1. Skip to Main Menu
  2. Skip to Content
  3. Skip to Footer
سایت "بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی" تنها منبع رسمی اخبار و آثار شهید بهشتی است


سخنرانی شهید بهشتی در تاریخ 4 خرداد 1349

یكى از اين دانشجويان پرسيد كه قرآن درباره تثليث مطلبى مى‏گويد كه با تاريخ وفق نمى‏دهد. مسأله علمى بود. در آن جلسه من براى آن دانشجو توضيح دادم كه اين اشتباه از شماست، والاّ آنچه قرآن مى‏گويد با واقعيتهاى علمى تاريخى منافاتى ندارد. ترجمه آلمانى قرآن را آورديم، آيات را پيدا كرديم و ديدند صحيح است و منافاتى نيست.

شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در سخنرانی که روز 14 خردادماه 1349 ( به فاصله چند روز از بازگشت‌شان از آلمان) ایراد کردند، کارنامه فعالیت‌های خود را در مرکز اسلامی هامبورگ  به طور دقیق و شفاف شرح دادند. این سخنرانی در کتاب «بازشناسی یک اندیشه» (بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی 1380) منتشر شده است. اکنون پس از 41 سال از آن روز، این سخنرانی و پرسش و پاسخ‌های انجام یافته پس از آن در این سایت تقدیم به علاقه‌مندان آن بزرگوار تقدیم می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، والصلوة والسلام على جميع انبيائه و رسله، و هداة خلقه الى سبيله، سيّما عبده و رسوله الى خلقه، سيدنا و نبينا محمد، خاتم النبيين و على الخيرة من آله و صُحُبه، و السلام علينا و على عبادالله الصالحين.

برادران و خواهران عزيز! بسيار خوشبختم كه پس از چند سال دور بودن از محافل گرم شما، اينك بار ديگر خود را در ميان كسانى مى‏بينم كه بزرگترين رابطه معنوى و انسانى، مرا به آنها پيوسته است. اين جلسه، در حقيقت جلسه ديدار برادرانه ميان من و شماست. بر طبق معمول كه هر وقت مسافرى از جايى مى‏رسد سخن مجلس اين است كه آنجا چه خبر، چكار مى‏كردى و چه برنامه‏هايى داشتى؟ مناسبترين بحث بر حسب ديد دوستان اين تشخيص داده شد كه شما را خيلى كوتاه و فشرده، در جريان كار مركز اسلامى هامبورگ بگذارم تا بدين وسيله برادران و خواهران عزيز علاقه‏مند به اسلام و تلاشهاى اسلامى در جهان، با اين واحد اسلامى كم و بيش نو بنياد در يك كشور و قاره غير اسلامى آشناتر شوند.

در اواخر سال 1343 بود كه از طرف آقايان مراجع و جمعى از دوستان علاقه‏مند، به من پيشنهاد شد از اينجا به هامبورگ بروم. با توجه به كارهاى سودمند علمى و تحقيقى آموزشى و اجتماعى كه در آن سال بدانها مشغول بودم، براى من اين مطلب روشن بود كه از محيط كار و كوشش اسلامى آماده و پر ثمر دور مى‏شوم؛ اينكه در محيط تازه‏اى كه بدان قدم مى‏گذارم، تا چه اندازه توفيق كار ثمربخش خواهم داشت، طبيعى است كه برايم مهم بود. بر حسب آنچه اسلام عزيز به ما آموخته، بر حسب تربيت اسلامى و بر حسب تجربه‏هاى مكررى كه در دوران تلاشهاى گوناگون خودم داشتم، يك مطلب برايم روشن بود و آن اينكه بر چه اساسى از تهران به هامبورگ مى‏روم و انگيزه اصلى كسانى كه از من دعوت مى‏كنند چيست؟ آيا آنها جوياى نام هستند؟ آيا دوست دارند كارى آبرومند در آنجا به نام آنها انجام بگيرد؟ يا آنكه از آن بدتر، آيا قرار است تلاشهاى اسلامى هامبورگ در استخدام اين و آن در آيد؟ يا خلوصى در كار هست؟ خوشبختانه آشنايى من با دعوت كنندگان اصلى، كه سابقه‏اى بس ممتد داشت، فكر مرا از اين نظر راحت مى‏كرد. من از آن آقايان در طول سالها كار با معاونت و معاضدت و تأييد و پشتيبانى آنها، هرگز چنين سابقه‏اى به خاطر نداشتم و امروز كه نزديك به پنج سال و دو ماه از آن تاريخ مى‏گذرد، بار ديگر با اين تجربه طولانى دريافتم كه در تمام اين مدت، از طرف آقايانى كه اين دعوت را از من كرده بودند، هرگز چنين تمايلى احساس نكردم. من معمولاً در بحثها و به‏خصوص در سخنرانى‏هاى عمومى از هيچ كس نام نمى‏برم، ولى لازم مى‏دانم در اين نخستين برخورد عمومى در بازگشتم به ايران، از كمال، ارزش اسلامى و انسانى اين آقايان با آهنگ سپاس و تشكر و تقدير نام ببرم. چرا؟ چون، دوستان عزيز! مسلم بدانيد كه درست است كه موفقيتهاى اساسى، به‏خصوص در اين راه‏ها، در گرو كاردانى، لياقت، سرمايه‏هاى علمى و انسانى است، ولى قبل از هر چيز در گرو اخلاص است. به‏خصوص تلاشهاى دينى، اگر از مجراى اخلاص و هدفگيرى صحيح منحرف بشود ممكن است چند صباحى زرق و برقى داشته باشد، اما انجام ندارد. به هر حال، اين نكته برايم روشن بود كه اين آقايان عزيز به راستى مى‏خواهند در هامبورگ تلاش اسلامى ارزنده‏اى به وجود آيد؛ در خدمت اسلام و نه در خدمت هيچ فرد يا گروه يا مقام يا هدف ديگر. ولى مطلب به اينجا تمام نمى‏شد، سؤال ديگرى برايم پيش مى‏آمد و آن اينكه، خود من با چه انگيزه‏اى تهران را به سوى هامبورگ ترك مى‏كنم؟ من از اين مسافرت چه مى‏خواهم؟ آيا فرصتى را غنيمت مى شمارم تا اروپا را خوب ببينم؟ آيا اين خواست در من وجود دارد كه سالهايى را در اروپا با استفاده از مزاياى سهولت زندگى در آنجا، بگذرانم؟ آيا از ميدان كار و كوشش به ميدان تن آسانى و تن آسايى پناه مى‏برم؛ يا به راستى در خود من هم انگيزه خدمت وجود دارد و قبل از هر چيز تحت تأثير اين انگيزه، اين پيشنهاد را مى‏پذيرم؟ شما خودتان مى‏دانيد كه آنجا كه پاى سؤال از خويشتن مى‏رسد پاسخ دادن كار مشكلى است. در اين موارد انسان آن قدر دچار خود فريبى مى‏شود، آن قدر انسان كار زشت و ناشايست خودش را در پيش چشم وجدانش زيبا و آراسته جلوه مى‏دهد كه چه بسا انسان به گناهى دست مى‏آلايد و خيال مى‏كند ثواب مى‏كند:

«قل هل نُنبئكُم بالاَخْسَرينَ اعمالاً. الَّذين ضل سَعْيُهُم فى الحَيوةِ الدُّنيا و هم يَحْسَبون اَنّهم يُحسَنون صُنعا.»(5)

بگو به شما خبر دهيم، چه كسانى در ميدان زندگى و در تلاش زندگى از همه بى بهره‏تر و زيانبرترند؟ آنها كه در زندگى اين دنيا تلاشها و كوششهاشان از جهت هدفهاى صحيح و عالى انسانى، منحرف است و بيراهه مى‏روند، اما خودشان خيال مى‏كنند چه آدمهاى خوبى هستند و چه كارهاى خوبى انجام مى‏دهند.

باور كنيد دوستان، باور كنيد آقايان و خانمها، پاسخ به اين سؤال براى من بسيار مشكل بود. مدتها سعى كردم خودم را باز پرسى كنم، خودم را آن طور كه هستم دريابم، ببينم راستى تحت تأثير چه عاملى حركت مى‏كنم. بايد با كمال صراحت بگويم تا آن آخرين لحظه، به آن جواب روشنى كه انتظارش را داشتم نرسيدم. فقط توانستم به طور نسبى خودم را قانع كنم كه اگر قصه اروپا رفتن است، امكانات ديگرى براى گردش راحت‏تر ممكن است در اختيارت قرار بگيرد و اگر داستان زندگى در اروپا و استفاده از سهولتهاى زندگى در آنجاست، تو اول ببين اين سهولتها و اين زندگى به ذائقه تو و خانواده تو هم مثل ديگران مى‏تواند شيرين بيايد يا نه؟ با زحمت توانستم از وجدان درونى پاسخ نيمه روشنى بگيرم كه انگيزه اصلى در اين حركت، خدمت به هدفى است كه به خاطر آن هدف، اين آقايان عزيز از تو چنين دعوتى كرده‏اند. حقيقت اين است من نگران آن بودم كه در اين معامله به آنها كه از من دعوت كرده بودند خيانت كنم و بالاتر از آن، خيانت به دين و مذهب؛ كه گناهى از سوء استفاده از مذهب بالاتر نيست. ابهامهايى كه در سر راه من قرار داشت، تنها با يك فرمول مى‏توانست قبل از حركت براى من تا حدودى روشن بشود و آن آيه كريمه قرآن:

«والَّذين جاهدوُا فينا لَنَهدينَّهُم سُبلنا و انّ الله لَمع الْمُحسنين»(6)

آنها كه در راه ما تلاش كنند راههاى خويش را بدانها مى‏نماييم و خدا همواره همراه و با مردم نيكوكار است.

با همان نسبت كه من مى‏توانستم خودم را مصداق اين آيه كريمه قرآن بيابم مى‏توانستم به موفقيتهاى اين سفر اميدوار باشم. به هر حال، از آنجا كه بيم و هراس و ترديد در برابر مشكلات احتمالى را بر خلاف سنت مردان كار و عمل و سنت كسانى مى‏ديدم كه از كار و عمل وحشت دارند، تصميم گرفتم و با الهام از اين آيه قرآن «فاذا عَزمْتَ فَتَوَكّلْ عَلَى اللَّهِ»(7) در اوايل فروردين سال 1344 از راه عراق و اردن و سوريه و لبنان به هامبورگ رفتم. با اين قصد كه قبل از هر چيز درباره هامبورگ و رسالتى كه من ممكن است در زمينه اسلام در اروپا بر عهده بگيرم، از نزديك مطالعه كنم و اول ببينم كار اسلامى در اروپا تا چه اندازه ميسّر است؟ در شرايط امروز ما چه لوازمى دارد؟ چه نيروهايى مى‏خواهد؟ آيا مجموع اين محاسبات اين نتيجه را مى‏دهد كه من مى‏توانم در آنجا منشأ خدمت باشم يا نه؟ به همين دليل، دوستان عزيز، من تا دو سال و نيم در هامبورگ به صورت موقت زندگى كردم؛ يعنى حتى خانه و كاشانه‏اى مناسب در چند سال اقامت براى خودم تهيه نكردم. اين را هم عرض كنم كه من مخالف اين طرز فكر هستم كه اگر بنده آنجا مى‏رفتم و مى‏ديدم از من كارى ساخته نيست، آن وقت برگردم بگويم آقا اصلاً تبليغ اسلام در اروپا عملى نيست. ما متأسفانه در زندگى اجتماعى‏مان با اين صحنه‏ها بسيار رو به رو مى‏شويم كه كارى از بنده ساخته نيست، من لياقت كافى براى آن كار ندارم، برمى‏گردم مى‏گويم آقا اين كار اصلاً محال است، سراغش نرويم؛ يا اينكه نه، در شرايط خاص امسال و سال ديگر اين كار عملى نيست. چه بسا ده سال ديگر اين كار با شرايط بهتر عملى باشد. هرگز مايل نبودم اين داورى‏هاى مطلق و اين مطلق گراييها كه از بيماريهاى خاص جامعه‏هاى ماست، در داورى، ديد و تشخيص من دخالت بكند. اميدوارم دوستان از اينكه در سخن من امشب «من» زياد به كار مى‏رود مرا معذور بدارند. هرگز در مجموع سخنرانى‏هاى گذشته‏ام اين قدر «من» به كار نبرده‏ام ولى چه كنم، شما مى‏گوييد تو آنجا چه كار كردى؟ خوب من بايد بگويم «من»، غير از اين چاره‏اى نيست.

در آغاز ورود به هامبورگ مسأله درجه اول اين بود كه ساختمان مسجد هامبورگ خراب مانده، ساختمانش ناتمام بود و سر و صداى مردم و شهردارى هامبورگ در آمده بود. مسجد در يك نقطه حساس و زيباى مركزى شهر هامبورگ است، جايى است كه توريستها و مسافرانى كه براى ديدن هامبورگ مى‏آيند از آنجا عبور مى‏كنند. با ماشين مى‏آمدند جلوى آنان مى‏ايستادند و مى‏گفتند: اين مسجد مسلمانهاست، سالهاست ساخت آن را همين طور نيمه كاره رها كرده‏اند و اين مطلب علاوه بر آنكه مايه سرشكستگى اسلام بود، براى مسلمانان آنجا قابل تحمل نبود. مى‏گفتند: ما چقدر در محيط خارج سركوفت بشنويم؟ اگر نمى‏توانستيد مسجد بسازيد چرا شروع كرديد؟ مسأله فعاليتهاى اسلام در اروپا، در اين برخوردها، اگر عرض كنم مسأله‏اى درجه دوم بود گزاف گفتم، مسأله درجه دهم بود! مسأله اول اين بود كه بايد ساختمان مسجد تمام بشود و برادران و خواهران مسلمان ما آنجا از اين نق‏نق‏ها خلاص بشوند. تو گويى اگر من اين كار را مى‏كردم ديگر رسالت من در هامبورگ تمام شده بود؛ در حالى كه هنگام حركت از اينجا اين مطلب براى همه ما روشن بود كه مسجد ساختمانى بيش نيست و اين ساختمان اگر محتواى فعاليتهاى ارزنده اسلامى نداشته باشد، موزه‏اى خواهد بود در اروپا، كه به خرج ملت تهى كيسه ما ساخته شده است تا راه كسانى را كه آرزوى ديدن مسجد دارند نزديك كرده باشيم و به جاى اينكه آنها زحمت سفر بر خود هموار كنند و مقدار زيادى پول خرج كنند و به ايران، عراق يا شمال اروپا يا تركيه بيايند و مسجدهاى ما را ببينيد، بيايند آنجا هامبورگ، بيخ گوششان مسجد ببينند. در همان برخورد اول، با دوستان عزيزمان در ميان گذاشتيم كه دوستان، تمام كردن مسجد البته وظيفه است و لازم است بكوشيم زودتر اين مايه ننگ و بى‏آبرويى را از بين ببريم و اين لكه را از دامن خودمان بزداييم كه ما مردمى كوتاه همّت نيستيم، امّا تمام كار اين نيست. ساختمان مسجد كه تمام شد تازه اول كار است.

در آن موقع در هامبورگ مجموعاً شش مؤسسه به نام اسلام و وابسته به اسلام وجود داشت:

1ـ گروه «هيأت ساختمانى مسجد اسلامى ايرانيان در هامبورگ». اين گروه در سال 1332 به ثبت رسيده بود. يكى از بازرگانان علاقه‏مند كه از تهران براى امور تجارتى در هامبورگ اقامت كرده بود (شايد هم زودتر از اين سال رفته بود) در آن سال با گروهى از دوستان ديگرى كه علائق دينى داشتند، مى‏گويند اينكه نمى‏شود كه ما اينجا مسلمانيم، ولى مسجد نداريم و تصميم مى‏گيرند براى ساخت مسجد اقدام بكنند. تماسهايى مى‏گيرند با مقامات مختلف وبالاخره در يكى از جلسات خودشان در اين زمينه تصميم مى‏گيرند، نامه‏اى به مرحوم آيت الله بروجردى رحمت الله عليه بنويسند و از ايشان تقاضا بكنند كه نسبت به ساختمان مسجد آبرومندى در هامبورگ نظر خودشان را بگويند. آقاى بروجردى اين نظر را تأييد كردند و نخستين مبلغى را كه البته خيلى زياد نبوده، به عنوان اولين سرمايه گذارى براى ساختن اين مسجد به هامبورگ مى‏فرستند. اين هيأت، همچنان تحت نام «هيأت ساختمان مسجد اسلامى ايرانيان در هامبورگ» به ثبت رسيده و تا امروز هم باقى است. كار اين هيأت به يك معنا موقعى پايان مى‏يابد كه ساختمان مسجد به كلّى تمام بشود و چون تا امروز ساختمان مسجد هنوز كاملاً تمام نشده، اين هيأت هم به كار خودش ادامه مى‏دهد.

2ـ «جمعيت اسلامى ايرانيان در هامبورگ». اين جمعيت هم در اواخر سالهاى اقامت مرحوم آقاى محققى در هامبورگ به ثبت رسيده بود و محل آن در منزل مسكونى آقاى محققى در خيابان ايزاشتراسه شماره 13 به صورت يك دفتر كار و محل اجتماعات كوچك بوده است. فاصله اين محل تا مسجد در حدود سه كيلومتر است، به اين ترتيب ملاحظه مى‏كنيد كه مسجد به صورت يك ساختمان معطل و بى‏كاره، در وسط زمينى نسبتاً بزرگ، به مساحت تقريبى 3800 متر مربع بدون استفاده، بيكار، نيمه خراب و به قول آلمانى‏ها و هامبورگى‏ها فقط زشت كننده منظره زيباى آن قسمت از شهر هامبورگ بوده است. جمعيت اسلامى ايرانيان در هامبورگ تا موقعى كه مرحوم آقاى محققى آنجا تشريف داشتند، از نظر جمعيتى در درجه اول اهميت و شايد تا 95 در صد ايرانيها و مسلمانهاى ايرانى مشغول كار و خدمت در آنجا را در بر مى‏گرفته است. برنامه‏هاى اساسى آنها در شبهاى جمعه جلسه قرائت قرآن و تفسير بوده. در اعياد و وفيات هم دعوت عمومى‏ترى مى‏شده است و در همان جا جلسات نسبتاً بزرگترى، در حدودى كه ظرفيت آن منزل اجازه مى‏داده، برگزار گرديده است. علاوه بر اين، به كارهايى از قبيل ازدواج،…. اموات، ذبح، پاسخ به نامه‏هايى كه از اطراف مى‏رسيده و برخوردها و ملاقاتهايى كه گاه و بى‏گاه پيش مى‏آمده مى‏پرداخته است.

3ـ «جمعيت اسلامى هامبورگ» بدون كلمه ايرانيان. اين جمعيت توسط يك آلمانى مسلمان به نام آقاى عمر شوبر، كه البته الان مسلمان شيعه است و چند تن از مسلمانان غير آلمانى ديگر در هامبورگ تأسيس شده و به ثبت رسيده. در آن موقع كه بنده به هامبورگ وارد شدم آقاى عمر شوبر مدتها بود به برلين رفته بود و در آنجا زندگى مى‏كرد و كار جمعيت را معاون ايشان، يكى از برادران مسلمان ايرانى ما، اداره مى‏كرد و تقريباً فقط نامى از جمعيت مانده بود.

4 ـ «باشگاه مسلمانان آلمانى»(8): اين باشگاه به وسيله چند تن از مسلمانان آلمانى در سال 1332 در هامبورگ به وجود آمده و به ثبت رسيده و داراى اساسنامه بود. هدف اين باشگاه اين بود كه رابطى ميان مسلمانان آلمانى‏الاصل و تلاشگر در راه انجام خدمات اسلامى و سازمانهاى اسلامى جهان و مسلمانان ديگر باشد. در حدود 50 نفر عضو پيوسته، وابسته و افتخارى داشت كه در شهرهاى مختلف آلمان و گروهى از آنها، در خارج از آلمان زندگى مى‏كردند. در آن موقع كه بنده به هامبورگ وارد شدم اين جمعيت دوران افول خودش را طى مى‏كرد و متأسفانه فعاليتهاى چشم‏گيرى نداشت.

5 ـ يك مؤسسه به ثبت نرسيده كه نمى‏شود به آن نام مؤسسه اطلاق كرد ولى صندوق دار و مسئولينى داشت، تحت عنوان «دَه هاوس دس اسلام»(9). (خانه اسلام) يك خانه محقر خيلى كوچك در نزديكى دانشگاه بود كه به همت يك جوان كارگر آلمانى پر شور مسلمان و با همكارى يك جوان دانشجوى مسلمان آلمانى علاقه‏مند و چند تن از دوستان و برادران مسلمان عرب و ترك و پاكستانى در نزديكى دانشگاه هامبورگ به وجود آمده بود. هدف اساسى اين بود كه جايى در نزديك دانشگاه براى گزاردن نماز داشته باشند و كار اساسى آنها اين بود كه نماز جمعه برگزار مى‏كردند. در روزهاى ديگر هم كم و بيش عده‏اى آنجا نماز مى‏خواندند و ضمناً از دو اتاق كوچك بالاى قسمت نماز براى سكونت مسلمانان تازه وارد كه به آلمان و هامبورگ مى‏آمدند و جايى نداشتند استفاده مى‏شد. اين ساختمان كوچك با همه ظاهر كوچك و تا حدودى مخروبه‏اش، از نظر اين كه جايى بود كه چند تا مسلمان دور هم جمع مى‏شدند و با يك نوع حرارت و شور اسلامى دور هم بودند و نمازى مى‏خواندند و مى‏خواستند به راستى تلاشى بكنند، واقعاً ارزشمند بود؛ ولى به ثبت نرسيده بود و با كمال تأسف در اين روزها تنها در آنجا نماز جمعه‏اى برگزار مى‏شود و چندان كار با نشاط ديگرى ندارد.

6ـ «مسجد و مؤسسه اسلامى گروه احمديها و قاديانيها در هامبورگ». اين مسجد در حدود سال 1328 شمسى به وسيله سازمان متشكل و فعال مسلمانان احمدى يا قاديانى كه مركز فعاليت و مقر رئيس آنها در شهر ربضه پاكستان هست به وجود آمده است و اصلاً يك نوع حركت اسلامى منتسب به غلام احمد قاديانى را به عنوان اسلامى رفرم شده در دنيا تبليغ مى‏كند. اين مسجد وابسته به يك تشكيلات منظم و داراى مركز و شعبه‏هاى گوناگون بود و امامى داشت كه در آن موقع حدود 23 سال بود خارج از پاكستان در كشورهاى آفريقايى و اروپايى و نزديك به 18 سال در آلمان زندگى مى‏كرد، انگليسى بسيار خوب مى‏دانست، آلمانى هم خوب ياد گرفته بود؛ ولى طبعاً اسلامى را ترويج مى‏كرد كه از زاويه ديد خاص اين فرقه مى‏شناخت، اما از نظر تماس با مؤسسات آلمانى با مدارس، كليساها و از نظر تشكيل جلساتى در خود مسجد به زبان آلمانى و از نظر پخش نشريات اسلامى به زبان آلمانى، در آن موقع بهترين واحد اسلامى در منطقه آلمانى زبان بود. بايد عرض كنم كه در آن سال يعنى در سال 1344، اين سازمان در منطقه آلمانى زبان اروپا سه مسجد داشت؛ يكى در هامبورگ، يكى در فرانكفورت، (هر دو در آلمان) و سوم در شهر زوريخ در سوئيس. واحد زوريخ موفق شده بود يك قرآن ترجمه آلمانى با مقدمه مفصلى منتشر بكند كه به وسيله آلمانيها از ترجمه انگليسى قرآن به آلمانى ترجمه شده بود؛ ترجمه انگليسى قرآن نيز سالها قبل به وسيله همين گروه منتشر شده بود. علاوه بر اين، كتابهاى گوناگونى، در حدود 20 جلد كتاب كوچك و بزرگ، درباره اسلام، مناسبات اسلام با مسيحيت، فرهنگ اسلامى و نهضت احمدى و قاديانى به زبان آلمانى چاپ كرده بودند و علاوه بر اين، در آن موقع 15 سال بود كه نشريه ماهانه‏اى در هشت صفحه قطع وزيرى به زبان آلمانى به عنوان «دِر اسلام»(10) منتشر مى‏كردند. البته تيراژ اين نشريه در حدود 400 عدد بود و آن را براى افراد و مؤسسات مى‏فرستادند كه هنوز هم نشر اين نشريه ادامه دارد.

سخن را خلاصه كنم: بنابراين در سال 1344، مقارن ورود من به هامبورگ، مؤسسه به ثبت رسيده «هيأت ساختمان مسجد ايرانيان در هامبورگ»، مؤسسه به ثبت رسيده «انجمن اسلامى ايرانيان در هامبورگ»، مؤسسه به ثبت رسيده «انجمن اسلامى هامبورگ»، مؤسسه به ثبت رسيده و رسمى «باشگاه مسلمانان آلمانى»، مؤسسه به ثبت رسيده و رسمى «مسجد قاديانيها و احمديها» و مؤسسه غير رسمى و به ثبت نرسيده «خانه اسلام در هامبورگ» وجود داشت. در چنين شرايطى وظيفه من و دوستان و همكاران اين بود كه ببينيم براى اسلام از محل و از نقطه شروع هامبورگ چه تلاش نويى را مى‏توانيم شروع كنيم؟ اين نكته را عرض بكنم كه نزديك به يك سال و چهار ماه بود كه مرحوم آقاى محققى رحمت الله عليه، به دلائلى از هامبورگ به ايران مراجعت كرده بودند و در اين يك سال و چهار ماه همين «جمعيت ايرانى ـ اسلامى ايرانيان در هامبورگ» ديگر آن كارها و فعاليتهاى زمان آقاى محققى را هم نداشت و صرفاً به صورت دفترى در آمده بود كه به وسيله برادر ايشان كه او هم فوت شد ـ خدايش رحمت كند ـ و منشى انجمن، به كارهاى ازدواج رسيدگى مى‏كرد و ديگر كار خاصى نداشت و حتى جلسات شبهاى جمعه هم تقريباً به صورت تعطيل در آمده بود. نامه‏هاى زيادى در آن موقع من دريافت كردم كه از چندين ماه قبل به هامبورگ رسيده بود و بلا جواب مانده بود، تو گويى «جمعيت اسلامى ايرانيان در هامبورگ» متروك شده بود.

در بدو ورود به هامبورگ، به فاصله كوتاهى دريافتم كه يك اشتباه بزرگ صورت گرفته است و آن اينكه با استعمال و به كار بردن عنوان «جمعيت اسلامى ايرانيان در هامبورگ» تمام تلاشهاى اسلاميمان را فقط در جمع ايرانيان محصور كرده‏ايم و با آن‏كه اسلام آيينى است جهانى و مليت نمى‏شناسد، ما كه حامل پيام اسلام در اروپا هستيم مارك مليت به خودمان زده‏ايم. دوستان گفتند: سابقاً گاهى برادران افغانى در برنامه‏هاى فارسى شركت مى‏كردند؛ چون اين نام در همين سالهاى اخير به وجود آمده بود و قبل از به ثبت دادن، نامش «جمعيت اسلامى هامبورگ» بوده، اين تغيير نام باعث قطع ارتباط برادران افغانى شده بود. بعضى از دوستان عرب و مسلمانان آلمانى هم گاه و بيگاه با اين جمعيت تماسهايى مى‏گرفتند كه حالا اينها هم فاصله گرفته‏اند و مى‏گويند اينجا مال ايرانيهاست؛ چرا ما برويم مزاحم شويم. سبحان الله! مگر مى‏شود با اين تيتر و با اين نام در هامبورگ فعاليت اسلامى همه جانبه و وسيع شروع كرد؟ قبل از هر چيز لازم بود كه ما خودمان را از زير اين نام محدود كننده بيرون بياوريم. بنابراين با مطالعه زياد تصميم گرفتيم اصولاً واحد اسلامى را كه ما مسئول آن بوديم به نام «مركز اسلامى هامبورگ» در آوريم. تا شعاعهاى وسيع عمل داشته باشيم. هر چند اين تغيير نام براى بسيارى ناخوشايند بود اما براى كار ضرورت داشت. آن كسى هم كه بايد از ما راضى باشد خداست و اين تغيير نام، خدا را خوش مى‏آمد؛ ديگران را خوش نيايد ما را چه باك! به اين ترتيب به فاصله كوتاهى، ما اثر منفى اين نام را از اذهان مردم پاك كرديم. بعد به ساختمان مسجد توجه كرديم. حساب كردم مسجد دور افتاده مهجور متروك به اين زودى‏ها مورد توجه اين و آن قرار نمى‏گيرد تا براى تكميل ساختمان آن تلاش كنند. لذا پس از برگزارى نخستين جلسه و درس در منزل كه در حقيقت جلسه معارفه بود، همان سال، در شبهاى تاسوعا و عاشورا و يازدهم، سه شب جلسه سخنرانى و سوگوارى، در همان ساختمان مسجد نيمه تمام سفيد نشده كم نور برگزار كرديم. دوستان اول مى‏گفتند: فلانى اينجا اروپاست، اين كارها چيست كه تو مى‏كنى؟ كسى نمى‏آيد. گفتم: اگر كسى براى بحث‏هاى مفيد و اظهار ارادت به سالار آزادگان اسلام و پيشواى بزرگ حسين‏بن‏على (ع) و ياران و فرزندان و برادران و بستگان فداكارش مى‏خواهد بيايد، اينجا هم مى‏آيد، ناراحت نباشيد. برخلاف پيش بينى دوستان در شب دوم كه گفته بودند صد صندلى كافى است، گفتيم 150 تا باشد. گفتند: ما سابقه داريم كه در اين جلسات 60 يا 70 نفر بيشتر نمى‏آيند. گفتم: احتياط عيب ندارد. يك مقدار پول بيشتر براى كرايه صندلى مى‏دهيم. برخلاف پيش بينى دوستان، در شب دوم صندليها كم آمد و ناچار شدند براى روز سوم مقدار بيشترى صندلى سفارش بدهند كه بياورند. كم كم برادران و خواهران مسلمان ما در هامبورگ عادت كردند و گفتند: در مسجد نيمه تمام هم فعلاً مى‏شود دور هم جمع شويم و از آن پس تمام جلسات بزرگ در مسجد برگزار شده است. به اين ترتيب مسجد تا حدودى از متروك بودن در آمد، اما كافى نبود. دفتر كار مركز اسلامى هامبورگ در خانه سه اتاق و نيمه بنده بود كه هم بايد در آن با خانواده زندگى و هم در آن‏جا كار مى‏كردم. روا مى‏دارم كه از تلاشهاى همسر خودم در اين سالها، به‏خصوص در سالهايى كه محل كار من در منزل بود، قدردانى كنم تا خواهران مابدانند كه ما مردان مسلمان به حكم اسلام، به خانمها و خدمات آنها ارج فراوان مى‏گذاريم. تصميم گرفتيم در اولين فرصت يك قسمت از مسجد را براى انجام كارهاى جارى و برگزارى جلسات عادى آماده كنيم. با هزينه تقريباً هفتصد هزار تومان توانستيم اين قسمت را آماده كنيم و در آبان ماه سال 1345 دفتر و محل كار مركز اسلامى هامبورگ را به مسجد منتقل كرديم و از سه سال و نيم پيش به اين طرف تمام فعاليتها در مسجد متمركز شده است. علاوه بر اين، در طول اين چند سال اخير قسمت بيرونى مسجد را تمام كرده‏ايم و بحمداللَّه از نيش زدن عابران و كسانى كه با ريشخند، مسلمانان آنجا را ناراحت مى‏كردند و مى‏گفتند: اين مسجد خرابه با اين منظره زشتش به منظره زيباى آلستر(11) و اين قسمت شهر ما آسيب رسانده خلاص شديم. خيابان جلوى مسجد، خيابانى است كه به آلمانى به آن گفته مى‏شود شونه آوزيشت(12) يعنى منظره زيبا؛ و آلمانيها حالا كه از آنجا عبور مى‏كنند، شنيده شده كه مى‏گويند به به! شونه آوزيشت ما يك شونه آوزيشت اضافى هم پيدا كرده؛ يعنى، خيابان منظره زيبا يك منظره زيباى جديد هم پيدا كرده؛ از اين نظر بسيار خوشبخت هستيم. البته براى اين كارهاى ساختمانى كه در اين چند سال انجام گرفته مبلغى در حدود يك ميليون و پانصد هزار مارك يعنى تقريباً معادل سه ميليون تومان به مصرف رسيده است. كار ساختمانى كه در پيش است عبارت است از: تكميل تعميرات داخلى مسجد، گنبد، محل نماز، سالن سخنرانى، كلاسها و قسمتهاى فرعى آنها كه برحسب برآورد مهندسان با مبلغى در حدود هفتصد هزار مارك، اين قسمت از تعميرات هم ممكن است انجام گيرد؛ به شرط اينكه امسال انجام بدهيم. اما اگر سال ديگر بخواهيم انجام بدهيم، با حساب فعلى بالا رفتن دستمزد در آلمان، فكر مى‏كنم كه اين هفتصد هزار مارك كم كم به يك ميليون مارك سر بزند؛ چون تنها در سال كنونى بيش از بيست در صد بر سطح دستمزد در آلمان افزوده شده است. به اين ترتيب قسمت دوم از برنامه كار ما در آنجا اين بود كه مسجد را از متروك بودن در بياوريم تا آنجا كه محل همه كارها و ملاقاتها، بحث‏ها، سخنرانى‏ها، كنفرانسها، سمينارها، جلسات آموزشى، كلاسهاى درس براى كودكان و غيره قرار بگيرد.

مسأله سوم پرداختن به كار دانشجويان بود. دوستان عزيز! ما رسالت اصلى مركز اسلامى هامبورگ را اين مى‏دانستيم كه بگوييم جوانان مسلمان ما كه براى تحصيل به خارج مى‏آيند در دامان كفر و الحاد نيفتند. اين كار بسيار دشوار مى‏نمود ولى وقتى وارد ميدان عمل شديم، ديديم عجيب اشتباه مى‏شده، كارى است سهل و ممتنع نه دشوار. اگر از راه وارد شويد سهل است و اگر از بيراهه وارد شويد ممتنع است؛ دشوار اصلاً معنى ندارد. چه كسى از جوانان پاك ما براى پذيرش اسلام آماده‏تر؟ شما اسلام را معرفى كنيد، آنها جذب مى‏شوند. در سخنرانيهايى كه من قبل از آمدن به ايران در اين يك ماه اخير در شش شهر آلمان و اتريش مى‏كردم، از زبان جوانانمان مطالبى مى‏شنيدم كه به راستى مرا متأثر مى‏كرد. قرار بود من تحت عنوانى در مجمع دانشجويان ايرانى شهر گراتس(13) سخنرانى كنم. با علاقه فراوان در حدود صد و پنجاه دانشجوى ايرانى در جلسه شركت كرده بودند و سخنرانى به زبان فارسى بود. آن شب سخنرانى انجام شد و شب بعد بحث و سؤال و جواب بود. سؤالها شروع شد، سؤال نبود، درد دلها شروع شد. يكى گفت: آقا اين اسلام كه شما در سخنرانى گفتيد براى ما گيرا بود اما ما چه كنيم؟ بنده از فلان شهر مى‏آيم و در اين شهر، در خانه، مسجد، محله، تكيه، از اسلام چيزهايى مى‏فهمم كه با آنچه شما به نام اسلام معرفى مى‏كنيد فاصله دارد. به من بگوييد اين اسلام است يا آن؟ من لازم بود از او بخواهم يكى يكى مواردش را بگويد. گفت: الف، گفتم: آقا اين از اسلام نيست. ب، از اسلام نيست، جيم، از اسلام نيست. دال، از اسلام نيست. ه، اين هم از اسلام نيست. كم كم ناراحت شد و واقعاً اشك در چشمانش آمد. گفت: آقا من چه گناهى دارم؟ آخر من كه نمى‏توانم خودم بروم اين طرف و آن طرف تا اسلام سره خالص را بشناسم، اين گناه، گناه كيست؟ برادران و خواهران عزيز! آيا من جز اينكه با صداقت و ايمان و صراحت بگويم برادر من، اين گناه، گناه ماست چاره ديگرى داشتم؟ با صراحت اعتراف كردم، گفتم: اى جوان عزيز، آرام بنشين، از اين به بعد كوشش كن اسلام واقعى، اسلامى را كه پيغمبر پاك اسلام براى ما آورد و قبل از هر چيز در قرآن كريم و سنت قطعى پيغمبر و خاندانش منعكس است ياد بگيرى، و اين گناه تو نبوده است كه به خاطر آشنايى با اسلام غير خالص تحريف شده از دين رو گردان شده‏اى، اين گناه، گناه ماست. فقط تو كوشش كن بعد از اين گناهكار باقى نمانى! به هر ترتيب ما لازم مى‏دانستيم قبل از هر چيز با دانشجويان روابط نزديك داشته باشيم؛ نه فقط با دانشجويان ايرانى، بلكه با همه دانشجويان مسلمان. در آن سالها سازمان وسيعى به عنوان «سازمان دانشجويان مسلمان در اروپا»(14) كه اعراب آن را به نام «المسلمين فى اروبا» مى‏نامند به وجود آمده بود. در اين سازمان اكثريت با مسلمانان عرب بود، عده‏اى ترك، كمى پاكستانى، چند تن از كشورهاى ديگر و از جمله تك و توكى هم از ايرانيها شركت داشتند. در يكى از سفرهايم به شهرى به دعوت دوستان عرب، آنها گله كردند فلانى آخر! مگر ايران كشور اسلامى نيست؟ گفتم: چرا. من هم از همان كشور مى‏آيم. گفتند: پس چرا اين دانشجويان ايرانى اصلاً نه به نماز مى‏آيند، نه اثرى از مسلمانيشان است؟ گفتم: در اين شهر كسى به انجمن شما مى‏آيد؟ گفتند: نه، گاه گاه يك نفر مى‏آيد. گفتم: رفقا حقيقت اين است كه مشكلى در كار دانشجويان ايرانى وجود دارد كه اين مشكل همگانى است. فكر مى‏كنم در كار دانشجويان كشورهاى ديگر هم اين مشكل هست و آن اين است كه دانشجوى مسلمان ايرانى، از ايران كه به اروپا و آلمان آمده. چه زبانى بلد است؟ زبان فارسى. انگليسى هم در مدارس ما مثل مدارس خودتان چهار تا كلمه آى ام استيودنت(15) ياد گرفته، آلمانى هم كه بلد نيست. فرض كن سه ماه هم در يكى از اين مؤسسات درس خوانده باشد، چه ياد گرفته؟ به قول يكى از ايرانيهاى مقيم آلمان اولين جمله‏اى كه سعى مى‏كنند ياد بگيرند اين است كه بگويند (ايش ليبه ديش)(16) يعنى من تو را دوست دارم. اين هم آلمانيش. مى‏آيد آنجا در جلسه اسلامى شما، شما هم كه از دوستان عرب هستيد، اگر عربى صحبت كنيد كه او نمى‏فهمد، اگر هم آلمانى صحبت كنيد باز هم او نمى‏فهمد، خوب امروز را مى‏آيد، هفته ديگر هم آيد، هفته سوم خسته مى‏شود، مى‏گويد بروم آنجا كه به زبان خودم صحبت مى‏كنند. آن وقت تشكيلات دانشجويى ديگرى وجود دارد كه در آنجا به زبان خودى صحبت مى‏كنند، اما از اسلام در آن خبرى نيست و آنها اين جوان را، جذب مى‏كنند. دو سه سال مى‏گذرد تا اين جوان، آلمانى ياد بگيرد اما كى؟ ديگر دير شده و از دست رفته. بياييد كارى بكنيد كه ما در داخل اين تشكيلات وسيع اسلامى دانشجويى، وسيله‏اى براى جذب جوانان تازه وارد از همان لحظه اول فراهم بياوريم. خوشبختانه در همين مورد، چندتن از دوستان دانشجوى با ايمان و با اخلاص كه من هميشه بايد از آنها به نيكى و قدردانى ياد كنم، در گيسن(17) و برانشواى(18) و بعضى از شهرهاى ديگر آلمانى زندگى مى‏كردند نامه‏اى وشتند كه فلانى ما تصميم گرفته‏ايم يك سازمان دانشجويى اسلامى ايرانى درست كنيم، نظرت چيست؟ به آنها نوشتم رفقا، اصل فكر بسيار خوب است به همين دليل با آن موافقم؛ اما از اينكه شما بخواهيد از آن سازمان جامع اسلامى دانشجويى منشعب شويد و بگوييد ما يك سازمان دانشجويى اسلامى ايرانى هستيم، از اين خوشم نمى‏آيد و اين برخلاف منطق اسلام است. به شما پيشنهاد مى‏كنم كارتان را شروع كنيد اما با اين نام: «اتحاديه دانشجويان مسلمان در اروپا ـ گروه فارسى زبان»؛ حساب بيايد روى زبان، يعنى ما عضوى و بخشى از آن اتحاديه هستيم ولى به زبان فارسى فعاليت مى‏كنيم. اين دوستان مخلص فهميده، بدون هيچ نظر ديگر اين پيشنهاد را قبول كردند.

دوستان، برادران و خواهران عزيز! خوشبختانه اين تلاش پيگير جوانان ما با همكارى مداوم و بى‏دريغ مركز اسلامى هامبورگ در اين چند سال بدان جا رسيده است كه اينك در چهارده شهر دانشگاهى آلمان و اتريش انجمن اسلامى دانشجويان گروه فارسى زبان با تشكيلات منظم وجود دارد. در بعضى از انجمنها، تعداد افراد خيلى زياد نيست، مسأله مهم فعاليت صحيح است. در اين چهارده شهر آغوش گرم اين انجمنها براى پذيرش هر فارسى زبان تازه وارد كه علاقه دينى داشته باشد باز است؛ حتى افغانان فارسى زبان، عراقى‏ها و پاكستانى‏هايى كه فارسى مى‏دانند. اين سازمان مفيد و فعال و آبرومند يكى از نقطه‏هاى اميد ما و همه كسانى مى‏تواند باشد كه به پيشرفت اسلام در سطح مردم و قشرهاى تحصيل كرده و با ايمان علاقه دارند؛ همان قشرى كه ـ در حدود شايد ده سال پيش ـ در انجمن ماهانه سخنرانى‏هاى دينى با عنوان «يك قشر جديد در جامعه ما» از آنها نام بردم. براى اينكه معلوم باشد مركز اسلامى هامبورگ يك مركز اسلامى متعلق به همه است، به محض اينكه اين كار رونق گرفت، دعوت اتحاديه بزرگ دانشجويان مسلمان را براى سخنرانى سالانه در كنگره سالانه‏شان با صميميت قبول كردم و تا امسال در چهار كنگره آنها سخنرانى عمومى ايراد شده است و بحمد الله برادران و خواهران مسلمان ما، اعم از شيعه و سنّى، ايرانى و عرب و غير اينها، همه مى‏دانند كه هر چند اين مركز به وسيله يك گروه شيعه ايرانى به وجود آمده اما متعلق به همه مسلمانان است.

در مسجد هامبورگ، جلسات هفتگى و ماهانه‏اى به اين ترتيب برگزار مى‏شود:

جلسات هفتگى: شب جمعه نماز جماعت، قرائت قرآن، تفسير و بحث به زبان فارسى. ظهر جمعه نماز جمعه و خطبه به زبان آلمانى. در نماز جمعه، شيعه و سنّى ايرانى و غير ايرانى شركت مى‏كنند. عصر سه شنبه بحث در يك دايره كوچك دانشجويى به زبان عربى.

جلسات ماهانه: در اولين چهارشنبه هر ماه جلسه‏اى براى دانش‏آموزان دبيرستان مسلمان به زبان آلمانى، در سومين شنبه هر ماه جلسه‏اى درباره اسلام براى عموم به زبان آلمانى.

جلسات موسمى: به زبان فارسى، مراسم تاسوعا و عاشورا، 28 صفر، عيد مولود پيغمبر صلوات الله و سلامه عليه، نيمه شعبان، شبهاى قدر (19 و 21 و 23 رمضان)، عيد غدير، عيد فطر و عيد قربان با شركت همه مسلمانانى كه به آنجا مى‏آيند؛ و با خطابه عيد به زبان‏هاى عربى، آلمانى، فارسى و تركى.

كار ديگر مركز اسلامى هامبورگ، همان طور كه هر مسلمانى بايد انجام بدهد انجام خدمات تعاونى در حدود امكانات، حل اختلافات خانوادگى و غير خانوادگى در حدود فرصت، راهنمايى بيماران، دانشجويان و نيازمندان، كمكهاى مالى به نيازمندان در حدود امكان و مخصوصاً همدردى با مردم مسلمانى است كه در حوادث اخير در دنيا رنج مى‏بينند. فعاليت ديگر مركز، ايجاد كلاسهاى مخصوص تعليم زبان فارسى و خط، تعليمات دينى، معلومات عمومى درباره جهان اسلام و ايران براى نوآموزان در چهار سطح مختلف بوده است كه اخيراً توانسته‏ايم محل برگزارى آن را به مسجد منتقل كنيم. قبلاً اين كلاسها در خارج مسجد بود و به وسيله گروههاى ديگر به وجود آمده بود و سهم ما در آن، فقط تعليمات دينى بود، اما اكنون تمام كار در مسجد انجام مى‏شود.

كار ديگر تماس روز افزون است با آلمانيهاى علاقه‏مند به آشنايى با اسلام از راههاى مختلف: پذيرفتن گروههاى مختلف دانش آموزى و دانشجويى و غير اينها كه براى ديدن مسجد و گفتگو درباره اسلام به مسجد مى‏آيند. بايد به آقايان و خانمها عرض كنم كه علاقه نسبتاً وسيعى در اروپا به‏خصوص در نسل جوان براى شناختن اديان و جهان‏بينى‏هاى مختلفى كه در دنيا شهرت دارند وجود دارد. از اين علاقه براى شناساندن صحيح اسلام به مردم اروپا حداكثر استفاده را مى‏توان كرد؛ به شرط داشتن روش صحيح، تجهيزات كافى و نيروى انسانى ورزيده. به اين مناسبت از دبيرستانها به‏خصوص در برنامه خاصى كه دارند، كلاسهايى با معلمينشان ـ كه گاهى هم معلم اصلاً يك كشيش است ـ با اطلاع قبلى به مسجد مى‏آيند تا مسجد را ببينند و ضمناً از ما مى‏خواهند براى آنها نيم ساعت تا سه ربع درباره اسلام صحبت كنيم و گاهى بعد از صحبت يكى دو ساعت سؤال و جواب و بحث و گفتگو به زبان آلمانى است. اين فرصت براى مسجد ما در هر سالى نسبت به سال قبل، افزايش مخصوصى دارد؛ به طورى كه در سال مسيحى گذشته ما جمعاً در حدود دوازده گروه داشتيم و امسال در اين پنج ماه گذشته، دوازده گروه داشته‏ايم. به اين ترتيب اين گروهها فقط در پنج ماه اول امسال به اندازه همه سال گذشته و نه تنها از هامبورگ، بلكه از شهرهاى دور دست هم به مسجد آمدند. طريق ديگر تماس با افراد به صورت خصوصى است. عده زيادى هستند كه مى‏خواهند بدانند اسلام چيست؟ تلفن مى‏كنند و مى‏آيند نيم ساعت، يك ساعت و گاه دو ساعت صحبت مى‏كنند. راه ديگر شركت در بحثهاى متقابل ميان اسلام و مسيحيت است. در آلمان جلسات گوناگونى تشكيل مى‏شود كه در اين جلسات مناسبات اسلام با مسيحيت، با يهود و با اديان و جهان بينى‏هاى ديگر بررسى مى‏شود. اتفاقاً چندى پيش در شهر كيل(19) كه يك شهر دانشگاهى است، به دعوت يك سازمان كليسايى مقابله‏اى ميان اسلام و مسيحيت و يهود درباره اين مطلب به وجود آمد كه آيا بشر ميان خود و خدا به ميانجى نيازمند است يا خير؟ اين جلسه بسيار پر حرارت و گرم، فرصت بسيار خوبى بود براى شناساندن اسلام و رأى صريح اسلام. در اين باره راه ديگر، شركت در بحثهاى علمى اسلامى در سطح تئولوگها و الهيون است. از جمله در سال گذشته در ماه مارس در ژنو، كنفرانسى تحت اين عنوان با شركت حدود ده نفر از دانشمندان اسلام شناس و ده نفر دانشمندان مسيحى كليسايى تشكيل شد كه در آن راجع به برخورد درباره سه موضوع بحث شد و براى خود ما بسيار مفيد و مؤثر بود. همچنين در سال جارى، در ماه آوريل يعنى دو ماه قبل، در وين بحث مفصلى با كاردينال بزرگ اتريش به نام آقاى كاردينال دكتر كونيگ(20) درباره مناسبات اسلام با مسيحيت برگزار شد كه آن هم بسيار مفيد بود و همچنين در جلسه‏اى ديگر كه طى يك روز تشكيل شد، با شركت عده‏اى از دانشمندان سرشناس و اسلام شناس از اساتيد دانشگاه وين مقابله ديگرى رخ داد كه حدود سه ساعت طول كشيد و توانستيم در اين سه ساعت لااقل درباره دو موضوع اساسى با آنها صحبت كنيم.

وظيفه ديگرى كه مركز اسلامى هامبورگ دارد و بدان عمل كرده است پاسخ به سؤالات علمى قسمتهاى شرق شناسى دانشگاه‏هاى اروپاست. خود دانشگاه هامبورگ قسمتى به نام شرق‏شناسى دارد. در اين چند ماه گذشته رئيس اين قسمت آقاى پروفسور اشپولر(21) دو نوبت از ما وقت گرفت كه خودش همراه كادر علمى و دانشجويان اين رشته به مسجد بيايند و درسى را كه در برنامه خود ايشان بود، بنده به جاى او بگويم؛ براى اينكه اظهار مى‏كرد در اين مادّه تخصص شما حتماً از ما بيشتر است. اتفاقاً دو موضوع حساس بود: يكى تقيه در مذهب شيعه و ريشه‏هاى آن و ديگر شيوه‏هاى تفسير قرآن در ميان شيعه و اهل سنت و فرق ميان اين دو شيوه.

كار ديگر ما كه بايد در اين راه بيشتر كوشش كنيم و متأسفانه به علت كمبود امكانات، نتوانسته‏ايم به اندازه دلخواه پيش برويم، تهيه نشريات اسلامى و سودمند است كه فشرده و مختصر و روشن باشد. از اين نشريات نشريه صداى اسلام در اروپا جزء اول درباره اصول عقايد و جزء دوم درباره نماز تاكنون منتشر شده. نشريه اول به زبانهاى فارسى، عربى، تركى، آلمانى و انگليسى و نشريه دوم به زبان فارسى چاپ شده و به زبانهاى آلمانى، انگليسى و عربى هم آماده است. كار ديگر بررسى مطبوعات اروپايى و آن قسمت از مطبوعات اروپاست كه درباره اسلام بحث مى‏كنند. اين كار را ما شروع كرديم و تا به حال به چند نشريه كه با زبانهاى غير واقع بينانه و نيش‏دار به اسلام حمله كرده‏اند، نامه نوشته‏ايم و خوشبختانه معلوم شد كه اين كار هم، كار مؤثر و سودمندى است.

كار ديگر ما اين است كه بكوشيم ميان آلمانى‏هاى مسلمان مقيم اين منطقه ارتباط برقرار كنيم. شما خودتان مى‏توانيد حس كنيد كه وقتى يك نفر آنجا مسلمان مى‏شود از محيطش تقريباً بريده مى‏شود و خودش را تك و تنها احساس مى‏كند. در نامه‏هايى كه براى من رسيده، غالباً مى‏گفتند ما اينجا احساس تنهايى مى‏كنيم، كمك كنيد ما از اين احساس رنج آور و رنج زا نجات پيدا كنيم. براى اين كار، ما قبل از هر چيز به چند آلمانى مسلمان مخلص احتياج داشتيم؛ آلمانى مسلمان غير ازدواجى. چون عده‏اى از مسلمانهايى كه آن‏جا مسلمان مى‏شوند، مسلمان ازدواجى يا به قول يكى از دوستان، مسلمان عشقى هستند؛ عاشق همديگر مى‏شوند، يك مسلمان و يك غير مسلمان، زن يا مرد، چون شرط ازدواج اسلام است كمى هم مطالعه مى‏كنند و اسلام مى‏آورند. البته اين را بايد عرض كنم كه در ميان همين مسلمانان آلمانى كه از اين راه مسلمان مى‏شوند افراد پروپاقرص هم وجود دارد. براى نمونه عرض كنم كه خانمى با همين مقدمه مسلمان شده و شوهر مسلمان آفريقاييش با كمال تأسف به او ستمها روا داشته و او را رها كرده، اكنون با دو فرزندش در هامبورگ آلمان زندگى مى‏كند و با دسترنج خودش بايد زندگى كند تغيير نكند ولى همچنان به اسلام وفادار مانده و در جلسات اسلامى شركت مى‏كند و از آن مادرانى است كه مرتب به ما مى‏گويد براى بچه‏هاى ما فكرى كنيد، چون مى‏خواهم مسلمان بار بيايند. اين است كه وقتى مى‏گويم مسلمانان عشقى، دوستان فكر نكنند كه هر مسلمانى كه با ازدواج و برخورد ازدواجى شروع مى‏كند و هر اسلام آوردنى كه با اين برخورد شروع مى‏شود، بى ريشه و تهى مغز است؛ نه گاهى هم تا اين اندازه پر مغز است. ولى به هر حال ما خواستيم از گروه مسلمانانى كه بدون اين سابقه ذهنى مسلمان مى‏شوند مركزى به وجود بياوريم و خوشبختانه دراين اواخر به وسيله يك جوان مسلمان ديپلمه آلمانى قدمهاى اوليه را در اين راه برداشتيم و اميد دارم كه با موفقيت در آينده روبه رو شويم.

دوستان! اينها نمودارى اجمالى است از برنامه‏ها و فعاليتهاى پنج ساله مركز اسلامى هامبورگ. باكمال صراحت عرض كنم كه هيچ مايل نيستم به اين موفقيتها مباهات كنم. موفقيتهايى است كه اگر نصيب شده در سايه توفيق الهى و در سايه حسن نيت و همكارى دور از غرض كسانى است كه براى اين حركت اسلامى در اروپا سرمايه گذارى و همكارى كرده‏اند. اميدواريم با افزايش امكانات مختلف مالى، زمانى و انسانى بتوانيم اين واحد برومند اسلامى را در اروپا همچنان تقويت كنيم و كار آن را گسترش دهيم. باشد كه از اين راه يكى از وظايف بزرگى را كه بر دوش جامعه مسلمانان جهان است ايفا كرده باشيم و اين سخن آخر من. و بار ديگر سلام بر همه شما.

سؤالات حضار و پاسخهاى شهيد آيت‏اللَّه بهشتى

س: در مورد حجاب خانمها نظر شما چيست؟ آيا حجاب فقط چادر است يا مى‏توان طور ديگرى پوشيده بود؛ چون عده‏اى معتقدند كه حتماً بايد چادر سر كرد و واقعاً ما خانمها نمى‏دانيم چطور بايد باشيم. لطفاً راهنمايى بفرماييد.

ج: بنده فكر مى‏كنم جواب اين سؤال را عملاً در طول اين پنج سال زندگى آنجا داده‏ام؛ چون بالاخره من و همسر و دختر من كه آنجا مى‏رويم، بايد عملمان اسلامى باشد. اگر عمل غير اسلامى است، پس من چگونه مى‏توانم در آنجا مبلغ اسلام باشم؟ همسر من و دخترم با روسرى و مانتو و جوراب بيرون مى‏روند و به نظر من اين حجاب اسلامى است. نه فقط همسر من، همچنين همسر مرحوم آقاى محققى و دختر ايشان چنين حجابى داشتند. اگر اين حجاب غير اسلامى بود در طول اين سالهاى متمادى، از زمان مرحوم آقاى بروجردى تا امروز بايد لااقل آقايان مراجع براى ما نوشته باشند كه آقا اين چه مسلمانى است، به ايران برگرديد. بنابراين پاسخ اين سؤال اين است كه هم حجاب با چادر، حجاب اسلامى است و هم حجاب با روسرى. ما ضد چادر نيستيم، اما پوشاندن مو و گردن و پوشيدن مانتويى كه خيلى تنگ و چسبان نباشد هم حجاب اسلامى است. البته لازم نيست خيلى هم گشاد و اُمل‏مآب باشد، مانتويى معمولى و عادى، و جورابهايى كه پا از زير آن نمايان نباشد، به اضافه اينكه سعى شود صورت بدون آرايش باشد. اينكه مى‏گويم سعى شود چون معمولاً خانمها آرايش مى‏كنند و بقاياى آرايش ممكن است بماند؛ وقتى هم صورتشان را مى‏شويند ديگر لازم نيست خيلى خودشان را اذيت كنند كه پوست صورت يا پوست لبها را به‏كلى پاك كنند. فرق است بين خانمى كه در خانه براى شوهرش يا براى جلسه خانمها آرايش كرده، صورتش را هم شسته، حالا بيرون مى‏آيد و بقيه آثار آن آرايش هست و خانمى كه اصلاً صبح يك ساعت با خودش ور مى‏رود تا به خيابان برود. اين دو خيلى با هم تفاوت دارند. اين دومى تَبَرّج الجاهلية،(22) آن اولى، الاّ ماظَهَر مِنها(23)ست اميدوارم كه اين پاسخ براى اين سؤال، كافى باشد.

س: تكليف مسلمانانى كه در اروپا براى مدت مديد يا كوتاهى اقامت دارند در خصوص مصرف گوشت از نظر شرعى چيست؟

ج: در اين باره، از آنجا كه من شخصاً تاكنون نتوانسته‏ام تحقيق اسلامى كنم، متأسفانه رأى خاصى ندارم. با اينكه مقدارى از آيات قرآن، روايات و اسناد فقهى را در اين زمينه جمع آورى كرده‏ام ولى همان طور كه ملاحظه كرديد حجم كار بسيار زياد است. اتفاقاً من از فراوانى مكاتبات نام نبردم؛ چون قطعاً مكاتباتى هم هست، ديگر گفتن نداشت. متأسفانه فرصت تحقيق درباره مسائل نو، آن هم با آن وسواس علمى كه دوستان در بنده سراغ دارند، كم است. اين است كه شخصاً در اين باره رأيى ندارم. همان فتاوى معمول هست. ما در هامبورگ سعى كرده‏ايم كه در اين مدت همواره گوشت ذبح اسلامى براى مصرف همگان داشته باشيم. يكى از رفقاى ما هم در پاريس نمونه تازه‏اى را به وجود آورده و آن اين است كه اين آقا اصولاً ده سال است كه گوشت نمى‏خورد، يعنى ايران هم كه بوده گوشت نمى‏خورده. البته بفرماييد كه اين يك روش غير عادى است، عرضى ندارم، ولى اين آقا معتقد است كه ما انسانها اصلاً جاندارانى گياه خوار هستيم نه گوشتخوار؛ بيخود گوشت خوار شده‏ايم. ماشاءالله اين آقا، هم خوب كار مى‏كند، هم خوب مطالعه مى‏كند، سنش هم فكر نمى‏كنم از بنده كمتر باشد. به اين ترتيب اين آقا اصلاً معتقد است كه بدون گوشت هم مى‏شود زندگى كرد. اما من فكر مى‏كنم اين پاسخ واقعى اين سؤال نيست. پاسخ واقعى اين سؤال اين است كه چون مطالعه كافى نكرده‏ام نمى‏دانم، قرار هم نيست كه بنده همه سؤالات را بدانم.

س: بفرماييد اقامت جناب‏عالى در ايران از اين به بعد دائمى است يا اينكه باز عزم مسافرت به هامبورگ داريد؟

ج: من اقامت براى مدت طولانى‏تر را در هامبورگ، به خاطر ضرورتهايى كه رشد مركز اسلامى هامبورگ و كارهاى وابسته به آن ايجاد مى‏كرد بر خودم فرض و واجب مى‏دانستم و چون ممكن بود اگر به ايران بيايم بازگشتم به دلائل مختلف مشكل باشد، حتى از آمدن به اين سفر خوددارى مى‏كردم و واجب مى‏دانستم اين سفر را حتى نيايم، ولى ضرورتهايى در زندگى شخصى‏ام ايجاب مى‏كرد كه به ايران بيايم، اگر اين ضرورتها برطرف بشود و مشكل ديگرى هم سر راهم پيش نيايد بايد به هامبورگ باز گردم و اما اگر اين ضرورتها حل ناشدنى بماند يا اينكه مشكل ديگرى سر راه بيايد، ديگر تكليفى است كه از عهده انجام آن بر نمى‏آيم. خوشبختانه در طول اين پنج سال همكارانى به آنجا دعوت شدند و الان آنجا مشغول كار و تلاش هستند. همكار عزيز ما آقاى محمد مجتهد شبسترى به عنوان يك عالم اسلامى در آنجا تلاش مى‏كنند و آقاى طارمى هم كه دانشجو هستند به طور نيمه وقت، كلاسهاى نوآموزان را اداره مى‏كنند و آقاى مهدى عمارى كه كارمند دفتر و مسئول قسمتهاى داخلى مسجد هستند. اميدوارم در صورت امكان، من هم بتوانم به صف آن‏ها بپيوندم و اگر نتوانستم، آنها بتوانند در تلاش خودشان موفق باشند و من‏هم هرجا باشم تا آن مقدار كه دورادور بتوانم كارى بكنم سهم خودم‏را ايفا خواهم كرد.

س: لطفاً بفرماييد دين يهود در آنجا فعاليتى دارد؟

ج: هم دين يهود فعاليت دارد هم بدتر از آن صهيونيسم. صهيونيسم الان در دنيا فعاليت وسيعى دارد و يكى از وظايف هر مسلمانى اين است كه در آن‏جا وظيفه‏اى را كه اسلام بر عهده هر مسلمانى در اين زمينه گذارده است ايفا بكند.

س: فرموديد كه اخيراً، مخصوصاً بين طبقه جوانان اروپايى علاقه‏اى پيدا شده براى شناسايى اديان مختلف. در برابر اين خواست آنها شما يا مراكز اسلامى چه عملى يا چه برنامه‏اى در پيش گرفته‏ايد كه از اين فرصتى كه به دست آمده دين اسلام را به مردم، مخصوصاً آنهايى كه به شناخت اسلام علاقه دارند بشناسانيد؟

ج: در اين زمينه كارهاى مختلفى ممكن است بكنيم. كارى كه ما تاكنون كرده‏ايم اين است كه هر تلفن و هر خواهش ملاقات و گفتگو را چه از شخص، چه از گروه، در حدود امكانات، بدون استثنا در هامبورگ، در آلمان يا در اتريش پذيرفته‏ايم. ثانياً يكى از بهترين وسيله‏ها نشريه‏هاى فشرده و سودمند است كه ما تا حالا يكى را منتشر كرده‏ايم، دوّمى هم آماده است و انشاء الله منتشر خواهد شد و بايد ادامه داد. نشريه‏هاى ديگر هم البته از مؤسسه‏هاى ديگر هست. كار سوم اين است كه ما بتوانيم از وسايلى مثل تلويزيون و راديو براى اين كار استفاده كنيم. خوشبختانه مؤسسه تلويزيون آلمان در برنامه سوم امسال، نخستين ارتباط را با مركز اسلامى هامبورگ آغاز كرد. چندى قبل از متصديان برنامه سوم تلويزيون آلمان اطلاع دادند كه مى‏خواهند يك برنامه نيم ساعته درباره زندگى مسلمانان در آلمان تهيه كنند و نمايش بدهند. از من خواهش كردند كه به آنها اجازه بدهيم از مسجد ما هم فيلمهايى بردارند. به آنها گفتم من اين اجازه را مى‏دهم اما مشروط. شرطش اين است كه اين فيلم از اول تا آخرش زير نظر ما تنظيم شود و حتى در آخرين مرحله نمايش از نظر ما بگذرد. آنها هم به اين وعده عمل كردند و يك فيلم نيم ساعته تهيه كردند و مخصوصاً قسمت توضيحات اين فيلم را كه خيلى حساسيت داشت در آخرين مرحله به نظر ما رساندند و من به مركز تلويزيون آنها رفتم و يازده اصلاح ضرورى لازم، در توضيحات آنها به عمل آمد. ما مايل هستيم از راههاى تبليغاتى عمومى هم استفاده كنيم.

س: فكر مى‏فرماييد كه تا اين اندازه كافى است يا بايد از هر فرصتى مخصوصاً از طريق مطبوعات هم استفاده كرد؟ يعنى از همان روزنامه‏ها يا مجلاتى كه در آلمان اعم از علمى يا خبرى منتشر ميشود، صفحاتى هم براى نشر عقايد اسلامى و شناساندن اسلام، مسلمانها به خودشان اختصاص دهند؟

ج: قطعى است كه بايد استفاده بشود. اين قدر هم مسأله ساده نيست، مخصوصاً دستگاههاى كليسايى در مناطق مركزى و جنوبى با اين مطلب مخالفت مى‏كنند و مشكلاتى ايجاد مى‏كنند؛ اما قرار نيست از مشكلات بهراسيم، بايد استفاده كرد.

س: سهم اشخاص معمولى در كمك به اين نوع خدمات مخصوصاً شناسايى اسلام از طريق مطبوعات چه مى‏تواند باشد؟

ج: كوشش براى اينكه بتوانيم تعداد زيادى كادر مجرّب در آنجا پرورش دهيم و سازمان دهى كنيم. حضور افراد انسانى آماده در درجه اول اهميت است و بعد در درجه دوم، به يك پشتوانه مالى نياز داريم. اين دو عامل بدون همديگر نمى‏توانند مؤثر باشند.

در حال حاضر، ما فكر مى‏كنيم مركز هامبورگ يك نقطه پيوند و التقاء مناسبى براى به هم پيوستن اين نيروهاست. اين را هم توضيح بدهم كه مركز اسلامى هامبورگ به صورت يك مؤسسه به ثبت رسيده است كه تحت نظر گروهى اداره مى‏شود. رئيس آن امام آنجاست و به طور نهايى نظارت كامل بر همه كارها دارد، و يك واحد رسمى نظير حسينيه ارشاد است.

س: البته كوششهاى شما در راه شناساندن اسلام در خور ستايش است ولى من سؤالى داشتم كه خواهش مى‏كنم همان طور كه صريح سؤال مى‏كنم جناب عالى هم به صراحت جواب مرا بدهيد.آيا آن مركزى كه جناب عالى را به آنجا فرستاده و خود جناب عالى كه قصد داريد اسلام واقعى را در آلمان به ايرانيان يا غير ايرانيان معرفى كنيد، تا به حال فكرى براى جوانان در خود ايران كرده‏ايد كه ببينيد در ايران چه مى‏گذردو آيا اسلام واقعى به ما نشان داده مى‏شود؟ فرض كنيم شما صد و پنجاه، دويست نفر مسلمان واقعى در آنجا تعليم داديد، آيا نمى‏شد در خود ايران با صرف هزينه‏اى كمتر، تعداد بيشترى را تعليم داد و نتيجه‏اى بهتر گرفت؟ آيا بهتر نبود كه مركز در اينجا باشد و عده‏اى مأمور بشوند كه به آلمان بروند؟

ج: آفرين بر سؤال و سؤال كننده، اين مطلبى است كه اتفاقاً وجدان من هميشه با آن درگير است و واقعاً هميشه از خودم مى‏پرسم كه آيا بنده، وجودم و فعاليتم، در يك جامعه اسلامى در ايران يا در يك جامعه اسلامى ديگر، ضرورى‏تر است يا در آنجا؟ برادر عزيز! مسأله اساسى اين است كه در آنجا قبلاً سنگرى به وجود آمده بود، مسجدى ساخته شده بود، قبلاً كارى شروع شده بود و ناتمام ماندن، تكميل نشدن و فعال نبودن آن ضربه به ما مى‏زد. يعنى اصولاً به صورت يك عامل مخرب در آمده بود. ما لازم مى‏دانستيم كه آنجا عامل مخرب نشود و وقتى كه بخواهيم عامل مخرب نشود، بايد عامل مفيد بشود و اين به صورت يك كار عينى مشخص بر سر راه ما قرار گرفته بود. از آن گذشته ما اميدواريم كه علاوه بر اين، كارِ ما در آنجا، دستاوردهايى براى جامعه خودمان داشته باشد. من نسبت به شخص خودم عرض كنم كه اين اقامت و كار پنج ساله در آنجا آگاهيهاى بسيارى به من داده است كه كشف و درك آنها براى انجام رسالت فردى مثل من در جامعه خودمان لازم و ضرورى است و اين مركز و اين واحد مى‏تواند همچنان در خدمت جامعه ما باشد. به عبارت ديگر در پاسخ سؤال دوستان كه آيا در اروپا بمانيم يا مثلاً به عراق، تركيه، مراكش، يا پاكستان برويم، هميشه من اين طور گفته‏ام، كسانى كه در اروپا مى‏مانند و كار آنها، عمر و نيروى آنها در خدمت جامعه اسلام است، ماندن در اروپا برايشان رواست. كسانى كه آنجا مى‏مانند به دليل اينكه مى‏خواهند در آنجا زندگى كنند بى آنكه سرمايه‏هاى آنها در خدمت جامعه اسلامى باشد ماندنشان در اروپا حرام است و گناه. ما در حقيقت خودمان را آنجا هم در خدمت اين جامعه مى‏دانيم. البته سؤال شما باز در جاى خودش باقى است كه ميدان عمل در آنجا از نظر افراد كمتر است و اينجا خيلى بيشتر است. ولى بايد عرض كنم كه ما تنها نيستيم. در همين ايران و در همين تهران دوستان با فضل و فضيلت متعددى هم به اين كار مشغولند. همچنان كه اين طور نيست كه خود من اين كار را در هامبورگ شروع كرده باشم. ما قبلاً در همين ايران، چه در قم، چه در تهران، با همكارى دوستان در قشرهاى مختلف جامعه، سرگرم تلاش براى شناساندن چهره واقعى اسلام بوديم و فكر نكنيد كه اين كار قائم به يك شخص است و اگر اين شخص را از آنجا به اينجا نياوريم آن وقت كار اينجا لنگ مى‏ماند.

س: برنامه‏هاى مذهبى شما از چه قرار بود و تا چه حد شما را راضى كرد و مى‏كند؟

ج: تا چه حد راضى كرد؟ بنده از اين نظر، بنده راضى نشده خدا هستم. من هميشه از كارهايى كه مى‏كنم خوشحال مى‏شوم اما قانع و راضى نمى‏شوم. از كارهايى كه كرديم خوشحاليم، اما راضى و قانع نيستيم.

س ـ اصولاً براى مسافرت و اعزام مبلغ اسلام به كشورهاى ديگر اروپايى چه نظرهايى داريد؟

ج: بنده قبل از تكميل واحد موجود، ايجاد يك واحد ديگر را در هر گوشه دنيا ـ چه از راه و از مجراى ديگر و چه از طريق خودمان ـ غير منطقى مى‏شناسم.

س: به چه كشورهايى مسافرت كرديد و چه نتايجى از نظر تبليغى به دست آورديد؟

ج: ميدان اصلى فعاليت ما كشورهاى آلمانى زبان اروپا، آلمان، اتريش و قسمتى از سوئيس بود. در همه اين كشورها، سفرهايى كرديم و نتايج نسبى همان بود كه عرض شد.

س: همه مى‏گويند وجود شما خيلى مؤثر بوده است. خود شما چه مى‏گوييد؟

ج: چه گويم كه خودستايى نباشد.

س: روحيه دينى دانشجويان را چطور ديديد؟

ج: عرض كردم استعداد و آمادگى در دانشجويان براى پذيرش حق بى پيرايه بسيار فراوان است.

س: چه برنامه‏هايى را توصيه مى‏كنيد كه به علاقه دينى و استقامت ايمان آنان پس از مسافرتشان به كشورهاى غير اسلامى مفيد باشد؟

ج: تربيت اسلامى و تقويت عادت اسلامى در آنها، ايجاد آشناييهاى قبلى نسبت به زندگانى در اروپا، در جوانانى كه مى‏خواهند براى تحصيل يا كار به اروپا بيايند، به اضافه بالا بردن سطح آگاهى آنها از اسلام واقعى و ضمناً توصيه به آنها كه پس از ورود به اروپا، تنها نمانند و در اولين فرصت به يكى از اين هسته‏هاى موجود اسلامى بپيوندند.

س: تا حدودى كه معاشرت با نوع مردم اروپا از طبقات مختلف داشته‏ايد فكر مى‏كنيد آنان نوعاً درباره اسلام چگونه فكر مى‏كنند و چه خاطراتى دارند؟

ج: دوستان عزيز! مردم اروپا با پيشداوريهاى غلط و مضر درباره اسلام فكر مى‏كنند و كمترين فايده‏اى كه يك مركز فعال اسلامى در اروپا مى‏تواند داشته باشد، مبارزه با اين پيشداورى‏هاى غلط است. وقتى اسلام واقعى را در برخوردهاى حضورى مى‏شناسند، نگرش منفى آنها از بين مى‏رود.

س: فكر مى‏كنيد اسلام را چگونه بايد به آنان عرضه كرد كه نافذتر و عميقتر باشد؟

ج: با بيانى رسا، دور از هر پيرايه، فشرده، خالى از تكرار، باز و صريح. در آنجا تكرار ناپسند است و حساسيت ايجاد مى‏كند و در لفافه صحبت كردن اشخاص را ناراحت مى‏كند و آمادگى‏شان را از بين مى‏برد. علاوه بر اين، از زبان و قلم كسانى كه عمل آنها نشان دهد خودشان مسلمانند. مبلغينى كه به نام تبليغ اسلام به خارج بروند، اما آدرس آنها را در كاباره‏ها و ميخانه‏ها به خواستارانشان بدهند چه بهتر كه سرجايشان بنشينند.

س: در مورد طرز تفكر جوانان دانشجوى كشورهاى مختلف اسلامى چه اطلاعاتى داريد؟

ج: بحث بسيار مفصلى است اجمالاً مى‏توانم عرض كنم كه در ميان دوستان ترك پاكستانى و ايرانى شرايط مساعد خاصى براى فهم و روبه رو شدن با تعاليم واقعى اسلام يافته‏ام. همچنين در دانشجويان كشورهاى غربى، مركزى و جنوبى آفريقا. آنها هم عجيب آماده هستند. متأسفانه دانشجويان كشورهاى عربى به علت حوادث اخير دچار يك نوع پريشانى فكر و خاطر شده‏اند كه سر راه كنونى ما مشكلى است و ما لازم مى‏دانستيم اگر وقتى داشتيم درباره اين مشكل رسيدگى علمى بيشترى مى‏كرديم.

س: آيا با شخصيتهاى معروف اروپا از جهت دينى ملاقاتهايى از جهت دين و دانش، داشته و خاطراتى از آنان داريد؟

ج: يك خاطره عرض كنم يك استاد دانشگاه تئولوژى يعنى الهيات مسيحى در آلمان، در هامبورگ روزى با گروهى از دانشجويان خودش به مسجد آمد براى اينكه ببينند در روز عيد فطر ما چگونه نماز مى‏خوانيم. پس از نماز خواهش كرد يك ربع ساعت با هم صحبت كنيم. به ايشان گفته شد كه در اين وقت كوتاه نمى‏شود صحبت مفيدى كرد. سرپايى يك ربع ساعتى معارفه مى‏كنيم. اين معارفه براى آنها حكم قبولى داشت و خواهش كردند كه ما يك روز دو ساعتى دور هم بنشينيم. روز چهارشنبه‏اى بود. اين آقاى پروفسور با شاگردانش به مسجد آمد، نشستيم و صحبت كرديم. از جمله يكى از اين دانشجويان پرسيد كه قرآن درباره تثليث مطلبى مى‏گويد كه باتاريخ وفق نمى‏دهد. مسأله علمى بود. در آن جلسه من براى آن دانشجو توضيح دادم كه اين اشتباه از شماست، والاّ آنچه قرآن مى‏گويد با واقعيتهاى علمى تاريخى منافاتى ندارد. ترجمه آلمانى قرآن را آورديم، آيات را پيدا كرديم و ديدند صحيح است و منافاتى نيست. در پايان اين جلسه، اين آقاى پروفسورى كه بايد براى كليسا كشيش تربيت كند، گفت: فلانى خيلى متشكريم، امروز اين برخورد براى ما فقط يك ملاقات نبود؛ بلكه يك درس بود، درسى آموزنده كه به كمك آن از اشتباهى بيرون آمديم كه دهها سال و بلكه صدها سال است به دست نويسندگان خودمان، در آن اشتباه افتاده بوديم. اين گفتار از استاد، در حضور دانشجويانش در همان مجلس، در ياد من خاطره‏اى بس شيرين گذاشته كه چگونه مردمى با انصاف، لااقل در اين حدود و در اين سرزمين‏ها پيدا مى‏شوند. مشابه اين خاطرات كم و بيش هست، به تفصيل نمى‏توانم عرض كنم چون وقت كافى نيست.

س: در زمينه نشر مطالب اسلامى چه توصيه‏هايى به مردم مسلمان و نيز چه يادآورى هايى به رهبران بزرگ دينى داريد؟

ج: اجازه دهيد يادآورى به رهبران دينى بزرگ را بگذاريم خدمت خودشان عرض كنم و اما چه توصيه‏هايى به مردم مسلمان داريم؟ دوستان عزيز! بزرگترين تبليغ براى اسلام اين است كه بكوشيم جامعه‏هاى اسلامى، جامعه‏هايى باشند خوشبخت، پاك، با فضيلت، مؤمن به اسلام در مقام عقيده و عمل. با صراحت بگويم گاهى شده است محصول زحمات چند ماهه ما را رفتار ناپسند يك مسلمان در مسافرت يا دوره اقامتش در اروپا بر باد داده. با صراحت بگويم من خجالت كشيدم روزى كه مجله زن روز هامبورگ، مقاله‏اى به قلم يك بانوى آلمانى درباره خاطرات تلخ سفرش به ايران درج و در تيراژ وسيعى منتشر كرد. موضوع اين بود كه در بازار يكى از شهرهاى ايران، آقايان كاسب‏هاى بازار كه مى‏خواهند خودشان را به دين خيلى نزديك بشناسند و بشناسانند، با چشمهاى ناپاك و متلكهاى جنسى اين خانم را به شدت ناراحت كرده بودند. من به او چه بگويم؟ بگويم در ميان مردم ما چنين كسانى فراوان نيستند؟ اين دروغ است، با دروغ نمى‏شود تبليغ دين كرد. بگويم راست است؟ چگونه سر بلند كنم؟

س: نوعاً با چه پرسشهايى از طرف طبقات مختلف مردم رو به رو بوده‏ايد؟

ج: سؤالات اساسى درباره مناسبات اسلام و مسيحيت و عقيده اسلام درباره تثليث و ارزش عيسى(ع) است. ديگر درباره زن در اسلام به خصوص اين مسأله كه اسلام اجازه داده است مرد مسلمان چهار زن بگيرد اما يك زن نمى‏تواند چهار تا شوهر بكند. مسأله بردگى در اسلام و مسأله جنگ و جهاد در اسلام و اين تهمت كه اسلام با كمك شمشير در جهان گسترش پيدا كرده است. اينها سؤالات اصلى هستند، سؤالات ديگر هم البته هست.

س: آيا در برابر تبليغات اسلامى مواجه با عكس العملهايى منفى شده‏ايد؟

ج: كليسا خيلى خوشش نمى‏آيد كه ما آنجا قد علم كرده و سر بلند كنيم ولى خوشبختانه شرايط اجتماعى فعلى اروپا هم فرصت و امكان زيادى به كليسا براى جلوگيرى از كار ما نمى‏دهد. نص قطعنامه اخير كليساى كاتوليك را درباره اسلام و رفتار با مسلمانان، ـ كه ممكن است روزى در جلسه‏اى ديگر با دوستان در ميان بگذارم ـ مى‏تواند شيوه جديد كليسا را در برابر اسلام خيلى خوب نشان دهد.

س: خواندن چه نوع كتابهايى رابراى آمادگى جوانان در برابر مسائل موجود به خصوص در كشورهاى اروپا توصيه مى‏كنيد؟

ج: نشريات سودمند، قسمتى از نشريات شركت انتشار، مى‏گويم قسمتى، چون بنده شخصاً از قسمتى ديگر از نشريات اين مؤسسه خيلى راضى و خشنود نيستم. بعضى از آنها را من حتى بررسى كرده‏ام انتقاد كرده‏ام و بايد در فرصت مناسب با نويسندگان مؤسسه آن نشريه در ميان بگذارم ولى قسمت قابل توجهى از آن نشريات سودمند است. اين نشريات اخير حسينيه ارشاد تا آن مقدار كه من توانستم نگاه كنم مفيد بود و قسمتى از نشريه‏هاى ديگر. ولى برخى از نشريه‏هاى فارسى كه به عنوان اسلام به اروپا مى‏رود، متأسفانه اگر به آن‏جاها نيايد يا لااقل به دست عده‏اى نرسد بهتر است.

س: مطالب اسلامى تا چه حد در دسترس دانشجويان ايرانى قرار دارد و چه اقداماتى در اين زمينه مى‏توان به عمل آورد؟

ج: تهيه جزوه‏هاى فشرده درباره موضوعات مختلف يك اقدام اساسى و مهم است.

س: در كتب درسى آلمانى درباره اسلام و ايران چه مطالبى جلب نظر مى‏كند؟ چه مطالبى در نشريات به خصوص كتب درسى و اجتماعى به نظر شما رسيده است؟

ج: در اين زمينه ما مقدارى بررسى كرده‏ايم. بر روى هم سمپاشيهايى كه در كتب درسى هست البته در آن حدودى كه ما ديديم خيلى قابل توجه به نظر نرسيده ولى در نشريات عمومى به خصوص نشريات كليسايى، هنوز هم سمپاشيهاى عجيب نسبت به اسلام و توهينهاى ناراحت كننده نسبت به مقام شامخ پيغمبر بزرگوار اسلام صلواةالله عليه ديده مى‏شود و همين طور كه اشاره كردم يكى از كارهاى مهم و اساسى است كه اين واحد اسلامى اروپا بايد به آن بپردازد.

با اجازه برادران و خواهران عزيز، من به جلسه و عرايض خودم پايان مى‏دهم. بسيار از اين برخورد صميمانه در محفلى گرم و برادرانه خوشبختم. اميدوارم كه اين توضيحات توانسته باشد، اولاً موقعيت مركز اسلامى هامبورگ را، ثانياً وظايفى را كه همگان از جنبه‏هاى گوناگون در راه حفظ و گسترش اين واحد اسلامى آبرومندِ مؤثر بر دوش دارند، مشخص بكند و سلام بر همه شما.

 


نسخه چاپی
دیدگاه‌ها