امام که در مدرسه رفاه شکل گرفته بود صحبت کنید؟ مثل اینکه بعدا یک کمیته ای هم در مدرسه علوی تشکیل شد ؟

بسته نگار: در محرم همان سال تعدادی از دوستان به آقای طالقانی پیشنهاد کردند که روز تاسوعا که مصادف با روز ۱۹ آذر هست یک راهپیمایی راه بیندازد. آقای طالقانی قبول کردند و اطلاعیه داد و در روز تاسوعا با تمام مخاطراتی که وجود دارد از خانه ام شخصا راه

می افتم و مسیر را نگفت و گفت یک کمیته ای هم تشکیل خواهد شد. آقای طالقانی یک کمیته ای تشکیل داد برای راهپیمایی. در همین حال هم آن موقع یک کمیته ای بنام دفاع از حقوق بشر تشکیل شده بود و آن هم به شکل دیگری بود که سرِّ­ تشکیلش باشد برای بعدا. آنها همبرای تاسوعا برنامه گذاشته بودند ولی هنوز اعلان نکرده بودند و مسیرشان این بود که از جلوی دادگستری حرکت کنند بیایند مسجد قبا که محل کمیته دفاع از آزادی بود که بعد آقای طالقانی از این طرف اعلان کرده بود، مهندس بازرگان خیلی ناراحت شد و به آقای طالقانیگفت که چرا ما را در جریان نگذاشتید. آقای طالقانی گفت من قبلش به آقای مهندس سحابی اطلاع داده بودم. در همین حین که ما در منزل آقای دکتر سحابی بودیم و صحبت می کردیم، خبر رسید که روحانیت هم برای خودش یک کمیته گذاشته است. ظاهرا آقایان بهشتی و مطهری و اینها با پاریس تماس می گیرند که آقای خمینی می گوید همکاری کنید. ما اول خبردار می شویم که در همان کمیته ایرانی حقوق بشر جلسه ای در مورد استقبال است و بعد آنجا که جلسه نهضت بود و شورای مرکزی و هیات اجرایی همه ناراحت شدند و قرار شد همکاری کنیم. آنجا قرار شد  من و آقای مهندس سحابی برویم در آن کمیته ایرانی ببینیم چکار می شود کرد. ما رفتیم و دیدیم در یک اتاق عده ای از آقایان نشسته اند و از همه جا صحبت می کنند که چکار کنیم و چکار نکنیم و چوب برای پلاکارد تهیه کنیم که در همین حین خبر رسید که خود روحانیت هم برنامه دارند. قرار شد که همکاری کنیم. بعد آقای مهندس سحابی از طرف نهضت و یکی دو نفر هم از طرف کمیته رفتند آنجا. تقریبا آن شد کمیته راهپیمایی روز تاسوعا. که یک کمیته مرکزی درست شد که این کمیته مرکزی از نهضت و جبهه ملی، از روحانیت مبارز و از بازار بود و اصناف و دانشجویان هم بودند و در کنارش کمیته های فرعی درست شد که هر کدام از اعضا یک کمیته را سرپرستی می کرد. کمیته انتظامات، کمیته تبلیغات، کمیته تدارکات، کمیته تعلیمات، مثلا کمیته تبلیغات آقای مهندس توسلی بود که اولین بار بود که توانست با خبرنگاران خارجی تماس بگیرد و آنها را بیاورد. قبلش هم توی نهضت توانسته بود راه باز بکند و زندانیانی که آزاد شده بودند می رفتند با آنها مصاحبه می کردند و آنها می آمدند مسائل داخل زندان را مطرح می کردند. کمیته تبلیغاتی اش را مهندس توسلی انجام می دادند. کمیته تدارکاتش را دوستان مؤتلفه بودند و ما کمیته انتظامات بودیم و کمتیه تعلیمات که راهپیمایی تاسوعا و عاشورا ادامه پیدا کرد و چون آقای طالقانی پیش قدم شده بود، روحانیت مبارز و مؤتلفه برای اینکه دیگر رودست نخورد بعد از راهپیمایی تاسوعا و عاشورا، بیست روز مانده بود به راهپیمایی اربعین، اینها پیشاپیش اعلان کردند که ما هستیم. بعد از آن هم راهپیمایی بیست و هشتم صفر برگزار شد. این استخوان بندی مانده بود تا مسئله ورود امام مطرح شد. یک دفعه آقای اکبر استاد زنگ زد که کمیته استقبال تشکیل شده و شما برو مدرسه رفاه ببین در کدام قسمت ها می توانی کار کنی. تقریبا همان اعضای کمیته مرکزی بودند، حالا ممکن هست افراد عوض شده بودند ولی همان ترکیب بودند. مثلا مهندس توسلی رفته بود جایش مهندس صباغیان بودند. و آقای بهشتی و طالقانی بودند و اینها هسته کمتیه مرکزی استقبال بود و کنارش هسته های فرعی تشکیل شده بود. و آنجا من در کمیته تعلیمات جا گرفتم که آقای بادامچیان هم در کمیته تعلیمات بود. بعدا کمیته انتظامات که بیشتر از افرادی انتخاب می شدند که افراد هیکلمند و قوی بودند از جمله آقای اصغر صباغیان بودند و آقای آلادپوش و یک سری افرادی دیگر. کمیته تدارکات هم بود. در این کمیته ها یک سری مطالبی تصویب می شد که بعد می رفت در کمیته اصلی. قرار بر این شد که وقتی که استقبال می شود یک نفر به نمایندگی از تهران برود داخل هواپیمایی که آقای خمینی در آن بود و از طرف ملت ایران بهشان تبریک و خوشامد بگوید. این در یک کمیته فرعی تصویب شد و وقتی که رفت در کمیته مرکزی، بچه های مؤتلفه دبه درآوردند و نگذاشتند آقای طالقانی برود. بعد گفتند آقای مطهری برود به اضافه اینکه از طرف غیر روحانیت هم مهندس بازرگان را قبول نکردند و گفتند صباغیان برود که می بینید در آن عکسها آقای صباغیان و مطهری هستند، که اینها بروند آنجا. و از جمله مصوباتی که آنجا شد، این بود که امام که وارد می شود، یا امام جلو می نشیند، عقب سید احمد می نشیند و این طرف هم دکتر یزدی بشیند و آن طرف هم آقای مطهری می نشیند. و این سه نفر عقب بنشینند. ظاهرا وقتی آقای خمینی خواستند سوار شوند گفتند می خواهم کس دیگری نباشد که نه آقای مطهری بودند و نه آقای یزدی. بعدها در جراید از افراد مؤتلفه نقل کردند که امام گفتند دکتر یزدی نباشد. در صورتی که مسئله به این شکل بود.

در کمیته تدارکات نزدیک هزار عددکارت فرستادند برای هزار نفر که دعوت بشوند و بیایند در فرودگاه. مثلا برای هر طیفی سی تا چهل عدد کارت می دادند. برای روحانیت تهران و شهرستانها دادند، برای نهضت دادند و برای جبهه ملی هم دادند. برای نهضت چهل تا کارت دادند و برای مجاهدین از پاریس هم پیغام فرستادند که امنیت مسیر راه را مجاهدین به عهده بگیرند. ولی به آنها کسی کارت دعوت نداد و ما ده تا از کارتها را به آنها دادیم. دو سه تا دادیم به آقای میثمی و دوستانش و شش هفت تا هم دادیم برای رجوی و خیابانی و چهار پنج نفر دیگر. شب آخر معلوم شد که روحانیت به آقای طالقانی کارت نداده که دوستان تلاش کردند و یکی دوتا کارت جور کردند و بعد هم آقای طالقانی آمدند در اتوبوسی که ما با نهضتی ها و بچه های مجاهدین و میثمی در آن بودیم. بعد که از ماشین پیاده شدیم خود پرسنل نیروی هوایی آقای طالقانی را بردند در محوطه. در آنجا غرفه های مشخص شده بود برای روحانیت و احزاب و نهضت و جبهه و معلمین و دانشجویان و زنان. قرار بود آقای خمینی که می آیند یک بازدیدی از این غرفه بکنند و آخرش بیایند سخنرانی بکنند. هنوز پایش را نگذاشته بود در محوطه، این روحانیت با زور و شدت زیاد ریختند و دورش را گرفتند. اینجا مرحوم عراقی و آقای صباغیان آمدند و به زور آنجا را بستند که آقای خمینی زیر دست و پای آنها خفه نشود و دیگه فرصت نشد دور بزند و بازدید داشته باشد و همان جا سخنرانی اش را کرد و بعد بردندش بیرون از محوطه. بعد آقای طالقانی را آوردند یه گوشه ای که زیر دست و پای روحانیت له نشود! این یک کاری بود که کمیته استقبال کرد. باز در یکی از این کمیته ها تصویب شد که در بهشت زهرا مادر رضایی ها خیر مقدم بگوید. با هیئت مؤتلفه رفتند نظرشان را زدند و جایش پسر شهید صادق امانی را گذاشتند. از این کارها هم شد. همانطور که می گفتم این کمیته استقبال که تشکیل شد ادامه همان کمیته راهپیمایی ها، ترکیب همان ترکیب بود، منتهی ممکن هست افرادش تغییرکرده و جابجا شده و مثلا از این کمیته به آن کمیته رفته بودند و شورای مرکزی اش هم همان شورای مرکزی بود همان افراد بودند. مثلا بجای آقای سحابی، مهندس صباغیان می رفت. و از مؤتلفه یا آقای عسگراولادی می رفت یا بادامچیان می رفت. مجموعا این شکل تشکیل کمیته استقبال بود. ولی آنچه که مسلم بود و میدانم که هر موقع کمیته مرکزی تشکیل می شد یکی از اعضای ثابت آن آقای دکتر بهشتی بودند. از اعضای رسمی بودند. آقای هم مطهری بودند.

 

– شما در جریان چگونگی و علل انتقال امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوی بودید یا خیر؟

 

بسته نگار: والله من جزئیاتش را نمی دانم ولی ما همان روز ظهرش رفتیم مدرسه رفاه امام هم بودند ولی فردا صبحش که آمدیم دیدیم امام رفته اند مدرسه علوی. ظاهرا می گفتند برای اینکه در مدرسه رفاه بیشتر نهضت و جبهه ملی و اینها هستند خواستند از دستشان خارج کنند، بردند مدرسه علوی که امام در یک مقدار در حصار بیشتری باشد. چون آقای دکتر یزدی می گفت ما که در پاریس بودیم امام اطمینان مطلق به ما داشتند می گفتند فلان کار را بکنید و فلان مصاحبه چنین بود و او هم انجام می داد. بعد که آمدیم دیگه همه رفتند کنار. گاه گاهی آقای یزدی امام را می دیدند. امام را بردند علوی تا مناسبت نخست وزیر مهندس بازرگان. همان روزی که قرار بود اعلام بشود که مهندس بازرگان معرفی میشه در خود نهضتی ها صحبت بود که چه کسی باشد. مثلا من می گفتم که آقای صدرحاج سید جوادی باشد برای نخست وزیری یا بعدها ما شنیدیم که آقای طالقانی مخالفت کرده بودند و آن کمیته ای که با امام داشتند قرار شد که مهندس بازرگان نخست وزیر بشود. که بعدها خود ماها به بازرگان گفتیم که این روحانی ها آخر سر تنهایت می گذارند. ما چهل سال هست با هم هستیم. مهندس بازرگان گفت نه ما می خواهیم با هم کار کنیم. ما آن موقع نظرمان این بود که آقای صدر بشود نخست وزیر. ظهر آن روز آقای دکتر سحابی یک ناهاری درمنزلش داد. این بچه های شورای مرکزی نهضت و این نهضتی هایی که از خارج آمده بودند یک مجلس آشنایی بود که آنجا ما فهمیدیم که بعد ازظهر قرار هست مهندس بازرگانی معرفی بشوند.آنجا دکتر سحابی، این حرفهایی هست که در ذهنم هست و سندهایش تاریخی است، ایشان گفت شما هم باید بیایید و نامه ای از بختیار بگیرید که بختیار استعفا داده و نخست وزیری را به بازرگان منتقل کرده که انتقال قدرت خیلی با آرامش انجام بشود. ما اون موقع جوان بودیم مسخره کردیم که اینها یعنی چی! انقلاب هست… اما الان می فهیم که چقدر دور اندیشی بود. و بعد از ظهرش ما در مدرسه رفاه حکم نخست وزیر مهندس بازرگان را گوش کردیم.

 

سال ۱۳۵۲ قبل از اینکه که دکتر شریعتی رفتند خارج، یک سری جلساتی در منازل به صورت هفته ای و یا ماهانه و یا مناسبات دیگری تشکیل می شد. مثل منزل حاج مانیان. که از جمله شرکت کنندگان در آن جلسه، آقای بهشتی بودند. یعنی علاقه خودشان را به دکتر شریعتی نشان می دادند. بعد از اینکه شریعتی حالا یا فوت کردند یا شهید شدند، روزی که خبرش رسید فردایش ختم پدر آقای معادیخواه بود در مسجد ارک و این آقای فاکر رفت و صحبت کرد و بحث الحاد و مسائل زندان و اینها را مطرح کرد، یک آقایی رفت و فوت شریعتی را اعلام کرد و همان موقع مرحوم همایون اعلام ختم کرد در مسجد ارک.  مسجد ارک که شلوغ شد در همان ختم، آمدند امضای ما را پس گرفتند حالا قرار شد مجلس ختمی گرفته بشود یا نه بالاخره بعد از یک ماه قرار شد یک اعتراضیه ای در بیاید به امضای ده، بیست، سی نفر از دوستان و اینها، یک هفت، هشت نفر هم از روحانیون بودند که از جمله کسانی که امضاء کردند آقای دکتر بهشتی بودند که مجموعا هفت، هشت نفر می شدند. منتهی مجلس ختم چون دیر شده بود برگزار نشد ولی سال بعد که مجلس گرفتند آقای بهشتی جزو امضا کنندگان بودند.

 

– مرحوم طالقانی فکر می کنم قبل از محکومیت آخرشان بود که ده سال بهشان زندان دادند. ایشان و آقای منتظری را هر کدام بهشان ده سال محکومیت داده بودند، آمده بودند بیرون و یک نماز عید فطر را در یکی از باغات ایشان اونجا خواندند. می خواهم بدانم خاطرتان هست صاحب آن باغ چه کسی بود؟

 

بسته نگار: آن باغ برای آقای شاه حسینی بود. همیشه مراسم عید فطر یا عید قربان در آنجا برگزار می شد. شرکت کنندگان آقای مطهری، آقای بهشتی ب و آقای طالقانی بودند و بیشتر هم اعضای انجمن اسلامی دانشجویان و مهندسین بودند. آقای شاه حسینی از سال ۱۳۴۶ که آزاد شدند مرتب برنامه اونجا برگزار می شد. شما باید اون موقع کوچک بوده باشید.

 

– بله من کوچک بودم ولی یادم هست که آقای طالقانی جلو ایستادند و بقیه پشت سر ایشان.

 

– در مورد رابطه مرحوم طالقانی با شهید بهشتی سوالی داشتم. رابطه شان چطور بوده قبل از انقلاب چون یادم هست مرحوم طالقانی در آن یک چند روزی که شهید بهشتی دستگیر شده بودند به خانواده سر زدند ،خیلی دوست دارم بدانم رابطه مرحوم طالقانی در قبل از انقلاب و یا همان دوره کوتاه بعد از انقلاب به چه صورت بوده. آیا این شایعات و حواشی که بعدا پیرامون مجلس خبرگان و مسئله قهر مرحوم طالقانی و نشستنشان روی زمین و اینها، تا چه حد درست هست، و یا اینکه این مطالب اینها صرفا برداشتهای یک عده افراد و اطرافیان بود یا یک سری شبهه هایی بوده که در ذهنشان بوجود آمده یا نه واقعیت دارد و یا اینکه یک سوء تفاهمی به وجود آمده بود ؟

 

بسته نگار: والله قبل از انقلاب که من یادم می آید و اون جلساتی که بود میانه شان خیلی خوب بود و آن سمینار هم که تشکیل شده بود دو نفری کنار هم می نشستند و مسائل را بررسی می کردند و در آن جلساتی که هم گفتم که آقای طالقانی می آمدند و ایشان هم بودند و رابطه ای با آقای مطهری و دکتر بهشتی قبل از انقلاب مسائل صف کشی ها اصلا مطرح نبود. حتی بین نهضتی ها و مؤتلفه ای ها ، همه هماهنگ بودند و در یک مسیر بودند. سر مسئله در مجلس خبرگان و شورای انقلاب هم من یادم هست که یک بار انتقاداتی می شد به اعضای خبرگان، یک بار صحبت آقای بهشتی شد در همین جمع خانواده، آقای طالقانی می گفت اون که نظرش خوب هست نسبت به این مسائل، آن مسائل مربوط به بچه ها هم عرض کنم که و موضعگیری آقای طالقانی، مسئله قهر نبود، ایشان قرار بود یک پیامی برای یاسر عرفات بفرستد برای سفارت فلسطین، که پسرش ابوالحسن را مامور می کند. منتهی پسر کوچکش که مجتبی باشد چون مدتی در فلسطین بود و به زبان عربی آشنا بود، این را همراهش می فرستد که پیام را ببرند برسانند توسط هانی الحسن به یاسرعرفات. حالا نمی دانم در راه رفتن بودند یا برگشت، که این رفقای غرضی و اینها، که در سپاه و کمیته بودند اینها را می گیرند و بازداشت می کنند. بخاطر اختلافاتی که در خارج با هم داشتند. ابتدا که خبر می رسد اون موقع که افسران را اعدام می کردند و بیشتر روی اینکه چه کسی اینها را بازداشت کرده فلاش رفت روی ضد انقلاب که ممکنه بخاطر انقلاب اینها را به گروگان گرفته اند. که محمدرضا پسرشان رفت در سپاه پاسداران و اونجا با غرضی ملاقات کرد و چیزی و برگه ای دستشان نیامد. محمدرضا که از درب می آید بیرون در پارکینگ ماشین ابوالحسن را می بیند که اونجا پارک هست. از همانجا متوجه می شود که آنها را گرفته اند. که بعد از اونجا تلفنی با آقای طالقانی صحبت می کنند و غرضی صحبت می کند با آقا که قرار می شود بیاید پیش آقای طالقانی صحبت کند و غرضی هم میاد و تا شب هم طول می کشد. من که شب رفتم خونه آقای طالقانی که خونه خودشان نبود و هر شب خونه یکی بودند. غرضی بود و دکتر یزدی آمد و آون آقای سرهنگ که بعدا سرتیپ شد، سرتیپ رحیمی آمدند و آخر سر تحویل دادند که معلوم شد این بر سر اختلافات خارج از کشور بوده است. که نزدیکی های صبح آوردند و تحویل دادند. حاج آقا گفت برای اینکه مسئله طولانی نشود چند روزی دفترشان تعطیل بشود و خودش هم رفت خارج از تهران که مسکوت بماند. منتهی بر عکس انعکاس پیدا کرد و تظاهرات و سید احمد خمینی آمد و دست بدامان بچه های آقای طالقانی شد و امام ناراحت شد و همینطور بود تا معلوم شد که آقا در یکی از باغات آقای شاه حسینی هستند که سید احمد با یکی از پسرانش رفتند باغ و از آنجا هم با هم رفتند قم پیش آقای خمینی. دیگر اونجا مسائل مطرح شد و آقای طالقانی گفتند یکی بخاطر همین مسائل بود و یکی هم بایستی این مسئله قانون گرایی جا بیفتد و هر کی هر کی نباید باشد. امام گفت چکار باید بکنیم؟ آقای طالقانی گفت بیایید کارها را به دست مردم بدهید و مسئله شوراها را اونجا مطرح می کند. و مسئله مشروطیت و صدر مشروطیت انجمن های ایالتی و ولایتی بودند. اون روز که سر ناهار این مسئله مطرح میشود، خود خانم طالقانی بودند و دکتر پیمان بود و مسعود اینها هم بودند. امام هم دست می زند پشتش و میگوید برو خود شما اینها را مطرح کن. ایشان می گوید من مریض هستم و نمی توانم و اینها، بالاخره گردنش می گذارد که بعدازظهر که میرود مدرسه فیضیه صحبت کند، مسئله شوراها را مطرح می کند. منتهی در این فاصله آقای طالقانی برخلاف اینکه می خواست محیط آرام بشود، شلوغ بود و مدارس و تظاهرات که شورای انقلاب اطلاعیه داد که آقای طالقانی بیش از این غایب نباشد و برگردد تهران که این مسئله اطلاعیه شورای انقلاب بود. بعد هم در مجلس خبرگان ایشان نمی خواست شرکت بکند. ایشان معتقد بود که بایستی از همه طیف ها باشند. که حتی در اولین نماز جمعه هم اشاره کرد که الان ما پنجاه، شصت نفر که همه یک همفکر هستیم اما باید همه طیف ها بیایند. اون موقع روی تفکر ساده زیستی اش می گفت در مسجد باشد و یک جایی باشد که عمومی باشد که مجلس سنای اونموقع بود می گفت جنبه اشرافی دارد. بعدا شنیدیم که آقای بهشتی گفته اند این امکاناتی که اینجا وجود دارد از لحاظ صوت و چیزهای دیگر در جاهای دیگر نیست. بعد یکی دوبار که آقای طالقانی رفت اونجا نشست، اعتراض به چیزی نبود بلکه اعتراض به تشریفات و اینها نشست روی زمین. و وقتیکه تنفس بود خود آقایان بهشتی و غفوری و اینها هم آمدند نشستند و بعد هم آقای طالقانی نمی خواستند کاندیدا بشوند که من خودم یادمه که رفتم خونه خانم طالقانی و خانم طالقانی یک خورجین عکس آورد ریخت روی زمین و من دوتا عکس از میانشان پیدا کردم و اون موقع که زیراکس نبود و رونوشت شناسنامه بود که بردم ثبت نام کردم در ساعتهای آخر بود.باز هم نمی خواست ما آقا را بزور بردیم در مجلس. اعتراضش این بود که همه روحانی هستند و پیشنهاد هم داده بود که ظاهرا مهندس بازرگان گفته بودند که مجلس موسسان و نباید زیر قولمان بزنیم. آقای مهندس سحابی و آقای هاشمی معتقد بودند همین را هم به رفراندوم بگذاریم. وقتی که صحبت شد قرار شد بین و بین باشد نه دیگر مجلس موسسان ۴۰۰ نفری باشد و مجلسی با پنجاه یا شصت نفر تشکیل بشود. منتهی اون پنجاه یا شصت نفر از هم طیف ها باشند که تشکیل بشود. و مسئله به این شکل بود.


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها